بررسی آسیب‌های وارده به تکنوکرات و تکنوکراسی در گفت‌وگو با موسی غنی‌نژاد

1394/12/3 ۱۱:۰۵

بررسی آسیب‌های وارده به تکنوکرات و تکنوکراسی در گفت‌وگو با موسی غنی‌نژاد

در حالی که دولت یازدهم دوباره سعی در احیای نظام تکنوکراسی و بازگرداندن تکنوکرات‌ها به حضور در رده‌های بالای تصمیم‌گیر کشور داشته، بازخوانی ظهور، صعود و افول تکنوکراسی در ایران خالی از لطف نیست. موسی غنی‌نژاد خودکامگی سیاستمدار پیش از انقلاب، نگاه ایدئولوژیک بعد از انقلاب و راه‌انداختن مباحثی چون تعهد یا تخصص را از ضربات اصلی واردشده بر پیکره تکنوکراسی ایرانی می‌داند که طی آن تکنوکرات‌های باتجربه خانه‌نشین شدند تا جوانان انقلابی با صرف هزینه‌ای زیاد تکنوکرات‌های متعهد شوند. به گفته غنی‌نژاد توالی این اتفاق در دوره‌ها و دولت‌های مختلف اثر اولیه آن را تشدید کرده است. او در نهایت نگرانی خود را خلا بزرگ ایجادشده بین تکنوکرات‌های کنونی و نسل آینده می‌داند که می‌تواند در سال‌های پیش‌رو برای کشور زیان‌آور باشد.

 

مصلحت سلاح سیاستمدار ایرانی در برابر تکنوکراسی

رضا طهماسبی: در حالی که دولت یازدهم دوباره سعی در احیای نظام تکنوکراسی و بازگرداندن تکنوکرات‌ها به حضور در رده‌های بالای تصمیم‌گیر کشور داشته، بازخوانی ظهور، صعود و افول تکنوکراسی در ایران خالی از لطف نیست. موسی غنی‌نژاد خودکامگی سیاستمدار پیش از انقلاب، نگاه ایدئولوژیک بعد از انقلاب و راه‌انداختن مباحثی چون تعهد یا تخصص را از ضربات اصلی واردشده بر پیکره تکنوکراسی ایرانی می‌داند که طی آن تکنوکرات‌های باتجربه خانه‌نشین شدند تا جوانان انقلابی با صرف هزینه‌ای زیاد تکنوکرات‌های متعهد شوند. به گفته غنی‌نژاد توالی این اتفاق در دوره‌ها و دولت‌های مختلف اثر اولیه آن را تشدید کرده است. او در نهایت نگرانی خود را خلا بزرگ ایجادشده بین تکنوکرات‌های کنونی و نسل آینده می‌داند که می‌تواند در سال‌های پیش‌رو برای کشور زیان‌آور باشد.

******

پدیده تکنوکراسی به شکلی که ما امروزه می‌شناسیم، براساس چه نیازی شکل گرفت و تاریخ شکل‌گیری آن در جهان و ایران به چه زمانی برمی‌گردد؟

در گذشته بین تکنوکرات یا فن‌سالار با بروکرات یا دیوان‌سالار چندان تفاوتی نبود و دیوان‌سالاران مدیریت اندک سازمان‌های موجود عمدتاً دولتی را برعهده داشتند. خواجه نظام‌الملک یک دیوانسالار برجسته بود که دستگاه دولتی را اداره می‌کرد. اما تکنوکراسی به معنایی که امروز به‌کار می‌بریم با شیوع علم جدید شکل می‌گیرد و قدمت آن به حدود 300 سال قبل برمی‌گردد. با گذر زمان و با پیشرفت اقتصادی، به ویژه در قرن بیستم قشری از مدیران پیدا شدند که خادمان سازمان‌های موجود در بخش خصوصی یا در بخش دولتی بودند. این مدیران یا به زبان امروزی تکنوکرات‌ها، اهل فن و تخصص بودند. البته باید تاکید کنم که در ایام قدیم سیاستمداران باتجربه و دیوان‌سالاران هم اهل تخصص بودند اما آنها را بروکرات می‌گویند چون فقط در بدنه سازمان‌های دولتی بودند و به شیوه سنتی، سازمان‌های تحت مدیریت خودشان را اداره می‌کردند. امروزه مدیریت چه در سازمان دولتی و چه در سازمان خصوصی علاوه بر اصول مشترک و عمومی دانش مدیریت، ویژگی‌های  متفاوتی نیز دارد که بستگی به ماموریت سازمان دارد. مثلاً مدیریت در بخش خصوصی متفاوت از بخش دولتی است. با این حال از یک دیدگاه ساده تکنوکرات‌ها، مدیرانی اهل تخصص و درس‌خوانده در رشته‌های متفاوت هستند که به علم جدید و مدیریت روز آگاه هستند و اداره سازمان‌های دولتی یا خصوصی را برعهده دارند.

 

شکل‌گیری نظام فن‌سالاری یا تکنوکراسی از چه زمانی رایج شد و چگونه تکنوکرات‌ها بر مسند بروکرات‌ها نشستند؟

این اتفاق به تدریج و با افزایش مدام اهمیت سازمان‌ها به ویژه در بخش خصوصی روی داد. دولت از قدیم سازمان بروکراسی کشور بود اما در دوران جدید بنگاه‌های اقتصادی متفاوتی در رشته‌های مختلف تجارت و صنعت ایجاد شد که لازمه مدیریت آن وجود تکنوکرات‌ها و اهل فن بود. وقتی می‌گوییم تکنوکراسی و تکنوکرات به پدیده‌ای اشاره داریم که عمدتاً مربوط به بعد از انقلاب صنعتی است و با پیدایش علوم جدید شکل گرفته است. این پدیده بیشتر در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در آمریکا و اروپای غربی ظاهر شد. در ایران با ورود علوم و فنون جدید، پای تکنوکرات‌های غربی به جامعه ما باز می‌شود. اما در دوران حکومت پهلوی‌ها است که تکنوکراسی در کشور ما وزن و اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.یک نمونه، آمریکایی‌هایی هستند که سازمان برنامه را راه انداختند. نمونه قدیمی‌تر آن هم شرکت نفت است که مدیران و تکنوکرات‌های انگلیسی در آن مشغول بودند و پالایشگاه آبادان و سایت مسجد سلیمان را اداره می‌کردند. این افراد منش و روش تکنوکراسی را به ایران آوردند اما نفوذ چندانی در جامعه ایرانی نداشتند. بعد از جنگ جهانی دوم است که تفکرات مدیریتی در ایران و بیشتر توسط آمریکایی‌ها شیوع پیدا می‌کند و دانشکده‌های مدیریت در دو دهه 1950 و 1960 کار خود را مثلا در دانشگاه تهران آغاز می‌کنند. به همین منوال بحث مدیریتی در عرصه عمومی و خصوصی شایع می‌شود. موسسات آموزشی مدیریتی و فنون مختلف به سرعت در دهه‌های بعد رشد می‌کند و این روند در بعد از انقلاب هم ادامه می‌یابد و متوقف نمی‌شود.

 

جانشینی تکنوکرات‌ها به‌جای بروکرات‌ها چقدر موثر بود؟ آیا تکنوکرات‌ها چاره‌ساز حرکت جوامع به سوی صنعتی‌ترشدن و بهتر اداره‌شدن بودند؟

با گسترش سازمان‌ها و نهادها، نیاز به افراد متخصص و اهل فن که این سازمان‌ها را اداره کنند افزایش می‌یابد. دولت‌های قدیم قبل از انقلاب صنعتی، دولت‌هایی کوچک و فاقد سازمان‌هایی تخصصی چون وزارت بهداشت، وزارت آموزش و یا محیط زیست بودند. با عمومی‌شدن و فراگیرشدن مفاهیمی چون سلامت، آموزش و محیط زیست نیاز به تاسیس چنین سازمان‌هایی احساس شد و بدنه دولت با ایجاد این سازمان‌ها بزرگ شد. نکته مهم این که اداره این سازمان‌ها دیگر با بروکرات‌های معمولی دولتی امکان‌پذیر نبود و مدیریت این سازمان‌ها به تکنوکرات‌های متخصص نیاز داشت. یک دلیل نیاز به تکنوکراسی، توسعه‌بخش خصوصی بود که با گسترش نظام بازار و صنعتی‌شدن جوامع شکل گرفته بود. دلیل دوم رشد دولت بود که ایجاد نیاز نسبت به تکنوکراسی کرده بود. دولت به موازات بخش خصوصی در روند صنعتی‌شدن، توسعه‌یافته بود و وزراتخانه‌ها و ادارات جدیدی در دولت پدید آمده بود که برای اداره‌شدن نیاز به تکنوکرات داشت. شما این روند را در ایران می‌توانید به خوبی مشاهده کنید. در دوره قاجاریه چند وزارتخانه محدود در کشور وجود داشت که توسط بروکرات‌ها اداره می‌شد. دوره بعد از نهضت مشروطه و سپس دوره های پهلوی اول و دوم زمان بزرگ‌شدن ادارات و سازمان‌های دولتی است. مثلا قبل از آن بانک وجود نداشت و به طور اولی بانک مرکزی هم وجود نداشت. در نتیجه اهل تخصصی هم برای مدیریت این نهادها مورد نیاز نبود. بعد با شکل گرفتن بانک‌های دولتی و تاسیس بانک‌های خصوصی و پیدایش نهادی به عنوان بانک مرکزی و ایجاد نظام بانکی، نیاز به تکنوکرات‌هایی برای اداره این نهادها به وجود آمد. یعنی نیاز به شکل‌گیری گروهی از اهل تخصص ایجاد شد. من روی اهل تخصص تاکید زیادی دارم چون بعد از انقلاب اسلامی، عده‌ای که به این مسایل آشنا نبودند جنجالی علیه اهل تخصص یا تکنوکرات‌ها راه انداختند و دعوای تخصص و تعهد را شروع کردند که هنوز هم ادامه دارد. هنوز هم این مساله را مطرح می‌کنند که تخصص اولویت دارد یا تعهد. متاسفانه تفکر اقتصادی هم بعد از انقلاب بسیار ایدئولوژیک و چپ بود که اجازه داد عده‌ای که اصلا اهل تخصص نبودند بتوانند تکنوکرات‌ها را از مسند مدیریت بیرون کنند و بدون این‌که تخصص لازم را داشته باشند جای آنها بنشینند. در پاسخ به اعتراض هم می‌گفتند اگر تخصص ندارند تعهد دارند. این مشکل سی‌و‌چند ساله تا به امروز هم ادامه دارد. اگرچه امروزه کمرنگ‌تر شده است. دلیل اصلی کمرنگ‌شدن آن هم این است که همان جوانان انقلابی که متعهد بودند و به‌جای متخصصان نشستند طی این سی‌وچند سال متخصص شدند و اغلب‌شان، یعنی آنهایی که استعداد داشتند، متخصص و تکنوکرات شدند. خود آنها امروز فهمیده‌اند که آن کار اشتباه بود. این مساله فقط در بحث بروکراسی دولتی نبود و در همه حوزه‌ها این اتفاق افتاد. این ضربه بزرگی بود که البته همه انقلاب‌ها ممکن است به جامعه وارد کنند. چون انقلاب هم بی‌هزینه نیست. حال برای مثال حوزه تئاتر و سینما را در نظر بگیرید. انقلابیون جوان که خود را سینماگر می‌دانستند، اهل تخصص در این حوزه را کنار زدند و خودشان در صدر سینما نشستند. جوانانی با این توجیه که تعهد دارند سینما را در انحصار خود گرفتند. اهل تخصص را بیرون کردند و ‌گفتند اینها اگر هم تخصص دارند تعهد ندارند و به آنها نمی‌شود اعتماد کرد. می‌دانید که سینماگران با‌تجربه‌ای به خاطر انگ عدم‌ تعهد سال‌ها بیکار ماندند و خانه‌نشین شدند. این مشکل بزرگ صرفا مربوط به حوزه اقتصادی نبود و در سایر حوزه‌ها هم اثرگذار بود. دستگاه سینمایی کشور در اختیار کسانی قرار گرفت که از تکنیک آن آگاه نبودند؛ عرصه موسیقی و اقتصادی هم همین‌طور. حالا نتیجه چه شد؟ این که ما هزینه زیادی پرداخت کردیم تا بفهمیم که دنیای مدرن دنیای پیچیده‌ای است و سازمان‌ها را باید اهل تخصص اداره کنند. من فکر می‌کنم اکنون اکثریت، این مساله را پذیرفته‌اند. اگرچه هنوز هم هسته‌های گزینش که به تکنوکراسی ضربه زدند، فعال هستند اما دیگر به شدت قبل اثرگذار نیستند چون همان جوانان قدیم امروز پخته‌تر شده‌اند و دیگر چندان احساسی تصمیم نمی‌گیرند و خودشان تکنوکرات شده‌اند. از طرف دیگر مسوولان خودشان به اهمیت تکنوکراسی و لزوم آن پی برده‌اند.

 

همان بحث تعهد و تخصص که به طور خاص به تکنوکرات‌ها برمی‌گشت، اکنون هم به نوعی دیگر مطرح شده است. امروز هم بعضی مدیران حرف از مدیریت جهادی می‌زنند و می‌گویند تکنوکرات نیستند و مدیر جهادی هستند. این همان دعوای قبل نیست؟

ببینید مدیریت جهادی هم مثل اقتصاد اسلامی یک حرف بی‌محتواست. یک شعار سیاسی و ایدئولوژیک است که می‌گویند. حالا داخل این شعار چیست؟ هیچ. یک نفر که می‌خواهد یک کامیون را براند باید گواهینامه پایه یک یعنی تخصص این کار را داشته باشد. ما به این فرد می‌گوییم تکنوکرات چون تکنیک این کار را بلد است. حالا شما فکر کنید کسی در عمرش رانندگی نکرده و بلد نیست ماشین براند، می‌تواند بگوید من با مدیریت جهادی می‌خواهم کامیون برانم؟ مگر می‌شود؟ کامیون را می‌برد ته دره. او باید ابتدا برود رانندگی با کامیون را یاد بگیرد. یادگیری هم جهادی و غیرجهادی ندارد و یک فن مشخص است. وقتی در مورد علم اقتصاد یا مدیریت حرف می‌زنید یک بحث تخصصی را مطرح می‌کنید. یک جراح قلب با مدیریت جهادی نمی‌تواند کار یک اقتصاددان را بکند و بالعکس. دو جراح قلب را در نظر بگیرید که یکی از نظر شما ارجح است چون مدیریت جهادی دارد. اما آیا او الزاماً جراح بهتری هم هست؟ خیر. این شاخصی که شما انتخاب کرده‌اید یک شاخص ایدئولوژیک است و ربطی به تخصص فرد ندارد. این که چنین حرف‌هایی مطرح می‌شود به خاطر این است که یک عده نان همین حرف‌ها را می‌خورند و به قول امروزی‌ها کاسبان این حرف‌ها هستند. کسی که واقعا تعهد دارد که نمی‌آید جار بزند من تعهد دارم. تعهد را باید در عمل نشان داد. ضمن این که تعهد به هر کس و هر چیزی خوب نیست. کسی که به خدا و دین و راستی و درستی تعهد دارد که آن را در بوق و کرنا نمی‌کند. مگر این که هدف و مقصد دیگری داشته باشد. کسی که تعهد داشته باشد اصلا کاری را که در آن تخصص ندارد قبول نمی‌کند. کشاندن بحث تعهد به حوزه عمومی جامعه به این معناست که مطرح‌کنندگان بحث تعهد را هم خوب متوجه نشده‌اند. باید به آنها گفت نباید با تعهد کاسبی کرد. اگر تعهد را برای کاسبی می‌خواهید یعنی اصلا تعهد ندارید.

 

تکنوکرات‌های ایرانی در طول دوران قبل و بعد از انقلاب منشا چه خدماتی بودند؟ آیا توانستند به اندازه کافی در امور کشور اثرگذار باشند؟

تکنوکرات‌ها به قول معروف مرغ عروسی و عزا هستند. قبل از انقلاب هم مدیریت کارآمد سازمان‌های بزرگی که ایجاد شده بود فقط از عهده تکنوکرات‌ها برمی‌آمد که بعضا کار خود را هم خوب انجام می‌دادند. اما مساله همیشه و در همه جای دنیا این است که تکنوکرات‌ها سیاستگذار نیستند. سیاستگذاری را سیاستمداران در رده‌های بالا انجام می‌دهند. در کشورهای صنعتی و توسعه‌یافته تکنوکرات‌ها در سطوح بالا شأن و مقام بالایی پیدا کرده‌اند به طوری که سیاستمدار نمی‌تواند به راحتی از آنها صرفنظر کند و هر معامله‌ای با آنها انجام دهد. مثلا زمانی که مساله استقلال بانک مرکزی در دنیای غرب مطرح شد هدف این بود که یک مقام مهم تکنیکی و فنی مثل رئیس بانک مرکزی را از تصمیم‌های سیاسی مستقل کنند. یعنی آنها پی بردند که وقتی تصمیمات فنی زیر سایه سیاست قرار می‌گیرد نه‌تنها مفید نیست که بعضا ممکن است آسیب‌رسان هم باشد؛ حتی در کشورهایی که به نظر ما در آن تکنوکراسی حاکم است حالا چه برسد به کشوری چون کشور ما که در آن سیاستمداران انحصار همه حوزه‌ها از اقتصاد گرفته تا تکنولوژی را دارند. در کشورهایی چون ایران این اتفاق بغرنج‌تر است. قبل از انقلاب، شاه در اواخر دوره سلطنت خود با پیروی از همین قاعده انحصار سیاستمدار به این نتیجه رسیده بود که اقتصاد را بهتر از اقتصاددانان می‌فهمد، نفت را بهتر از مهندسان و مدیران نفتی می‌فهمد، برنامه‌ریزی را بهتر از تکنوکرات‌های سازمان برنامه می‌داند و حتی خلبانی را هم بهتر از خلبانان ارتش بلد است. این بود که فکر می‌کرد هر دستوری بدهد بلافاصله توسط اهل فن تایید و اجرا می‌شود. این شد که حرف‌هایی چون رفتن به سمت تمدن بزرگ و تبدیل شدن به ژاپن خاورمیانه را بر زبان آورد اما از این حرف‌ها که توهماتی بیش نبود نتیجه مثبتی حاصل نشد. اهل فن و تکنوکرات‌ها این ایده‌ها را قبول نداشتند اما سیاست‌گذار شاه بود و او با وجود انتقاداتی که تکنوکرات‌ها داشتند ایده‌های خودش را پیش می‌برد و مخالفان را هم کنار می‌گذاشت. حتماً شنیده اید که اولین بار فکر منحل‌کردن سازمان برنامه را محمدرضا شاه در دهه 1350 مطرح کرد؛ یعنی زمانی که سازمان برنامه در برابر برنامه‌های بلندپروازانه شاه که بر محور تزریق درآمدهای هنگفت نفتی به اقتصاد کشور استوار بود، کم و‌بیش مخالفت کرد. تکنوکرات‌های سازمان برنامه اعتقاد داشتند این کار بازی با آتش است و اثرات اقتصادی و اجتماعی غیرقابل پیش‌بینی ممکن است داشته باشد. پاسخ شاه این بود که یک عده کمونیست و خودباخته در سازمان برنامه جمع شده‌اند و نمی‌گذارند مملکت پیشرفت کند لذا این سازمان را باید برچید. در نهایت عده‌ای وساطت کردند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما این بدبینی به تکنوکرات‌ها در نزد سیاستمداران همیشه وجود داشته است. بعد از انقلاب هم نوعش عوض می‌شود.

به این ترتیب که انقلابیون جوان که چندان هم نسبت به تکنیک اداره جامعه و اقتصاد آگاه نبودند و اغلب بی‌تجربه بودند برای کنار گذاشتن تکنوکرات‌ها موضوعاتی مثل همان دعوای تعهد و تخصص را ابداع کردند. هنوز هم در ایران سیاستمدارانی که در رده تصمیم‌گیری هستند الزاما نظرات کارشناسی را نمی‌پذیرند و مفهومی به نام مصلحت را پیش می‌کشند. به کارشناس می‌گویند حرف شما به طور کلی و از نظر علمی درست است اما این نظرات برای کتاب‌های درسی خوب است و به درد جامعه ما نمی‌خورد. بعد هم مدعی می‌شوند که جامعه ایران را بهتر می‌شناسند و باید کار دیگری انجام شود و آن کار دیگر همان فکر خودشان است که به طور خلاصه جز عوام‌فریبی نیست. نام این عوام‌فریبی را امروز مصلحت مردم و جامعه گذاشته‌اند و تحت این عنوان نظرات غیرکارشناسی خودشان را جلو می‌برند.

 

با وجود دعوای تعهد و تخصص و مفهوم مصلحت، تکنوکرات‌ها توانستند در دوره بعد از انقلاب افراد تاثیرگذاری باشند؟

سازمانی که سازوکار مدرن دارد، چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی باید با تکنوکرات‌ها اداره شود. مدیری که برای اداره بانک، شرکت ذوب آهن یا شرکت نفتی انتخاب می‌شود باید اهل این فنون باشد. شما ممکن است کسی را به مدیریت کاری بگمارید که اهل فن آن نیست اما استعداد دارد و می‌تواند به تدریج یاد بگیرد اما دقت داشته باشید این کار بسیار پرهزینه است. در طول دورانی که این فرد در حال یادگیری است در واقع دارد به زیان مردم، کسب تجربه و انباشت سرمایه می‌کند. بعد از انقلاب متاسفانه بیشتر این اتفاق افتاد. یعنی با هزینه و عموماً به زیان مردم عده‌ای کارهایی یاد گرفتند و تبدیل به تکنوکرات‌های جدید شدند. حالا این هم می‌تواند تجربه یک انقلاب باشد چون انقلاب نمی‌تواند بدون هزینه شکل بگیرد. اما مشکل ما این بود که هر گروه و هر جناحی از داخل خود انقلابیون و به اصطلاح خودی‌ها که بر سرکار می‌آمد گروه‌های قبلی را به کل قبول نداشت و همه آن تکنوکرات‌های قدیمی را که آنها هم به قولی اهل تعهد بودند، کنار می‌گذاشت و اهل تعهد جدیدی را سرکار می‌آورد که بی‌تجربه بودند. این چرخه در دوره‌های مختلف بعد از انقلاب با شدت و ضعف دائماً تکرار شد. مثلا در دولت اصلاحات این کار با شدت کمتری در مورد تکنوکرات‌های دوره آقای هاشمی پیاده شد اما وقتی آقای احمدی‌نژاد و دولت اصولگرا سرکار آمد با نهایت شدت این تغییر انجام گرفت و اغلب مدیران باتجربه دولتی‌ کنار گذاشته شدند و افراد خام و بی‌تجربه‌ای سرکار آمدند که اتفاقاً از قضا چندان هم با استعداد نبودند و در هشت سالی که مدیریت کردند نشان ندادند که تجربه چندانی اندوخته باشند. این اتفاقات برای جامعه ما بسیار پرهزینه بوده است. خوشبختانه آقای روحانی کمتر به این کار دست زد. اسم دولتش را هم به درستی اعتدال گذاشته و سعی کرده است از کسانی که کاربلد و اهل فن هستند و تجربه‌ای هم در سالیان گذشته کسب کرده‌اند، فارغ از این که اصلاح‌طلب هستند یا اصولگرا استفاده کند. این تفکر باید در مملکت ما جا بیفتد. ما باید یک استخوان‌بندی تکنوکراسی داشته باشیم که سوای رفتن و آمدن سیاستمداران که با انتخابات تغییر می‌کنند، سرجای خود باشد و کار نظام حاکمیتی را در مسیر درست انجام دهند. این اتوبوسی‌آمدن و اتوبوسی‌رفتن‌ها نباید مشمول تکنوکرات‌ها باشد. این کار بسیار پرهزینه‌ای است.

 

ما دوره‌های افول تکنوکراسی و کنار گذاشتن تکنوکرات‌ها را تجربه کرده‌ایم. به نظرتان این تهدید در آینده هم ممکن است دوباره واقع شود؟

افول تکنوکراسی در دوران بعد از انقلاب مربوط به دوره هشت ساله دولت‌های نهم و دهم بود. در دوره بعد از انقلاب، سوای سالهای نخست پیروزی انقلاب، تا سال 1384 افول تکنوکراسی به آن معنا نداشتیم. درست است که همواره تغییرات در استفاده از تکنوکرات‌ها داشتیم اما به این شدت نبود. از طرفی تا این زمان دیگر همه فهمیده بودند که تغییرات مداوم و اتوبوسی چه هزینه‌ای به کشور تحمیل می‌کند. با این همه در سال 84 نوعی ایدئولوژی پوپولیستی سرکار آمد که حرف‌های عوام‌فریبانه‌ای زد و دنیا و مدیریت جدید را به سخره گرفت. این بود که در این دوره تکنوکراسی ضربه سختی دید. خوشبختانه دولت جدید، تکنوکرات‌ها را از گروه‌های مختلف سیاسی را چه اصولگرا و چه اصلاح‌طلب بر سر کار آورده است. این را می‌توان از ترکیب وزرای کابینه فهمید. این حداکثر توان جامعه ایرانی است که آقای روحانی در دولت خودش جمع کرده است. اما همان‌طور که می‌دانید میانگین سنی ترکیب دولت یازدهم بالای 60 سال است که به نظر من می‌تواند یک نکته هشداردهنده باشد. شما بروید میانگین سنی دولت انگلیس را هم دربیاورید ببینید چقدر است. خود آقای دیوید کامرون چندساله است. سیستم آنها به گونه‌ای است که به‌روی کار آمدن نسل‌های جوان کمک می‌کند. نسل‌هایی که با اتکا به تخصص و فن و هنرشان بالا می‌آیند نه این که دولت عوض شود و رئیس دولت بنا به سلیقه خودش اتوبوسی همه را بفرستد بروند و یک اتوبوس دیگر افراد بیاورد و جایگزین کند. ما چند سال می‌توانیم از ترکیبی چون دولت آقای روحانی استفاده کنیم. این افراد تا چند سال دیگر انرژی لازم برای کار را دارند؟ مشکل ما این است که نسل جدید تکنوکرات‌هایی که در رده مدیریت کشور باید بالا بیایند تشکیل نشده است. این خلاء مهم و بزرگی است که بین تکنوکرات‌های رده بالا و نسل جوان‌تر آنها ایجاد شده است. این نگرانی من برای آینده است. یکی از دلایلی که این خلا ایجاد شده وجود نگاه ایدئولوژیک و فقدان نظام حزبی است.

منبع: مهرنامه شماره 39

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: