نگاهی نو به سلوک فکری و اندیشه‌های مولوی / محمّدقاضی دهی- بخش اول

1394/12/15 ۰۸:۲۶

نگاهی نو به سلوک فکری و اندیشه‌های مولوی / محمّدقاضی دهی- بخش اول

مولانا جلال الدین محمد بلخی (۶۰۴ – ۶۷۲ ه.ق) عارف بلند آوازه و شاعر شوریده ای است که صیت و آوازه ی او در تمام قرون و اعصار پس از او،دراقصی نقاط عالم پیچیده و در هرگوشه و محفلی ذکر جمیل او زبانزد خاص و عام شده و نام و یاد او در اذهان بزرگان ادب دوست و حق مدار جاری و ساری بوده است و در جهان کنونی نیز نه تنها ایرانیان، بلکه جهان بشری مسحور افکار و اندیشه‌های این عارف نامدار می‌باشند که به حقیقت جامعه بشری عصر حاضر برای رهایی از فقر معنوی نیازمند بزرگانی چون مولانا و اندیشه‌های آسمانی او است.

 

 

مقدّمه:

مولانا جلال الدین محمد بلخی (۶۰۴ – ۶۷۲ ه.ق) عارف بلند آوازه و شاعر شوریده ای است که صیت و آوازه ی او در تمام قرون و اعصار پس از او،دراقصی نقاط عالم پیچیده و در هرگوشه و محفلی ذکر جمیل او زبانزد خاص و عام شده و نام و یاد او در اذهان بزرگان ادب دوست و حق مدار جاری و ساری بوده است و در جهان کنونی نیز نه تنها ایرانیان، بلکه جهان بشری مسحور افکار و اندیشه‌های این عارف نامدار می‌باشند که به حقیقت جامعه بشری عصر حاضر برای رهایی از فقر معنوی نیازمند بزرگانی چون مولانا و اندیشه‌های آسمانی او است.

در عصر حاضر مولوی و آثار گرانقدرش که آمیخته با حقایق عرفانی و معارف قرآنی ماست، شهرتی عالمگیر یافته و به میراثی گرانبها تبدیل شده است که در سراسر جهان چون متاعی قدسی دست به دست می‌گردد و مورد توجّه همگان اعم از کودک و بزرگ،پیر و جوان و عامی و عالم است و همگان مجذوب حقایق نهفته ای هستند که در این آثار که در راستای اعتلای معنوی آفریده شده‌اند،وجود دارند. و براین اساس اکنون ترجمه آثار مولوی یکی از پرفروش ترین کتاب‌ها در کشورهای جهان و به خصوص کشورهای غربی است و اندیشمندان این کشورها محافل و مجالس متعدْدی را با حضور خیل مشتاقان برای تفهیم و تحلیل کلام مولانا تشکیل می‌دهند که براساس آنچه گفته شد می‌توان به کلام اقبال لاهوری اعتراف کرد که:

پیر رومی مرشد روشن ضمیر‌

کاروان عشق و مستی را امیر

منزلش برتر زماه و آفتاب

خیمه را از کهکشان سازد طناب

نور قرآن در میان سینه اش

جام جم شرمنده از آیینه اش

(اقبال لاهوری،۱۳۷۶،ص۳۴۵)

دُرّسخن و یاقوت کلام مولانا که شرابی ناب برای عاشقان وصال، کتاب هدایتی برای صاحبان خرد که گرفتار قیاس و استدلال و آغاز و انجام این کارگاه هستی هستند و حیاتی نو و آرامشی دوباره برای جان‌های خسته و روان‌های افسرده است؛ آمیخته با اسرار و حقیقت‌هایی است که برخی بیان و برخی نیاز به پژوهشی مجدد دارد که این آثار و به خصوص مثنوی معنوی که به تعبیر استادشهریار «قرآن ِ شعر پارسی»(شهریار،۱۳۶۸،ج۲،ص۴۲۰) و به تعبیر استاد فروزان فر «نغمه الهی و سرود روحانی»(فروزان فر،۱۳۸۵،ص۸۷) و به تعبیر خود مولانا اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّین است:«…هذا کتاب المثنوی و هو اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّین فی کشف اَسرار الوصول و الیقین ؛ این کتاب مثنوی است، که اصولِ اصولِ اصول دین است. درباره کشف رازهای وصول به حقیقت و رسیدن به مرتبه یقین است.» (مولوی،۱۳۷۵،ص۳)

و دیوان غزلیات شمس که شرح شوریدگی مولانا و دلباختگی او به شمس‌الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی معروف به (شمس تبریزی) و تفسیر مراتب عرفانی است،بار دیگر مورد بازکاوی قرار گیرد که تا حقایقی جدید از این آثار حاصل گردد.شایان ذکر است که یکی از ارزشمندترین پژوهش‌های نو در باب آثار مولانا در سال گذشته، به همّت دو اندیشمند بزرگوار ؛جناب آقای دکتر بابک امیرسرهنگ پور و دکتر مصطفی حمیدیان صورت گرفت و آن تصحیح مجدد دیوان غزلیات شمس تبریزی بود که حاصل یک دهه تلاش این دو فرهنگ دوست ارجمند می‌باشد که پس از سفرهای متعدد و مراجعه به نسخه‌های قدیمی و معتبر دیوان شمس که در کتابخانه‌های کشور‌های ترکیه و… موجود است، توسط انتشارات (انس تک) به جامعه ی ادبی کشور تقدیم شده است (شَکَرالله مَساعیَهم).

اثرمذکور که می‌توان صحیح ترین و کامل ترین نسخه ی دیوان شمس تبریزی در قرن معاصر خواند از چندباب باید مورد تقدیر و صدالبته مورد مراجعه قرار گیرد نخست اینکه دراین اثر ارزشمند غزل‌هایی که به اشتباه از شاعرانی چون شمس مغربی و سلطان ولد و… در دیوان غزلیات شمس تبریزی به چاپ می‌رسید با ذکر دلیل حذف شده است.نکته دوّم اینکه در این اثر، مدایح و غزل‌هایی که در یک قرن اخیر به سهو و یا عمد از دیوان جناب مولانا حذف شده است و ابیاتی مهم از برخی غزل‌ها پس از مراجعه به نسخه‌های معتبر، درج شده است.

نکته آخر در مورد مقدّمه مبسوط این اثر است که در آن پس از ذکر حیات نامه جناب مولانا،مطالبی در باب آرا،اندیشه‌ها و سلوک فکری ایشان بیان شده است که بسیار مهم و ارزشمندند و لازم و ضروری است که جامعه ادبی کشور و به خصوص چهره‌های جوان این جامعه از این مطالب آگاه شوند که براین اساس و با توجه به اینکه شاید دسترسی به این اثر برای همگان میسر نباشد. اینجانب با کسب اجازه از صاحبان والامقام این اثر،مطالبی از آن را انتخاب و تقدیم می‌نمایم که امیداست مقبول نظر گردد.

ایرانی بودن مولوی

نگاه و سیر هر عارف که دل در گرو عشق ازلی دارد،جهانی و محدود به یک محدوده جغرافیایی نیست و همگان به قدر استعداد خود از این منابع فیض که به مثابه خورشید فروزان و درخشان و در حال فیضان هستند،برخوردار می‌گردند؛ لذا جناب مولانا نیز از این قاعده مستثنی نیست. امّا سخنی که ضرورت ایرانی بودن مولانا را یادآوری می‌کند، مصادره فرهنگی و تحریف هویت تاریخی مولانا و دیگر مفاخر ایران زمین است که توسط کشورهایی که نه تاریخی کهن و نه هویتی درخشان دارند، انجام می‌گیرد و مردمانی که دست در مطالعه و پژوهش ندارند،آن را باور می‌دارند. براین اساس مصححان گرامی در مقدّمه اثرخود ایرانی بودن مولانا را چنین اثبات می‌نمایند:

«درخصوص اینکه مقبره جناب مولانا در قونیه ترکیه بوده و عدّه ای را تصوّر بر غیر ایرانی بودن ایشان است باید گفت که با توجه به تألیفات فارسی و شهادت تاریخ،هیچ گونه شکی در ایرانی بودن جناب مولانا نبوده و نیست ولی در پاسخ به اظهار نظرهای بی پایه لازم به بیان است که مهاجرت انسان هرگز نفی اصالت و ریشه‌های او را نمی نمایدو دلیل مهاجرت نیز هر چه که باشد مانع قدردانی از سرزمین پذیرنده‌ی او نخواهد بود. وضعیت تابعیّت چنین انسانی برخوردار از دو اصل مطرح در علم حقوق است که یکی اصالت خون و دیگری اصالت خاک می‌باشد ولی از آن جا که خداوند در بسیاری از مباحث همچون داشتن نسبت،محرمیّت،ازدواج،ارث و بسیاری دیگر اصالت خون را حاکم دانسته لذا جناب مولانافرزند ایران بزرگ و از تبار و نژاد این سرزمین می‌باشد که در کشور ترکیه سکنی گزیده،چنانکه در ابیاتی از دو غزل جناب مولانا در مورد ترک نبودنش چنین فرموده است:

از خراسانم کشیدی تا بر یونانیان

تا درآمیزم در ایشان تاکنم خوش مذهبی

ویا:

تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم

دانم من این قدر که به ترکی است آب:سو

ویا در بیتی دیگر زبان پارسی را به شکر تشبیه نموده و چنین می‌فرماید:

مسلمانان، مسلمانان زبان پارسی گویم

که نبود شرط در جمعی شکرخوردن به تنهایی

سلطان ولد،فرزندجناب مولانا با این که ده غزل ترکی دارد؛ در مورد ترک نبودن خویش در کتاب ابتدانامه که به زبان فارسی است،چنین می‌گوید:

گذر از گفت ترکی و رومی

چون از اصطلاح آن محرومی

لیک از پارسی گوی و از تازی

چون که در هر دو خوش همی تازی »

(مولوی،۱۳۹۲،ص۱۵)

در راستای مطالب یادشده باید اظهار داشت که چندین سال است کشورهای مختلف با تبلیغات رسانه ای و فرهنگی، مفاخر ایران را به نام خود ضبط و ثبت می‌کنند. از باب نمونه، کشورآذربایجان داعیه دار حکیم نظامی گنجوی شده است؛ شاعری که حتی یک بیت شعرترکی خلق نکرده است، ولی این کشور که خود تا قرون متمادی جزو اراضی ایران بوده است، باتحریف تاریخ و ارائه دیوان جعلی به زبان ترکی، نظامی را فخر فرهنگی کشور خود می‌خواند.

و یا اقدام مشابه کشور ازبکستان در مورد ابوعلی سینا،افغانستان در مورد حکیم فردوسی،قزاقستان در مورد ابونصرفارابی،تاجیکستان در مورد رودکی و دهها مورد مشابه دیگر که نیاز به رصد و اقدامات به موقع مسئولان کشورمان دارد. در مورد مولانا نیز در کشور ترکیه اقدامات مشابه صورت گرفته و با تبلیغات رسانه ای

و ساخت فیلم و سریال، درصدد مصادره این میراث فرهنگی و معنوی ایران به نام کشور ترکیه هستند.

توان ادبی مولوی

مصحّحان گرامی در ادامه مقدّمه، به قدرت هنری و توان ادبی مولانا اشاره کرده‌اند و درصدد اثبات این موضوع در آمده‌اند که مولانا اشعار خود را – که شرح حال معنوی مولانا و بیان تجربه‌های حاصل از زندگی مولانا است – در حال معنوی و جوشش درونی سروده است و چنان نبوده که قلم در دست گیرد و با غور در عالم خیال به خلق اثر بپردازد:

«در مورد قدرت و توانایی جناب مولانا در وادی شعر و شاعری بایدگفت که شعر در نزد او دستمایه و وسیله ای همچون رباب یا چنگ بوده که در دست نوازنده ای ماهر و شوریده قرار گرفته و صدای دلنواز و خوشش به گوش جان دیگران رسیده است، چنانکه در ابیاتی مختلف چنین فرموده:

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی است

آن لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست

***

بهر عشق شمس الدین تبریز

شده جان مطربی،تن چون رباب است

در بیتی دیگر و در تأیید آنچه بیان شد، جناب مولانا صراحتاً می‌فرماید که شعر گفتن او نتیجه تلقین وجود مقدّس و روح بزرگواری است که عنان روح و قلبش را به دست داشته و سخنان خود را از زبان او بیان می‌دار.آنجا که چنین می‌فرماید:

ای آن که اندر جان من،تلقین شعرم می‌کنی

گر تن زنم،خامش کنم،ترسم که فرمان بشکنم

با توجّه به این امر است که در عرصه شعر،نظم و قافیه آن چنان مسخّر طبع اوست که گاه واژه ای تازه ساخته و کلمات را به گونه ای نو به کارگیرد و گاه ابداعی تازه نموده و پدیده و صنعتی جدید در وادی شعر و شاعری به وجود می‌آورد. آنجا که در سه بیت متفاوت چنین فرموده است:

شعر چه باشد بر من،تاکه از آن لاف زنم

هست مرا فن دگر،غیر فنون شعرا

***

تو مپندار که من شعر به خود می‌گویم

تاکه هشیارم و بیدار،یکی دم نزنم

***

حقم نداد غمی،جز که قافیه طلبی

ز بحر شعر و وزن هم خلاص داد مرا»

(مولوی،۱۳۹۲،ص۱۶)

مذهب جناب مولانا

مصحّحان گرامی دیوان غزلیات شمس تبریزی،در ادامه مقدّمه ارزشمند خود به مطالبی قابل توجه در باب اثبات تشیّع مولانا پرداخته‌اند و با ذکر دلایل متقن به این مهم جامه عمل پوشانده‌اند که قبل از بیان این مطلبی به سخنی از عارف نامدار مرحوم حضرت آیت الله سیدعلی قاضی (ره) که مولوی را عارفی رفیع مرتبه و از شیعیان خالص امیرالمومنین(ع) می‌دانستند، اشاره می‌کنیم که در باب تشیّع مولانا فرموده اند: «محال است کسی به مرحله کمال برسد و حقیقت ولایت برای او مشهود نگردد. وصول به توحید، فقط از ولایت است.ولایت و توحید یک حقیقت می‌باشند.بنابراین بزرگان از معروفین و مشهورین عرفا که اهل سنت بوده‌اند یا تقیّه می‌کرده‌اند و در باطن شیعه بوده‌اند و یا به کمال نرسیده اند.»(حسینی تهرانی،۱۳۷۱،ص۳۴۳)

براین اساس در مقدّمه ذکرشده آمده است: «درخصوص مذهب جناب مولانا،مرحوم جلال الدین همایی گفته است که از عمق افکار و عقاید مولانا و گفته‌های او در کتاب مثنوی جنبه‌هایی از محبت و هواخواهی حضرت علی و خاندان ایشان و حضرت پیغمبراکرم (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) وجود دارد که می‌توان آن را با اساس و پایه‌های اصلی تشیّع به معنی عام کلمه تطبیق کرد.

او در جایی دیگر نیز می‌گوید که اساس تشیّع که معرفت حضرت علی و خاندان ایشان و حضرت رسول اکرم (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) می‌باشد،در روح جناب مولانا کاملاًرسوخ داشته حتّی در روح بسیاری از علما و بزرگان اهل تسنن(همچون ائمه اربعه آنها)ولی در پرده‌های تعصّبات جاهلی و ریاست‌های شوم پوشیده شده است.

جناب شیخ بهایی از عرفای بزرگ و مسلّم جهان شیعه نیز در خصوص رفعت درجه و علو مقام جناب مولانا چنین فرموده است:

من نمی گویم که آن عالی جناب

هست پیغمبر،ولی دارد کتاب

مثنوی او،چو قرآن مدل

هادی بعض و بعضی را مضّل»

(مولوی،۱۳۹۲،ص۱۷)

در ادامه سخن و اثبات شیعه بودن جناب مولانا، ابتدا از دفتر اوّل مثنوی معنوی که حرف و حدیثی از کم و زیادشدن آن نبوده و در مورد صحّت انتساب تمامی مثنوی به ایشان، همه اهل تحقیق و نظر،متفق القول اند؛ سندی بی بدیل ارائه می‌گردد. آنجا که در مدح حضرت علی (ع)۱۵۵ بیت شعر سروده که از میان آنها ابیات منتخبی چند ذیلاًتقدیم می‌شود:

از علی آموز اخلاص عمل

شیر حق را دان مطهر از دغل

در غزا بر پهلوانی دست یافت

زود شمشیری بر آورد و شتافت

او خدو انداخت در روی علی

افتخار هر نبی و هر ولی

آن خدو زد بر رخی که روی ماه

سجده آرد پیش او در سجده‌گاه

در زمان انداخت شمشیر آن علی

کرد او اندر غزایش کاهلی

گفت امیرالمؤمنین با آن جوان

که به هنگام نبرد ای پهلوان

چون خدو انداختی بر روی من

نفس جنبید و تبه شد خوی من

گبر این بشنید و نوری شد پدید

در دل او تا که زنّاری برید

گفت من تخم جفا می‌کاشتم

من ترا نوعی دگر پنداشتم

تو ترازوی احدخو بوده‌ای

بل زبانه ی هر ترازو بوده‌ای

در شجاعت شیر ربانی ستی

در مروّت،خود کی داند کیستی

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای

شمّه‌ای واگو از آنچه دیده‌ای

بازگو دانم که این اسرار هوست

زان که بی شمشیر کشتن، کار اوست

باز گو ای باز عرش خوش‌شکار

تا چه دیدی این زمان از کردگار؟

چشم تو ادراک غیب آموخته

چشم‌های حاضران بر دوخته

راز بگشا ای علی مرتضی

ای پس از سؤ القضا،حسن القضا

یا تو واگو آن چه عقلت یافته ست

یا بگویم آن چه برمن تافته ست

از تو بر من تافت چون داری نهان؟

می‌فشانی نور،چون مه،بی زبان

چون تو بابی آن مدینه‌علم را

چون شعاعی، آفتاب حلم را

باز باش ای باب،بر جویای باب

تا رسد از تو قشور، اندر لُباب

باز باش ای باب رحمت تا ابد

بارگاه ما لَه کُفواً اَحَد

از این چند بیت به وضوح پیداست که اعتقاد جناب مولانا به حضرت علی (ع)در چه حد و ابعادی بوده و آن حضرت را معصوم،شیرحق،افتخار هر نبی و هر ولی،مسجود ماه،عقل کلّی و مظهر عشق الهی دانسته است.وجودی که بی شمشیر می‌کشد،کسی که دانای اسرار پنهانی و دارنده چشم غیب دان و دروازه شهر علم نبوی است. شاهی که درگاهش باب رحمت حق است و به مصداق سوره توحید، وجودی است بی نظیر و بی مانند.

در این ابیات، جناب مولانا حضرت علی (ع)را امیرالمومنین خطاب نموده است؛ لقبی که برخی از خلفای غاصب بنی امیه و بنی عباس بر روی خود نهاده و استفاده از آن را برای غیرخود ممنوع نموده بودند. امیرالمومنین لقبی است که خداوند در غدیرخم به حضرت علی (ع)اعطا فرموده و برخی دیگر حضرات ائمه (علیهم السلام) نیز مجاز به استفاده از آن نبوده‌اند. لذا بیان این لقب برای آن حضرت در دوره جناب مولانا نیز جسارت بسیاری می‌طلبیده؛ چرا که گوینده آن به رافضی بودن و ارتداد متّهم می‌شده است.» (مولوی،۱۳۹۲،ص۱۹)

دلیل نخست:ارادت به حضرت امام علی (ع)

براساس مطالب ذکرشده،نویسندگان گرامی دلیل نخست برای اثبات تشیع جناب مولانا را در ارادت خاص او به اسدالله الغالب، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) دانسته و در ادامه اثبات این حقیقت بیان داشته اند:« به موجب روایات معتبر و به نقل از زبان مبارک حضرت پیامبر (ص)وجود مقدّس حضرت علی (ع)ترازو و میزان اعمال تمامی انسان‌ها بوده و خواهدبود چنان که در زیارت هفتم آن حضرت نیز صفت میزان الاعمال برای ایشان آمده است و جناب مولانا آن را به شیوایی تمام بیان نموده است،آنجا که چنین سروده است:

تو ترازوی احدخو بوده‌ای

بل زبانه ی هر ترازو بوده‌ای

(مولوی،۱۳۹۲،ص۱۹)

در راستای مطلب ذکرشده شایان ذکر است هر مراجعه کننده و پژوهشگر در آثار مولانا معترف به این حقیقت است که مولانا بیش از همه شیفته و دلباخته ی حضرت رسول اکرم (ص) و حضرت امام علی (ع) بوده است و انسان کاملی که مولانا به تکرار درصدد بیان آن است این بزرگواران و فرزندان آنان (علیهم السلام) و به تبع آن اولیای الهی می‌باشند که دلسپردگان این بزرگواران هستند و درشاهراه طریقت نیز جز به مدد و عنایات خاص این بزرگواران طی طریق میسور نخواهدبود:

بی عنایات حق و خاصان حق

گر ملک باشد سیاه استش ورق

دلیل دوم:اقرار به واقعه غدیرخم

دلیل دوّمی که در اثبات تشیع جناب مولانا در مقدمه ی کتاب آمده است اقرار ایشان به جریان غدیرخم و بحث امامت و ولایت حضرت امام علی (ع) می‌باشد حقیقتی که اظهرمن الشمس می‌باشد ولی ابرهای تاریک اغراض شیطانی درصدد پوشاندن آن بوده و هستند:«در اثباتی دیگر سندی از دفترششم مثنوی و در خصوص واقعه غدیرخم و حدیث مشهور«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ»ارائه می‌گردد که در آن جناب مولانا چنین فرموده:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد

نام خود و آن علی،مولا نهاد

گفت هر کاو را منم مولا و دوست

ابن عم من علی مولای اوست

کیست مولا؟آن که آزادت کند

بند رقیّت ز پایت بر کند

واضح است که مذهب کسی که چنین شیوا و صریح ماجرای غدیرخم را قبول داشته و بیان فرموده نمی تواند مذهبی جز عشق به حضرت علی (ع)باشد،ولی به هزاران دلیل پذیرفتنی جناب مولانا تقیه نموده و آنچه را که در دل داشته گاه آشکار و گاه پنهان ابراز کرده است،چنان که در ضمن رباعیاتش نیز چنین فرموده:

رومی نشد از سرّعلی کس آگاه

زیراکه نشد کس آگه از سرّاله

یک ممکن و این همه صفات واجب

لاحول و لاقوه الا بالله»

(مولوی،۱۳۹۲،ص۱۹)

دلیل سوم:ارادت به امام حسین(ع)

دلیل سوم در مورد تشیع جناب مولانا، ارادت آن حضرت به سلطان و سرور عارفان حضرت امام حسین بن علی (ع) است که هرآزادمردی دلبسته فرهنگ حسینی است:« بایدگفت که هریک از دفاتر شش گانه مثنوی نیز شامل ۷۲ داستان می‌باشد که اشاره‌ای به تعداد شهدای کربلا دارد،چنان که در سماع مولویه از آنان به نام شهدای دشت کربلا یاد می‌شود. داستان شاعرشیعه اهل حلب و عاشورا که جناب مولانا آن را در دفتر ششم مثنوی آورده نیز آشکارکننده میزان ارادت او به حضرت امام حسین (ع)است؛ آنجا که چنین فرموده است:

روز عاشورا نمی‌دانی که هست

ماتم جانی که از قرنی بِه است

پیش مؤمن کی بود این غصّه،خوار

قدر عشق گوش، عشق گوشوار

پیش مؤمن، ماتم آن پاک‌روح

شهره‌تر باشد، ز صد طوفان نوح

جناب مولانا در دفتر اوّل مثنوی نیز ارادت خالصانه خود به حضرات امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را با عنوان سبطین چنین بازگو فرموده است:

چون ز رویش مرتضی شد درفشان

گشت او شیرخدا، در مرج جان

چون که سبطین از سرش واقف بدند

گوشوار عرش ربّانی شدند

جناب مولانا در جای جای دیوان خود از یزید نیز به بدنامی یادکرده و او را به کفر و فراق و دوری از خداوند تشبیه کرده است؛چنان که در میان ابیات مختلفی این گونه سروده:

ای شب کفر از مه تو، روز دین

گشته یزید از دم تو بایزید

**

دل است هم چو حسین و فراق هم چو یزید

شهید گشته دو صد ره،به دشت کرب و بلا

**

کدام ست او؟یکی اوئی،همه اوها،ازو بوئی

که از بُعدش یزیدستم،ز قُربش بایزیدستم

در غزلیات شمس تبریزی،جناب مولانا در یکی از جذّاب ترین سروده‌های خود در خصوص عاشورا و کربلا و شهیدان آن واقعه و مصیبت عظمی چنین فرموده است:

کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان چون جان

چو از اصحاب و از یاران مائی؟

کجایید ای سبک روحان عاشق

پرنده‌تر ز مرغان هوایی؟

کجایید ای شهان آسمانی

بدانسته فلک را درگشایی؟

سلطان ولد فرزند جناب مولانا نیز دارای دیوانی در مدح سیدالشهدا حضرت امام حسین(ع)است که در جای جای آن چنین سروده است:

نخوت کم کن،چو حسین و حسن

کبر و منی را مفزا، چون یزید

کبر و فزونی علف دوزخند

هر که زد او کم، به بهشتی خزید

**

چو تو نیست هیچ شیخی،تو ورای بایزیدی

تو عزیز چون حسینی، نه ذلیل چون یزیدی»

(مولوی،۱۳۹۲،ص۲۱)

دلیل چهارم:ارادت شمس تبریزی به حضرت علی (ع)

بحث پیر و استاد معنوی و ولایتی که مراد بر مرید خود دارد(المُریدُ فی یَدِ المُراد،کَالمَیّت فی یَدِالغَسّال)،دلیل دیگر نویسندگان گرامی برای اثبات تشیع مولاناست:«دراثباتی دیگر در مورد شیعه مذهب بودن جناب مولانا باید گفت با عنایت به اینکه مذهب هرمریدی قطعاً،مطابق مذهب مراد و مرشدش خواهدبود و از آنجا که جناب مولانا حیدری مذهب بودن شمس تبریزی را تصریح فرموده، لذا به همین طریق شیعه بودن خود را نیز محرز می‌دارد .

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: