1393/3/18 ۰۷:۵۰
اشاره: دن میگل دسِروانتِس، رماننویس، شاعر و نقاش اسپانیایی (1547ـ 1616م) نویسندة رمان مشهور دنکیشوت است که از پایههای ادبیات کلاسیک اروپا به شمار میآید و بسیاری از منتقدان از آن به عنوان اولین رمان مدرن و یکی از بهترین آثار ادبی جهان یاد میکنند. دنكیشوت داستان فردی خیالاتی و بیدستوپاست که خود را شوالیهای شکستناپذیر میپندارد و با هدف نجات دادن مردم، به سفرهای طولانی و پرماجرا میرود. این رمان را نخستین بار محمد قاضی از فرانسوی به فارسی برگرداند و در سالهای اخیر نیز از زبان اصلی ترجمه شده است.
اشاره: دن میگل دسِروانتِس، رماننویس، شاعر و نقاش اسپانیایی (1547ـ 1616م) نویسندة رمان مشهور دنکیشوت است که از پایههای ادبیات کلاسیک اروپا به شمار میآید و بسیاری از منتقدان از آن به عنوان اولین رمان مدرن و یکی از بهترین آثار ادبی جهان یاد میکنند. دنكیشوت داستان فردی خیالاتی و بیدستوپاست که خود را شوالیهای شکستناپذیر میپندارد و با هدف نجات دادن مردم، به سفرهای طولانی و پرماجرا میرود. این رمان را نخستین بار محمد قاضی از فرانسوی به فارسی برگرداند و در سالهای اخیر نیز از زبان اصلی ترجمه شده است. چندی پیش به همت شهر کتاب، «همایش سعدی و سروانتس» برگزار شد كه استاد موحد یكی از سخنرانانش بود. آنچه در پی میآید، بخشهایی از گفتار ایشان است.
***
اینکه در باب شباهتی از هرگونه میان سعدی و سروانتس چیزی نوشته باشند یا من اطلاعی ندارم یا چنین چیزی وجود ندارد. محصول گردشهای من در شبکههای رایانهای تنها یک مدخل بود که زیر آن جملهای از رالف والد و امرسون (1882ـ1803) شاعر و مقالهنویس آمریکایی، نقل شده بود بدین مضمون که امرسون، هومر، شکسپیر، سعدی و سروانتس را در یک ردیف قرار میدهد. یک بار هم که آمدن سعدی و سروانتس در چند مدخل دیگر روزنه امیدی گشود، معلوم شد منظور از سعدی، سعدی کارنوست. این سعدی فرانسوی است و از خانوادهای که ارادتی عظیم به سعدی شیرازی داشتند و نام سه پسر خود از سه نسل را سعدی نهادند که یکی از آنان رئیسجمهور فرانسه هم شد.
البته میان هر دو چیز میتوان شباهتهایی پیدا کرد حتی اگر هیچ شباهتی با هم نداشته باشند؛ زیرا همین هیچ شباهتی با هم نداشتن، شباهت آنها میشود. اما هنرمندان اصیل و بزرگ، بدون شک مشترکات مهمی دارند همچنان که تفاوتهای مهمی. از تفاوتها شروع کنیم که خیلی آشکار است.
تفاوتها
میگل دو سروانتس (????ـ ????م) به اجماع مورخان ادبیات غرب نویسنده و در واقع پایهگذار اولین رمان اروپایی است و به اقرار خود او به صد سال تسلط رومانس و داستانهای دور از واقع شوالیههای افسانهای پایان داد. سروانتس این تحول در داستاننویسی را با نوشتن «دن کیشوت» پدید آورد. کتابی که آن را از تأثیرگذارترین کتابهای جهان غرب و محصول والاترین فکر بشر میدانند. در واقع مهمترین اثر سروانتس همین اثر است. در شعر شاعری است متوسط و سایر آثار دیگر او نیز در مقایسه با دن کیشوت، اهمیتی ندارد و تأثیرگذار نبودهاند.
اما سعدی متعلق به سنتی است متفاوت با سنتهای غربی و بیسابقهای قیاسپذیر با سنت رومانس و رماننویسی، اگرچه میتوان شباهتهایی میان «مَقامهنویسی» شرقی و «رماننویسی» سروانتس یافت. به اعتبار به دنبال هم آمدن رویدادها و داستانهای متفرق بدون ساختاری منسجم. در واقع گاهی داستانی که در دن کیشوت در چند صفحه با طول و تفصیل آمده، در گلستان یا بوستان سعدی در چند سطر به زیبایی خلاصه شده است. در توضیح این مطلب مثالهای فراوانی میتوان آورد که در بیان شباهتها موردهایی را میآورم. دیگر آنکه سعدی در غزل عاشقانه، بر خلاف سروانتس، در اوج عظمت و بیهمتاست. از سوی دیگر نه تنها در غزل بلکه در انواع قالبهای شعری (از مثنوی گرفته تا قصیده، قطعه و ترجیعبند) و در واقع در نظم و نثر خالق آثاری ممتاز و ماندگار است. خلاصه آنکه جامعیت ادبی و تنوع بیهمتای آثار سعدی را نمیتوان با آثار سروانتس که در شاهکار ماندگار دنکیشوت خلاصه و محدود میشود، مقایسه کرد.
شباهتها
شباهتها را از موردهای جزئی شروع میکنم تا به شباهتهای کلی و مهم برسیم. اولین مورد را در مقدمه گلستان و مقدمه دن کیشوت میتوان یافت. در هر دو مقدمه، دوستی عامل به وجود آمدن و پایان یافتن اثر میشود. در مورد سعدی «تأمل ایام گذشته کردن و بر عمر تلف کرده، تأسف خوردن» کمکم باعث آن میشود که دست از نوشتن بردارد و «دفتر از گفتههای پریشان بشوید»؛ اما دوستی قدیمی که در «کجاوه انیس و در حجره جلیس» بوده، از راه میرسد و «به عزت عظیم و صحبت قدیم» سوگند یاد میکند که سعدی را آرام نگذارد «مگر آنکه سخن گفته شود به عادت مألوف و طریق معروف». اصرار دوست سعدی را سر شوق میآورد «که یار موافق بود و ارادت صادق» و بر آن میشود گلستانی تصنیف کند «که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد»...
اما مقدمة سروانتس بر دن کیشوت، داستان دیگری است. مقدمه سروانتس ضربهای دست کوبنده بر نویسندگان بیمایة معاصر خود که کتابی سرهمبندی میکنند و برای کسب اعتبار دست به دامان مقدمهنویسان حرفهای مشهور میشوند تا چیزی در اهمیت و ارزش کتاب آنها بنویسند و تا در اول کتاب چاپ کنند. این رسم در ایران هم خیلی شایع بود و هنوز هم دیده میشود... حرف سروانتس در مقدمه این است که در نوشتن مقدمه گیر افتادهام و خطاب به خواننده میگوید: «خواست من تنها این بود که کتاب را سر تا پا عریان و بیپیرایة دیباچه و عاری از مجموعه بیشمار ابیات و قطعات و ملحقات و مدایح که معمولا در آغاز کتابها به طبع میرسانند، به تو تقدیم کنم.»
سروانتس از نوشتن چنین دیباچهای چنان عاجز میشود که تصمیم میگیرد از خیر چاپ کتاب هم بگذرد. در اینجا دوستی از راه میرسد و پس از شنیدن کمبودهایی که سروانتس برای دیباچهاش به طنز ردیف میکند، راههای چاره را که همان فریبکاریهای متداول است، نشان میدهد. سروانتس با این کار و از زبان دوست مشفق دست کتابسازان را با طنزی درخشان بر ملا میکند. برای مثال میگوید: تو خود مطالبی در تعریف کتاب خود بنویس، شعرهایی هم بساز و به امضای افراد معروف در اول کتاب به چاپ برسان. «اگر هم دروغت برملا شود، دست نویسنده را که نخواهند برید.»
دیگر چند ضربالمثل لاتینی به مناسبت اینجا و آنجا بیاور تا مراتب فضل خود را نشان داده باشی، ضمناً نامهایی در کتاب اضافه کن و در معرفی آنها بخشی به نام توضیحات و تعلیقات در آخر کتاب درج کن؛ اما در مورد آنکه «نام مولفانی که در کتابهای دیگر میآورند و کتاب تو فاقد آن است چارة این مشکل واقعاً آسان است؛ یعنی فقط باید یکی از آن کتب را که نام کلیة مولفان به قول تو از الف تا یا در آن آمده است، پیدا کنی و عین آن فهرست را که به ترتیب حروف تهجی است، در کتاب خود بیاوری!» (دن. 45) این مقدمه را نمیتوان خلاصه کرد. باید آن را دقیق خواند و قدرت طنز انتقادی او را دریافت. در آخر همین مقدمه است که وظیفه خود را از زبان دوست مشفق، «برچیدن دستگاه بیثبات و خطرناک کتب پهلوانی» میشمارد.
مورد شباهت جزئی دیگر، داستانی است از گلستان «در فضیلت قناعت» در این داستان مردی، که بر خلاف دنکیشوت، جوان است و مشتزن از پدر میخواهد اجازة سفر گیرد «مگر به قوت بازو کفافی به دست» آرد. آنگاه به شیوة دنکیشوت به خیالپردازیهایی که از این و آن شنیده یا جایی خوانده، دست میزند تا پدر را قانع کند که «فواید سفر بسیار است: از نزهت خاطر و جرّ منافع و دیدن عجایب و شنیدن غرائب و تفرج بلدان و مجاورت خلّان و تحصیل جاه و ادب و مزید مال و مکتسب و معرفت یاران و تجربت روزگاران.» (گ. 120)
اما پدر که از سانکو پانزا ـ مهتر دنکیشوت ـ حواس جمعتری دارد، او را از این سفر برحذر میدارد که پنج طایفه از این فواید میتوانند بهرهور شوند: بازرگانان خدم و حشمدار، عالمان، خوبرویان، خوشآوازان و پیشهوران؛ اما پسر که گوش شنوایی ندارد، به رجزخوانی روی میآورد: که در این صورت که منم با پیل دمان بزنم و یا شیر ژیان پنجه درافکنم. این میگوید و به راه میافتد.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید