نشستن سخن بر کرسی سکوت / ایرج شهبازی

1399/7/7 ۱۰:۰۹

نشستن سخن بر کرسی سکوت / ایرج شهبازی

بخشی از تأملات مولانا درباره زبان به بازشناسی انواع زبان مانند زبان عبارت و زبان اشارت و کلام بی‌حرف و نظایر آنها اختصاص دارد. مولانا گاهی هم از نقش زبان در روابط انسانی سخن می‌گوید. در این نوشتار کوتاه، به اختصار، به چهار نکته درباره اینکه زبان می‌تواند، بر اثر سوء‌استفاده‌های آدمیان، به مانعی بر سر راه روابط سالم تبدیل شود، سخن می‌گوییم.

 

به مناسبت8 مهر، روز بزرگداشت مولوی

مولانا به مسأله «زبان» توجه فراوانی نشان داده و آن را از زوایای گوناگون بررسی کرده است. گردآوری، طبقه‌بندی و تحلیل سخنان مولانا راجع به جنبه‌های مختلف زبان کاری ارزشمند است. او گاهی مانند یک زبانشناس به زبان نگاه می‌کند و مثلاً از تفاوت فاعل نحوی و فاعل منطقی یا خواندن مطالب بین سطور سخن می‌گوید. گاهی هم مثل یک معرفت‌شناس درباره زبان تأمل می‌کند و از محدودیت‌ها و موانعی که زبان بر سر راه معرفت پدیده‌های هستی ایجاد می‌کند، سخن می‌گوید. گاهی بسان یک عالم اخلاق درباره آفات و عوارض زبان سخن می‌گوید و از نقش زبان در رشد یا انحطاط اخلاقی انسان می‌گوید، زمانی هم مانند عارفان به ناتوانی‌های زبان در بیان مسائل عرفانی اشاره می‌کند و ما را به خاموشی فرامی‌خواند.

بخشی از تأملات مولانا درباره زبان به بازشناسی انواع زبان مانند زبان عبارت و زبان اشارت و کلام بی‌حرف و نظایر آنها اختصاص دارد. مولانا گاهی هم از نقش زبان در روابط انسانی سخن می‌گوید. در این نوشتار کوتاه، به اختصار، به چهار نکته درباره اینکه زبان می‌تواند، بر اثر سوء‌استفاده‌های آدمیان، به مانعی بر سر راه روابط سالم تبدیل شود، سخن می‌گوییم.

هم‌هویت شدن با زبان

زبان یکی از امور هویت‌ساز است و بسیاری از انسان‌ها هویت خود را از زبان خود می‌گیرند و به این ترتیب زبان را به مانعی بر سر راه یگانگی و همزیستی مسالمت‌آمیزِ خود با دیگران تبدیل می‌کنند. داوری‌های افراد درباره شیرینی یا کمال زبان خود و برتری دادن آن بر دیگر زبان‌ها، از آثار هویت‌سازی از طریق زبان است. مولانا در داستان «نزاع چهار مرد بر سر انگور» به این نکته اشاره می‌کند که علت اختلاف آنان این بود که زبان همدیگر را نمی‌فهمیدند. خواسته آنان یک چیز بود، اما به سبب ناآگاهی از زبان یکدیگر، مشت بر سر و روی هم می‌کوبیدند (د 2/ 3688 – 3680).

در عین اعتراف به ارزش بی‌بدیل زبان در روابط انسانی، باید گفت که اگر سنخیت روحی نباشد، همزبانی گرهی از کار آدمیان باز نمی‌کند. به تعبیر دیگر، زبان به تنهایی باعث انسجام ملی نمی‌شود و موجبات وحدت و همدلی میان انسان‌ها را فراهم نمی‌آورد. اگر زبان به تنهایی می‌توانست انسان‌ها را به هم پیوند بزند، همه کسانی که دارای زبان مشترک‌اند، در نهایت تفاهم و یگانگی در کنار هم زندگی می‌کردند، اما با کمال دریغ چنین نیست؛ چه بسیار کسانی که فارسی، زبان مشترک آنهاست، ولی اندک تفاهم و توافقی بین آنها وجود ندارد و به هیچ روی سخن یکدیگر را درنمی‌یابند.

استاد فروزانفر در این باره چنین می‌گویند: «به عقیده او (مولانا) همزبانى پایه‌‏اى در وحدت اجتماع به حساب نمی‌‏رود و آن، زبان محرمى و همدلى است که مردم را به یکدیگر پیوند می‌دهد؛ محرمى اشتراک در عقیده و هدف و آمال و آرزوهاست. در این صورت است که با وجود اختلاف زبان، افراد بشر با یکدیگر همدست و هم‌داستان می‌شوند، چنانکه با عدمِ محرمى و همدلى بر خلاف هم می‌ایستند و خون یکدیگر را می‌‏ریزند، هرچند که به یک لغت و زبان حرف می‌زنند» (شرح مثنوی شریف، ج 2، ص 351).

همزبانی خویشی و پیوندی است

مرد با نامحرمان چون‌بندی است

ای بسا هندو و ترک همزبان

ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبانِ محرمی خود دیگرست

همدلی از همزبانی بهترست

غیرنطق و غیر ایما و سجل

صد هزاران ترجمان خیزد ز دل

(د 1/ 1207 - 1205)

تبدیل شدن زبان به هدف

زبان ممکن است به هدف بدل شود و افراد برای دفاع از زبان مسائل مهم زندگی را که عبارت است از روابط سالم با انسان‌ها و گسترش صلح و صفا و آرامش و مهر در میان آنها، نادیده بینگارند. این مشکل بیشتر در میان لغوی‌ها، دستوری‌ها و زبانشناسان پدید می‌آید. چنین کسانی بر اثر عشقی که به زبان دارند، هیچگونه خطای زبانی را برنمی‌تابند و با دیدن یک خطای زبانی بشدت برآشفته می‌شوند. در ادبیات عرفانی ما انتقاد از شخصیت «نحوی» دقیقاً به همین منظور انجام می‌پذیرد.

شمس تبریزی درباره نحوی که در چاه فاضلاب افتاده بود داستانی دارد که بسیار روشنگر است: «آن نحوی... در کوی نُغول پر نجاست افتاده بود. یکی آمد که: هَاتَ یدَک. مُعرَب نگفت، کاف را مجزوم گفت. نحوی برنجید. گفت: إعبر أنتَ لستَ من أهلی. همچنین می‌آمدند و آن قدر تفاوت در نحو می‌دید و ماندن خود در پلیدی نمی‌دید. همه شب تا صبح در آن پلیدی مانده بود در قعر مزبله و دست کسی نمی‌گرفت و دست به کس نمی‌داد. چون روز شد، یکی آمد، گفت: یا أبا عمر! قد وقعتَ فی القَذَرِ. قالَ: خُذ بِیدی فإنّک من أهلی. دست به او داد او را خود قوت نبود، چون بکشید هر دو در افتادند...»(مقالات شمس تبریزی، ج 1/ ص156 و صص 157 – 156). مولانا هم در داستانِ «نحوی و کشتی‌بان» در مثنوی همین مسأله را بیان می‌کند (د 1/ 2847 – ۲۸۴۱).

توجه به اسم و غفلت از مسمّی

کلمات صرفاً نشانه‌هایی هستند برای اشاره به پدیده‌های بیرونی یا درونی و چیزی بیش از این نیستند. ممکن است کسی به کلمات بچسبد و برای آنها هویت مستقل قائل شود و نتواند به فراسوی آنها راه یابد. کلمات می‌توانند به تصویرهای ذهنی تبدیل شوند و روابط انسانی را ویران کنند، یا بین انسان‌ها و واقعیت‌های هستی فاصله بیندازند. ما همواره باید در خاطر داشته باشیم که کلمات نشانه‌هایی هستند برای اشاره به هستی‌هایی و کلمات با هستی‌ها یگانه نیستند. به محض اینکه ما نشانه بودن زبان را فراموش می‌کنیم و می‌پنداریم که کلمات همان واقعیت‌ها هستند، آنگاه است که زبان به جای آنکه باعث آشکارسازی پدیده‌ها شود، چون پرده‌ای روی پدیده‌ها می‌افتد و میان ما و واقعیت‌ها قرار می‌گیرد (د3/ 4727 – 4725). در مورد خود نیز چنین است. ممکن است کسی خود را به تعدادی کلمه فروبکاهد و خود را با آنها اشتباه بگیرد. روشن است که چنین کسی هیچگاه با خود راستینش ارتباط برقرار نمی‌کند:

هیچ نامی بی‌حقیقت دیده‌ای

یا ز گاف و لامِ گُل گُل چیده‌ای

اسم خواندی رو مُسَمّی را بجو

مَهْ به بالا دان نه اندر آب جو

گر ز نام و حرف خواهی بگْذری

پاک کن خود را ز خود هین یکسری

(د 1/ 3459 – 3457)

مولانا در داستان «درخت جاودانگی» باز به این نکته اشاره می‌کند که چسبیدن به نام‌ها و غافل شدن از صفات باعث گمراهی انسان می‌شود. پیشنهاد مولانا این است که از نام بگذریم و به صفات بنگریم، آنگاه حقیقت را خواهیم یافت. درمورد خدا نیز چنین است. بسیاری از نزاع‌های آدمیان درمورد خدا نه بر سر ذات و صفات خدا، بلکه به خاطر اختلاف در نام‌های خداست. گفتنی است که نام در اینجا یکی از جلوه‌های «صورت» است و نام‌گرایی هم نوعی صورت‌گرایی است:

در گذر از نام و بنگر در صفات!

تا صفاتت ره نماید سوی ذات

اختلاف خلق از نام اوفتاد

چون به معنی رفت آرام اوفتاد

 (د 2/ 3680 – 3679)

بنابراین باید همواره مراقب نشانه بودن کلمات باشیم و به هیچ وجه چنان در زبان غرق نشویم که اصل رابطه را از یاد ببریم. رسانه بودن زبان همواره باید مورد توجه باشد و در عین استفاده دقیق و درست از کلمات، نباید گمان کرد کلمات همان واقعیت‌های زندگی هستند.

نشستنِ سخن بر جای سکوت

مولانا بارها نطق را «تشویش نظر، خاردیوار رزان، غبارِ رابطه» و نظایر آنها خوانده است. این سخن را در بافت‌های گوناگون می‌توان بررسی کرد. اگرچه مولانا این مسأله را در بافتی عرفانی به کار می‌برد، خوب است که نخست مطلب را در سطح روابط معمولی بررسی کنیم. مسأله این است که گفت‌وگوی واقعی مستلزم راست و درست و دقیق گفتن و عمیق و دقیق شنیدن است. یعنی هرگاه در یک گفت‌وگو، یک طرف سخن می‌گوید، باید طرف دیگر بدون هیچگونه پیشداوری و فرافکنی و قضاوت، درست آنچه را که طرف مقابل می‌گوید، بشنود. خوب شنیدن نیازمند خاموشی ذهنی است، وگرنه سخنان طرف مقابل به درستی دریافت نمی‌شود. گفت‌وگوی راستین از دیالکتیک سکوت و سخن تشکیل می‌شود و فقدان هر یک از این دو رکن، گفت‌وگو را ناقص و بی‌فایده می‌کند. هرگاه در یک گفت‌وگو افراد حاضر نباشند این سکوت ذهنی را وارد رابطه کنند و به قصد پاسخ دادن بشنوند، تک‌گویی یا گفت‌وگوی مرده جای گفت‌وگو را می‌گیرد. شاید به همین سبب باشد که مولانا نطق را «تشویش نظر» می‌داند (د 6/ 1596 – 1591).

حال که در روابط معمولی اگر افراد به جای خاموشی، سخن بگویند، رابطه ناکارآمد می‌شود، روشن است که در روابط معنوی چه اتفاقی می‌افتد. وظیفه سالک مبتدی این است که در محضر استادانِ راه‌دان سکوت پیشه کند و در محضر آنها سراپا گوش باشد. روشن است که در مواجهه با یک انسان والا، شهوت سخن گفتن می‌تواند مانع بزرگی بر سر راه بهره‌گیری از آگاهی‌های آن بزرگ باشد. به همین سبب است که مولانا سخن گفتن را مانند غباری می‌داند که فضای رابطه را غبارآلود می‌کند و مانع ارتباط شفاف و سالم می‌شود (د 6/ 2646 – 2643).

او در جایی دیگر، باز به این نکته اشاره می‌کند که جاروی زبان فضای رابطه را غبارآلود می‌کند (د 2/ 29 – 26).

مولوی گفت‌وگوی ظاهری را «خارِ دیوار رزان» می‌داند و آن را مانع ورود آدمی به باغِ معنا و حقیقت به شمار می‌آورد:

حرف چه بوَد تا تو اندیشی از آن؟

حرف چه بوَد؟ خار دیوار رَزان

حرف و صوت و گفت را بر هم زنم

تا که بی‌این هر سه با تو دم زنم

(د 1/ 1730 – 1727)

 منابع:

ـ شمس‌الدین تبریزی(1377). مقالات شمس تبریزی. تصحیح محمّد علی موحّد. تهران: خوارزمی.

ـ فروزانفر، بدیع الزّمان (1373). شرح مثنوی شریف. تهران: زوّار.

ـ مولوی، جلال‌الدین محمد(1375). مثنوی معنوی. تصحیح رینولد الین نیکلسون. تهران: توس(افست).

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: