1395/4/15 ۰۷:۴۵
بخش نخست اين گفتگو به اينجا رسيد كه اگر متخصصان حوزههاي مختلف سير ترجمه را در زمينههاي خودشان دنبال کنند و بنويسند، آنگاه زمينه براي نگارش تاريخ عمومي و جامع ترجمه هموار خواهد شد. اينك دنباله سخن.
اشاره: بخش نخست اين گفتگو به اينجا رسيد كه اگر متخصصان حوزههاي مختلف سير ترجمه را در زمينههاي خودشان دنبال کنند و بنويسند، آنگاه زمينه براي نگارش تاريخ عمومي و جامع ترجمه هموار خواهد شد. اينك دنباله سخن.
پس از اين مرحله چگونه بايد به منابع جديدتر دسترسي يافت؟
تکميل اطلاعات کتابشناختي آثار ترجمه شده، گردآوري اطلاعات درباره مترجمان، نهادهاي ترجمه، ناشران، و دستيافتن به صورت کاملي که در آنها آثار ترجمه شده از قلم نيفتاده باشد. در واقع ايجاد بانک اطلاعاتي ترجمه که بتواند به پرسشها پاسخ بدهد، ضرورت دارد. گاه شنيده ميشود که نهادي ادعا ميکند بانک اطلاعاتي ترجمه ايجاد کرده است؛ اما تا جايي که من و دوستانم خبر داريم، اين بانک پاسخگوي نيازهاي پژوهشي در زمينه ترجمه نيست؛ تازه اين فقط مربوط ميشود به کتابها. از دورهاي که انتشار روزنامه و مجله آغاز شد، يعني از دوره محمدشاه قاجار، ضرورت دارد که همه اين نشريهها از ديدگاه ترجمه بررسي شوند. حالا شما بفرماييد چگونه يک يا چند نفر ميتوانند همه نشريههاي فارسي زبان چاپ داخل و خارج را در همه کتابخانههاي بزرگي که مجموعه نشريه دارند، بررسي کنند؟ پيداست که اين کار بدون حمايت و همکاريهاي گسترده ميسر نيست.
از اين گذشته، در بسياري از نهادهاي دولتي، وابسته به دولت و شرکتهاي خصوصي بنا به نياز منابعي را ترجمه کردهاند و ميکنند. حتي شماري از مترجمان نامور با اين نهادها همکاري داشتهاند و هنوز هم دارند. اگر فيالمثل وزارت امور خارجه را در نظر بگيريد، خواهيد ديد که شماري از ديپلماتهاي زباندان و فاضل در اين وزارتخانه نوشتههاي بسياري را براي مقاصد مختلف خود وزارتخانه و مناسبات خارجي به فارسي ترجمه کردهاند که به هيچ وجه نميتوان آنها را از قلمرو تاريخ ترجمه در ايران بيرون گذاشت. چند مترجم نامور ما (محمد قاضي، بهآذين، ابوالحسن نجفي) مدتي براي شرکت دانمارکي راهسازي کامپساکس ترجمه ميکردند. شادروان پرويز داريوش و محمود کيانوش مدتي براي وزارت صنايع و اقتصاد ترجمه ميکردند. تا جايي که بنده خبر دارم، چندين نفر در نخستوزيري، سازمان جغرافيايي ارتش، سازمان برنامه، وزارت معادن، وزارت راه، ارتش، ذوب آهن و نهادهاي بسياري ديگر ترجمه ميکردند. سفارتخانهها هم مترجم دوسويه داشتهاند و دارند. هم مطالب بسياري براي سفارتخانهها ترجمه شده و هم تني چند از مترجمان توانا با آنها و اتاقهاي بازرگاني وابسته به آنها همکاري داشتهاند و هنوز هم دارند. مدتي بنده در کارخانهاي کار ميکردم و در آنجا شاهد بودم مهندسان و کارشناسان گاهي براي يافتن معادلهاي مناسب، يا برگرداندن رساي متنهاي فني و کاتالوگها زحمت ميکشيدند، جستجو و مشورت ميکردند و در مواردي هم معادلهايي مييافتند يا ميساختند که هنوز به فرهنگها و واژهنامههاي ما وارد نشده است.
اينها که مواردي از آنها را عرض کردم، از جمله مواريث ناديده گرفته شده فرهنگي است که فقر پژوهشي و اطلاعجويي و اطلاعيابي عامل آن است. اگر روزي همه اين فعاليتها و همه مترجمان اين زمينهها شناسايي شوند، انبوهي از اطلاعات تازه در اختيار قرار خواهد گرفت. آيا دستيافتن به اطلاعات در اين زمينهها بدون همکاريهاي گسترده امکانپذير است؟ تاريخ ترجمه بخشي ـ بلکه بخش مهمي ـ از تاريخ علمي، فنّي، فرهنگي، هنري، آموزشي، پژوهشي، روزنامهنگاري و بسياري زمينههاي ديگر است. بدون اين تاريخ، تاريخ اين قلمروها ناقص است. به اين دليل هم تدوين تاريخ جامع ترجمه از طرحهاي گسترده ملي است. بهويژه آنکه در نظر داشته باشيم در تمدن ديرينهسال ايراني، و در دوره تمدن اسلامي که فرهنگ ايراني نقش بسيار بارزي در شکلگرفتن آن داشته است، همواره ترجمه متون وجود داشته است و تاريخ ترجمه در ايران از کهنترين تاريخها در ميان ساير تاريخها در تمدنهاي جهان به شمار ميآيد. شايد کمتر ملتي را بتوان يافت که در زمينه تاريخ ديرينه سال خود، يا در واقع به تبارشناسي و تاريخ هويت فرهنگي خود، تا اين حد قصور کرده باشد و تا اين حد از آن ناآگاه باشد!
در مقدمهتان بر کتاب نوشتهايد: «نوشتن تاريخ ترجمه هر زباني، يا هر کشوري، بهراستي کار چند و چندين تن نيست. تا زماني که همه آثار ترجمه شده، يا دستکم بخشهايي از همه ترجمه را مقابلهگران مسلط به دو زبان مبدأ و مقصد و موضوع اثر، با اصل آنها مطابقت ندهند و جمعبندي حاصل از ارزشيابي مجموع ترجمهها با توجه به عاملهاي مؤثر بر آنها به دست نيامده باشد، راه براي نگارش تاريخ ترجمه در معناي واقعي آن هموار نخواهد شد.» ملزومات پژوهش در اين حوزه، چيست؟
دامنه اين کار بسيار گسترده است. تاريخ ترجمه در هر حوزه تخصصي را مترجمان تاريخپژوه آن حوزه بايد بنويسند. تا کسي براي مثال، دندانپزشکي، ذوب فلزات، جراحي، گياهشناسي و رشتههاي نظاير آن را نداند، نميتواند تاريخ ترجمه را در اين رشتهها بنويسد. رشتههاي تخصصي که تکليف تاريخ و تحولشان معلوم شود، زمينه براي نگارش تاريخ عمومي و جامع ترجمه هموار خواهد شد.
به نظر ميرسد پيش از اينکه بخواهيم ملزومات چنين پژوهشي را برشمريم نيازمنديم که سردمداران و متوليان فرهنگي را به اهميت چنين پژوهشي متقاعد کنيم. براي اين کار چه بايد کرد؟
اگر شما راهي يافتيد، به من هم بفرماييد! تا جايي که برايم امکان داشته است و در اين باره قلم زدهام، به اهميت موضوع اشاره کردهام، اما تا اين لحظه که در خدمت شما هستم، بنده از هيچ متولي و سردمداري نشانهاي نديدهام که نظري در اين باره ـ چه موافق و چه مخالف ـ ابراز شده باشد. حتي نشانهاي نديدهام که گواهي بدهد متوليان و سردمداران، کتاب را خوانده يا اصلاً ديده باشند!
نکته بسيار مهم در چنين پژوهشي، زمينههاي کاربرد آن در ديگر حوزههاست. در مقدمه نوشتهايد: «بررسي تحول بسياري از زمينهها و فعاليتها بدون آگاهي از تاريخ ترجمه امکانپذير نيست.» پژوهش در کدام حوزهها به طور مستقيم به نتايج پژوهش در حوزه تاريخ ترجمه وابسته است؟
انديشههايي که ما امروزه در همه زمينهها، بدون استثنا، با آنها سر و کار داريم، دو منشأ اصلي بيشتر ندارد: يا تحقيق و تأليف است، يا ترجمه. از اين گذشته، همان گونه که بارها يادآور شدهام، هيچ تحقيق و تأليفي هم بدون آشنايي با منابع خارجي و مراجعه به آنها، نميتواند ادعاي اعتبار کند. حتي مطالعات مستقيم ميداني هم در جامعههاي بسته از مباني نظري بي نياز نيست و منابع نظري، فرضيهها، نظريههاي آزموده شده، فرضيههاي کاري در همه رشتهها، به زبان يا جامعه خاصي اختصاص ندارد. معناي اين مدعا اين است که در هر حوزهاي پژوهشها و بررسيهاي علمي و روشمند را بايد دنبال کرد تا از گام نخست معلوم باشد دانش جهاني چه مراحلي را سپري کرده و به کجا رسيده است. معناي اين ادعا، يعني آشنايي با زبانهاي بينالمللي و ترجمه از آن زبانها در زمينههاي لازم. بنابراين دست روي هر رشتهاي که بگذاريد، انديشهها و مفاهيم آن تباري دارد که براي شناختن درست آنها ناگزيريم سرچشمههايشان را بيابيم و بشناسيم. پس چه بخواهيم و چه نخواهيم، به حوزه تاريخ ترجمه کشيده ميشويم.
ميتوان از «جنبش ترجمه در ايران» سخن گفت؛ يعني عملا ما شاهد دورههاي مختلف تحول و تطور ترجمه در ايران بودهايم. شما از سه دوره مختلف ترجمه سخن گفتهايد: ايران باستان، ايران پس از اسلام، و عصر قاجار. در مردمشناسي و اسطوره، هنگامي که از دوره باستان سخن ميگوييم، مقصودمان دوران پيش از اختراع خط است، و دوران پس از اختراع خط دوران تاريخي نام دارد؛ اما شما تا پايان عصر ساساني را دوره باستان ناميدهايد. ملاک شما در اين طبقهبندي چيست؟
آغاز تاريخ را معمولاً از دوره پيدايش خط، و پيش از آن را پيشاتاريخ ميدانند. در عصر سنگ، در دوره پارينهسنگي و بهويژه در دوره نوسنگي، ارتباطات ميان جوامع به شکلهاي مختلف برقرار بوده است. مردم آن روزگار اگر زبان همديگر را نميشناختند، پس چگونه با هم ارتباط برقرار و داد و ستد ميکردند؟ مدارک و شواهد مختلفي که باستانشناسان در کاوشها يافتهاند، نشانه انکارناپذيري از مناسبات و داد و ستدهاي گسترده است؛ براي مثال، کاوشهاي شهر سوخته در سيستان نشان ميدهد که مردم ساکن آنجا با شبه قاره هند و بينالنهرين داد و ستد داشتهاند؛ اما چون آن مردم خط نداشتهاند، يا اگر داشتهاند اثري از آن به ما نرسيده است، نميدانيم که در اين مراودات گسترده چگونه ترجمه ميکردهاند و مقاصدشان را با هم در ميان ميگذاشتهاند. با اين حال، سابقه ترجمه در همه جامعههاي پيشا تاريخ قطعي است. از زماني که مردم روزگاران کهن از خط استفاده کردند و داد و ستدها و تفاهمات يا تصميم هايشان را به کتابت درآوردند و پيشينههايي از آنها بر جاي ماند و به عصر جديد رسيد، عرصه ترجمه هم بر پايه همان پيشينهها قابل بررسي است. از اينرو، تاريخ ترجمه در جامعههاي مختلف را از زمان کاربرد خط در آنها، يا در باره آنها، ميتوان بررسي کرد.
ادامه دارد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید