ساغر صدق / دکتر ایرج شهبازی – بخش چهارم

1394/12/19 ۰۸:۱۱

ساغر صدق / دکتر ایرج شهبازی – بخش چهارم

درافتادن با امیال فطری و غریزی انسان‌ها و تبدیل کردن ارضای نیازهای غریزی به جُرمهای دینی و سیاسی: در انسان تعدادی میل غریزی و فطری وجود دارد مانند میل به خواب، میل به امنیت، میل جنسی، میل خوددوستی، میل آزادبودن، میل پرستش و عشق‌ورزی، میل بچه‌دار شدن و نظایر آنها. در یک جامعه استبدادی غالباً این میل‌های غریزی نادیده گرفته می‌شود و ارضای آنها به شکل جرمهای ایدئولوژیک یا سیاسی درمی‌آید؛ برای نمونه در رمان ۱۹۸۴(از جُرج اُرول) می‌بینیم که حزب حاکم، ازدواج را به شکل یک جرم سیاسی درآورده است و افراد از سویی به طور ذاتی خواهان این موضوع هستند و از سوی دیگر سیستم حاکم اجازه نمی‌دهد که این میل به طور آزادانه و معقول ارضا شود. در دیوان حافظ نیز می‌بینیم که محتسب به خاطر شرابخواری مردم را تنبیه می‌کند، ولی خود سخت شراب‌باره است

 

 

3ـ۱ـ۲) درافتادن با امیال فطری و غریزی انسان‌ها و تبدیل کردن ارضای نیازهای غریزی به جُرمهای دینی و سیاسی: در انسان تعدادی میل غریزی و فطری وجود دارد مانند میل به خواب، میل به امنیت، میل جنسی، میل خوددوستی، میل آزادبودن، میل پرستش و عشق‌ورزی، میل بچه‌دار شدن و نظایر آنها. در یک جامعه استبدادی غالباً این میل‌های غریزی نادیده گرفته می‌شود و ارضای آنها به شکل جرمهای ایدئولوژیک یا سیاسی درمی‌آید؛ برای نمونه در رمان ۱۹۸۴(از جُرج اُرول) می‌بینیم که حزب حاکم، ازدواج را به شکل یک جرم سیاسی درآورده است و افراد از سویی به طور ذاتی خواهان این موضوع هستند و از سوی دیگر سیستم حاکم اجازه نمی‌دهد که این میل به طور آزادانه و معقول ارضا شود. در دیوان حافظ نیز می‌بینیم که محتسب به خاطر شرابخواری مردم را تنبیه می‌کند، ولی خود سخت شراب‌باره است:

باده با محتسب شهر ننوشی، زنهار

بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد

به این ترتیب ساکنان چنین جامعه‌ای گرفتار نوعی تناقض درونی می‌شوند و غالباً قدرت غریزه بر همه قدرت‌های دیگر چیره می‌شود؛ اما چون افراد نمی‌توانند آزادانه این کار را انجام دهند، ناچار به پنهان‌کاری و ظاهرسازی پناه می‌برند. در همین رمان می‌بینیم که جولیا که یکی از اعضای بسیار فعال انجمن مبارزه با فعالیت‌های جنسی است، خود در این زمینه یکی از سرکش‌ترین افراد است و روابط گسترده‌ای با افراد مختلف دارد و حتی او نیز در دل به کارهای حزبی خود می‌خندد. اکنون معنای این سخن عمیق حافظ بهتر دریافت می‌شود:

گویند: رمز عشق مگویید و مشنوید

مشکل حکایتی است که تقریر می‌کنند

تبدیل کردن ارضای میل غریزی به جُرم سیاسی، یکی از فجیع‌ترین حوادثی است که در چنین جوامعی اتفاق می‌افتد. باید بدانیم که قدرت غریزه آنقدر نیرومند است که در طول تاریخ هر مکتب، آیین، یا حزبی که فقط با یکی از غرایز بشر سر ناسازگاری داشته است، خیلی زود از بین رفته، یا خلل‌های جبران‌ناپذیر یافته است. سختگیری نامعقول و نسنجیده و به تعبیر دیگر استبداد، خواسته‌های طبیعی و میل‌های فطری افراد را نادیده می‌گیرد و آنها را سرکوب می‌کند؛ از این رو استبداد حرکتی است برخلاف فطرت و طبیعت آدم. میل‌های طبیعی و فطری آدمی مانند حبّ نفس، سودجویی، لذت‌خواهی، میل به آزادی، گرایش به اظهار خود، زیبایی‌دوستی و جز آنها، هرگاه از راه طبیعی و از مجرای عادی خود ارضا نشوند و تحت تأثیر فشارها و اجبارهای خارجی به طور آزادانه اشباع نگردند، کاملاً‌ طبیعی است که از راهها و شیوه‌های دیگر سر بر می‌آورند و خود را نشان می‌دهند و البته این راهها و شیوه‌های غیر طبیعی عبارتند از: ریاکاری، دورویی و دروغگویی و به این ترتیب در جامعه استبدادی فساد ظاهری جای خود را به فساد مخفیانه می‌دهد که در درون افراد جامعه جای دارد و قهراً‌ جامعه را از درون پوک می‌کند و بنیانش را فرومی‌پاشد.

نمونه‌ای بسیار درخشان برای این مسأله امیر مبارزالدین محمد در زمان حافظ است. وی از سر خیرخواهی، یا از روی مصلحت‌طلبی، به دینداری روی آورد و چون آدمی خشک‌مغز و متعصب بود، شرایط بسیار خشن و سختی را در جامعه پدید آورد. او که خود زمانی در کار آب بود و غبوق به صبوح می‌پیوست، در چهل سالگی توبه کرد و دینداری پیشه نمود و آنگاه بی‌آنکه بویی از حقیقت دین برده باشد، تمام کوشش خود را صرف حفظ ظاهر جامعه کرد، دستور داد میخانه‌ها را ببندند، محتسبان را به سختگیری در امور شرعی گماشت و خود محتسب‌وار کمر به اجرای حدود و تعزیرات بست و شرایطی بسیار ناگوار در جامعه پدید آورد و برای آنکه پایگاه خود را در میان مردم استوار سازد، به علمای دینی توجه کرد و حتی با خلیفه عباسی مقیم مصر که هنوز در باور برخی از مردم خلیفه پیامبر(ص) به شمار می‌آمد، بیعت کرد و خود را نایب او خواند. در چنین شرایطی بوی گند روی و ریا گستره فضای جامعه را در بر گرفت و مردم، زیر فشارها و سختگیری‌های بی‌رویّه و غیر عقلانی محتسب، به مخفی‌کاری و ریاورزی روی آوردند (برای آگاهی بیشتر. نگاه کنید به حافظ شیرین‌سخن، از دکتر معین، صص۲۰۰ـ۱۹۱؛ از کوچه رندان، از دکتر زرین‌کوب، صص۵۵ـ۴۳ و تاریخ عصر حافظ، از دکتر قاسم غنی، صص۲۲۳ـ۱۱۹). در دیوان حافظ چندین غزل و یک قطعه وجود دارد که راجع به امیر مبارزالدین و دوران حکومت اوست؛ از جمله غزل زیر:

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند؟

پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند

ناموس عشق و رونق عُشّاق می‌برند

عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز

باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند

گویند: رمز عشق مگویید و مشنوید

مُشکل حکایتی است که تقریر می‌کنند

تشویش وقت پیر مُغان می‌دهند باز

این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند

می خور که شیخ و حافظ و مُفتی و مُحتسب

چون نیک بنگری، همه تزویر می‌کنند

ابیات آغازین این غزل به‌خوبی اوضاع نابسامان دوران حکومت امیر مبارزالدین را توصیف می‌کنند. حافظ در غزلی دیگر هم به توصیف اوضاع جامعه خود در عهد این امیر پرداخته است:

بوَد آیا که در میکده‌ها بگشایند؟

گره از کار فروبسته ما بگشایند؟

اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند

دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند

در میخانه ببستند، خدایا مپسند

که در خانه تزویر و ریا بگشایند

حافظ، این خرقه که داری تو، ببینی فردا

که چه زنّار ز زیرش به دغا بگشایند

از اشعاری که حافظ پس از زوال حکومت امیر مبارزالدین سروده است، به‌خوبی می‌توان دریافت که سیاست‌های این امیر مبارز کاملاً ناکام مانده و موفق نشده است ایمان را تا عمق جان مردم ببرد؛ لذا بلافاصله پس از پایان یافتن دوره حکومت محتسب، همان کسانی که از ترس شلاّق او به ظاهر مؤمن می‌نمودند، دست از ایمان برداشتند و علناً به کارهای زشت سابق بازگشتند و کارهایی را که از ارتکاب آشکارش خودداری می‌کردند، آشکارا انجام دادند:

سحر ز ‌هاتف غیبم رسید مژده به گوش

که: دور شاه شجاع است، می‌ دلیر بنوش!

شراب خانگیِ ترس محتسب‌خورده

به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش

در غزلهای دیگر نیز همین اوضاع را به‌خوبی می‌توان شاهد بود. این خود نکته‌ای ژرف است که هشداری تکان‌دهنده برای همه مربیان و سیاست‌گذاران عرصه‌های فرهنگی در بر دارد و آن اینکه هر کار فرهنگی و دینی که با زور و سختگیری همراه باشد، محکوم به زوال است و تأثیرش از حد ظاهر درنمی‌گذرد. حافظ که عصر مالامال از خشونت و سختگیری امیر مبارزالدین را دیده و حافظ، مفتی، صوفی، محتسب، شیخ و قاضی شهر را شناخته و مراتب دینداری و زهدورزی آنها را به چشم خود دیده است، هنوز چند روزی از عهد محتسب نگذشته است که با کمال تعجب می‌بیند در عهد شاه شجاع که فردی خطابخش، جرم پوش، خوش‌گذران و اهل تسامح بوده است، همه نمادهای تقوا و دین، به الگوهای بی‌بدیل میخوارگی و شادباشی تبدیل شده‌اند. همان‌ها که سالها از دین و قرآن دم زده بودند، اکنون که گردن خود را از یوغ امیر مبارزالدین آزاد می‌بینند، در کمال گستاخی و آزادانه مسجد و مدرسه را رها ساخته و در گوشه میخانه‌ها جا گرفته‌اند. راستی در ورای این ابیات حافظ چه راز بزرگ تلخی نهفته است:

در عهد پادشاه خطابخشِ جرم‌پوش

حافظ قرابه‌کش شد و مفتی پیاله‌نوش

صوفی ز کنج صومعه با پای خُم نشست

تا دید محتسب که سبو می‌کشد به دوش

احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان

کردم سؤال صبحدم از پیر میفروش

گفتا: نگفتنی است سخن، گرچه محرمی

درکش زبان و پرده نگه دار و می ‌بنوش!

در عهد پادشاه خطابخشِ جرم‌پوش….

حقیقتاً شگفت‌انگیز نیست که با تغییر یک شاه و با دگرگون شدن اوضاع جامعه، ببینیم حافظ قرآن که همواره قرآن در دستش بود، جام می ‌در دست گرفته و مفتیی که عمری مرجع مردم در مشکلات دینی بود و رمز دینداری به شمار می‌آمد، به شراب که به فتوای او قطره‌ای از آن هم حرام است، روی آورده و صوفی شهر صومعه را رها کرده و در کنج میخانه جا خوش کرده است و محتسب که سالها در کوچه و بازار، به جرم میخوارگی، تسمه از گرده مردم کشیده و شلاقش را بر پشت آنها فرود می‌آورد، اکنون خود سبو به دوش گرفته و آشکارا به میخانه آمد و شد دارد؟!

 

۳ـ۲) پیوند خوردن منافع مادی با ارزش‌های معنوی

هرگاه در جامعه‌ای بین منافع مادی و ارزش‌های دینی پیوندی برقرار شود، طبیعتاً گروهی از سودجویان مصلحت‌طلب که پیوسته اوضاع جامعه را به دقت زیر نظر دارند، می‌نگرند تا سیل امکانات رفاهی و پایگاه‌های اجتماعی به سوی کدام قشر جامعه سرازیر می‌شود. چنین کسانی به محض اینکه هدف را شناسایی کردند، بی آنکه در دل کمترین باوری بدان داشته باشند، دو اسبه به سویش می‌شتابند. آنها لباس مؤمنان به آن ارزش‌ها را بر تن می‌کنند و هیأت آنها را به خود می‌گیرند و می‌کوشند تا در پناه این جامه و این نام، گُل مراد بچینند. کافی است شرایط عوض شود، تا ببینیم چگونه اینها باز هم برای دستیابی به مال و مقام رفتاری درست برخلاف رفتار پیشین خود در پیش می‌گیرند. شاید باور این حرف‌ها سخت باشد، ولی این قضایا از قضایای رایج و روزمره تاریخی است. برای روشن‌تر شدن بحث باز هم مثالی از حکومت امیر مبارزالدین می‌آوریم:

در زمان او گروهی از افراد عافیت‌طلب و مصلحت‌بین که همواره از آب گل‌آلود اوضاع جامعه ماهی مراد می‌گیرند، بی آنکه در ژرفای جان خود کمترین اعتقادی به باورهای دینی داشته باشند، برای جلب رضایت محتسب و در نهایت به خاطر رسیدن به اهداف خویش، در زیّ اهل دین درآمدند و حتی به مقامات بالا رسیدند. بعضی از آنها در زمره مشایخ شهر درآمدند و گروهی دیگر از زاهدان نام‌آور، یا صوفیان بزرگ شدند. حافظ در یکی از غزلیاتش که در مورد انتقال حکومت از امیر مبارزالدین به پسرش شاه شجاع گفته است، سخنی می‌گوید که واقعاً تکان‌دهنده و تأمل‌برانگیز است: کسی که رمز تقوا و تقدّس و نماد پاکی و دین‌ورزی بود و عمری جانماز آب می‌کشید، دیشب آنقدر می ‌خورده بود و چنان مست شده بود که او را روی دوش گرفته و از میخانه بیرون می‌بردند:

ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند

امام شهر که سجاده می‌کشید به دوش

یعنی ممکن است شخصی به چنان مقام منیعی برسد و در جایگاه بالاترین مقام دینی یک جامعه قرار گیرد و در دل کمترین باوری به دین نداشته باشد و دین و ارزش‌های دینی را دستاویزی برای رسیدن به منافع و خواسته‌های مادی و شهوانی خود قرار داده باشد؟! این حقیقت تلخ را به عریانی تمام در آیینه اشعار حافظ می‌توان نظاره کرد. حافظ برای آنکه اوج ناراحتی خود را از اوضاع زمانه امیر مبارزالدین بیان کند، می‌گوید:

نامه تعزیت دختر زَر بنویسید

تا همه مغبچگان زلفِ دوتا بگشایند

گیسوی چنگ ببرّید به مرگ می‌ ناب‏

تا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند

 

‏ ۳ـ۳) ناامنی

همواره یکی از مهمترین مسائل جامعه ما در گذشته ناامنی بوده است. در این جامعه همیشه به طور معمول در هر دهه یکی دو جنگ بزرگ برپا شده است. در برخی از مواقع این جنگ‌ها خارج از مرزهای ایران و در بسیاری از مواقع داخل مرزهای ایران بوده است. دوره‌های زیادی از تاریخ را سراغ داریم که حکومت ایران، حکومت ملوک‌الطوایفی بوده است؛ یعنی مثلاً در غرب ایران یک حکومت مستقل، در شرق و غرب و شمال و جنوب ایران چندین حکومت مستقل وجود داشته است و این حکومت‌ها دائماً با هم در جنگ بوده‌اند و حکومت مرکزی واحدی وجود نداشته است (برای بحثی خوب درباره ناامنی گسترده در طول تاریخ ایران. نگ. ما ایرانیان، از فراستخواه، صص۱۳۲ ـ ۱۲۲).

در چنین اوضاعی طبیعتاً انسان احساس ناامنی می‌کند. این ناامنی و عدم ثبات حکومت‌ها و دولت‌ها باعث می‌شود که انسان همیشه برای اینکه باقی بماند، «نوکر رژیم آینده» هم باشد؛ یعنی چنان زندگی کند که اگر حکومتی کاملاً مخالف موجود روی کار آمد، بتواند از آن حکومت هم جیره و مواجب بگیرد. این یکی از مشخصات اصلی بخشی از ایرانیان بوده که همیشه برای تضمین بقای خود مجبور بوده‌اند در آن واحد نوکر رژیم‌های مختلف باشند. به نظر می‌رسد که آنان همواره از ریا به عنوان ساز و کاری برای سازگاری با اوضاع زمانه بهره می‌گرفته‌اند؛ به خاطر اینکه در اوضاعی که ناامنی بر جامعه حکومت می‌کند، به دست آوردن منافع و تضمین بقا حرف اول را می‌زند؛ از این رو ناامنی یک آفت بزرگ درست می‌کند و آن ریاکاری است؛ شخص برای اینکه بتواند در یک جامعه ناامن زندگی کند، دائماً باید در حال عوض کردن نقاب باشد.

آرزوی «فراغت و امنیت خاطر» از آرزوهای اصلی حافظ و به طریق اولی از آرزوهای عمده مردمان عصر اوست. علت چنین آرزویی آن است که حافظ در یکی از پرآشوب‌ترین دوره‌های تاریخی ایران شکفته و به بار نشسته است؛ دوره‌ای که به آرامش میان دو طوفان سهمگین هول‌انگیز می‌ماند: طوفان مرگبار حمله آغازین مغولها (چنگیز و سپس هلاکو) از سویی و طوفان وحشت‌انگیز حمله تیمور از سوی دیگر این دوره را در میان گرفته‌اند و البته این دوره آرامش میان دو طوفان، خود آکنده از خیزاب‌های پربلای فراوانی بوده است که زندگی را بر مردم این عصر چون شوکران می‌ساخته است. ضعف ایلخانان مغول که با مرگ ابوسعید بهادر برای همیشه از پدیدآوردن حکومت مرکزی نیرومندی ناکام ماندند، از یک طرف و جنگهای بی‌امان و همیشگی شاهان و حاکمان محلی که هر کدام در یک گوشه از کشور عزیزمان کوس اناالحق می‌زدند و خیال حکومت می‌پختند، از طرف دیگر دست به دست هم داده و مردمان این دوره را از هر حیث در تنگنایی مرگبار قرار داده بود.

سرزمین محبوب حافظ ـ شیراز ـ از کانون‌های حادثه‌خیز این دوره به شمار می‌آید و بررسی دقیق تاریخ این سرزمین به‌خوبی نشان می‌دهد که شیرازیان در این قرن به‌ندرت پیش می‌آمده که دو سه سالی پشت سر هم در امنیت به سر برند؛ چراکه رشته لشکرکشی‌های مداوم از شیراز و به شیراز، هیچ‌گاه از هم گسسته نمی‌شده است و اهالی شیراز، با فشار و اجبار شاهان خودسر و جاه‌طلب، یا باید همیشه آماده دفاع در برابر مهاجمان خونخوار می‌شده‌اند، یا باید برای حمله به شهرهای مجاور، خود را آماده می‌کرده‌اند. جنگهای طولانی میان امیر مبارزالدین و شاه شیخ ابواسحاق، سختگیری‌های امیر مبارز و حمله‌های او به دیگر شهرها، جنگهای میان شاه شجاع و برادران و برادرزادگانش و نزاعهای میان امرای آل مظفر، زندگی را به کام مردم این شهر شرنگ نموده و امنیت و آسایش را به‌کلی از آنها سلب کرده بود. از این روی در اشعار حافظ می‌بینیم که یافتن «مکان امن» از آرزوهای طلایی است و شاعر همیشه در آرزوی آن است که امنیتی پیش آید تا او بتواند به کام دل از شادی‌ها و لذت‌ها بهره گیرد:

ـ شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی

دلا کی بهْ شود کارت، اگر اکنون نخواهد شد

ـ مقام امن و می ‌بی‌غش و رفیق شفیق

گرت مُدام میسّر شود، زهی توفیق

جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است

هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت

که در کمینگه عُمرند قاطعان طریق

ـ دو یار زیرک و از باده کهن دو منی

فراغتی و کتابی و گوشه چمنی،

من این مقام به دنیا و آخرت ندهم

اگرچه در پی‌ام افتند هر دم انجمنی

ـ که هر که کنج فراغت به گنج دنیا داد

فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی

ببین در آینه جام، نقش‌بندی غیب

که کس به یاد ندارد چنین عجب زَمنی

ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن

در این چمن که گلی بوده است یا سمنی؟

از این سَموم که بر طرف بوستان بگذشت

عجب که رنگ گلی هست و بوی یاسمنی!

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: