ریشه‌های ایدئولوژیک «نظریه انحطاط» / حاتم قادری

1393/2/7 ۰۹:۰۹

ریشه‌های ایدئولوژیک «نظریه انحطاط» /  حاتم قادری

دکتر طباطبایی با آثار، جستارها، کتاب‌ها و آرایشان بیش از سه‌دهه در صحنه فکری و علمی و دانشگاهی ایران حضور مهمی داشته‌اند و این نشان از توانمندی‌های خاص ایشان است. من در اینجا با توجه به فرصت کمی که در اختیار دارم، بیشتر می‌کوشم تا طرح بحثی از انتقادات خودم درباره آرای ایشان بیان کنم.

 

دکتر طباطبایی با آثار، جستارها، کتاب‌ها و آرایشان بیش از سه‌دهه در صحنه فکری و علمی و دانشگاهی ایران حضور مهمی داشته‌اند و این نشان از توانمندی‌های خاص ایشان است. من در اینجا با توجه به فرصت کمی که در اختیار دارم، بیشتر می‌کوشم تا طرح بحثی از انتقادات خودم درباره آرای ایشان بیان کنم.

دکتر طباطبایی در آرایشان، به‌ویژه آرای بیش از یک‌دهه اخیر، بر خرد جدید در خوانش تاریخ ایران تاکید داشته‌اند. در لابه‌لای خوانش ایشان از تاریخ ایران به مدد خرد جدید رگه‌های پررنگی از برخورد‌ها و مواجهات ایدئولوژیکی وجود دارد و مهم‌تر از خرد جدید، خشونتی که ایشان برای عرضه، اِعمال و گسترش بحث خود به کار می‌برند بُعد ایدئولوژیکی بحث را بیشتر می‌کند. خرد جدید زمانی که در غرب استقرار یافت خالی از وجه خشونت نبود؛ خشونتی که نسبت به اشیا، طبیعت و جوامع اروپایی اعمال می‌شد. بنابراین خرد جدید خود را به نیروی برتر یا خدایگانی بدل کرد که به خود اجازه می‌داد همه‌چیز را نه‌تنها به دیده نقد بلکه به دیده رد و طرد بنگرد. از این‌رو، در خود خرد جدید نوعی اعمال خشونت و هزینه دیگر سویه‌های تفکرات بشری نهفته است. زمانی که طباطبایی سعی می‌کند تاریخ سه سده اخیر را (که در مقام تاریخ‌گذار معرفی شده) به عنوان خرد جدید نقد کند، طبعا همان خشونت در اینجا نیز اعمال می‌شود. اما خرد جدید در سلوک، زبان و بیان ایشان به خشونتی مضاعف نیز تبدیل شده است. به این معنا که اگر خرد جدید در غرب کوشید به هزینه دیگران خود را تثبیت کند، در آرای دکتر طباطبایی نیز نه‌تنها به هزینه دیگر سویه‌های تاملاتی، فرهنگی و تفکراتی بلکه با رگه‌های بسیار غلیظ و شدیدی از تحقیر و تخفیف دیگر اندیشمندان کوشید خود را تثبیت کند. خرد جدیدی که ایشان در آرای خود به کار بردند از یک سو خشونت مبدأ را در خود دارد و از سوی دیگر در زبان دکتر طباطبایی نه به گفتمان گفت‌وگویی و پرسشگری یا طرح‌واره‌ای برای تاریخ و اندیشه بلکه به گفتمان طرد منجر شده است. به‌گمان من، این گفتمان طرد که در نحوه بیان دکتر طباطبایی و در نوع الفاظی که برای تحقیر مخاطبان‌شان به کار می‌برند نیز خشونت مضاعفی می‌یابد، برای موقعیت تاریخی ما مناسب و سودمند نیست. زیرا به جای اینکه بتوانیم گفت‌وگویی را پیش ببریم، کوشیده می‌شود قتل عامی صورت دهیم و به هزینه آن، خرد جدیدی را به کار ببریم. به‌زعم من، اگر سویه‌های خشونتی که چه در ذات آرای ایشان و منشأ آن نهفته و چه در نوع تعاملی که ایشان با این آرا برقرار کرده‌اند، مهار می‌شد چه‌بسا خود آرا در جامعه با چالش بیشتری روبه‌رو می‌شد. خشونت در خرد جدید و خشونتی که در شرق به تحقیر دیگران منجر می‌شود- اجازه نقد و بررسی و گفت‌وگو درباره آرای ایشان را نمی‌دهد. به اعتقاد من بخشی از استقبال از این خشونت نهفته، رگه‌های بیمارگونه‌ای را در جامعه دانشگاهی و روشنفکری ما نشان می‌دهد.

زمانی که سه دهه قبل دکتر طباطبایی آرای نخست‌شان را درباره اندیشه سیاسی ایران و اسلام‌ طرح کردند، بسیاری از دانشجویان و استادان تقسیم‌بندی‌های چندگانه ایشان را به کار می‌بردند؛ اما خود این مساله در فضای ایدئولوژیکی صورت گرفت، در جامعه‌ای که آماده بود برخی از طرح‌واره‌ها را به‌عنوان احکام جزمی، قطعی، تعیین‌شده و غیرقابل بحث بپذیرد. اما هیچ‌گاه‌ روشن نشد که به‌عنوان مثال اگر صحبت از سیاست‌نامه‌نویسی می‌کنیم آیا تحقیقی کامل از رساله‌ها و آثار موجود است، یا صرفا افرادی را که اندیشه‌ورزی می‌کنند بر این اساس تقسیم‌بندی می‌کنیم. بر این اساس چگونه می‌توان افراد چندپهلو را به محک زد؟ مثلا وقتی دکتر طباطبایی درباره ماوردی و «احکام‌السلطانیه» بحث می‌کردند کتاب دیگری از ایشان که بعدها چاپ شد نشان داد که ماوردی آرای دیگری نیز دارد. اگر ما درباره رساله‌ها صحبت می‌کنیم چگونه می‌توان درباره رساله‌های چاپ‌نشده و وضعیتی که نیاز به پژوهش‌های بلندمدت دارد، چنین دسته‌بندی‌های جزمی صادر کرد؟ در واقع اگر خردی را که در آرای متأخر ایشان وجود داشت به گذشته سرایت دهیم، درمی‌یابیم که همان احکام جزمی خود را نشان می‌دهد. از سوی دیگر ایشان کوشیده‌اند در سه‌گانه دوم‌شان با تعبیر خرد جدید خوانشی از دوران گذار ایران ارایه کند، اما حقیقتا دستگیرم نشد منابعی که از آن استفاده می‌کنند چیست و به کاربردن مرتب این ترجیع‌بند که «او متوجه نبود، او تنگ‌نظر بود، او نمی‌فهمید، او نسبت به خرد بیگانه بود و...» به چه معناست؟ از این‌رو، باید مشخص کرد که مذمت ما برخاسته از دوره است یا افراد؟

احکام جزمی

از سوی دیگر آثار ایشان لبریز است از احکام جزمی که می‌کوشم بخشی از آن را نشان دهم. برخی از تاملات جزمی ایشان که در اینجا به آن اشاره خواهم کرد از چاپ اول کتاب‌های «دیباچه نظریه انحطاط ایران» و «زوال‌ اندیشه سیاسی در ایران» است. در نمونه‌هایی که ذکر خواهم کرد، می‌کوشم تا احکام جزمی و بار ایدئولوژیکی را در این آثار نشان دهم و سپس به خود نظریه انحطاط باز می‌گردم. در کتاب «دیباچه نظریه انحطاط ایران»، صفحه 457، بند دوم ایشان می‌نویسد: «از ابونصر فارابی تا ابوالحسن عامری نیشابوری، ابوعلی مسکویه و ابوعلی‌سینا، اصحاب اندیشه خردگرا توانستند مقولات آگاهی «ملی» ایرانی را در قلمرو اندیشه خردگرا تدوین کنند». ایشان ملی را به جهت تاکید در داخل گیومه گذاشته‌اند؛ در اینجا با یک حکم جزمی کلی روبه‌رو‌ هستیم تا پژوهشی دقیق درباره این افراد. مشخص نمی‌شود آگاهی ملی چیست، چگونه می‌تواند از فارابی تا ابن‌سینا را در برگیرد، به چه صورت باید این آگاهی ملی را منعکس کرد، متعلق به چه دوره‌ای از تاریخ است و چگونه می‌توان آن را اثبات کرد؟ در نهایت جز یک حکم جزمی چیز دیگری در کار نیست. تصور کنید فرد دیگری جز ایشان با خشونتی که در اعمال نظریه‌شان وجود دارد این مساله را مطرح می‌کرد؛ چه بر سر او می‌آمد و به چه متهم می‌شد؟ در صفحه 468 همین کتاب می‌نویسد: «ایران را نه به فرمانروایان آن می‌توان فروکاست و نه به نظام سیاسی آن. در طول تاریخ حتی بهترین فرمانروایان ایران‌زمین بدترین نمایندگان آن بودند». این حرف از کجا می‌آید و اتکای استدلال آن بر چیست؟ به سبک و سیاق خودشان به این گزاره نگاه کنیم، آیا باید گفت دکتر طباطبایی نیز در دام‌چاله اسلام‌گرایان افتاده یا خلق‌گرایان؟ در صفحه 7-476 همین کتاب می‌نویسد: «نظام خودکامه شیوه‌ای است که در نهایت با خلق‌وخوی ایرانیان سازگار نیست. یکی از دلایل بی‌ثباتی حکومت‌ها در ایران این است که ایرانیان با وجود تحملی که در دوره‌هایی از تاریخ از خود نشان داده‌اند هرگز به طبیعی‌بودن نظام‌های خودکامه باور نکردند و به آن تن در ندادند.» تمام این بند محل جدال است. قصد ندارم نشان دهم ایرانیان ذاتا خودکامه هستند، چون بحث ما در اینجا ذاتی نیست. اما صدور این حکم جزمی که یکی از دلایل بی‌ثباتی حکومت‌ها در ایران به خاطر آن است که به نظام‌های خودکامه تن ندادند؛ آیا می‌دانید چه تعارضاتی را با خود به همراه خواهد داشت و خوانش دو، سه‌هزار‌ساله از تاریخ ایران را با چه مجادلاتی روبه‌رو خواهد کرد؟ صدور این احکام جزمی ایدئولوژیک و کلی که از نوعی خرد یا آگاهی ایرانی صحبت می‌کند از کجا نشات می‌گیرد؟

رجوع به منابع

اما برخورد دکتر طباطبایی با منابع چگونه است؟ یکی از خشونت‌هایی که معمولا ایشان اعمال می‌کند در برخورد با مبانی، منابع و مفاهیمی است که به کار می‌برد. در همین کتاب بارها از رستم‌الحکما و کتاب رستم‌التواریخ نقل‌‌قول می‌کند. اهالی تاریخ بهتر از من آگاهند که کتاب رستم‌الحکما، کتاب مساله‌داری است. دکتر طباطبایی نقل‌قول مفصلی از این کتاب می‌آورد: «چنان پهلوانان و زبردستانی بودند که اسب بزرگ‌جثه یا قوی‌هیکل را از دیوارهای خانه‌ها می‌بردند و بر دوش خود گرفته و تا ده فرسخ بلکه بیشتر می‌دویدند.» آیا این نقل‌قول‌ها با خرد جدید سازگار است و چگونه می‌توان این اعتماد را داشت؟ سخن من به ایشان این است که هر فردی که متنی می‌نویسد امکان اشتباه و برداشت نادرست در او وجود دارد اما این مساله با خشونت نهفته در آرای ایشان چگونه سازگار می‌شود؟ نکته مهم دیگری از این کتاب: «به گزارش رستم‌الحکما، اوباش به برخی از سفیران خارجی تجاوز کردند.» یکی از نکاتی که درباره کتاب رستم‌التواریخ گفته می‌شود سویه‌های جنسی کتاب است که به‌زعم بسیاری از تاریخ‌دانان ما این سویه‌ها بیمارگونه است. حال چگونه ما می‌توانیم به این‌گونه منابع استناد کنیم؟ مساله اساسی این است، زمانی که خشونت اعمال می‌شود خشونتی است که بر همه آثار و افکار و منابع می‌تواند اعمال شود. خب، این چه قرائتی است؟ اگر قصد داریم نشان دهیم که ناامنی وجود داشته، نیازی به این دست نقل‌قول‌ها نیست. در صفحه 458 همین کتاب به نقل‌قولی از مولانا بر می‌خوریم: «... مردی از خانه خود بیرون آمد و در شهر دیگری شد و به خدمت شیخی رسید و به او گفت ‌ای شیخ در این راه که آمدم عجایب‌ها دیدم! گفت: چه دیدی؟ گفت: قومی دیدم که کشت کرده بودند، چون تمام شد آتش زدند! آن بیان شاردن و تمثیل سراینده مثنوی یکی به تصریح و دیگری به کنایه به وضعیت ایران در دوره گذار اشاره دارند». به ایشان باید گفت زبان عرفان مولانا چه ارتباطی به دوران گذار دارد؟ مجالس سبعه‌ای که مولانا از آن سخن می‌گوید درباره غفلت انسان سخن می‌گوید و این مورد مشخص جزو داستان‌های شناور در ادبیات سامی است و هیچ ارتباطی به دوران گذار ایران ندارد. از سوی دیگر ایشان در کتاب «زوال اندیشه سیاسی در ایران» و در فصلی با عنوان از ملاصدرا تا سبزواری قبل از نتیجه‌گیری که در مجموع 17صفحه است، قریب 9صفحه را به فقراتی از دوران مغول و بعد از آن اختصاص داده‌اند و سپس برخی اشارات گذارا درباره ملاصدرا دارند و در آخر به سبزواری پرداخته‌اند. در این بخش نیز شما را متوجه احکام جزمی می‌کنم. ایشان در صفحه 272 می‌نویسد: «صدرالدین شیرازی واپسین نماینده اندیشه عقلی و اوج انحطاط اندیشه سیاسی در ایران بود و در میان پیروان مکتب او هیچ اندیشمند بااهمیتی نه در اندیشه فلسفی و نه در تامل در سیاست به‌وجود نیامد.» آیا واقعا می‌توان تاریخ را این‌چنین خواند؟ به این‌صورت که 17صفحه درباره یک دوره تاریخی نوشت و در آخر گزاره‌ای در احکام جزمی ذکر کرد. من تمام این فرآیند را به این حساب می‌گذارم که بناست آرای جزمی توأم با ایدئولوژی به خورد خوانندگان ایرانی داده شود که فعلا از نوعی فقر منابع و تحقیق برخوردارند. پرسش اصلی این است که آیا «نظریه انحطاط» تولید بومی ماست یا از جای دیگری آورده شده؟ اگر از جای دیگری اخذ شده، به نظر من، بهتر است نخست مبانی و مبادی این نظریه در قالب ترجمه و مقالاتی عرضه شود تا سپس بررسی کنیم آیا این اندیشه می‌تواند در ایران موضوعیت داشته باشد یا نه؟ اما این اندیشه از منابع دیگری اخذ شده و با خشونت و احکام جزمی که در آن وجود دارد قرائت خاصی از تاریخ ما داشته است. در آخر، باید به این نکته اشاره کنم که ما هنوز در آستانه طرح‌اندازی کلی چه درباره اندیشه سیاسی و فلسفی و چه ادوار تاریخی‌مان هستیم. از این‌رو، این مساله را به احکام جزمی و خشونت‌بار و ایدئولوژیکی برای اِعمال نظر خود به دیگران تبدیل‌ نکنیم. من به‌هیچ عنوان مخالف نقد و طرح آرایی نو درباره تاریخ ایران نیستم، اما تاکید دارم از ابعاد پنهان ایدئولوژیکی آن غفلت نکنیم.

روزنامه شرق

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: