1396/2/20 ۰۹:۵۵
آشنایان با آثار پر برگ و بار آقای دکتر جعفریان کمو بیش به علمی بودن شخصیت ایشان و تلاش مستمرشان در افزایش سطح مطالب تاریخی آگاهی دارند. یکی از کتابهای بسیار مفید استاد، «حیات فکری ـ سیاسی امامان شیعه(ع)» نام دارد که نشر علم در سال ۱۳۹۳ چاپ سومش را در دسترس تاریخدوستان قرار داده است.
اشاره: آشنایان با آثار پر برگ و بار آقای دکتر جعفریان کمو بیش به علمی بودن شخصیت ایشان و تلاش مستمرشان در افزایش سطح مطالب تاریخی آگاهی دارند. یکی از کتابهای بسیار مفید استاد، «حیات فکری ـ سیاسی امامان شیعه(ع)» نام دارد که نشر علم در سال ۱۳۹۳ چاپ سومش را در دسترس تاریخدوستان قرار داده است. این کتاب خواندنی و مهم صرف زندگینامه ائمه(ع) نیست، بلکه همچنان که مؤلف آورده، «تفسیر حیات فکری و دینی آنها نیز هست». در اینجا به مناسبت اینکه در آستانه ولادت حضرت صاحبالزمان(ع) قرار داریم، بخشهایی از مطالب مربوط به آن امام همام تقدیم میشود. گفتنی است که به ضرورت پرهیز از اطناب، عمدة مآخذ و ارجاعات متعددی که استادجعفریان در جای جای این مطلب آوردهاند، حذف شده و محققان میتوانند به متن اصلی مراجعه کنند.
نکاتی درباره تولد امامزمان(ع)
تلاشهایی که عباسیان حاکم بر سامرّا و بغداد برای کنترل زندگی امام حسن عسکری(ع) به عمل آورده بودند، اختفای مسأله مهم تولد امامزمان(ع) را کاملا توجیه میکند. همچنین این نکته را که در آن زمانها، مسأله غیبت آن حضرت بر سر زبانها بوده و بنیعباس درصدد بودند تا به هر طریق ممکن، راه امامت را بر شیعه مسدود سازند، روشن میکند. شیخ مفید در آغاز شرح حال امامزمان(ع) مینویسد: به دلیل مشکلات آن دوران و جستجوی شدید سلطان وقت و کوشش بیامان یافتن آخرین حجت خدا، ولادت آن حضرت بر همگان مخفی ماند. پیش از آن نیز در روایات امامان(ع) به ولادت اسرار آمیز آن حضرت اشاره شده و حتی این مطلب یکی از دلایل شناخت وی تعیین شده بود.
تلاش بیوقفه بنیعباس برای یافتن فرزندی از امام یازدهم، در بیشتر منابع تاریخی گزارش شده است. احمدبنعبیداللهبنخاقان که کار خراج قم را بر عهده داشته، درباره موضوع کاوش خانه امام عسکری(ع)، گزارشی داده که متن آن چنین است: وقتی خبر بیماری امام عسکری(ع) شایع شد، خلیفه به دنبال پدرم فرستاد. او به دارالخلافه رفت و همراه پنج تن از کارمندان نزدیک خلیفه که از معتمدان او بودند، بازگشت. پدرم به آنان دستور داد تا خانه امام را در کنترل خود گرفته و لحظه به لحظه از احوال و اخبار وی اطلاع داشته باشند؛ آنگاه برخی از طبیبان را فرا خواند و دستور داد شبانهروز بر بالین امام حضور داشته باشند.
پس از دو یا سه روز به او اطلاع دادند که امام ضعیفتر شده است و او دستور داد طبیبان بر مراقبتهای خود بیفزایند؛ آنگاه پیش قاضیالقضات رفت و از او خواست ده نفر از معتمدان خود را که از نظر دین و ورع، کاملا به آنان اطمینان دارد، به منزل امامعسکری(ع) بفرستد که شبانهروز در آنجا باشند. این وضع ادامه داشت تا آنکه امام وفات کرد. پس از این حادثه، خانه امامعسکری(ع) به دستور خلیفه بررسی دقیق شد و همهچیز مهر و موم گردید و پس از آن تلاشهای پیگیرانهای برای یافتن فرزندی از آن حضرت آغاز شد؛ حتی کنیزان امام نیز تحتنظر قرار گرفتند تا معلوم شود کدام یک از آنها باردار است؛ یکی از آنها را که احتمال حمل دربارهاش میرفت، در حجرهای تحت مراقبت قرار دادند تا وقتی که باردار نبودن وی مسلم شد. آنگاه میراث امام را میان مادر و برادرش جعفر تقسیم کردند. در همین روایت، به دنبال گزارش مزبور، اشارهای به تلاش جعفر به منظور جانشینی برادرش شده است؛ از جمله آنکه وی از عبیدالله بن خاقان خواست او را به عنوان جانشینی امامعسکری(ع) اعلام و معرفی نماید و او تقاضای جعفر را رد کرد.
روایت دیگری اشاره بدان دارد که برخی از شیعیان قم، بیخبر از رحلت امام عسکری(ع) برای پرداخت وجوه خویش به سامرا آمدند. پس از ورود به سامرا، کسانی آنها را پیش جعفر بردند. قمیها نخست درصدد امتحان جعفر برآمدند؛ بدینمنظور از وی پرسیدند: آیا او از مبلغ پولی که با خود آوردهاند اطلاع دارد؟ جعفر پس از اظهار بیاطلاعی گفت: «تنها خدا از غیب آگاه است.» در نتیجه قمیها از پرداخت پول به او خودداری کردند. در آن هنگام شخصی آنها را به خانهای هدایت کرد و در آنجا پس از آنکه مبلغ وجوهات به آنها گفته شد، پول را به شخصی که درست گفته بود، تحویل دادند. جعفر این موضوع را به معتمد گزارش داد و به دستور او خانه امام و حتی خانههای همسایگان آن حضرت تفتیش مجدد شد. در اینجا بود که کنیزی به نام ثقیل که گویا به خاطر حفظ جان امامزمان(ع) ادعای بارداری کرده بود، بازداشت شد و مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت تا اطمینان به عدم بارداری وی حاصل شد، سپس او را رها کردند.
بهطور مسلم چنین حساسیت شدیدی از طرف دستگاه خلافت همراه با تحریکات جعفر، بدان سبب بود تا گذشته از کنترل امام دوازدهم، در صورت عدم دسترسی به آن حضرت، دست کم بتوانند اعلام کنند که امام حسن عسکری(ع) فرزندی نداشته است. احضار افراد موثق در منزل امام نیز برای این بود تا به ادعای خود در این باره رنگ حقیقت داده و شیعیان را دچار حیرت و سردرگمی نمایند، چنان که در ادامة همان نقل از شیخ طوسی افزوده شده: افراد مورد اعتماد مذکور که در خانه امام حضور داشتند، شهادت دادند که آن حضرت درگذشته است. حقیقت آن است که مطابق طرح دقیق و منظمی که از پیش دراین باره ریخته شده بود، مسأله ولادت آن حضرت از اساس از چشم مردم و حتی بیشتر شیعیان به دور مانده و با این حال مشکل چندانی نیز به دنبال نیاورد.
آگاهی برخی شیعیان از ولادت امامزمان(ع)
البته چنین نبود که کسی از تولد آخرین حجت خدا آگاهی نداشته و یا پس از تولد، آن حضرت را ندیده باشد. برخی از شیعیان مورد اعتماد و عدهای از وکلای امام عسکری(ع) و کسانی که در خانه امام مشغول خدمت بودند، از این امر باخبر بودند. شیخ مفید از تعدادی از اصحاب، خادمان و یاران نزدیک امام عسکری(ع) روایت کرده که آنان موفق به دیدار امامزمان(ع) شدهاند. محمدبناسماعیلبنموسی بن جعفر، حکیمه خاتون دختر امام جواد (ع)، ابوعلی بن مطهر، عمرو اهوازی و ابونصر طریق خدمتگزار خانه امام، از آن جمله بودند. بدین ترتیب امام حسن عسکری(ع) فرزند خود را به برخی از یاران نشان داد و ایشان را جانشین خویش معرفی کرد.
شیخ کلینی از ضوء بن علی عجلی روایت کرده که مردی ایرانی از اهالی فارس به او گفته بود: به منظور خدمت در منزل امام عسکری(ع) به سامرا رفتم و امام مرا به عنوان مسئول خرید خانه پذیرفت. روزی حضرت عسکری(ع) فرزند خود را به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبکم». وی اظهار میکند که پس از آن نیز تا رحلت امام آن کودک را ندیده است. او میافزاید: در زمانی که وی آن حضرت را دید، حدود دو سال سن داشته است.
شاید پراهمیتترین دیدار اصحاب امامعسکری(ع) از حضرت بقیهالله(ع) زمانی بود که محمدبنعثمان عمری ـ از وکلای خاص امامزمان(ع) ـ همراه با چهل نفر دیگر در خدمت امام بودند. آن حضرت فرزند خود را به آنان نشان داد و فرمود: «هذا امامکم من بعدی و خلیفتی علیکم، اطیعوه و لاتتفرقوا من بعدی فی ادیانکم لتهلکوا، اما انکم لاترونه بعد یومکم هذا: این امام شما پس از من و جانشین من در میان شماست. از او فرمان برید و پس از من در دین خود اختلاف مکنید که در این صورت هلاک میشوید و پس از این هرگز او را نخواهید دید.» در ادامه این روایت آمده است که: چند روز پس از آن، امامعسکری(ع) رحلت کرد.
همین روایت را شیخ طوسی نیز نقل کرده و برخی رجال شیعه را که در این جمع چهل نفری حضور داشتند، نام برده که از آنجمله: علیبنبلال، احمد بن هلال، محمدبن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب بن نوح بودهاند. نام بردن از آن حضرت در آن دوران ممنوع بود و امام عسکری(ع) تأکید داشتند که تنها با عنوان الحجه من آل محمد از ایشان نام برند.
اختلاف پس از رحلت امامعسکری(ع)
مشکلات سیاسی و سختگیریهایی که خلفای عباسی برای امامان شیعه به وجود میآوردند، در برقراری رابطه منظم آنان با شیعیان، نابسامانیهایی را ایجاد میکرد. این مشکل بهویژه در فاصله رحلت یک امام و جانشینی امام بعدی رخ میداد؛ عدهای از شیعیان در شناخت امام خود دچار تردید میشدند و مدتی طول میکشید تا فرقههای انشعابی و افکار و اندیشههای ناروا رو به افول نهند و امام جدید کاملا استقرار یابد. گاهی این مشکلات به قدری تند بود که جناحی از شیعه را کاملا از بدنة اصلی آن جدا میکرد؛ چنان که پیدایش و مقاومت «واقفه»، «فطحیه» و حتی«اسماعیلیه» را میتوان از مصادیق آن به شمار آورد.
این مشکل پس از رحلت امامعسکری(ع) دو چندان بود؛ زیرا گذشته از آنکه تولد و نگهداری و وصایت امامزمان(ع) به طور کاملا محرمانه انجام شده بود، دوران غیبت نیز آغاز شده و تنها پشتوانة نیرومند امامت حضرت حجت، در یک بخش، میراث عظیم احادیث موجود درباره اصل مهدویت و پارهای از لوازم آن و در بخش دیگر، استقرار نظام ارتباطی قوی و حضور برخی از عناصر سرشناس شیعه در میان اصحاب امامعسکری(ع) از یک سو و شیعیان آن حضرت از سوی دیگر بود. نگرانیهای ناشی از آغاز عصر غیبت، با توجه به دشواریهایی که قبلا در اینباره، پس از رحلت برخی از امامان پدید آمده بود، سبب پدیدآمدن «حیرت» در میان شماری از شیعیان شد، به طوری که در برخی از نقلهای قدیم، از این دوره به عنوان دوره حیرت یاد شده است.
چگونگی پیدایش اختلاف در میان شیعیان پس از رحلت حضرت عسکری(ع) در کتابهای «المقالات و الفرَق» و «فرقالشیعة» نوبختی به تفصیل گزارش شده است. شیخ مفید گزارش نوبختی را با تلخیص و اضافاتی نقل و نقد کرده است. اشعری از پانزده فرقه نام میبرد که هر یک اعتقاد خاصی درباره جانشینی امام عسکری(ع) را دنبال کردند؛ چنان که شماری در امامت امام یازدهم نیز دچار تردید شدند، چرا که گمان میکردند فرزندی از ایشان باقی نمانده است؛ بنابراین در امامت خود آن بزرگوار هم تردید کردند. نوبختی ابتدا از چهار فرقه نام برده؛ اما در ضمن تشریح تکتک آنها، از سیزده فرقه یاد کرده است. شیخ مفید به نقل از نوبختی، چهارده فرقه را نام برده است.
شیخ دیدگاههای اصلی این فرقهها را ـ که ذیلا به جمعبندی آنها خواهیم پرداخت ـ نقل کرده و با استناد به روایات و استدلالهای کلامی، به نقد آنها پرداخته است. در مقام جمعبندی فرقههای مزبور، میتوان گفت که آنها از لحاظ اصولی، به پنج گروه به ترتیب زیر تقسیم میشوند:
۱ـ کسانی که رحلت امام عسکری(ع) را باور نداشتند و او را به عنوان مهدی آل محمد(ع) زنده میدانند و به نام «واقفه» یعنی کسانی که بر امام عسکری توقف کردهاند، شناخته میشوند.
۲ـ کسانی که پس از رحلت امام عسکری(ع) به برادر آن حضرت، جعفربن علیالهادی گرویده و به دلیل آنکه فرزند امام عسکری(ع) را ندیده بودند، به امامت جعفر (ملقب به «کذاب») گردن نهادند که دستهای از آنان، وی را جانشین امام یازدهم و دستهای دیگر او را به عنوان امام یازدهم میشناختند. به اینها «جعفریه» میگفتند.
۳ـ عدهای که پس از انکار امامت حضرت عسکری(ع) به امامت اولین فرزند امام هادی(ع) محمد که در حیات پدر چشم از جهان فرو بسته بود، گرویدند؛ به اینان «محمدیه» میگفتند.
۴ـ شمار دیگری بر این باور بودند همانگونه که پس از رسول خدا(ص) دیگر پیامبر نخواهد آمد، پس از رحلت امام عسکری(ع) نیز امامی وجود نخواهد داشت.
۵ـ فرقه دیگر، «امامیه» بودند که اکثریت قریب به اتفاق شیعیان را تشکیل میدادند و به امامت حضرت مهدی(ع) اعتقاد داشتند. این جریانی بود که رهبری اصولی شیعیان امامی را به عهده گرفت.
از این فرقهها، تنها فرقهای که مورد حمایت برخی از شخصیتهای معروف قرار گرفت، قائلان به امامت جعفر بن علی است که به نوشته نوبختی، یکی از متکلمان کوفه به نام علی بن الطاحی از آنها حمایت کرد و خواهر فارس بن حاتم قزوینی ـ غالی مشهور ـ نیز او را در این کار یاری داد. پیش از آن نیز هواداران فارس بن حاتم که از طرف امام هادی(ع) سخت مورد ملامت قرار گرفته بود، در زمان حیات امام عسکری(ع) مسأله امامت جعفر را مطرح میکردند. گاه هم گفته میشد که محمد ـ فرزند امام هادی(ع) ـ که در واقع امام بوده، پس از خود، جعفر را به امامت برگزیده است.
آنچه مسلم است، این که فرقه جعفریه ـ به معنای طرفداران امامت جعفر بن امام هادی، سرسختترین مخالفان امامیه بوده و در میان شیعیان نیز هوادارانی از غالیان و جز آنها داشتهاند. نمونه آنها، همان علی طاحن و نیز علی بن حسن فضال است که از فطحیمذهبان بود و در ادامه، به امامت جعفر معتقد شد. شاید بتوان گفت که پس از انشعاب «زیدیه» و «اسماعیلیه»، ایجاد گرایش شیعی پیرو جعفر،۱ انشعاب بزرگی بود که رخ داد و گرچه در بغداد به دلیل گرایش آل نوبخت به تشیع امامی دوامی نیاورد، در نقاط دیگر به طور محدود به زندگی خود ادامه داد.
شیخ مفید تأکید فرموده در سال ۳۷۳ هجری که وی مشغول تنظیم این متن بوده، از فرَق چهارگانة بالا، تنها «امامیه» موجودیت خود را ادامه میدهد و در وصف آنان چنین میگوید: امامیه از نظر تعداد و از لحاظ علمی، پرجمعیتترین فرقه شیعه هستند. آنان دانشمندان علم کلام و صلحا و عبادتپیشگان فقیه و علمای حدیث و ادبا و شعرای زیادی را به خود اختصاص دادهاند. اینان وجه الامامیه و رؤساء و المعتمد علیهم فیالدیانه میباشند. شیخ طوسی نیز پیروی برای مذهب وی نشناسانده است. با این حال شواهد نشان میدهد که در برخی از نقاط دوردست، یارانی برای جعفر ماندهاند که تاکنون نیز مذهب خویش را حفظ کردهاند.
مذهبی که توانست خود را در مرکز خلافت اسلامی حفظ کرده و حضور قاطع خود را نگاه دارد، مذهب امامی بود که به فرزند امام عسکری(ع) حضرت حجتبنالحسن العسکری(عج) ایمان آورد و توانست عمدة شیعیان را در مسیری مشخص هدایت کند. این نشاندهنده آن است که اقدامات صورت گرفته و مقدماتی که از پیش برای چنین تحوّلی ترتیب داده شده بود، از چنان دقت و استحکامی برخوردار بود که بهراحتی از گرفتاری اکثریت شیعه در وادی فرقه سازیهای مخرب، جلوگیری کرده است.
مسأله غیبت
به هر روی باید توجه داشت که «مسأله غیبت»، به سادگی برای جامعه شیعه حل نشده و در دهههای پایانی قرن سوم و نیز قرن چهارم، دشواریهای زیادی در این زمینه در جامعه شیعه به وجود آمد. همین امر بود که علمای شیعه را بر آن داشت تا به تفصیل درباره مسأله غیبت به تألیف پردازند و ابعاد آن را روشن کنند. بسیاری از عالمان این دوره آثاری در این موضوع تألیف کردهاند. نخستین تألیفات در این زمینه توسط واقفه نوشته شد که از غیبت امام کاظم(ع) دفاع میکردند. در میان آثار آنان، نام کتاب الغیبه دیده میشود؛ برای نمونه علیبنعمر اعرج کوفی، فردی واقفی مذهب و ضعیف در حدیث وصف شده و کتابی با عنوان «کتاب الغیبه» داشته است. زمانی که از حوالی سال۲۶۰ به بعد، بحث غیبت امام عصر(ع) مطرح شد، نویسندگان شیعی امامی، از این پس شروع به نگارش در این زمینه کردند. جالب آنکه نجاشی از عباسبن هشام اسدی که به عبیس هم معروف بوده یاد کرده که فردی مورد وثوق و صاحب تألیفات از جمله کتابالغیبه است و به سال ۲۲۰ یا ۲۱۹ درگذشته است.
محمدبن بحر رُهنی ـ منسوب به رهنة کرمان ـ در انتهای قرن سوم، کتابی در این زمینه نگاشت. مؤلفان دیگری از اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم آثاری در این زمینه دارند که نجاشی از آنها یاد کرده است. در این میان، آثاری در اواسط قرن چهارم توسط صدوق، نعمانی، مفید و طوسی نوشته شد که جمعبندی مطالبی بودند که تا آن زمان در باب غیبت گفته شده بود. در واقع بخشی از آثاری که در نیمه دوم قرن سوم و بعد از آن درباره غیبت نوشته میشد، در رد بر واقفه بود. محمدبن احمد نواده صفوان جمال که نجاشی او را شیخ الطائفه گفته، کتابی با عنوان کتاب «الرّد علی الواقفه» و کتابی با عنوان «کتاب الغیبه و کشف الحیره» داشته است.
شیخ صدوق (م۲۸۶)، به عنوان بزرگترین محدث شیعی در نیمه قرن چهارم، کتاب پرارج «کمالالدین و تمام النعمه» را در پاسخ به همین شبهات و حیرتهایی تألیف کرد که در این زمینه به وجود آمده بود. محمدبن ابراهیم نعمانی در همین قرن، «کتاب الغیبه» خود را برای دفع تردیدی که برای شیعیان رخ داده و سبب اختلاف میان آنها شده بود، تألیف کرد. او علت این شک و تردیدها را عدم توجه به روایات فراوانی که درباره مسأله غیبت وارد شده، دانسته و خود این مهم را بر عهده گرفته است.
به جز نعمانی که در نیمه اول قرن چهارم هجری کتاب الغیبه را نوشت، بسیاری در اینباره تألیفاتی دارند؛ از جمله در قرن چهارم، شیخ مفید (م۴۱۳) چندین نوشته تألیف کرد که نجاشی در رجال خود از آنها نام میبرد. پس از مفید، مهمترین اثر در این زمینه را شیخ طوسی (م۴۶۰) در سال ۴۴۷ با عنوان «کتاب الغیبه» پدید آورد. با گذشت زمان، طبعا ضرورت بررسی و تبیین مسأله غیبت و پاسخگویی به مسائل جنبی آن، بهطور جدی احساس میشده است. شیخ طوسی این ضرورت را در آغاز کتاب خود خاطرنشان کرده است. گفتنی است آثاری مربوط به این موضوع، در «رجال» نجاشی که در آنها عنوان «الغیبه» نیامده، اما به نوعی مربوط به این موضوع است، غالبا با تعبیر «قائم» یاد شده و بهندرت عنوان «مهدی» مانند کتاب اخبار المهدی به کار گرفته است.
زمینهسازی غیبت توسط پیامبر و امامان
جدای از روایات مهدی که از رسول خدا(ص) نقل شده است، به لحاظ تاریخی یکی از نخستین کاربردهای این کلمه، در سخنرانی سلیمان بن صرد خزاعی است که به نقل از طبری، در ماجرای توّابین و رفتن آنان بر سر قبر امام حسین(ع) مطرح کرد. او در آنجا گفت: «اللهم ارحم حسینا الشهید ابن الشهید، المهدی ابن المهدی، الصدیق ابن الصدیق…»۲ خطاب «مهدی» به محمد بن حنفیه از سوی مختار که این کلمه درباره وی به کار برد، در منابع کهن آمده است. زان پس، بهتدریج این کلمه رواج یافت.
اما به لحاظ روایی، روایات زیادی درباره غیبت و قیام حضرت حجّت(ع) از رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) در دسترس محدثان بوده است. نگاهی به انبوه این روایات ـ که مجموعهای از آنها در کتاب «منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر»۳ و نیز در کتاب «معجم احادیث المهدی(ع)» در چهار مجلد گردآوری شده ـ نشاندهندة آن است که این مسأله از دید بسیاری از صحابه و تابعین و بهویژه امامان معصوم(ع) دور نمانده و همه آن بزرگواران بر آن تأکید ورزیدهاند. گذشته از احادیث رسول خدا(ص) در این زمینه که دو جلد از معجم مزبور را به خود اختصاص داده، از هر کدام از امامان(ع) روایاتی درباره جنبههای مختلف مسأله غیبت و مهدویت و همچنین تعیین مصداق مورد نظر آن وارد شده است که در مجموع بیش از ششصد حدیث میشود.۴
این نشانه آن است که مهدویت در قاموس روایی شیعه از اهمیت بهسزایی برخوردار است؛ زیرا پس از رحلت هر یک از امامان(ع) ـ به هر دلیلی که بدرود حیات میگفتند ـ و یا حتی در حال حیاتشان، توّهم مهدویت اوج میگرفته است. سیر بحثهایی که درباره با فرَق شیعه توسط اشعری و نوبختی عنوان شده، نشان میدهد که مهمترین دلیل تفرقهها و انشعابها در میان شیعه، همین مسأله مهدویت بوده که به غلط از سوی برخی از اصحاب ائمه(ع) مطرح میشده و انشعابی را ـ ولو بهطور محدود ـ به دنبال داشته است.
قابل توجه آنکه اساسا اعتقاد به مهدویت محمدبن حنفیه، نفس زکیّه و بسیاری دیگر از علویان، ناشی از همین تأکیدی است که بر اصل مسأله مهدویت شده است. اگر آنچه درباره مهدویت محمد بن حنفیه گفته میشود درست باشد، توان گفت که باور به این امر در حوالی دهه ۸۰ یا ۹۰ قرن اول هجری در کوفه وجود داشته است. اما روشن است که در اوایل قرن دوم، بحث مهدویت جدیتر مطرح شده است. بعد از این ادعای مهدویت درباره امام باقر(ع) نشانه ادامة حضور این باور در درون جامعه شیعی کوفه است، ادعایی که از سوی امام(ع) رد شد و بهشدت انکار گردید.
اندکی بعد ادعای مهدویت درباره محمدبن عبدالله (مشهور به نفس زکیه) مطرح شد؛ به طوری که عوام مردم او را مهدی میخواندند… بسیاری از تابعین برجسته آن عصر، مانند سفیان الثوری، نفس زکیه را مهدی مینامیدند. درباره اسماعیل فرزند امام صادق(ع) و حتی شخص امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) و برخی از رهبران علوی که بر ضد عباسیان قیام کردند، مانند حسن بن قاسم، یحیی بن عمر، محمد بن قاسم و… همین ادعا مطرح شده است. القابی که خلفای عباسی از آنها استفاده کردند، بهطور غالب، القابی است که در برخی از روایات، به عنوان القاب مهدی شناسانده شده است: سفّاح، منصور، مهدی، هادی، رشید، امین و مأمون از این دست القاب هستند.
وجود این همه ادعای مهدویت در قرون نخستین اسلامی در میان شیعیان و همچنین اهل سنت، معمولا نشانه آن دانسته شده است که اصل مسأله وجود قائم و مهدی، امری ثابت و اصلی مسلم در میان مسلمانان بوده و تنها در مورد تعیین مصداق، مشکلاتی پیش آمده است. این مسأله در میان عامه مسلمانان شایع بوده است که برخی کاربرد مفهوم مهدی را میان اهل سنت بیش از شیعه دانسته و گفتهاند که مفهوم غالب در روایات شیعی، تعبیر قائم است. در حالی که در روایات اهل سنت، تنها کلمه مهدی به کار رفته است.
در قرون بعد، به ویژه قرنهای هشتم و نهم هجری نیز ناظر دهها مورد ادعای مهدویت هستیم. همه اینها نشانة وجود زمینههای کافی برای ادعای این امر در روایاتی است که مذاهب مختلف اسلامی در اختیار داشته و دارند. این روایات در جوامع حدیثی شیعه فراوان بوده و در منابع اهل سنت هم به فراوانی یافت میشود.۵
مسائل کلامی و جانشینی حضرت مهدی(ع)
عقاید کلامی شیعیان درباره جایگزینی امامی پس از امام دیگر، نقش مهمی در تثبیت موقعیت امام جدید ایفا میکرده است. این عقاید کم و بیش در میان شیعیان رسمیت پیدا کرده و عدول از آنها پذیرفتنی نبوده است. درباره امامت حضرت مهدی(ع) نیز بخشی از این مسائل مطرح شد. گزارش نوبختی و اشعری مبنی بر مسائلی که امامیه درباره جانشینی آن حضرت مطرح کردند، نموداری است از دیدگاه کلامی آنها درباره امامت و جایگزینی امام بعدی در قرن سوم، که بعدها مبانی کلامی شیعه درباره امامت بر اساس همین دیدگاهها شکل گرفت. نوبختی ضمن بحث درباره فرقة دوازدهم از فرَق شیعه که همان امامیه بودهاند، به بخشی از این مبانی به ترتیب زیر اشاره میکند:
۱ـ زمین نمیتواند خالی از حجّت باشد.
۲ـ پس از امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، امامت دو برادر امکان ندارد.
۳ـ اگر تنها دو نفر در روی زمین زندگی کنند، حتماً یکی از آن دو، حجّت خدا خواهد بود.
۴ـ کسی که امامتش ثابت نشده، امامت فرزندان وی جایز نیست؛ مثلا اسماعیل فرزند امام صادق(ع) چون در زمان حیات پدر ـ بدون اینکه به امامت برسد ـ درگذشت، فرزندش محمد نمیتواند مقام امامت را دارا باشد.
پینوشتها:
۱ـ جعفر در میان شیعیان امامی بدنام گردیده با لقب «کذاب» معرفی شد…
۲ـ درباره به سیر کتابنویسی درباره مسأله غیبت بنگرید: نور مهدی(علیهالسلام)، مقاله سیر تاریخی غیبت امام، صص ۷۷ـ۹۵
۳ـ تألیف آیتالله شیخ لطفالله صافی گلپایگانی، قم، ۱۴۲۸ق، سه مجلد. این کتاب نه تنها روایات مربوط به امام زمان(ع) را گردآوری کرده بلکه مباحث فراوانی در حل پرسشهای مربوط به این بحث را طرح و به پاسخگویی آنها پرداخته است.
۴ـ معجم احادیث المهدی، در پنج جلد (به کوشش شیخ علی کورانی، قم مؤسسه المعارف الاسلامیه).
۵ـ مجموعه دو جلدی کتاب «المهدی فی کتب اهل السنه» شامل آثاری است که به نوعی حاوی این قبیل احادیث است.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید