سنایی، سرمشق مولوی / محمدجواد اعتمادی

1396/8/22 ۰۸:۵۷

سنایی، سرمشق مولوی / محمدجواد اعتمادی

عرفان در شعر فارسی و یا به تعبیر دیگر شعر عرفانی فارسی پیوندی استوار و جاودان با حکیم سنایی دارد. سنایی بود که سرودن شعر عارفانه را چه در قلمرو اسلوب و صورت و چه در عرصه معانی و مضامین، بنیادی استوار نهاد و راهی پر رهرو را برای شاعران پس از خود گشود.

 

 

عرفان در شعر فارسی و یا به تعبیر دیگر شعر عرفانی فارسی پیوندی استوار و جاودان با حکیم سنایی دارد. سنایی بود که سرودن شعر عارفانه را چه در قلمرو اسلوب و صورت و چه در عرصه معانی و مضامین، بنیادی استوار نهاد و راهی پر رهرو را برای شاعران پس از خود گشود. راهی که پس از او با عطار و مولانا به اوج شکوفایی خود رسید. در این میان مولانا که عظیم‌ترین و باشکوه‌ترین موج و جهش دریای ادبیات عرفانی است، تأثیر عمیق و وسیعی از سنایی پذیرفته است؛ تأثیری که حضور پر رنگ سنایی در مثنوی مولانا و غزلیات شمس، نشانی از عمق و وسعت آن است. مولانا چه در اسلوب سرایش مثنوی عارفانه، چه در صورت و موسیقی و مضامین غزل، سنایی را الگو می‌دانسته و از او اثر پذیرفته است. مولانا گاهی در مقام شارح شعر سنایی می‌نشیند، گاهی او را همچون پیشوا و پیر خود می‌داند و گاهی از او همچون بزرگترین اولیا و مشایخ یاد می‌کند.

 

دلبستگی زیاد مولانا به سنایی

«مناقب‌العارفین» شمس‌الدین افلاکی شاید مهمترین کتاب بعد از «رساله سپهسالار» در شناخت زندگی مولانا باشد. در این کتاب سخنانی چه از زبان خود مولانا و چه روایتی از میزان عشق و ارادتی که مولانا به سنایی داشته، وجود دارد. افلاکی سخنانی را از مولانا درباره اهمیت سنایی و اینکه چقدر او در چشم مولانا عظیم و عزیز بوده و مولانا خواندن آثارش را به مریدان و شاگردان خود توصیه می‌کرده، نقل کرده است. ارتباط فکر و تعلیم مولانا با آنچه از عطار و سنایی نقل می‌کند، نکته‌ای درخور است و در دو جا دو عبارت از «مناقب‌العارفین» از زبان مولانا چنین نقل شده است: «هر که سخنان عطار را به جد خواند، اسرار سنایی را فهم کند و هر که سخنان سنایی را به اعتقاد مطالعه نماید، کلام ما را ادراک کند و از آن برخوردار شود و بر خورد.» و دیگر این‌که: «روزی حضرت مولانا فرمود که هر که به سخنان عطار مشغول شود، از سخنان حکیم مستفید شود و به فهم اسرار آن کلام رسد و هر که سخنان سنایی را به جد تمام مطالعه کند، به سر سنای سخنان ما واقف شود.» این عبارات نشان می‌دهد که مولانا به یک معنا، سخنان خود را شرحی بر آنچه سنایی گفته، می‌دانسته است و رسیدن به سر سخن خود به اینکه شاگردان و مریدان او شعر سنایی را بخوانند، وابسته می‌دانسته است.

مولانا دلبستگی عمیقی به سنایی داشته است و این دلبستگی را مدیون معلمان، آموزگاران و محبوبانش بود. پدر مولانا، علاقه زیادی به سنایی داشت و اگر به کتاب «معارف» رجوع کنید، می‌بینید که بسیار شعر از سنایی نقل می‌کند و شعرهای او را مکرر در سخنرانی‌ها و خطبه‌های خودش می‌خوانده است. سید برهان‌الدین محقق ترمذی نیز که هم آموزگار مولانا بود و هم مولانا علاقه بسیار به او داشت، در کتاب معارفی که از او به جای مانده و شرح سخنان اوست، بسیار از سنایی شعر نقل می‌کند و علاقه زیادی به سنایی داشته است. افلاکی در علاقه سید برهان به سنایی، جمله‌ای نقل می‌کند که: «حضرت ولد فرمود: سید برهان‌الدین با سنایی چنان عشق داشت که مولانا با شمس‌الدین تبریزی.» شمس تبریزی نیز که کتاب «مقالات» او حاضر است، فراوان به شعر سنایی استناد می‌کند و علاقه و اعتقاد تمام در حق سنایی داشته است.

میزان عزت و ارجمندی کتاب حدیقه در فضایی که مولانا و شاگردان و مستمعانش داشتند، از عجایب است. دکتر زرین‌کوب در کتاب «سر نی» می‌گوید شاگردان مولانا همان‌طور که به قرآن سوگند می‌خوردند، به «حدیقه‌الحقیقه» هم سوگند می‌خوردند و اشاره دارد به روایتی از «مناقب‌العارفین» که روایتی درباره حسام‌الدین چلپی است و ماجرای سوگند خوردن به حدیقه را نقل می‌کند: «روزی یکی از مریدان خود سوگند می‌داد که به کار نامشروع مشغول نشود و بر سر رحل، الهی‌نامه حکیم را پوشانیده پیش آورد. در حال حضرت مولانا از در درآمد پرسید که: چه سوگندخوارگی است؟ چلبی فرمود که فلانی را از تهتک سوگند می‌دهم، ترسیدم که به مصحف سوگندش دهم، الهی‌نامه را روپوش کردم. فرمود که: والله این قوی‌تر می‌گیرد، از آنکه صورت قرآن بر مثال ماست است و این معانی روغن و زبدة آن!»

در جاهای مختلفی از «مناقب‌العارفین»، روایاتی از میزان علاقه و ارادت مولانا به سنایی نقل می‌شود. سنایی برای مولانا حکم الگو را داشت. مولانا وقتی به سنایی نظر می‌کند، در سرایش مثنوی خود، او را به نوعی به عنوان یک پیشوا، پیشگام و کسی که می‌تواند او را سرمشق خود قرار دهد، می‌بیند. در مثنوی به‌ویژه در دفتر پنجم حکایات هزل وجود دارد که مولانا در دفاع از خودش که چرا پاره‌ای از معانی را در قالب حکایات هزل‌آمیز بیان می‌کند، به سنایی استناد می‌کند و می‌گوید استاد من سنایی نیز همین کار را می‌کند و البته هزل را شیوه‌ای از تعلیم می‌داند.

 

حدیقه، تأثیرگذارترین کتاب بر مثنوی

در سرودن مثنوی به معنای تام و تمام کلمه، سنایی الگوی مولانا بوده است. حسام‌الدین از مولانا طلب و تقاضا می‌کند که مثنویی بسراید که برای شاگردان و مریدان باقی بماند و از «الهی‌نامه» یا همان حدیقة سنایی یاد می‌کند و از مولانا می‌خواهد که کتابی به طرز الهی‌نامه سنایی بسراید که دستگیر شاگردان باشد. پس حدیقه برای مولانا حکم سرمشق را داشته است. استاد فروزانفر در کتاب «مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی» بر این نکته تأکید می‌کند که تأثیرگذارترین کتاب بر مثنوی، حدیقه است و این تأثیر چندان زیاد است که می‌توان گفت اگر حدیقه نبود، شاید مثنوی به شکلی که امروز برای ما باقی مانده است، نمی‌ماند. به عنوان یک سرمشق اعلا و الگوی آرمانی در سرودن یک مثنوی تعلیمی عرفانی که می‌تواند راهنمای مریدان باشد، «حدیقه» در فضایی که مولانا پرورش یافت، حضور داشته است.

در بسیاری از جاهای مثنوی، مولانا شروع به شرح شعری از سنایی می‌کند. سخن سنایی برایش چنان ارجمند است که خودش را در مقام کسی می‌بیند که گویی دارد معانیی را که حکیم بر زبان آورده، بیان و شرح می‌کند. مثل داستان «طوطی و بازرگان» که بیت بسیار معروف سنایی را که: «به هرچ از راه دور افتی، چه کفر آن نقش و چه ایمانر به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا» که مولانا ابیاتی در شرح این بیت می‌گوید. در این‌گونه موارد، مولانا شاگردانه سخنان حکیم سنایی را شرح می‌کند. سوای اسلوب سخن‌گفتن، در شیوه تعلیم و سبک بیان معانی و مضامین والای عارفانه، مولانا او را الگو و استاد خود می‌دید. سنایی به عنوان یک شیخ تمام، انسان کامل و عارف ایده‌آل برای مولانا مطرح بود و برای مولانا در زمره کسانی همچون بایزید است.

 

پرواز به سوی روشنایی

سنایی همچون مولانا تحولی را در زندگی خود از سر گذرانده بود. سنایی ابتدا شاعری مداح و هجوگو بوده و برای پادشاهان شعر نعت می‌گفت. تحولی در زندگی او صورت می‌گیرد و از آن شاعر مداح به عارفی که سراینده آن غزلهای عظیم و حدیقه دگرگون می‌شود. مولانا هم در زندگی‌اش چنین زیر و زبر شدنی را از سر گذرانده است. روایت‌های بسیاری در این زمینه است. روزی مجلس سماعی بود و مولانا بی‌خود شده بود و وقتی چشم گشود، به یاران خود گفت: سنایی را دیدم که آمده و در کنار اینان بیت می‌خواند. مولانا حتی گاهی در رؤیاهای صادقه‌اش، سنایی را می‌دید که در «مناقب العارفین» هم آمده است و این هم نمونه‌ای از دلبستگی و رابطه عمیق درونی بین مولانا و سنایی است.

ادوارد براون مثنوی حدیقه را یک مثنوی ملالت‌آور و کسالت‌بار توصیف می‌کند. مرحوم زرین‌کوب معتقد است حدیقه کتاب سرد و خشکی است و از آن سو استاد فروزانفر می‌گوید که حدیقه به لحاظ وسعت و اشتمال بر معانی گوناگونی که عارفان از آن سخن گفته‌اند، اثری بی‌همتا و کتابی یگانه است. درست است که حدیقه در نسبت با مثنوی، کتاب سرد و بی‌جانی است و مثنوی پرشورتر و شاعرانه‌تر و به این معنا از حدیقه بالاتر است؛ با این همه، هیچ کتابی به اندازه حدیقه سنایی بر مثنوی مولانا تأثیر نگذاشته است.

 

تأثیر داستان‌هایی از سنایی در مثنوی مولانا

چند داستان شیرین و معروف در مثنوی هست که مولانا مستقیما از سنایی تأثیر گرفته است. استاد فروزانفر در کتاب «مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی» در این باره شش داستان نقل می‌کند، مثل داستان «فیل در خانه تاریک» که بیانی از تمثیل غار افلاطونی است و در هر دو کتاب حدیقه سنایی و مثنوی مولانا مشترک است. پیش از سنایی و مولانا امام محمد غزالی در کتاب کیمیای سعادت به این تمثیل اشاره کرده است. داستان مشترک دیگر داستان «آدم گل‌خوار» است و لطیفه‌ای شیرین است درباره معامله‌ای که آدمها با عمرشان می‌کنند. داستان مشترک دیگر، ماجرای آدم احول یا دوبین است که استعاره از وضعیت آدمهایی است که واقعیت‌ها را آن‌گونه که باید، نمی‌بینند. و داستان‌های دیگر که نشان می‌دهد که مقوله تمثیل که حقیقتا از بینش ژرف و درک عمیق کسانی مثل سنایی و مولانا برمی‌خاست که چقدر تمثیل می‌تواند موجب تقرب ذهن مخاطب به حقیقت شود.

ابیاتی نیز در مثنوی هست که مولانا در آنها سنایی را یاد می‌کند و سخنی از او نقل می‌کند، مثل داستان طوطی و بازرگان و داستان پیر جنگی. نمونه‌های دیگری هم هست که مولانا نام سنایی را نمی‌برد.

شاید حدیقه به شیرینی و حلاوت، طراوت، تحرک، تپش و تازگی مثنوی نباشد؛ اما مثنوی وجود خود را وامدار حدیقه است و همان‌طور که حسام‌الدین در درخواست سرودن مثنوی از مولانا، به کتاب حدیقه اشاره می‌کند، ما هم امروز باید قدردان و سپاسگزار سنایی باشیم که حدیقه‌ای سرود که مقدمه‌ای برای آفریدن کتاب عظیم و ارجمند مثنوی شد. به یک معنا مثنوی فرزند حدیقه است. هرچند که فرزندی بسی رقصان‌تر، طربناک‌تر، زنده‌تر و تازه‌تر است. شاهرخ مسکوب می‌گوید: «ایرانی بودن دردسرهای بسیاری دارد، اما زبان فارسی همه را جبران می‌کند!» فارسی زبانی است که مولانا و عطار و سنایی به آن سخن گفته‌اند. امیدوارم قدر این میراث بدانیم و حدیقه را به عنوان کتابی که ژرفا و معانی آن منحصر به فرد است، از نظر دور ندانیم.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: