1396/3/24 ۱۲:۱۴
خلیفه سوم پس از دوازده سال خلافت، در ذیالحجۀ سال ۳۵ هجری به قتل رسید. داستان قتل او و علت شورش مردم بر او در کتب تاریخ مذکور است، آنچه مسلم است، اینکه علی(ع) نه در قتل او شرکت داشت و نه به این امر رضایت داشت. اما به محض اینکه به خلافت رسید، خون عثمان مسألۀ مهم سیاسی علیه او گردید.
از آنجا که در مدینه و اساسا در میان مسلمانان، شاخصتر و سزاوارتر از علی(ع) کسی برای خلافت نبود، به همین جهت مردم مدینه او را به خلافت برداشتند؛ ولی بسیاری از بزرگان مدینه او را دوست نمیداشتند و میدانستند که علی پیش از آنکه اهل سیاست و بند و بست باشد، اهل حق و احقاق حق است و قول حضرت رسول(ص) «اقضاکم علی» (علی در داوری بر همۀ شما برتری دارد) دربارۀ او صد در صد صادق است. به همین جهت بیشتر بزرگان و اشراف به هراس افتادند.
مخالفت اشراف
این عده ایام خلیفه دوم و سختگیریهای مالی او را فراموش نکرده بودند و به اسراف و تبذیرهای خلیفه بعدی و دست و دلبازی او در بیتالمال خو کرده بودند و نمیخواستند که بار دیگر روزهایی نظیر خلافت عمر و حتی سختتر و شدیدتر از آن را ببینند. علی(ع) هرگز ممسک نبود و حتی سخاوت و گشادهدستی از صفات بارز آن حضرت بود، اما در اموال شخصی خود، نه در اموال عمومی. او در اموال عمومی ممسک بود و بهدقت در این اموال عدل و احکام اسلامی را رعایت میکرد. این امر نمیتوانست مایۀ پسند خاطر کسانی باشد که در زمان قبل صدهاهزار درهم و دینار بیاستحقاق از خلیفه میگرفتند و از این راه ثروتهای بیکرانی اندوخته بودند.
آنچه طلحه و زبیر و معاویه و عمرو عاص و دیگران میخواستند، در حقیقت خونخواهی عثمان نبود. مردم کوفه و مصر از مدتها پیش زمزمۀ مخالفت با عمال خلیفه و تعدی و تجاوز ایشان را به اموال عمومی سر داده بودند. معاویه که با حکومت چندین سالۀ خود در دمشق موقعیت مستحکمی به دست آورده بود و از مدتها پیش خود را برای رسیدن به خلافت از راه جلب قلوب با اموال و وعدهها آماده میساخت، پیوسته از وضع خلیفه سوم و احوال مدینه به وسیلۀ نمایندگان خود آگاهی داشت و میدانست که شورشیان و ناراضیان از هر سو روی به مدینه نهادهاند. او میتوانست به یاری خویشاوند خود عثمان بشتابد و او را نجات دهد.
طلحه و زبیر که در مدینه بودند و از نفوذ و اعتبار بهرهمند بودند، میتوانستند دستکم به زبان، مردم را به سکوت و آرامش دعوت کنند. ولی از هیچکدام کوچکترین حرکتی در یاری به خلیفه و دفاع از او مشهود نگردید و فقط پس از قتل خلیفه و در خلافت علی(ع) فریاد برآوردند که: «عثمان مظلوم کشته شده است، باید بهای خون او را بگیریم.»
پس آنچه این اشخاص را به مخالفت با علی(ع) برانگیخت، بیم و هراسی بود که از خلافت و رفتار عادلانۀ او داشتند. علی(ع) هم به جهت همین رفتار عادلانه و پیروی دقیق از حق، از همان روز اول سیاست نرمش و انعطاف را کنار گذاشت و نخواست به مصلحت روز و با سیاست سازش، فکر مخالفان و رقیبان را چند روزی مشغول کند و پس از آنکه موقعیت را محکم ساخت، بر ایشان بتازد.
مغیره بن شعبه و عبدالله بن عباس این اندرز را روزهای نخست به او دادند و توصیه کردند که دست به ترکیب حکومت و عمال و کارداران عثمان نزند و به طلحه و زبیر و امثال ایشان شغلی واگذار کند تا به اصطلاح آبها از آسیاب بیفتد و آنگاه هر آنچه دلش از عزل و نصب عمال میخواهد، انجام دهد. امام علی(ع) در پاسخ ایشان گفت که هرگز معاویه و امثال او را بر مسلمانان و اموال ایشان مسلط نخواهد کرد؛ زیرا معاویه و امثال او، اهل دنیا و سیاست و نیرنگ هستند نه اهل دین و تقوا و عدل.
پس حکومت علی(ع) حکومتی بود بر پایۀ عدل و تقوا و فضیلت و رعایت حق و ترجیح جانب مستمندان و ضعفا، نه بر پایۀ سیاست و رعایت مصالح دنیوی و به همین دلیل با طبع بیشتر بزرگان و اشراف عرب که در پشت پردۀ حمایت از اسلام، حمایت از اموال و قبیله و قوم خود را میدیدند، سازگار نبود و نیز به همین دلیل دیری نپایید و خلافت او اندکی بیش از پنج سال یا کمتر طول نکشید و در طول این مدت هم او را راحت نگذاشتند و او پیوسته با علمداران قدرت طلبی و مالاندوزی در کشمکش و نزاع بود.
جنگ جمل
طلحه و زبیر که هر کدام طمع در خلافت داشتند، از بیعت با علی(ع) ناراضی بودند و به بهانۀ حج عمره به مکه رفتند. بانویی که از مخالفان سرسخت علی(ع) بود، در مکه بود و با آنکه در حیات خلیفه سوم حمایتی از او نکرده بود، چون خبر خلافت علی(ع) را شنید، سخت ناراحت شد و فریاد برآورد که: «عثمان مظلوم کشته شده است.»
طلحه و زبیر در مکه محیط مناسبی برای خود یافتند و مخالفت آن بانو را که نفوذ زیادی در میان مسلمانان داشت، مغتنم شمردند و خواستند در پناه او مخالفت با علی(ع) را علنی سازند و خون عثمان را دستاویز کنند و پس از چیره شدن بر علی(ع)، امر خلافت را میان خود فیصله دهند.
پس از مشورت تصمیم گرفتند که به بصره روند و با تصرف بیتالمال آنجا که محل جمع و ذخیرۀ قسمت مهمی از درآمد ایران بود و با تحریک قبایل و اشراف عرب مقیم آنجا، نیروی عظیمی گرد آورند و علی(ع) را از میان بردارند. پس عایشه را بر هودجی نشانده، سوار شتری کردند و راه افتاده به بصره رفتند.
در بصره عثمان بن حنیف که نمایندۀ علی(ع) بود، مانع ایشان شد و بعد آشتی گونهای میانشان حاصل گردید؛ اما شبی بر سر او ریختند و اسیرش کردند و ریشش را کندند و میخواستند او را بکشند، اما چون برادرش سهل بن حنیف در مدینه بود، ترسیدند که او با دیگر انصار به خونخواهی برخیزند و خویشان ایشان را در مدینه بکشند. پس او را رها کردند و به سراغ بیتالمال رفتند و هفتاد تن از خازنان و موکلان بیتالمال را کشتند و اموال آن را تصرف کردند.
پس از آن طلحه و زبیر بر سر امامت در نماز به نزاع برخاستند و سرانجام قرار بر آن شد که یک روز پسر زبیر و یک روز پسر طلحه امامت کنند!
علی(ع) با شنیدن این اخبار، روی به بصره نهاد و چون به شهر رسید، نخست کس فرستاد و ایشان را به صلح دعوت فرمود، ولی طلحه و زبیر نپذیرفتند. پس از آن، شخصی را با قرآن به سوی ایشان فرستاد و به راه حق و پیروی از حکم الهی خواند، ولی این فرستاده را با تیر زدند و کشتند. پس به یاران خود فرمود که آغاز به جنگ نکنند مگر آنکه آنان ابتدا حمله کنند. چون حمله از جانب آنها آغاز شد، حضرت به ناچار دستور قتال صادر فرمود.
در این جنگ طلحه به تیری که از کمین گشاده شده بود، کشته شد و زبیر از میدان جنگ بیرون رفت اما به دست شخصی به نام عمرو بن جرموز کشته شد.
پس از جنگی که در گرفت، شکست بر سپاه بصره افتاد؛ اما عدهای دور شتر عایشه را گرفتند و بهسختی جنگیدند تا آنکه شتر از پای درآمد و مدافعان آن پراکنده شدند و حضرت فرمود تا عایشه را با احترام در خانهای جای دادند و مقدمات سفرش را به مدینه آماده کردند. علی(ع) بازماندگان سپاه بصره را امان داد که از جمله عبدالله بن زبیر و مروان بن حکم و فرزندان عثمان و دیگر بنیامیه بودند و فرمود که به اموال ایشان دست نزنند و فقط اسلحهشان را بگیرند.
جنگ صفین
جنگ جمل در روز پنجشنبه دهم جمادیالاولی سال ۳۶ ق اتفاق افتاد. پس از جنگ جمل، علی(ع) عبدالله بن عباس را بر بصره گماشت و خود روی به کوفه نهاد و در دوازدهم رجب سال ۳۶ وارد کوفه شدو نامهای به معاویه نوشت و او را به اطاعت خود فراخواند. معاویه که از سالها پیش طرح حکومت خود را ریخته و موقعیت خود را در شام استوار ساخته بود، به بهانۀ اینکه عثمان مظلوم کشته شده است و او «ولی خون» وی است و میخواهد قاتلان عثمان را که دور و بر علی هستند به قصاص برساند، از اطاعت حضرت سرباز زد و بدینگونه امر میان علی(ع) و معاویه به جنگ منتهی شد.
معاویه برای اینکه از پشت سر خود مطمئن باشد، با امپراتور بیزانس آشتی کرد و این آشتی را با پرداخت مبلغی به او تأمین نمود.
علی(ع) در پنجم شوال ۳۶ق از کوفه خارج شد و روی به شام نهاد. سپاه او را در این سفر نود هزار تن گفتهاند. او از کوفه از راه مداین به انبار رفت و از آنجا به رقّه در کنار رود فرات رسید و فرمود تا پلی بر روی رود بستند و از روی آن گذشتند و به بلاد شام رسیدند. معاویه نیز با لشکریان خود که در حدود هشتاد و پنج هزار تن بودند، به حرکت درآمد و به صفین واقع در کنار فرات رسید و محلی را که برای ورود به آب و برداشتن آب برای چهارپایان بود، اشغال کرد و سپاهیان علی(ع) را از آب بازداشت. سپاهیان علی(ع) به فرمودۀ او لشکریان معاویه را از کنار آب دور کردند، اما فرمود تا مانع ایشان از آب نشوند.
چون ماه ذیالحجه بود و جنگ در آن ماه و ماه محرم در شرع اسلام ممنوع و حرام است، هر دو طرف موافقت کردند که تا آخر محرم سال ۳۷ جنگ نکنند. پس از انقضای محرم، جنگ سختی در گرفت که روزها طول کشید و در آن عدهای از بزرگان طرفین کشته شدند.
شهادت عمار
مشهورترین شخصی که از سپاه علی(ع) مقتول شد، عمار یاسر بود که از بزرگان اصحاب حضرت رسول(ص) نیز بود.
قتل او سبب وهنی برای معاویه گردید؛ زیرا مشهور بود که حضرت رسول(ص) دربارۀ عمار فرموده بود: «تقتلک الفئه الباغیه» (تو را گروهی سرکش و ستمکار خواهند کشت)؛ ولی معاویه با تدبیر و زرنگی، از نادانی و اطاعت کورکورانۀ سپاهیان خود استفاده کرد و گفت: «او را ما نکشتیم، بلکه آن کسی کشت که او را به جنگ ما آورد!»
قرآن بر نیزه
پس از چند روز جنگهای سخت و خونین که نزدیک بود شکست را نصیب سپاه معاویه سازد، معاویه با ابتکار عمرو عاص تدبیری اندیشید و تفرقه و نفاق در میان سپاهیان علی(ع) افکند. او گفت تا قرآنها بر بالای نیزه کردند و یاران علی(ع) را به پیروی از قرآن و حکم قرار دادن آن خواندند. این تدبیر سخت مؤثر افتاد و عدهای از اصحاب حضرت امیر(ع) که در رأس ایشان، اشعث بن قیس کندی بود، آن حضرت را ناگزیر به ترک مخاصمه و آغاز مذاکره ساختند.
علت اتحاد و یکپارچگی سپاه معاویه و پراکندگی و اختلاف سپاه علی(ع) را باید در این نکته دانست که سپاهیان معاویه سالیان دراز از مدینه و مراکز سیاسی و محل اجتماع اصحاب رسول خدا(ص) دور بودند و برای خود سردار و رهبری جز معاویه نمیشناختند. معاویه با بذل و بخشش و با شکیبایی که خاص او و خلق ذاتی او بود، توانسته بود در میان سپاهیان خود رهبری بلامنازع شناخته شود.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید