تاریخ مردم، تاریخ توده‌هاست

1396/10/16 ۰۸:۵۶

تاریخ مردم، تاریخ توده‌هاست

مردم از دل تاریخ به صدا در می‌آیند، نه در كتاب‌های رسمی و مرسوم تاریخی یا روایت‌های پیروزمندان كه به شرح حال بزرگان و قهرمانان و نخبگان اختصاص دارند، بلكه در دل داستان‌ها و قصه‌هایی كه نویسندگان روایت می‌كنند. مردمی كه اگرچه از صافی آنها كه به امر قدرتمندان یا ثروتمندان قلم می‌گردانند، عبور نمی‌كنند، اما روایت‌شان از وقایع و رویدادها را با رسانه‌ای بارها گسترده‌تر و شنیدنی‌تر و خواندنی‌تر و صد البته ماندگارتر ثبت می‌كنند، برای آیندگان. با داستان و با ادبیات. «ما نیز مردمی هستیم».

 

 

ادبیات، دروغی كه حقیقت را بر ملا می‌كند

محسن آزموده: مردم از دل تاریخ به صدا در می‌آیند، نه در كتاب‌های رسمی و مرسوم تاریخی یا روایت‌های پیروزمندان كه به شرح حال بزرگان و قهرمانان و نخبگان اختصاص دارند، بلكه در دل داستان‌ها و قصه‌هایی كه نویسندگان روایت می‌كنند. مردمی كه اگرچه از صافی آنها كه به امر قدرتمندان یا ثروتمندان قلم می‌گردانند، عبور نمی‌كنند، اما روایت‌شان از وقایع و رویدادها را با رسانه‌ای بارها گسترده‌تر و شنیدنی‌تر و خواندنی‌تر و صد البته ماندگارتر ثبت می‌كنند، برای آیندگان. با داستان و با ادبیات. «ما نیز مردمی هستیم». محمود دولت‌آبادی یكی از راویان این صداهای محذوف و ناشنیده است در داستان‌هایی كه نوشته مردم را روایت كرده است در جای خالی سلوچ، در كلیدر، در روزگار سپری شده مردم سالخورده و در كلنل، حتی اگر امروز اجازه انتشار نیابد. دومین جلسه از سلسله نشست‌های مجله مردم نامه و ادبیات به بازخوانی تاریخ مردم از خلل آثار محمود دولت‌آبادی اختصاص داشت. در این نشست حسین پاینده به نسبت تاریخ مردم و ادبیات پرداخت و داریوش رحمانیان پس از اشاراتی نسبت به وضع ناگوار رشته تاریخ، به نگاه مورخانه دولت‌آبادی در آثارش اشاره كرد. خود آقای نویسنده هم بعد از اظهار خوشوقتی از حضور در محفلی آكادمیك، بر ضرورت رابطه میان ادبیات و تاریخ تاكید كرد و در پایان نیز بخش‌هایی از رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده را خواند. در ادامه روایتی از سخنرانی حسین پاینده، داریوش رحمانیان و محمود دولت‌آبادی را می خوانیم.

 ******

تاریخ مردم مطالعات نقادانه ادبیات / حسین   پاینده

چه ارجحیت و مزیت و ویژگی خاصی در تاریخ مردم هست كه یك شكل از پژوهیدن تاریخ، تاریخ مردم نام گرفته است؟ اگر این مزیت آن را از شكل‌های دیگر تاریخ‌نگاری متمایز می‌كند آن وجه تمایز چیست؟ معمولا كتاب‌های تاریخ را اصحاب قدرت می‌نویسند كه دو دسته‌اند یا كسانی كه قدرت سیاسی را در دست دارند یا كسانی كه قدرت اقتصادی را. البته در برخی كشورها این دو در هم ادغام شده است. منظر و برداشت و تفسیر آنها از تاریخ در كتاب‌های رسمی تاریخ سیطره دارد. نكته اینجاست كه سیاستمداران و كسانی كه از رفاه مادی فوق‌العاده برخوردارند، غالبا نگاه محدود و بسته‌ای دارند و مسائل مردم واقعی را نمی‌دانند. بنابراین در جایگاه ارزیابی كه سهل است، در جایگاه گزارش تاریخ نیز نیستند. محدودیت نگاه‌های مذكور در نقد ادبی از منظر دیگری حل شده و توجیه‌پذیر است. در روایت‌شناسی چنین استدلال می‌كنیم كه اصولا روایت‌گری عینی ناممكن است و هر كسی كه مدعی است تاریخ را عینا گزارش می‌كند، در واقع آن را از چشم خودش یا به تعبیر نقد ادبی از «منظر روایی» یا زاویه دید خودش و با در نظر گرفتن علایق، منافع و محدودیت‌های خودش روایت می‌كند. بنابراین هر تاریخی لزوما محدود و ناكافی است.

تعریض پژوهشگران تاریخ مردم به تاریخ‌های معمولی به ویژه این است كه كسانی كه قدرت اقتصادی و سیاسی را در جوامع بشری در كنترل خودشان دارند، معمولا اقلیت بسیار كوچكی را تشكیل می‌دهند در حالی كه وقتی تاریخ از منظر اقشار میانی یا محرومان و ستمدیدگان روایت می‌شود، با توجه به اینكه این اقشار اكثریت جامعه را تشكیل می‌دهند، روایت‌شان از تاریخ قابل اعتناتر و بیشتر در خور بررسی است. رهبران سیاسی و كسانی كه اقتصاد را برای منافع خودشان تنظیم می‌كنند، بیشتر مستعد تحریف تاریخند و بیشتر یكجانبه‌نگرند تا كسانی كه هیچ سهمی از قدرت سیاسی ندارند و خودشان از محرومان اجتماعی هستند.  ممكن است پرسیده شود كه بسیار خب، این یك روش در تاریخ پژوهی است؛ اما چه ربطی به مطالعات ادبی از منظر نقادانه دارد؟ ربطش این است كه تاریخ مردم یا تاریخ مردمی نوعی روایت است كه طی آن راویانی متكثر تلاش می‌كنند تا رویدادهای تاریخی را در قالب روایت بازگویی كنند. روایت‌شناسی بخش مهمی از نظریه‌های نقد ادبی دو، سه دهه اخیر است و حوزه بسیار پیشرونده و پر طرفداری در مطالعات ادبی است. بنابراین به طور طبیعی ما در نقد ادبی به تاریخ مردم نظر داریم. این توضیح لازم است كه وقتی صحبت از نقد ادبی می‌كنیم، صرفا متون ادبی و متون مكتوب را در نظر نداریم، بلكه روایت‌های مردمی از برهه‌های حساس تاریخ، موضوع كار منتقد ادبی است كه شیوه‌هایی مانند تاریخ‌گرایی نوین را در كار خود به كار می‌برد. بنابراین گرچه ما با رمان‌ها هم قطعا سروكار داریم، اما تاریخ مردمی برای ما شكلی از رمان و روایت است و ابزارهایی كه در روایت‌شناسی برای تحلیل متن به كار می‌بریم، كاملا قابل اعمال كردن به متن‌های تاریخ‌پژوهان مردمی است.

 

رئالیسم ادبی و تاریخ

چرا در جلسه‌ای از یك رمان‌نویس برای این امر دعوت شود؟ زیرا این رمان‌نویس خاص و برجسته با سبك خاص خودش كه رئالیسم است، در تاریخ ادبیات ما شناخته می‌شود و تاریخ مردمی نیز دقیقا همین است. یعنی تاریخ از منظر اقشار مردم است از كسانی كه در قدرت سهمی ندارند از منظر فرودستان. هنر و ادبیات رئالیستی واقعیت‌های زندگی اجتماعی را از دید اقشار تحتانی جامعه بازنمایی می‌كنند. تحتانی در لغت به معنای پایین یا زیر یا قرار گرفته در پایین است. این معنا كاملا متناظر با تاریخ مردم است. زیرا لوسین فور كه از بنیانگذاران است، تاریخ مردم را تاریخ روایت شده از پایین می‌خواند. این دقیقا اصطلاحی است كه در ادبیات برای رمان‌های رئالیستی به كار می‌بریم، رمان‌هایی كه واقعیت اجتماعی را از منظری پایین نه از منظر قدرت یا برخورداری، بلكه از منظر نابرخورداری و محرومیت روایت می‌كنند.

می‌دانیم كه پایه گذاران مكتب آنال در تاریخ پژوهی یعنی فور و همكارش مارك بلوك معتقدند كه گستره تاریخ‌نگاری باید وسیع و شامل شونده (inclusive) شود. به این معنا كه تاریخ همه بشر در دایره ملاحظه و بررسی قرار بگیرد، نه فقط تاریخ فتوحات یا تاریخ مورد توجه قدرتمداران. قدرتمداران برای افتخار به خودشان ممكن است برهه‌های معینی از تاریخ را به صورت گزینشی امكان كنند و آنها را در منابع رسمی تاریخ برجسته كنند. در مكتب آنال با این نوع تاریخ نگاری مخالفت می‌شود و قرار است دایره وسیع‌تر شود. به یك عبارت تاریخ مردم، تاریخ توده‌هاست، نه تاریخ اقلیت حاكم بر مقدرات مردم.

ادبیات رئالیستی نیز ادبیات تولید شده از منظر یا جایگاه پایین‌ترین آحاد جامعه است. اصولا رئالیسم از بدو پیدایش دقیقا همین بوده است. همه ما با تابلوهای رئالیستی گوستاو كوربه آشنا هستیم. كوربه در نقاشی‌هایش همان كاری را كرده كه هر رمان‌نویس رئالیستی برای نگارش رمان‌هایش انجام می‌دهد كه مشاهده تیزبینانه واقعیت است. از نزدیك رفتن و دیدن. كوربه تابلوی معروفی به نام سنگ‌شكنان دارد كه به داستان خلق آن توسط كوربه در تاریخ هنر اشاره شده است. یك روز كوربه در معبری عبور می‌كرده و دیده‌ شماری كارگر سنگ شكن در حال كار در خیابان هستند. از ایشان خواهش می‌كند كه به استودیوی او بروند و این كار را بكنند، تا نقاشی آنها را به تصویر بكشد. رمان نویسان رئالیست نیز چنین هستند، یعنی در دل مردم هستند و از نزدیك مسائل مردم را می‌بینند و رصد می‌كنند و بنابراین كار آنها شباهتی به آن نوع روایت‌هایی دارد كه در تاریخ مردم درخور بررسی محسوب می‌شود.

غیر از محرومان، ستمدیدگان سیاسی، كسانی كه صدایشان شنیده نشده یا اجازه داده نشده كه صدایشان شنیده شود، اشخاص ناهمرنگ با جماعت، فراموش‌شدگان تاریخ، اقلیت‌های قومی و زبانی، زنان و هر كسی كه از حقوق مدنی برابر با دیگران برخوردار نیست، در كانون توجه پژوهندگان تاریخ مردم هستند. اینجاست كه تاریخ مردم به میان می‌آید و سكوت تاریخی را می‌شكند. در زمان خود ما این اقلیت روهینگیا كه مورد سركوب قرار گرفته‌اند و از صفحه جغرافیا زدوده می‌شوند، آیا چه كسی می‌تواند اجازه ندهد كه آنها از صفحات تاریخ زدوده شوند؟ پاسخ پژوهشگران تاریخ مردم است.

در ادبیات و داستان‌های رئالیستی روایت معمولا از منظری عینی صورت می‌گیرد، یعنی بیرون از ذهنیت شخصیت‌ها جهان داستانی، مكان‌ها و رویدادها را می‌بینیم. در خیلی از این آثار یك راوی اول شخص كه خودش از محرومان اجتماعی است، به سبب زندگی پرمشقتی كه دارد، راوی قابل اعتمادی برای روایت كردن وضعیت طبقه خودش محسوب می‌شود. چنین راوی‌ای نه فقط زندگی شخصی خودش را روایت می‌كند، بلكه چشم‌اندازی از موقعیت اجتماعی طبقه خودش ترسیم می‌كند.

شباهت دیگر میان تاریخ مردم و ادبیات رئالیستی این است كه هر دو فاقد قهرمان هستند. تاریخ‌های رسمی برای ما قهرمان می‌سازند. نقش آدم‌ها و افراد را به‌شدت بزرگ می‌كنند، زیرا آن افراد گفتمان رسمی را بازتولید كرده‌اند. در حالی كه تاریخ مردم بر اساس این ایده تدوین می‌شود كه زندگی مردم تاریخ را به پیش می‌برد. به همین دلیل بخش بزرگی از این پژوهش‌ها راجع به چند و چون زندگی مردم است. اتفاقا رئالیسم نیز به همین توجه دارد، به جزییات‌ ریزی كه راوی باید با روایت كردن آنها امكان تخیل آن وضعیت را برای خواننده فراهم كند. ما در ادبیات رئالیستی قهرمان نداریم. مثلا در جای خالی سلوچ اصلا قهرمان غایب است و در رمان نیست. اغلب با شكست مواجه هستیم. این واقعیتی تلخ است كه بسیاری از مبارزات اجتماعی و سیاسی با شكست مواجه می‌شود. ادبیات رئالیستی قرار نیست زندگی را با یك لایه شیرین به ما نشان بدهد. اما این واقعیت جامعه است و اگر نخواهیم با این واقعیت مواجه شویم، هرگز نمی‌توانیم آن را تغییر دهیم.

ما در تاریخ مردمی با مفهوم دیگری نیز مخالف هستیم، مفهومی كه احتمالا در كلاس‌های درس دانشگاهی زیاد به كار می‌رود یعنی مفهوم «روح زمانه». این روح زمانه به‌شدت یكدست‌كننده است. یعنی كسانی كه تاریخ از منظر روح زمانه را می‌نویسند، مدام می‌گویند در آن دوره روح زمانه چنین و چنان بود و هم خودش را در شعر و هم در ادبیات و سینما و انقلاب و... نشان داده است. روح زمانه تمامیتی از اجزای ناهمگون می‌سازد، در حالی كه تاریخ مردم بر‌عكس به تاسی از دیدگاه باختین در رمان، چند‌صدایی و متكثر است و بنابراین با روح زمانه تناسبی ندارد.

 

صداهایی كه شنیده نشده‌اند

نكته بعد اینكه ما در طول تاریخ همواره با گفتمان‌های غالب مواجه هستیم، نه گفتمان‌های مغلوب. صداهای زیادی شنیده نشده‌اند. اگر تاریخ شامل گفتمان‌های غیرمسلط یا حاشیه‌ای یا پاره‌روایت‌ها چنان كه در روایت‌شناسی می‌گوییم، بشود، تصویر دقیق‌تری از رویدادهای گذشته به امروزیان منتقل خواهد شد. برای مثال همه ما می‌دانیم كه تاریخ كودتای ٢٨ مرداد چنان كه به ما گفته شده، چه بوده است و در همه اینها گفته شده كه در آن روز اراذل و اوباش و فواحش تحریك شده بودند تا در كودتا شركت كنند. اما تاریخ مردم اتفاقا به روایت همان اراذل و اوباش نیز گوش می‌كند و آن را ثبت می‌كند، چون بخشی از تصویر عمومی‌تری است كه می‌توانیم با میدان دادن به این گفتمان‌ها ترسیم كنیم. اگر بخواهم اصطلاحات لیوتار نظریه‌پرداز پست‌مدرن را به كار ببرم، باید بگویم ما در تاریخ مردم به دنبال روایت اعظم (meta narrative) نیستیم، بلكه به خرده‌روایت‌ها یا پاره‌روایت‌ها میدان می‌دهیم، زیرا می‌تواند بیشتر مقرون به واقعیت باشد.

اما ممكن است كسی بگوید كه كتاب تاریخی خوانده‌ام كه نویسنده‌اش شخص صادقی است یا اصلا در واقعه‌ای كه روایت می‌كند، حضور داشته است، این تاریخ نگار فردی بسیار جدی و سخت كوش است و كتاب تاریخی كه نوشته عین خود واقعیت است. بخشی از پاسخی كه پژوهشگران تاریخ مردم به این ادعا می‌دهند، از نظریه فوكو و اصطلاحی كه او به كار می‌برد، یعنی شناختمان (episteme) بهره می‌گیرد. این ماجرا یعنی صداقت و جدیت و سختكوشی و حتی خود حقیقت از منظر فوكو یك شناختمان است. شناختمان كلیدواژه‌هایی هستند كه گفتمان‌ها برای تبیین پدیده‌ها از خودشان درست می‌كنند. بحث فوكو این است كه شناختمان‌ها هرگز تعاریف ثابت در طول تاریخ ندارند. برای مثال كلمه جنون در برهه‌های مختلف به شكل‌های مختلف تفسیر شده است و رفتار روان پزشكان با افراد جنون‌زده نیز در نحوه درمان متفاوت بوده است. یا كلمه قانون شناختمانی است یعنی در نظام‌های گفتمانی مختلف، جورهای مختلف تبیین می‌شود. بنابراین ما صداقت محض نداریم. صداقت همیشه بر اساس یك ایدئولوژی معین یا یك نظام ارزشی خاص تعریف می‌شود. هر تاریخ نویسی صرفا در چارچوب نظام‌های ارزشی خودش می‌تواند فكر كند و بنویسد. دایره دانش و تجربه هر تاریخ نویسی لزوما محدود است. پس تاریخ نگار با تعاریف فوكو، سوژه است. سوژه‌ای كه در محدوده گفتمان‌های موجود در زمانه خودش عمل می‌كند. الزام‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... دایما بر نحوه تفسیرش از تاریخ تاثیر می‌گذارد. پس نمی‌توانیم بگوییم كه تاریخ نگارها به طول كامل به دیدگاه‌های برآمده از قدرت بی‌اعتنا هستند و مثل اتمی خنثی در فضا می‌چرخند و چیزهایی را دیده‌اند و گزارش می‌كنند.

 

دولت‌آبادی و تاریخ اجتماعی ایران

همه ما می‌دانیم آثار شاخص استاد دولت‌آبادی در دوره پر تحول دهه ١٣٤٠ نوشته شد، یعنی زمانی كه جامعه ایرانی گذار دردناكی از ساختار فئودالی به ساختاری سرمایه‌دارانه را از سر می‌گذراند. استدلال من این است كه آقای دولت‌آبادی رصدكننده این تحولات به ویژه در مناطق روستایی شمال شرق ایران بودند. كشمكش در رمان‌های ایشان هر چند در سطح داستان بین شخصیت‌ها به نظر می‌رسد و شكل می‌گیرد، اما در واقع این كشمكش‌ها مبین بحرانی بزرگ‌تر با ابعاد اجتماعی است. این شخصیت‌ها مرگان، سلوچ، باباسبحان و... به ظاهر اشخاصی كم‌اهمیت در روستا هستند كه فكر می‌كنیم دایره دیدشان به محیط خودشان محدود است، اما چنین نیست و مسائلی كه برای آنها پیش می‌آید، مینیاتوری از مسائلی است كه در یك مقطع از تاریخ گریبانگیر بخش بزرگی از جامعه ایرانی شده است.

برای مثال در اوسنه باباسبحان خود شخصیت باباسبحان پیرمرد از كار افتاده‌ای است كه دیگر توش و توان كار طاقت فرسا روی زمین را ندارد. در این برهه زمین‌داری به شیوه پیشاسرمایه‌داری در حال انقراض در كشور ما است. اینكه در رمان مرتب تكرار می‌شود كه باباسبحان روی صندلی نشسته بود و به زمین خیره شده بود یا به مرغدانی و چیزهایی كه اطراف اوست، این صحنه نمادین حاكی از انفعال قشری است كه با زوال فئودالیسم نمی‌تواند به بقایش ادامه دهد و فقط نظاره‌گر منفعل است. روایت آقای دولت‌آبادی از مقاومت مستاصلانه پسران باباسبحان در برابر این تصمیم، تصویر روشنی از مقاومت سرسختانه اما بی‌حاصل قشری روستایی است كه در مواجهه با تحولات تاریخی كه در جامعه ایرانی در حال رخ دادن است، چاره‌ای جز تسلیم شدن به این تحولات ندارند.

همین درونمایه در رمان دیگر جناب دولت‌آبادی كه به همین اندازه مشهور است، یعنی در جای خالی سلوچ به چشم می‌خورد. سلوچ كشاورز تهیدستی است كه ناپدید می‌شود و هیچ‌كس حتی همسرش مرگان نیز نمی‌داند كجا رفته است. البته غیاب او شكل نمادینی از محو شدن اجتماعی قشر روستایی وابسته به زمین است كه به دنبال اصلاحات ارضی رژیم پهلوی دوم رو به امحاء گذاشته است. خانواده سلوچ به‌شدت به زمین وابسته‌اند، اما برانداخته شدن نظام ارباب و رعیتی باعث می‌شود، هزاران نفر كشاورز تهیدست مانند سلوچ در جست‌وجوی كار برای تامین معاش مجبور می‌شوند به محل استقرار مراكز صنعتی یعنی شهرها مهاجرت كنند. سلوچ البته زمین كوچكی در آن خدازمین دارد كه یكی از متنفذین روستا به نام میرزا حسن می‌خواهد آن را به دولت بفروشد و با اجرای طرح پسته كاری در آن زمین از دولت وام و ماشین آلات مدرن بگیرد. همین الان كه این نكات را می‌گویم، انگار داریم بخشی از تاریخ كشور خودمان را مرور می‌كنیم، اما دقت كنید كه این یك منبع كاملا تخیلی است، یعنی ادبیات است نه گزارش‌هایی كه اداره كشاورزی یك استان نوشته است. اما در این رویكردهای جدید در رشته تاریخ و نقد ادبی، همه این منابع درخور توجه‌اند، حتی یك رمان كه به نظر می‌آید نسبتی با واقعیت ندارد و البته تخیل است، اما این تخیل بهتر می‌تواند واقعیت را به ما بشناساند. این پارادوكس ادبیات است. ذات ادبیات این طور است. تمام شعرها دروغند، اما دروغی كه اتفاقا حقیقت را بر ملا می‌كنند.

جناب دولت‌آبادی توانایی خاصی در تصویر كردن تاریخ تحولات اجتماعی دارند. بخش زیادی از كارهای دانشگاهی كه در خصوص كارهای آقای دولت‌آبادی نوشته شده است، بیشتر به آثاری پرداخته‌اند كه زندگی روستاییان در كانون توجه بوده است. اما شخصا معتقدم ایشان زندگی شهری را نیز به همان دقت دنبال كرده‌اند.

 

روایت سلوچ از اصلاحات ارضی

سلوچ كشاورز تهیدستی است كه ناپدید می‌شود و هیچ‌كس حتی همسرش مرگان نیز نمی‌داند كجا رفته است. البته غیاب او شكل نمادینی از محو شدن اجتماعی قشر روستایی وابسته به زمین است كه به دنبال اصلاحات ارضی رژیم پهلوی دوم رو به امحاء گذاشته است. خانواده سلوچ به‌شدت به زمین وابسته‌اند، اما برانداخته شدن نظام ارباب و رعیتی باعث می‌شود، هزاران نفر كشاورز تهیدست مانند سلوچ در جست‌وجوی كار برای تامین معاش مجبور می‌شوند به محل استقرار مراكز صنعتی یعنی شهرها مهاجرت كنند. سلوچ البته زمین كوچكی در آن خدازمین دارد كه یكی از متنفذین روستا به نام میرزا حسن می‌خواهد آن را به دولت بفروشد و با اجرای طرح پسته كاری در آن زمین از دولت وام و ماشین آلات مدرن بگیرد.

 

دولت‌آبادی در چالش با روایت رسمی / داریوش رحمانیان

تاریخ مردم در ایران دچار فقر است. متاسفانه با آنكه ایران ٣٠٠٠ سال تاریخ مدون دارد و این تاریخ، تاریخ شخصیت‌ها و قهرمانان نیست، بلكه تاریخ مردم است، تاریخ ما بدل به تاریخ شخصیت‌ها شده است و چند شخص محور تاریخ شده‌اند. دانش تاریخ در عصر مدرن تحولات زیادی پیدا كرده است. این تحولات در جهان غرب در حد انقلابی معرفتی بوده است. این تعبیر را پاره‌ای از بزرگان راجع به مكتب آنال به كار برده‌اند. در ایران متاسفانه تاریخ مردم (people›s history) به‌شدت عقب مانده‌ایم. یكی از حوزه‌های اصلی مورد علاقه من در دانشگاه بحث‌های فلسفه تاریخ و روش‌شناسی و شناخت مكتب‌ها و سبك‌ها و ژانرهای گوناگون تاریخ نگاری است. این را با ضرس قاطع می‌گویم كه ما در بعضی از شعب دانش تاریخ عقب‌ماندگی‌مان چنان است كه تولید كه هیچ، مصرف هم نمی‌توانیم بكنیم و حتی آن قدر غفلت اساسی است كه برخی تعابیری كه در آنجا چهل سال است جاافتاده را در ایران به كار می‌بریم، با بهت و حیرت روبه‌رو می‌شویم. مثلا وقتی در ایران از تاریخ میان رشته‌ای (interdisciplinary history) با تعجب شما را نگاه می‌كنند، در حالی كه در غرب ٥٠ سال پیش برای این موضوع ژورنال مستقل تاسیس شده است. معتقدم در ایران رشته‌ای به نام تاریخ نداریم. البته در ایران در دپارتمان‌های دانشگاهی و برنامه‌های درسی به اسم تاریخ داریم، اما چیزی به اسم «رشته discipline» تاریخ در ایران وجود خارجی ندارد و معماری نشده است. زیرا تاسیس یك رشته شرایطی می‌خواهد كه آن شرایط در ایران پدید نیامده است.  بر‌خلاف متون رسمی، در متون ادبی ما نیز مورخ مردم یا مردم نامه‌نویس با داده‌ها و شواهد و روایات خیلی خوبی روبه‌رو هست برای اینكه زندگی مردم را بنویسد، زیرا یك وجه مشترك رمان‌نویس و نویسنده و مردم نامه‌نویس یا تاریخ مردم نویس این است كه موضوع هر دو و قلمرو كارشان زندگی است. یعنی مردم نامه‌نویس تاریخ رجال یا سیاست را نمی‌نویسد، بلكه تاریخ زندگی را می‌نویسد. برای او تاریخ تنها تاریخ مصدق و محمدرضاشاه و احمدی‌نژاد و امیركبیر و... نیست، بلكه تاریخ، تاریخ زندگی مردم است. این وجه مشترك رمان نویس و نویسنده با مردم نامه‌نویس است.  استاد دولت‌آبادی سال‌ها پیش در مصاحبه‌ای با آقای چهلتن می‌گوید من مبارزه‌ای را در نویسندگی آغاز كردم كه باید از آن پیروز بیرون بیایم. من معنای این مبارزه را این طور می‌فهمم كه قرار است دولت‌آبادی روایتی ارایه دهد كه روایت غالب را با چالش مواجه كند و اجازه ندهد كه جامعه اسیر آن فراروایت‌ها یا كلان‌روایت‌ها باقی بماند و اجازه ندهد كه مفهوم كلی روح زمانه، یكدست‌كنندگی را به جامعه تحمیل كند و تنوع را در زیست جامعه ایرانی نشان دهد.  ما در جامعه‌شناسی تاریخی مفهومی به نام غیرانقلابی بودن دهقانان ایران یا بخش‌هایی از آن داریم. از این جهت ایران استثنای عجیبی است. البته از این نظریه- مفهوم می‌توان به عنوان یك سنخ آرمانی وبری در تحلیل تاریخ ایران استفاده كرد. اما به هر حال مفهوم- نظریه‌ای است كه برخی از مورخان بزرگ ما به كار گرفته‌اند. یكی از بزرگ‌ترین مورخان ما یرواند آبراهامیان است كه در جامعه‌شناسی سیاسی ایران چند مقاله از او ٢١ سال پیش به همت نشر شیرازه توسط سهیلا ترابی فارسانی ترجمه شد. یكی از این مقالات با فرهاد كاظمی نوشته شده است و عنوانش دهقانان غیرانقلابی ایران است و به آن می‌پردازد كه در ویتنام، هند، چین، ژاپن و بسیاری از كشورهای دیگر نیروی محركه حركت‌هایی كه منجر به تغییرات تند اجتماعی شدند، كشاورزان و كسانی هستند كه روی زمین كار می‌كنند. البته در جاهایی ممكن است نتوانند رژیم را تغییر دهند، اما به‌شدت نظام را تكان می‌دهند، مثل امریكای جنوبی و جاهای دیگر. اما در ایران شاهد فقدان این امر هستیم. البته در ایران قدیم پر از شورش و غوغا را می‌بینیم.  البته من بر‌خلاف نظریه‌ای كه می‌گوید ایرانیان استبدادپذیر و سر به زیر بودند، معتقدم كه تاریخ ایران پر از شورش و غوغا و سركشی است. در جنبش استادسیس شاهدیم كه روایت تاریخی می‌گویند استادسیس در خراسان قیام كرد، اما از اصفهان و سیستان و جرجان، مردم با بیل و كلنگ و داس و چكش جمع شدند تا زیر پرچم استادسیس علیه حاكم عباسی در خراسان قیام كنند. در جنبش المقنع نیز چنین است. خواجه نظام‌الملك درباره جنبش بابك خرم دین می‌گوید او یك شب فرمان می‌داد و كل ایران بر می‌خاست، به ویژه در روستاها. اما چرا در دوره معاصر چنین نیست؟ انقلاب مشروطیت، جنبش بزرگی است. نخستین ملتی كه در جهان اسلام مفهوم انقلاب را عملا وارد تاریخ كرد، ایرانیان بودند. اما انقلاب مشروطه ایران یك انقلاب شهری در تهران و تبریز و رشت است. روستاها تكان ضعیفی می‌خورد. بعدها شاهد این خصلت غیرانقلابی دهقانان هستیم، با استثناهایی مثل جنبش جنگل. مورخان در این زمینه بسیار كم نوشته‌اند، مثل مقاله مشترك آبراهامیان و كاظمی. اما روایتی كه دولت‌آبادی در كلیدر ارایه می‌دهد، موثرترین روشنگری و روایت است. داستان گل محمد و بر آمدن او در این كتاب به زیبایی روایت شده است. گل‌محمدی كه اگر شرایط قدیم ما بود، به یك یعقوب لیث بدل می‌شد. او استعداد این را داشت كه یك یعقوب لیث دیگر شود و یك حكومت تشكیل دهد، اما سرنوشت او و گل‌محمدها چه شد؟ در پایان داستان فقره بسیار زیبا و تكان‌دهنده سخنرانی خان عمو با روستاییان را داریم. او روستاییان را فرا می‌خواند كه گل‌محمد را رها نكنند. حتی زیور كه جفا دیده و حس زنانه‌اش با آمدن مارال تحقیر شده، در كنار گل محمد می‌ماند و در كوه می‌میرد. اما وقتی خان عمو در شب آخر سخنرانی می‌كند، روستاییان گوش می‌كنند و می‌شنوند و سرشان را پایین می‌اندازند و می‌روند و گل محمد تنها می‌ماند و می‌میرد.  این كاری است كه هیچ مورخی نتوانسته به این قدرت انجام دهد. مورخ به گمان من نمی‌تواند بدون مطالعه چنین آثاری تاریخ معاصر ایران را بررسی كند.

 

از «بچه چوپون» تا «پرفسورهای دانشگاه» / محمود دولت‌آبادی

موجب خرسندی است كه بعد از ٥٠ سال پیش آمد كه من در یك محیط دانشگاهی باشم. تاكنون بیش از سه بار در دانشگاه بودم. یك بار سال ١٣٥٢ در دانشكده پزشكی دانشگاه تهران در سالن ابن سینا حضور داشتم و بار دوم در دانشگاه صنعتی شریف حضور یافتم و یك بار نیز در دانشگاه تهران در نشستی خصوصی حاضر شدم. البته چندین بار نیز به دعوت دانشجویان سخنرانی كرده‌ام و برای‌شان داستان خوانده‌ام یا صحبت كرده‌ام.

آنچه بر آن تاكید می‌كنم، مقوله ارتباط نویسندگان از هر سبك و روشی با بخش‌های آكادمیك ما است. خوشبختانه به تدریج بعد از حدود ٨٠ سال از تاسیس دانشگاه شاهد آن هستیم كه به نحوی ادبیات معاصر و مدرن از تحریم بیرون می‌آید و به محیط‌های آكادمیك راه می‌یابد و با دانشجویانی ارتباط می‌یابد كه بیشتر در ادبیات كلاسیك تخصص دارند. گرچه سالیانی است كه بسیاری از فارغ‌التحصیلان رشته ادبیات رساله‌های‌شان را راجع به نویسندگان مدرن می‌نویسند و در زمینه آثار من هم رساله‌هایی نوشته شده است. این امر به بركت اساتید امروزی دانشگاه انجام شده است. دو تن از این اساتید الان اینجا حضور دارند، استاد پاینده كه اصلا ادبیات مدرن كار می‌كنند و استاد رحمانیان نیز كه ربط میان ادبیات و مردم را پیگیری می‌كنند.

این اتفاق برای هر دو سو خوب است، هم برای ادبیات و هم برای دانشگاه. یعنی ضمن اینكه به رفع بیگانگی بین نویسنده و جامعه دانشگاهی كمك می‌كند، به فهم نسبتا واقعی‌تر از یكدیگر نیز كمك می‌كند. زیرا وقتی ارتباطی وجود ندارد، دانستگی نسبت به یكدیگر مبهم است. ما در این‌سو فكر می‌كنیم كه الان در دانشگاه‌ها چه می‌گذرد و در دانشگاه نیز فكر می‌كنند اگر آن نویسنده را دعوت به دانشگاه كنیم، آیا مشكلی پیش نمی‌آید؟! این خط كشی‌ها از ابتدا نادرست بود. من و دیگر دوستان اعتقاد داریم كه این خط‌كشی‌ها كاذب است، بین مردم نباید اینقدر دیوار كشیده شود. به خصوص در حوزه فرهنگ كه امری است مربوط به همه، مفتخر هستم كه بگویم آثاری كه نوشته‌ام را همه مردم از «بچه چوپون» تا «پروفسورهای دانشگاه» خوانده‌اند. به این ترتیب جدایی‌ای وجود ندارد و اهمیت ادبیات در این است كه چیزهایی را بیان می‌كند كه علم و فلسفه آن را به نحوی نادید می‌گیرد. به این ترتیب ادبیات آن است كه همه كسانی كه به اندازه من یعنی ٧-٦ كلاس درس خوانده باشند، می‌توانند با آن ارتباط برقرار كنند. همه می‌توانند با ادبیات مربوط شوند و اگر قابلیتی داشته باشد از آن بهره مند شوند و اگر قابلیتی نداشته باشد هم آن را كنار بگذارند. نكته‌ای كه باید به آن توجه كنند این است كه اگر اثری مناسب حال نباشد، خود مردم آن را نمی‌خوانند و اگر اثری مناسب حال باشد، آن را در هر سوراخی قایم كنید، آن را پیدا می‌كنند و می‌خوانند.

علی الاصول نمی‌دانم ادبیات اگر نتواند بیان تاریخی باشد و زندگی مردم مملكت را در بافت اجتماعی شان بیان كند، چه چیز می‌خواهد بگوید؟ اینكه شما اساتید محترم به این نقطه رسیدید كه نسبت ادبیات و تاریخ بسیار نزدیك است، خیلی خوشایند است و خوشحالم كه همدیگر را پیدا كردیم. این امر در تاریخ كشور ما تا جایی كه جوان بودم و هر گونه كتابی می‌خواندم، بسیار نایاب است. در تاریخ كشور ما دو تاریخ نویس هستند كه تاریخ را از لحاظ ادبی هم دیده‌اند. یكی همشهری خودم ابوالفضل بیهقی است كه می‌گوید تاریخ این نیست كه آن آمد و زد و كشت و رفت و... بنابراین معلم اول تاریخ از این بابت بیهقی است. در دوره مشروطیت هم احمد كسروی است كه در اجزا با بیان خاص خودش كه گاهی در سره گرایی افراطی است، وارد شد.

كارها می‌توانند به هم نزدیك شوند، برای كمك كردن به یكدیگر و بهتر فهمیدن. من سه ركن برای افسردگی قائل شده‌ام. یكی از این اركان خواندن تاریخ كشور است و جنبه‌ای كه توانسته آن را خنثی كند، خواندن ادبیات ایران بوده است. هر گاه غزلی از حافظ می‌خوانم، واقعا... (تشویق حضار) می‌گوید: حسنت ز اتفاق ملاحت جهان گرفت/ آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت.

اخیرا كتاب‌هایم را به احترام هم وطنان زلزله زده غرب كشور امضا كردم و هدیه دادم و هزینه‌اش را برای زلزله‌زدگان فرستادم. می‌خواستم از بنی‌آدم داستانی بخوانم، زیرا اخیرا در تصاویر دیدم كه كسی یا كسانی یا دست‌هایی پرچم كشور ما را پایین كشیدند. خیلی احساس اهانت كردم. البته این داستان را پنج سال پیش در بنی آدم نوشته‌ام و به این پرداخته‌ام كه چه موجودی می‌تواند پرچم یك كشور را پایین بكشد. خیلی عجیب است. برخی می‌گویند هنرمندان و نویسندگان پیشگو هستند. من چنین ادعایی نمی‌كنم. اما به هر حال این نوعی پیشگویی است. یك شب در سال ١٣٦٣ یا ١٣٦٤ مطلبی می‌خواندم و نكته‌ای به یادم آمد و به ضمیرم رسید كه آدمی در میدانی كوشش می‌كند پرچم را پایین بیاورد. بعدا این را در بنی آدم نوشتم. حرفم این است این كسی كه امروز این كار را كرده سی‌و‌اندی سال پیش در ساعت سه و ربع شب نوشتم. هر‌كس این كار زشت را كرده به سهم خودم نكوهش می‌كنم و این كار اصلا قابل توجیه و قابل فهم نیست.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: