فلسفه بَر هنر

1394/11/17 ۱۰:۳۸

فلسفه بَر هنر

گفت‌وگو درباره هنر تبدیل به موضوعی دم‌دستی شده است. از روان‌شناس، روان‌پژوهش، روان‌پزشک و روان‌کاو تا فیلسوف، سیاست‌مدار، جامعه‌شناس، انسان‌شناس و اقتصاددان مداخلی را برای ورود به حوزه نظری هنر معاصر پیدا می‌کنند. چنددهه‌ای هم هست که این داستان با اصطلاحاتی چون مطالعات میان‌متنی و میان‌موضوعی توجیهات جدیدی پیدا کرده است

 برداشت‌های کوتاه در باب هنر معاصر

علیرضا امیرحاجبی: گفت‌وگو درباره هنر تبدیل به موضوعی دم‌دستی شده است. از روان‌شناس، روان‌پژوهش، روان‌پزشک و روان‌کاو تا فیلسوف، سیاست‌مدار، جامعه‌شناس، انسان‌شناس و اقتصاددان مداخلی را برای ورود به حوزه نظری هنر معاصر پیدا می‌کنند. چنددهه‌ای هم هست که این داستان با اصطلاحاتی چون مطالعات میان‌متنی و میان‌موضوعی توجیهات جدیدی پیدا کرده است. اما این ورود، هم نابهنگام است، هم لغزان و هم موقتی. (بنگرید به تحلیل‌های متضاد نیچه در باب آثار واگنر). این تولید متنی بر دانش بصری- عملی استوار نیست. یعنی نظریه‌پرداز خود، هنری ندارد بلکه فقط درباره هنر دیگران «حرف» می‌زند. فیلسوفان و نظریه‌پردازانی که به تعریف هستی می‌پردازند یا سعی بر این دارند هستی را تعریف‌پذیر کنند، هنر را زیرمجموعه‌ای از دستاوردهای انسانی می‌بینند که هست یا بوده. به‌همین‌دلیل با واردشدن به عرصه هنر مقولاتی را به ذات هنر پیوند می‌زنند که هیچ هم‌خوانی و فایده‌ای برای هنرمند و مخاطب ندارد. از این بدتر... باعث نوعی گم‌گشتگی و حیرانی مخاطب می‌شوند. دراین‌میان خود هنرمندان ساکت در گوشه‌ای ایستاده‌اند و به این فیوضات فلسفی گوش می‌دهند. حال واکنش هنرمندان به این نظریات چیست؟ یا مانند بزرگان هنر بدون اهمیت به گفته‌های دیگران به کار خود می‌پردازند و راه خود را می‌روند یا موضعی مثبت/ منفی می‌گیرند و در تله و دام متن و نظریه‌پردازی گرفتار می‌شوند و عاقبت خودشان نیز شروع به ایراد و تولید سخن و متن شبه‌فلسفی می‌کنند. چشم که باز کنند از دنیای هنر، زیبایی و خلاقیت به‌ هزارتوی متن هجرت کرده‌اند و دیگر هنرمند نیستند.
هنر پیوند مستقیمی با مشاهده و قوای ادراکی (بینایی و شنوایی) دارد. در اینجا مشاهده را فراتر از بینایی در نظر می‌گیریم. این ارتباطات با امر شهودی و آنی نیز در ارتباط است. جایی که چیزی، ایده‌ای ناگهان بر هنرمند ظاهر می‌شود. این امر شهودی در اکثر مواقع راه را بر تفکر و اندیشه (با تعریف مدرن آن) می‌بندد. هنرمند در لحظه خلق اثر یا رسیدن به ایده به تفکر نمی‌پردازد. تفکر با «آن» با «لحظه» در تقابل و تضاد است و مرتب به گذشته و آینده رجوع می‌کند. اما هنر در «آن» منفجر می‌شود. به‌همین‌دلیل فیلسوف همواره چندین‌وچند قدم از هنرمند عقب‌تر است. او به‌دنبال هنر می‌دود. هیچ ابزاری ندارد جز متن و کلام که آن‌هم از بیان و توصیف لحظه درخشان خلاقیت ناتوان است. متأسفانه بسیار می‌بینیم که هنرجویان و هنرمندان جوان برای درک هنر دست‌به‌دامان متون پیچیده فلسفی شده و همین درگیری باعث ایجاد بن‌بستی در ذهن آنان می‌شود. هنر با عمل در پیوند است. با مشاهده. با تجربه مستقیم و دیدن زیاد. جهان را دیدن. خود و دیگران را دیدن. وای به‌حال هنرمندی که بخواهد با پشتوانه آرای فیلسوفان و نظریه‌پردازان، هنر خود را تعریف و گسترش دهد. روزی حرفی خنده‌دار شنیدم: هنرمندی به دوستش می‌گفت آقا کجایی؟ بیا بنشینیم کمی فلسفه بورزیم! وای به‌حال آن هنرآموخته معماری که به‌جای کار و عمل دست‌به‌دامان فلسفه ژیل دلوز می‌شود تا خلأ خلاقیت خود را با انبوه مطالب سخت و پیچیده پر کند. باید به حال آن عکاسی که عکس نمی‌گیرد و به‌جای آن شب تا صبح نظریات رولان بارت در باب عکاسی می‌خواند تأسف خورد. شب تا صبح مطالعه. صبح‌ها تا ساعت سه و چهار بعدازظهر خواب. آیا این عکاس دیگر چیزی از نور روز و خورشید می‌فهمد؟ این را می‌گوییم تاریکی اندیشه. (برعکس آنچه ادعایش را می‌کنند) این تاریکی را می‌توان در پیچیده‌گویی‌ها و پیچیده‌نویسی‌ها به‌راحتی مشاهده کرد. نگاه کنید به یادداشت‌های سخت مبهم نمایشگاه‌های نقاشی، عکس و... در تهران. نگاه کنید به مقالات عجیب و حیرت‌آوری که درباره هنر معاصر به نام تجزیه و تحلیل آثار نوشته می‌شود. تجزیه و تحلیل یعنی آسان‌کردن و تفکیک‌کردن یک پدیده. جداجداکردن. آیا این متون سخت درصدد تحلیل هستند یا در پی ترکیب؟ فلسفه، مخاطبان خود را دارد. ریشه‌کن نمی‌شود چون یک سنت است. ما هم شمشیر روی فلسفه نکشیده‌ایم که کار بیهوده‌ای‌ است. فقط در پی آن هستم تا محدوده‌ها، مرزها و جایگاه‌ها را مشخص کنم. این را می‌نویسم تا هشداری باشد برای مخاطبان هنر و هنرمندان که خط دقیقی بر زیر این جمله کشیده شود: «پای استدلال و منطق و فلسفه در فضای هنر لنگ است و ناتوان». هرگاه نظریه‌پردازان توانستند تعریفی شفاف برای «عاطفه» و «لذت» پیدا کنند آنگاه متونشان در باب هنر نیز مفید خواهد بود.  اما اشراق هنر در کجاست؟ آنجایی که دست استدلال به هنر نمی‌رسد کجاست؟ کجا هنر نور خود را به انسان می‌تاباند. در همان گندم‌زاری که ونسان می‌نشیند و باد و کلاغان را بازنمایی می‌کند. در زندگی روزمره‌ای که ادگار دُگا برایمان به تصویر کشیده. درون شفافیت و سادگی قطعه دریا اثر کلود دُبوسی. در اتاق‌های کوچک و فقیری که لوسین فروید به گزارش آن می‌پردازد. در خطوط ساده آثار دانلد جاد، ستون‌های سفید رابرت موریس. در غم تنهایی نقاشی‌های آغداشلو. کنار درخت‌های سهراب.

منبع: شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: