1394/12/3 ۱۱:۰۱
آنچه تکنوکراسی را در ایران زمینگیر میکند از نظر کامران دادخواه استاد اقتصاد «دانشگاه نورثایسترن بوستون» سه عامل ایدئولوژی، استبداد سیاستمدار و منافع گروههای خاص است. او با اشاره به این سه عامل معتقد است که برای تداوم رشد تکنوکراسی و تبدیل آن به یک نیاز واقعی و دائمی باید شفافیت در جامعه شکل بگیرد و فضای نقد باز شود. دکتر دادخواه اعتقاد دارد تکنوکراتها اگرچه در زمین خوردن خود نقشی نداشتند اما باید در راه آگاهی دادن به مردم بیشتر بکوشند.
عقوبت تکنوکراسی در گفتوگو با کامران مؤید دادخواه
سه دشمن تکنوکراسی
****
با توجه به اینکه در نظر داریم عقوبت تکنوکراسی و دلایل این عقوبت را بررسی کنیم شاید بد نباشد نگاهی هم به آغاز تکنوکراسی در ایران داشته باشیم که معمولاً به دهه 1340 نسبت داده میشود. شما سرآغاز تکنوکراسی در ایران را چه زمانی میدانید؟
من اجازه میخواهم در ابتدا به این نکته اشاره کنم که اصولاً وظیفه تکنوکرات و رهاورد تکنوکراسی چیست. من این مساله را با یک عملیات نظامی مقایسه میکنم. در یک عملیات نظامی هدف مشخص شده است، یک نقشه برای اجرای عملیات و رسیدن به هدف ترسیم شده و در نهایت افراد براساس تخصصی که در عملیات نیاز است برای اجرای آن مشخص شدهاند. حالا بیایید در هر مرحله وظیفه تکنوکرات را مشخص کنید. تکنوکرات ابتدا باید معین کند که هدف قابل دسترس هست یا خیر. دومین وظیفه تکنوکرات ترسیم نقشه دقیق برای رسیدن به هدف است و سوم انجام کار براساس نقشه و طرح پیشبینی شده است. در اینجا تکنوکرات در قالب یک افسر ارشد نظامی است که تعیین هدف، ترسیم نقشه و اجرای آن را بر عهده دارد. اجازه دهید برای روشنتر شدن این مثال از کتابی بگویم که چندی قبل در مورد جنگ بین ایران و عراق منتشر شد. این کتاب براساس اسنادی است که ارتش آمریکا بعد از سقوط صدام حسین به دست آورده است. اسناد این کتاب نشان میدهد که صدام قبل از حمله به ایران خیالات عجیب و غریبی داشته که با واقعیات و امکانات موجود عراق تطبیق نداشته است. تکنوکراتهای مثال ما، یعنی همان نظامیان یا در مورد این عدمامکانها اطلاع نداشتند و یا اطلاع داشتند اما جرأت نداشتند که با صدام مخالفت کنند. بنابراین هدف اشتباه تعیین شده است و در زمان ترسیم نقشه هم باز احتمالاً به همان دو دلیل قبلی اشتباهات دیگری افزوده شده است. با هدف اشتباه و نقشه اشتباه واضح است که در اجرای عملیات هم اشتباهات زیاد بوده است. مثلاً صدام دستور داده بود که بمباران هوایی انجام شود اما بمبهایی که با دستور صدام در هواپیماها قرار داده بودند سنگینتر از آن بوده که هواپیماهای جنگی عراق بتوانند مسیر مشخصشده را طی کنند، هدف را بمباران کنند و برگردند. وزن بمبها باعث میشد هواپیماها سوخت کم بیاورند و سقوط کنند. این مثال به خوبی نشان میدهد که در نبود تکنوکراسی و تکنوکرات وضع به کجا میانجامد. در اقتصاد هم همین وضع برقرار است. یعنی ابتدا باید سنجیده شود که هدف میتواند قابل تحقق باشد یا خیر، و بعد نقشه راه ترسیم و اجرا شود. اما در مورد سوال اصلی شما باید بگویم از نظر من تاریخ تکنوکراسی در ایران کمی بیشتر از آن است که گفته میشود. ببینید بعد از جنگ ایران و روسیه و شکست ایران، عباسمیرزا متوجه مشکلات موجود میشود و یک عده را برای تحصیل به فرنگ میفرستد که علم یاد بگیرند و برگردند. البته به خاطر فساد زیاد دربار و خانواده قاجار این مساله به نتیجه نمیرسد. یعنی تکنوکراسی از اینجا کلید میخورد، اگرچه ناموفق میماند. زمانی که مشروطهخواهان قدرت را به دست میگیرند یکی از اولین اقداماتشان استخدام مورگان شوستر است. شوستر یک تکنوکرات آمریکایی بود که قرار بود نظام مالی ایران را سروسامان بدهد. اما چرا شوستر را انتخاب میکنند؟ چون در داخل کشور چنین فردی نداشتند. بعد آرتور میلسپو را میآورند که تا حدود زیادی امور مالیه کشور را سروسامان میدهد. وقتی بحث راهاندازی بانک مطرح شد، چون در ایران بانکدار نداشتند در قانون مینویسند که یک آمریکایی استخدام شود. البته بعد قانون را عوض میکنند و کورت لیندن بلات آلمانی را استخدام میکنند. اینها یعنی ما تکنوکراسی میخواستیم اما تکنوکرات نداشتیم. در زمان رضاخان روند فرستادن دانشجو به خارج دوباره از سر گرفته میشود. فرآیند توسعه تکنوکراسی در کشور طی این سالها همچنان ادامه داشته و بعد از سقوط مصدق تشدید هم میشود. با اینکه برخی شروع تکنوکراسی در ایران را دهه 1340 میدانند اما واقعیت این است که در برنامه دوم هم تعداد زیادی تکنوکرات دخیل بودند؛ برنامهای که منجر به احداث سد کرج یا ساختن کیلومترها جاده شد. مساله دیگری که توسط برخی از تکنوکراتهای قدیمی گفته شده این است که در نتیجه نبودن تکنوکراسی ایران دچار بحران شد. این مساله تا حدود زیادی واقعیت دارد اما کاملا درست نیست.
چون در برنامه دوم سرمایهگذاری زیادی شد و هزینه بالایی صرف امور زیربنایی شد، طبیعی است که این هزینه بالا در اقتصاد باعث ایجاد بحران شود. یک مساله هم در مورد اصلاحات ارضی بسیار مطرح میشود که لازم است در موردش بگویم. ببینید اصلاحات ارضی اشکالاتی داشت و در زمینه مالکیت مشکلاتی ایجاد کرد اما اجرای آن گریزناپذیر بود. روش ارباب و رعیتی نمیتوانست ادامه پیدا کند. من از نزدیک بعضی از این کسانی که به تکنوکرات معروف هستند را میشناسم. با آقای دکتر یگانه، زمانی که در سازمان برنامه بودند کار کردم. با آقای دکتر مقدم هم در سازمان برنامه و هم در بانک مرکزی کار کردم. با آقای عالیخانی به طور غیرمستقیم ارتباط پیدا کرده بودم چون پدرم در یکی از برنامههای ایشان برای توسعه اقتصادی ایران همکاری داشت. اما تنها آقایان عالیخانی، یگانه و مقدم نبودند که تکنوکراسی ایرانی را جلو میبردند. کسان دیگری چون دکتر مجیدی هم بودند که تدوین بودجه را از وزارت دارایی به سازمان برنامه آوردند. البته شکی نیست که آن سه تن کارهای بزرگی انجام دادند که البته از قبل توسط افراد دیگری برایش زمینهسازی شده بود. آقای عالیخانی ذوب آهن را راه انداختند که چندین سال قبل از آن کارش شروع شده بود یا معاملات پایاپای با بلوک شرق را پایه گذاشتند که البته این معامله در انتها چندان هم به نفع ایران تمام نشد. در یک دوره مذاکرات ایران با چکسلواکی من عضو هیات نمایندگی ایران بودم و میدانم از بعضی جهات نتیجه کار چندان جالب نبود. با این حال این تکنوکراتها هم منشا خیر بودند و اقدامات مثبت زیادی انجام دادند. تنها بحث من این است که شروع تکنوکراسی صرفاً با این سه نفر نبود. تکنوکراتها در سازمان برنامه خیلی خوب کار میکردند. از دید من برنامه چهارم قبل از انقلاب یکی از بهترین برنامههایی بوده که تاکنون نوشته شده است.
پس در این روند رو به رشد تکنوکراسی و برنامههای خوبی که نوشته و اجرا میشد مشکل از کجا آغاز شد؟
بعد از برنامه چهارم مشکلات آغاز میشود و بالا رفتن قیمت نفت یکی از عوامل ایجاد این مشکلات است. از دید من سه عامل باعث بدبختی تکنوکراتها شد؛ و البته هنوز هم میتواند عامل بدبختی تکنوکراسی در ایران باشد. عامل اول ایدئولوژی است. اگر سیاستگذار یک ایدئولوژی مشخص داشته باشد تکنوکراتها نمیتوانند در مقابل آن بایستند چون سیاستگذار هیچ حرفی خلاف آن ایدئولوژی را نمیپذیرد. در اتحاد جماهیر شوروی، شارلاتانی به نام تروفیم لیسنکو بود که مباحثی در مورد ژنتیک مطرح کرد و با مزخرفات ضدعلمی خود این علم را در شوروی نابود کرد اما تنها عامل حامی او، انطباق حرفهایش با ایدئولوژی استالین بود. البته نمونه وطنی استفاده از ایدئولوژی علیه متخصصان را هم داریم. آقای موسی خیّر در گفتوگو با هفتهنامه تجارت فردا به صراحت میگوید عدهای را بیرون کرده چون به اعتقاد او ماسون بودهاند؛ معنی این کار چیست؟ یعنی چون فکر و عقیدهشان با من یکی نبود دیگر کاری به تخصص آنها نداشتم و آنها را بیرون کردم. عامل دوم خودبرتربینی سیاستگذار است. شاه در دهه 1350 در ایران همین حالت را پیدا کرده بود. اخیرا کتابی در مورد روابط ایران و آمریکا منتشر شده که نشان میدهد بعد از مدتی شاه خودش را بالاتر از آمریکاییها میبیند و با بالا رفتن قیمت نفت و سرازیر شدن پول دیگر گوشش به توصیه تکنوکراتهای وطنی هم بدهکار نیست. به ویژه آقای مجنونیان در نشستهایی که برای تدوین برنامه پنجم برگزار میشد چندین بار نسبت به ولخرجی پول نفت هشدار میدهد، اما شاه گوشش به این حرفها بدهکار نبود. اینجاست که تکنوکراتها کنار گذاشته میشوند و ریختوپاش شروع میشود. در نتیجه تزریق پولهای هنگفت نفتی به اقتصاد، تورم فزاینده شکل میگیرد. اما برای کنترل تورم دیگر تکنوکراتها حضور ندارند و یک عده که اصلا اقتصاد نمیفهمند میآیند وسط و میگویند باید قیمتها را کنترل کنیم. بعد همین کنترل قیمتها مشکلات عظیمی ایجاد کرد که خود شاه هم بعداً متوجه شد و در نتیجه آن آقای دکتر یگانه به سازمان برنامه آمد. دکتر یگانه پیش از آن به من گفته بود که شاه در نهایت متوجه میشود حرفی که من در مورد تورم زدهام درست بوده است و باز خودش من را به کار دعوت میکند. ببینید آنچه تکنوکراتها را به سرکار میآورد واقعیتاندیشی است. عامل سوم افول تکنوکراسی هم حفظ منافع یک عده خاص است. در همان دوران قبل از انقلاب که با پول گزاف نفت در اقتصاد ایران ریختوپاش میشد ـ یعنی در طول برنامه پنجم ـ یکی از مشکلات نبود راه در کشور بود. بنادر ایران از کالا پر شده بود اما این کالاها را نمیتوانستند در کشور توزیع کنند. آن موقع من خاطرم هست کسی پیدا شده بود که طرحی برای حل مشکل داده بود.
طرحش این بود که میتوانیم از بنادر جنوبی یک خط لوله با قطر بسیار زیاد به تهران بکشیم و با پوشاندن کالاها در پوششی پلاستیکی با استفاده از فشار آب کالاها را از طریق این خط لوله به تهران بفرستیم. ببیند این طرح را فرستاده بودند که تصویب هم بشود در حالی که باید طراح را به بیمارستان روانی منتقل میکردند. یا یکی از نزدیکان آقای عالیخانی طرحی به سازمان برنامه آورد که من و آقای مهرداد اتحاد آن را رد کردیم. حالا طرح چه بود؟ اینکه دستگاهی ایجاد شود که بتواند بدون محاکمه هر کسی را گرانفروشی کرد به زندان بیندازد. حالا من این دو طرح مضحک را مثال زدم تا شما کار دستتان بیاید که در همین شرایط بد چگونه برخی افراد برای خود کیسه میدوزند و بعدا در برابر عقلانی شدن تصمیمها و اصلاحات منطقی مقاومت و سنگاندازی میکنند. کار تکنوکرات همین است که بگوید چه کاری قابل انجام است و چه کاری قابل انجام نیست اما وقتی صدام خودش را بالاترین مرجع و رهبر اعراب میداند دیگر به حرفهای یک سرهنگ یا سرتیپ ارتش خودش گوش نمیدهد. در ایران سالها طول کشید تا یک گروه تکنوکرات درست کردیم که بتوانند امور را در دست بگیرند. این گروه کارهای بزرگی هم انجام دادند اما آن سه عاملی که برشمردم تکنوکراتها را از کار برکنار کرد. در ایران متاسفانه مسائل چپگرایی جای خودش را خوب باز کرد. حتی وقتی خاطرات اسداله علم را میخوانید ملاحظه میکنید که شاه هم خودش را سوسیالیست میدانسته است. بعد از انقلاب هم همین نوع تفکر چپ وجود داشت. نوعی ایدئولوژی خیالی شکل گرفته بود که در واقع با اسلام هم مغایرت داشت. در اسلام حدیث داریم که میفرماید الناس مُسَلَّطونَ عَلی اَموالِهم. با این حدیث دیگر شما نمیتوانید مصادره اموال بکنید.
سه عاملی که شما به عنوان عوامل ضربه خوردن تکنوکراسی و کنار رفتن تکنوکراتها نام بردید هیچ کدام به طور مستقیم به خود تکنوکراتها بر نمیگردد و همه عوامل بیرونی هستند. آیا خود تکنوکراتها در این به اصطلاح بدبختی که گفتید نقشی نداشتند یا اشتباهی نکردند که این امر را تسریع ببخشد؟
واضح است که تکنوکرات معصوم نیست. این طور نیست که بگوییم هر حرفی که تکنوکرات میزند درست است ممکن است اشتباه بکند ولی راهحل تکنوکراسی این است که وقتی اشتباه کردیم برمیگردیم و به روشی دیگر آن کار را انجام میدهیم و آن اشتباه را با کمترین هزینه ممکن جبران میکنیم. از این نظر تکنوکراتها بیتقصیر هستند. اگر بخواهیم به آنها تقصیر یا کوتاهی نسبت بدهیم این است که مسایل را با مردم در میان نگذاشتند. آخر کار این مردم هستند که قضاوت میکنند. ببینید من اگر بروم پیش دکتر و بگوید برو این دارو را مصرف کن یا این عمل جراحی را انجام بده اما من حرف او را گوش نکنم و بگویم با خوردن شنبلیله خوب میشوم یا فقط دعا میکنم تا خوب شوم تقصیر دکتر چیست. البته باید این را هم در نظر گرفت که تکنوکراتها حتی اگر میخواستند هم نمیتوانستند همه مطالب را با مردم در میان بگذارند چون به هر حال سازمانهای امنیتی همیشه در این موارد هشدار میدهند. من خودم دو مقاله در روزنامه رستاخیز منتشر کردم. یکی مربوط به چگونگی افزایش صادرات غیرنفتی و دیگری توضیح نادرست بودن کنترل قیمتها بود. من این کار را بسیار با ملاحظه انجام دادم اما به هر حال برای من مشکلاتی ایجاد کرد و مثلا در سازمان میگفتند تو روزنامهبنویس هستی و اخبار را به مردم میدهی. البته سازمان امنیت برای من مشکلی که خود متوجه آن شوم ایجاد نکرد. با این همه این اشکال به تکنوکراتها وارد است که مطالب را خوب به مردم منتقل نکردهاند. این افراد بعدا میتوانستند از طریق نوشتن کتاب این کار را انجام دهند اما همه هم در این کار موفق نبودند. من چندی قبل کتاب حسنعلی مهران را میخواندم. بعد دیدم کتاب بسیار خستهکننده است و حوصله خواننده را سر میبرد.
در دولت یازدهم ما شاهد بازگشت تکنوکراتها به ردههای بالا هستیم و میبینیم که سیاستمداران دولت یازدهم در کنار خود از حضور تکنوکراتها بهره میبرند و سازمان برنامه هم در حال احیا شدن است. فکر میکنید باز هم ممکن است که ما دوباره گرفتار مسایلی شویم که تکنوکراتها را از صحنه بیرون کند؟ باید این نگرانی را داشته باشیم؟
ببینید اگر به تدریج به روند صحیح برسیم دیگر این اتفاق نمیافتد که کسی سرکار بیاید که بتواند بگوید ما تکنوکرات نمیخواهیم. اگر در یک مسیر صحیح حرکتی قرار بگیرم تکنوکراتها همواره با ما خواهند بود و تنها تغییرات در اولویتها خواهد بود. مثلا سیاستها از تمرکز روی یک مساله یا روی یک گروه، به یک مساله یا گروه دیگری از مسایل معطوف خواهد شد. اینطور نیست که دیگر مثل قبل ناگهان پزشک را رها کنیم و برویم پیش دعانویس. روند این است که مثلا میگویند کامران دادخواه مشی لیبرالی تندی دارد ما در این برهه باید برویم سراغ فردی که در عین اعتقاد به آزادی اقتصادی مثلا روی مباحث دیگر هم تاکید دارد. اما دقت کنید که اقتصاد ایران نیاز به یک تغییرات ساختاری دارد و تا این تغییرات ساختاری صورت نپذیرد ما باید هر روز انتظار مسالهای جدی را داشته باشیم.
یک نکته دیگر که میتواند در زمان فعلی مهم باشد نتیجه هشت سالی است که ما معتقدیم تکنوکراسی در کشور ما به حال اغما رفت. آیا این اتفاق باعث نمیشود که ما در سالهای آینده با یک خلا مواجه شویم؟ آیا به اندازه کافی تکنوکرات تربیت کردهایم که بتوانیم جایگزین نسل کنونی که سن بالایی هم دارند بکنیم؟
این نگرانی درستی است و البته چند وجه دارد. اول اینکه من در مورد نظام آموزش عالی ایران در حال حاضر کمی تردید دارم، اینکه مدارکی که اعطا میکند کاملا درست است یا خیر. به هر حال خبرهایی در مورد مدارک دکترای افراد خاص یا پژوهشها و تحقیقات آنها میشنویم که در ما تردید ایجاد میکند. اما ما باید برای دوام تکنوکراسی در ایران وضعیت را شفاف کنیم که افرادی نتوانند از این وضعیت سوءاستفاده کنند. مثلا مدرک قلابی بگیرند یا تحقیق تقلبی ارائه دهند. تنها راه این است که همه مسایل شفاف باشد و در برابر چشم مردم باشد. این طور عملاً افراد خود به خود و با در معرض نقد قرار گرفتن اصلاح میشوند. بعضی اوقات افراد نه تنها نمیدانند، بلکه نمیدانند که نمیدانند. جلال آلاحمد که یک نویسنده و به اصطلاح روشنفکر هم هست، زمانی در یک دوره یک ماهه به هاروارد میرود. یکی از رهبران سیاهپوست در این زمان به هاروارد میآید و یک سخنرانی انجام میدهد. جلال آلاحمد که نه در آمریکا زندگی کرده و نه با سیاهان ارتباطی داشته است، میرود به آن رهبر سیاهپوست میگوید میدانید مشکل شما سیاهان چیست؟ یکی دین مسیح است و دیگری موسیقی جاز. برای اینکه بفهمید این حرف چقدر بیمحتوا و مزخرف است باید برایتان مثالی در زمان حال بزنم. فرض کنید یک نفر از کشور برزیل به کردستان عراق برود و به آقای بارزانی یا طالبانی بگوید میدانید که مشکل شما کردها چیست؟ یکی دین اسلام است و دیگری رقص کردی. این روشنفکر ماست که قرار است مردم را تحت تاثیر قرار دهد. اگر شفافیت باشد که همه بیایند و حرفشان را بزنند این مسایل هم اتفاق نمیافتد. تکنوکرات هم ممکن است حرف نادرستی بزند اما در مجموع در یک روال درست و شفاف کسی نمیتواند از حرفهای بیهوده برای خود دکان باز کند.
قبل از انقلاب برای ایجاد یک نسل تکنوکرات و متخصص، نهادهایی چون بانک مرکزی و سازمان برنامه دانشجویانی را برای تحصیل به خارج از کشور میفرستادند. این کار اکنون هم لازم است انجام بگیرد؟ از طرفی این مساله را هم باید در نظر گرفت که دانشجویان نخبه که در دانشگاههای خارجی خوب تحصیل میکنند رغبت چندانی برای بازگشت ندارند.
این که دانشجویان نخبه برای یادگیری دانش روز و علم و فناوری مدرن به دانشگاههای خارجی فرستاده شوند کار بسیار درستی است. همین الان در کلاس درس اقتصاد و ریاضی من در دوره فوقلیسانس حدود دو سوم دانشجویان چینی هستند. اما اولا باید در نظر داشته باشیم که صرفا با اینکه کسی در خارج تحصیل کرده همه صحبتهایش نمیتواند درست باشد. او هم باید همانند بقیه در عمل خودش را نشان دهد و محک بخورد و به قولی امتحان پس بدهد. دوما شما باید انگیزه کافی برای بازگشت به این دانشجویان بدهید. وقتی امکانات نداشته باشید و وضعیت اقتصادی خوبی در کشور برقرار نباشد این نخبگان رغبتی برای بازگشت ندارند. در سالهای 1376 و بعد از آن دانشجویان زیادی بعد از تحصیل به کشور بازمیگشتند؛ ضمن اینکه به هر حال سختگیریهای بیمورد هم نباید باشد.
در یک بررسی اجمالی در ذهن خودتان، فکر میکنید تکنوکراتها دوره قبل از انقلاب موفقتر عمل کردند یا در دوره بعد از انقلاب؟
با توجه به همه مشکلاتی که هر دو گروه در دوران خود با آن روبرو بودند به نظر من نتیجه کار تکنوکراتهای سه دهه قبل از انقلاب، بهتر بود. البته ما نمیتوانیم از شجاعت برخی تکنوکراتهای بعد از انقلاب بگذریم که در کوران مخالفتها هم حرف حساب زدند و پا پس نکشیدند. تکنوکرات بودن در دوره جنگ، کار سادهای نبود. تکنوکراتهایی بعد از انقلاب شجاعت و صراحت خوبی داشتند. اما اگر صرفا بخواهیم از نظر نتیجه عمل حرف بزنیم تکنوکراتهای قبل از انقلاب بدون شک موفقتر بودند.
منبع: مهرنامه شماره 39
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید