1395/3/25 ۱۲:۲۲
به دين از جنبهها و چشماندازهاي متعددي مي توان نگريست كه يكي از آنها، پژوهش و بررسي شاخهها و فرقههاي آن است. در نوشتار حاضر بيآنكه توجهي به شاخهها (و نيز پيشوايان، پيروان، عقايد، مآخذ و ديدگاههاي هر گروه) شود، تنها به منشأ و خاستگاه اين تفرق نگاه شده؛ البته نگاهي درونديني كه عمدتاً بر آيات قرآن كريم استوار است. جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند
به دين از جنبهها و چشماندازهاي متعددي مي توان نگريست كه يكي از آنها، پژوهش و بررسي شاخهها و فرقههاي آن است. در نوشتار حاضر بيآنكه توجهي به شاخهها (و نيز پيشوايان، پيروان، عقايد، مآخذ و ديدگاههاي هر گروه) شود، تنها به منشأ و خاستگاه اين تفرق نگاه شده؛ البته نگاهي درونديني كه عمدتاً بر آيات قرآن كريم استوار است.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند
(حافظ)
1. دين در نزد خداوند تسليم شدن به اوست: «ان الدين عند الله الاسلام» (آلعمران،19) و براي اين تشريع شد که اختلافات به وجود آمده ميان مردم را ـ که در زندگي اجتماعي اجتناب ناپذير است ـ برطرف سازد (بقره،213) و پيامبران با همه فراوانيشان تنها به يک چيز دعوت کردهاند: توحيد؛ از اين روست که قرآن کريم چند بار ميفرمايد: «ان هذه اُمّتکم امّه واحده و انا ربکم: اين است امت شما که امتي يگانه است و منم پروردگارتان.» ( انبيا، 92 و مومنون،52)
2. دعوت اسلام چيزي نيست جز بازگشت دوباره به آيين ابراهيمي که پيراسته از هر نوع شرک است؛ موضوعي که بارها در قرآن مجيد مورد تاکيد قرار گرفته است: «إِنَّ إِبراهيمَ كانَ أُمَّه قانِتاً لله حنيفاً و لَم يكُ مِن المشرِكين... ثُمّ أَوحينا إِلَيك أَنِ اتّبِع مِلَّةَ إِبراهيمَ حنيفا: ابراهيم پيشوايى مطيع خدا و حقگرا بود و از مشركان نبود... سپس به تو وحى كرديم كه: از آيين ابراهيم حقگراى پيروى كن.» (نحل، 120 و123)، «قل إِنّني هَداني ربّي إِلى صراطٍ مستَقيمٍ ديناً قِيَماً مِلَّةَ إِبراهيمَ حنيفاً و ما كانَ مِنَ المشرِكين: بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است: دينى پايدار، آيين ابراهيمِ حقگرا، و او از مشركان نبود.» (انعام، 161)، «و قالُوا كُونُوا هُوداً أَو نَصارى تَهتَدُوا قُل بَل مِلَّهَ ابراهيم حنيفاً و ما كان من المشرِكين: [اهل كتاب] گفتند: «يهودى يا مسيحى باشيد، تا هدايت يابيد» بگو: «نه، بلكه [بر] آيين ابراهيم حقگرا [هستم] و وى از مشركان نبود.» (بقره، 135)، «قُل صدق اللهُ فَاتّبِعوا ملّةَ إِبراهيم حنيفا و ما كان من المشرِكين: بگو: خدا راست گفت. پس، از آيين ابراهيم كه حقگرا بود و از مشركان نبود، پيروى كنيد.» (آلعمران،95)، «و من أَحسنُ ديناً مِمّن أَسلَمَ وجهَهُ لله و هو محسنٌ و اتَّبعَ مِلّهَ إِبراهيم حنيفا: دينِ چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كرده و نيكوكار است و از آيين ابراهيم حقگرا پيروى نموده است؟» (نساء، 125)
3. قرآن در جاهاي ديگر از اين کيش به آيين حنيف (حق گرايي) ياد کرده و به پيروي از آن فراخوانده است: «أَن أَقِم وجهكَ لِلدّينِ حنيفاً و لا تَكونَنّ من المشرِكين: به دين حنيف روى آور، و زنهار از مشركان مباش.» (يونس، 105) از ويژگيهاي اين آيين، يكي هم آن است كه بر پايه فطرت تنظيم شده است؛ فطرتي که مردم بر آن افريده و سرشته شدهاند: «فَأَقِم وَجهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيها لا تَبديلَ لِخَلقِ اللهِ ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ و لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلمون: روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خدا تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار؛ ولى بيشتر مردم نمىدانند.» (روم،30)
4. اين كيش يا فراخوان، در حقيقت همان راهي از دين است که پيش از اسلام نيز خداوند سفارشش را به پيامبران صاحب شريعت (اولوالعزم) کرده بود و از آنها (و در حقيقت پيروانشان) خواسته بود به طور کامل بدان عمل کنند و در انجام اين وظيفه كوتاهي نورزند و با رفتار گزينشي، نسبت به احكام الهي، تبعيض قائل نشوند: «شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً و الَّذي أَوحَينا إِلَيكَ و ما وَصَّينا بِهِ إِبراهيمَ و موسى و عيسى أَن أَقيمُوا الدِّينَ و لا تَتَفَرَّقُوا فيه: از دين، آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد، براى شما تشريع كرد و آنچه به تو وحى كرديم و آنچه در بارهاش به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه: دين را بر پا داريد و در آن تفرقهاندازى مكنيد.» (شوري، 13)
5. اما همگان به اين فرمان تن نميدهند و در نتيجه اين امر زير پا نهاده ميشود: «كَبُرَ عَلَى المُشرِكينَ ما تَدعُوهُم إِلَيه: بر مشركان آنچه ايشان را بدان فرامىخوانى، گران مىآيد.» (شوري، 13) و در همين جا خود قرآن دليل اصلي اين سرپيچي را بازگو ميفرمايد: «و ما تَفَرّقُوا إِلاَّ مِن بعدِ ما جاءهُمُ العلمُ بَغياً بَينهم: فقط پس از آنكه علم برايشان آمد، راه تفرقه پيمودند، [آن هم] به صرف حسد [و برترى جويى] ميان همديگر.» ( شوري،14)
6. قرآن کريم بارها به اين نکته اشاره فرموده که اساس چنين پراکنشي، چيزي جز بغي (سرکشي، ستمگري، حسادت و رقابت) نيست: «و ما اختَلَفَ فيه إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِن بعد ما جاءَتهُمُ البَيِّناتُ بَغياً بَينَهم: جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد- پس از آنكه دلايل روشن برايشان آمد- به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود، [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد.» (بقره،213)، «و ما اختَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الكِتابَ إِلاَّ مِن بعد ما جاءَهُمُ العِلمُ بَغياً بَينهم: كسانى كه كتابِ [آسمانى] به آنان داده شده، با يكديگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم براى آنان [حاصل] آمد، آن هم به سابقه حسدى كه ميانشان وجود داشت.» (آلعمران،19)
7. يک مثال آشکار اين چند دستگي، قوم بنياسرائيل است که با وجود داشتن کتاب و حكم (يا حکمت) و پيامبرى و برخورداري از مواهب دنيوي و معنوي، باز به سبب «بغي»، دچار تفرقه شدند: «و لَقَد آتَينا بني إِسرائيلَ الكتابَ و الحُكمَ و النبُوةَ و رَزَقناهم مِنَ الطَّيباتِ و فَضَّلناهُم عَلى العالمين. و آتَيناهم بَيِّناتٍ مِنَ الأَمرِ فَمَا اختَلَفُوا إِلاَّ مِن بعد ما جاءَهُمُ العلم بَغياً بَينَهُم: به بنياسرائيل كتاب [تورات] و حكم و پيامبرى داديم و از چيزهاى پاكيزه روزيشان كرديم و آنان را بر مردم روزگار برترى داديم و دلايل روشنى در امر [دين] به آنان عطا كرديم، و جز بعد از آنكه علم برايشان [حاصل] آمد، [آنهم] از روى رشك و رقابت ميان خودشان، دستخوش اختلاف نشدند.» (جاثيه،16و 17)
8. با توجه به پيامدهاي تلخ و ناگوار اين نوع اختلافات است که خداوند مسلمانان را هم از تفرقه و پراکندگي ظاهري پرهيز ميدهد و هم از چند دستگي اعتقادي و اختلاف در آرا و عقائد برحذر ميدارد و به کنايه هشدار ميدهد که جدايى ظاهري بدنها از يكديگر، مقدمه جدايى عقايد و اختلاف مشربها و مسلكها مىشود و به تفرقه باطنى ميانجامد. از اين روي از مسلمانان ميخواهد که همچون امتهاي ديگر نباشند كه در آغاز بدنهايشان از يكديگر جدا شد و از جماعت بيرون رفتند و در آخر اين جدايى از اجتماع، سبب شد كه آرا و عقايدشان هم مختلف گردد: «و لا تَكونوا كالّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا مِن بعد ما جاءَهُمُ البَيِّناتُ و أولئكَ لهم عذابٌ عظيم: همچون كسانى مباشيد كه پس از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند. براى آنان عذابى سهمگين است.» (آلعمران،105)1
9. خداوند براي پيشگيري از اين معضل، ضمن برانگيختن به مراسم عبادي همگاني (همچون نماز جماعت، نماز جمعه، حج، جهاد و...)، راه در امان ماندن از چنين مشکلي را هم بيان ميفرمايد: «و اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جميعاً و لا تَفَرَّقُوا و اذكُرُوا نعمتَ اللهِ علَيكم إِذ كنتم أَعداءً فَأَلَّفَ بينَ قلوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنعمتهِ إِخواناً و كُنتُم عَلى شَفا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ فَأنقَذَكُم مِنها: همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد، و پراكنده مشويد و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد: آنگاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد، پس در دلهايتان الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد.» (آلعمران،103)
10. اين ريسمان وحدتبخش چيست؟ در متون روايي بسياري ـ از سني و شيعه ـ برميآيد که پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم قرآن مجيد را به «ريسماني کشيده از آسمان» توصيف کردند که «يک طرفش به دست خداست و يک طرفش به دست مردم»: «کتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض» و «کتاب الله سبب طرفه بيد الله و طرفه بايديکم»؛ بنا بر اين بايد به اين ريسمان چنگ زد و در موارد اختلاف بدان روي آورد و همراه آن، شيوه و منش و روش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم را ملاك قرار داد: «فَإِن تَنازَعتُم في شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللهِ و الرَّسُولِ إِن كنتم تُؤمنونَ بِاللهِ و اليَومِ الآخِرِ ذلِكَ خَيرٌ و أَحسنُ تَأويلاً: هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به [كتاب] خدا و به پيامبر عرضه بداريد، اين بهتر و نيك فرجامتر است.» (نساء،59)؛ زيرا به مدد هدايت قرآن و راهنمايي پيامبر، موارد اختلاف حل و برطرف ميشود؛ چنان که فرمود: «و ما أَنزَلنا عليك الكتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لهمُ الذي اختلَفُوا فيه: ما اين كتاب را بر تو نازل نكرديم، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كردهاند، برايشان توضيح دهى.» (نحل، 64)
11. بايد توجه داشت که قرآن کريم چون کتابي تکساحتي و يک بعدي نيست و دربرگيرندة آيات محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و کنايه و تصريح است و تاب معاني گوناگوني را دارد، نيازمند توضيح و تفسير است. يک کار مهم پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم نيز همين بود: «و أَنزَلنا إِلَيكَ الذّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِليهِم و لَعلّهم يَتفَكّرُون: اين قرآن را بر تو فروفرستاديم، تا براى مردم آنچه را به سويشان نازل شده است، توضيح دهى و اميد است كه بينديشند.» (نحل، 44)
12. به اين ترتيب مشخص ميشود كه براي پرهيز از تفرقه و چنددستگي ِ احتمالي، تنها بايد به پيامبر رجوع كرد و از آْنها راهنمايي خواست. خداوند از مسلماناني که با وجود اين دو مرجع، براي حل اختلافشان به کسان ديگري مراجعه ميکنند، به تلخي ياد کرده، ضمن آنکه مرجعي سواي اين دو را نيز نکوهيده است: «أَ لَم تر إِلى الّذينَ يَزعُمُونَ أَنّهُم آمنوا بِما اُنزِلَ إِلَيكَ و ما اَنزِلَ مِن قَبلِكَ يُريدُونَ أَن يَتَحاكَموا إِلى الطّاغوتِ و قَد أُمِرُوا أَن يَكفروا بِهِ و يُريدُ الشيطانُ أَن يُضِلَّهُم ضَلالاً بَعيدا. و إِذا قيلَ لَهم تعالوا إِلى ما أَنزلَ اللهُ و إِلَى الرسولِ رَأَيتَ المنافقينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودا: آيا نديدهاى كسانى را كه مىپندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و به آنچه پيش از تو نازل گرديده، ايمان آوردهاند، [با اين همه] مىخواهند داورىِ ميان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنكه قطعاً فرمان يافتهاند كه بدان كفر ورزند، و[لى] شيطان مىخواهد آنان را به گمراهىِ دورى دراندازد. و چون به ايشان گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد، منافقان را مىبينى كه از تو سخت، روى برمىتابند.» (نساء،60و61)
13. تا زمان حيات پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم، اختلافات با مراجعه به ايشان قابل حل و رفع بود؛ اما پس از ايشان، با توجه به اينكه قرآن صامت است و چند وجهي و تاب معاني مختلفي دارد، پيداست كه به تنهايي و در تمامي موارد، براي همه افراد كه سطوح گوناگون معرفتي دارند، پاسخگو نيست. ميماند سنت نبوي كه در اهميتش همين بس كه فرمود: «اني تركت فيكم كتاب الله عزوجل و سنتي؛ فاستنطقوا القرآن بسنتي: من كتاب خدا و سنتم را در ميان شما بر جا مينهم؛ پس با سنت من كتاب خدا را به سخن بياوريد.» (الصواعق المحرقه، ص127)؛2 ولي اگر مانع کتابت و جمع آوري حديث و در نتيجه تدوين و تعيين سنت شوند، ديگر مأخذ قابل رجوعي نخواهد بود، و دريغا كه چنين وضع ناخوشايندي براي حدود يك سده پيش آمد و دستگاه خلافت به بهانههايي مانع تعليم و ترويج و تدوين حديث ميشد؛ اما پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم راه ديگري پيش روي مردم گذاشتند و آن، روي آوردن به همتراز کتاب خداست؛ چنان که به استناد روايات متواتر سني و شيعه فرمود: «اني تارک فيکم الثقلين: کتاب الله و عترتي، اهل بيتي. و انهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض: من در ميانتان دو چيز گرانسنگ به جا مينهم: قرآن و عترتم، اهل بيتم. اين دو هرگز از هم جدا نميشوند تا اينکه در حوض ] كوثر[ به من برسند.»
14. از آنجا که به فرموده قرآن کريم، اختلاف عقيدتي ـ آن هم پس از آمدن و دريافتن علم و آگاهي ـ محصول بغي و طغيان است، کساني ميتوانند اختلافات را حل کنند که افزون بر دانش کافي، پيراسته از آلودگيهاي روحي و معنوي هم باشند. در قرآن تنها از اهل بيت است که با اين ويژگي ياد شده: «إِنّما يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عنكمُ الرِّجسَ أَهلَ البيتِ و يُطَهِّرَكُم تَطهيرا: جز اين نيست كه خداوند مىخواهد آلودگى را از شما اهل بيت (خاندان پيامبر) بزدايد و پاك و پاكيزهتان گرداند.» (احزاب،33) اينان چون پاک و مطهرند، شايستگي درک درست کتاب خدا را دارند؛ زيرا جز مطهرون که دلشان از آلايش گناه زدوده شده، کسي حقيقت قرآن را که در کتابي نهفته [= لوح محفوظ] است، درنمي يابد: « إِنّهُ لَقرآنٌ كريم. في كتابٍ مَكنُون. لا يَمَسُّهُ إِلاّ المطَهَّرون» (واقعه،77 تا79)
15. با اين همه خداوند ميدانست که کار مسلمانان نيز همچون پيروان اديان ديگر به اختلاف ميکشد و پيشاپيش در اين مورد هشدار داد (اين را ميتوان از آيه 105 سوره آلعمران دريافت)3 و راه رهايي از آن را نيز پيش رو گذاشت. پيامبر صليالله عليه وآله وسلم هم از وقوع اختلاف در امت اسلام و چندين و چند فرقه شدنشان خبر داد و از جمله فرمود: «ستفرق أمّتي من بعدي على ثلاث و سبعين فرقه...» و راه نجات از آن را هم مطرح فرمود که همانا مراجعه به قرآن و اهل بيت است که در رأسشان امام علي عليهالسلام قرار دارد و به استناد متون اهل سنت در بارهاش فرمود:«عليّ مع القرآن، و القرآن مع عليّ، لن يفترقا (در برخي روايات: لا يفترقان) حتّى يردا عليّ الحوض». همچنان که در بارهاش فرمود: «اللهمّ أدر الحق معه حيث دار» 4 و دربارهاش فرمود که بر سر تأويل قرآن نبرد خواهد کرد: «إن منكم من يقاتل على تأويل القرآن كما قاتلتُ على تنزيله»5 و لازمه اين کار، آگاهي او از تأويل قرآن بايد باشد که فرمود: «و ما يَعلَمُ تَأويلَهُ إِلاّ اللهُ و الرَّاسِخُونَ في العِلم: تأويلش را جز خدا و ريشهداران در دانش كسى نمىداند.» (آلعمران،7)
16. باري، آنچه نبايست ميشد، شد و پس از پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم بهتدريج اختلافاتي در ميان مسلمانان بروز کرد که رفتهرفته ژرفتر و گستردهتر گشت و به آنجا انجاميد که پيشبيني حضرت محقق شد و دهها فرقه پديدار گرديد که هر يک خود را بر حق ميدانست. ريشه همه اين پراكندگيها را همانا بايد در نخستين اختلاف اساسي جست که در مساله خلافت و تعيين جانشين روي داد و در نتيجه عموم مسلمانها از اهل بيت دور شدند و راه براي ديگراني باز شد که هيچ نصي بر درستي برداشت و درکشان از قرآن وجود نداشت و در اين ميان دانشوران اهل کتاب (عمدتاً يهوديان) بيش از ديگران براي تفسير و تبيين وقايع مرتبط با اقوام پيشين و اظهار نظر و مشکلگشايي در ساير موضوعات ميدان يافتند و بدين ترتيب خواسته يا ناخواسته در نشر اساطير عهدين و ترويج اسرائيليات کوشيدند.
17. در همين زمان با موضوع بسيار موثري به نام منع حکومت از تدوين حديث روبرو هستيم که مردم را از يکي از مهمترين ابزار شناخت درست دين محروم ميکرد. دستگاه خلافت ميتوانست همچنان که در جمع آوري و تثبيت قرآن کوشيد و از پراکندگياش ممانعت به عمل آورد، حديث و سنت را هم گرد بياورد و ساماندهي کند؛ اما به دلايلي نه تنها چنين نکرد، بلکه مردم را از تدوين آن و بازگويي و نشرش نيز بازداشت و در اين زمينه سختگيريهاي شديدي شد كه تا اواسط قرن دوم هجري ادامه يافت و در نتيجه به مرور اخبار و روايات صحيح از يادها رفت يا خدشهدار گرديد و بعدها زمينه مناسبي براي جعل حديث فراهم آمد و به اين ترتيب يکي از پايههاي بنيادين درک دين دستخوش تزلزل شد. در عوض نومسلمانان يهودي و مسيحي و قصهپردازان مجال جولان يافتند!6
18. باز در همان ايام گسترش دامنه روزافزون فتوحات، موجبات آشنايي مسلمانان را با آرا و عقايد ملتهاي ديگري فراهم کرد که چه بسا ساليان سال در مقولات فلسفي و کلامي انديشيده بودند و منظومه فکري مشخصي داشتند که در همه موارد با چارچوبهاي مکتب اسلام سازگار نبود. برخورد اين دو گروه با يکديگر، دغدغههاي تازهاي را در دل جمعي از سادهدلان مسلمان ايجاد ميکرد که نه عميقاً اسلام را ميشناختند و نه سابقه معرفتي درخوري داشتند که از تأثير نحلههاي فکري مخالف در امان بمانند. طبيعتاً فقدان همين پيشينه آنگاه که در مواجهه با دانشوران ملل و نحل ديگر قرار گرفتند، يا به بي بندوباري فکري و سست اعتقادي انجاميد، يا به تعصب و قشريگري و ظاهربيني. در گروه نخست پيروان زنديقان و اباحيان را ميشود گنجاند و در گروه دوم خوارج و تندروان را.
19. در اين ميان نبايد از نقش منافقان غافل بود؛ هماناني که از آغاز سرسختانه با اسلام مخالف بودند و از ابراز هيچ گونه دشمني دريغ نميورزيدند؛ اما آنگاه که نتوانستند رويارو به جنگ دين بيايند يا آشکارا اظهار مخالفت کنند، در جامه خودي درآمدند و ضربههاي کاريتري زدند. اين است كه قرآن كريم تندترين تعبيرها را در بارهشان دارد و سختترين حملات را به آنها ميکند و پيامبر و مومنان را از ايشان سخت پرهيز ميدهد. اين جمع خطرناک که خود را مجاز به هر نوع عداوتي با پيامبر اکرم صليالله عليه وآله وسلم ميدانستند، كسانياند كه «خدا گواهى مىدهد آنها بسيار دروغگويند و سوگندشان را [چون] سپرى بر خود گرفته و [مردم را] از راه خدا بازداشتهاند و بر دلشان مهر زده شده و [ديگر] نمىفهمند. خودشان دشمناند، از آنان بپرهيز. خدا بكشدشان تا كجا [از حقيقت] انحراف يافتهاند! براى آنها يكسان است: برايشان آمرزش بخواهى يا نخواهى، خدا هرگز آنها را نميبخشد. خدا فاسقان را راهنمايى نمىكند.» (منافقون، 1تا 6) آري، اينان پس از درگذشت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم گويي در هالهاي از ابهام فرورفتند: آيا يکباره دگرگون شدند و اسلام آوردند و کينههاي گذشته را به کناري نهادند، يا به شکل ديگري کارشان را ادامه دادند؟ اگر منطقاً وجه نخست درست نباشد، چه شد كه پس از درگذشت پيامبر، آرام گرفتند و خبري از ايشان نشد تا اينکه امام علي عليهالسلام بر کار شد و دوباره ماجراهاي عصر بعثت تکرار گرديد؟
20. همه اين عوامل دست به دست هم داد و امت اسلام را چند شاخه کرد و راهها و مذاهب گوناگوني پديد آورد که گاه افزون بر مجادلات کلامي، جنگها و درگيريهاي خونباري را نيز رقم زد که تا امروز به نوعي ادامه يافته است. تاريخ فکري و اعتقادي اين ماجرا را ميتوان در کتابهاي مربوط به ملل و نحل دنبال کرد که از ديرباز توجه جمعي از پژوهندگان را به خود معطوف داشته است. فرقه شناسي چنان که عالمانه و منصفانه باشد، رشته مهم و کارسازي است که هم ما را با تاريخ برخي انديشههاي ديني آشنا ميسازد و هم موجبات درک ريشهاي اختلافها و افتراقها را فراهم ميآورد و بدين ترتيب راه را براي تقريب مذاهب اصيل و وحدت جهان اسلام باز ميکند.
پينوشتها:
1ـ ترجمه تفسير الميزان، ج3، ص579. // 2. ادامه اين حديث چنين است: فانه لن تعمي ابصاركم و لن تزل اقدامكم و لن تقصر ايديكم ما اخذتم بهما: زيرا تا وقتي كه بدان دو چنگ زدهايد، هرگز چشمتان كور نميشود و پايتان نميلغزد و دستتان كوتاه نميگردد. سپس به امام علي و عباس اشاره كرد و فرمود: اوصيكم بهذين خيرا. لا يكف عنهما احد و لا يحفظهما علي الا اعطاه الله نوراً حتي يرد به عليّ يوم القيامه: شما را به نيكويي به اين دو سفارش ميكنم. هيچ كس به خاطر من دست از آن دو باز نميدارد و از آن دو نگهداري نميكند، مگر اينكه خداوند به او نوري ميبخشد كه با آن در رستاخيز بر من وارد ميشود. // 3. ترجمه تفسير الميزان، ج3، ص580. // 4. سنن دارمي، ج5، ص592. // 5. خصائص اميرالمؤمنين، ص131؛ مسند احمد بن حنبل، ج3، ص31؛ البدايه والنهايه، ج6، ص217 و ج7، ص304؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ج 3، ص642. // 6. رك: مقاله «علل پيدايش مذاهب در اسلام» در كتاب «فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى، ج 1» نوشته آيتالله جعفر سبحانى.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت، سال ششم، شماره4
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید