موانع عقلانيت و خردورزي / آيت‌الله‌العظمي حسين مظاهري - بخش چهارم

1392/12/25 ۱۰:۲۸

موانع عقلانيت و خردورزي / آيت‌الله‌العظمي حسين مظاهري - بخش چهارم

اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: سران معاند قريش به پيامبر(ص) گفتند: «ادعاي بزرگي کردي، اگر مي‌خواهي ما نبوت تو را قبول کنيم، به درخت بگو نصف شود و نصفش پيش تو بيايد و نصف ديگرش باقي بماند.» پيامبراکرم(ص) فرمودند: «اگر چنين شود، ايمان مي‌آوريد؟» گفتند: آري. جمعيتي جمع شد. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: درخت نصف شد و در مقابل پيامبر اکرم(ص) آمد و شاخه‌هايش روي شانه من بود. آنها گفتند: «نصف ديگر هم بيايد» و آن نصف ديگر هم آمد. گفتند: «برگردد»، برگشت؛ اما آنها با ديدن اين معجزه هم ايمان نياوردند و پيامبر را ساحري با مهارت خواندند!

 

 

لجاجت، مانع پذيرش حقيقت

اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: سران معاند قريش به پيامبر(ص) گفتند: «ادعاي بزرگي کردي، اگر مي‌خواهي ما نبوت تو را قبول کنيم، به درخت بگو نصف شود و نصفش پيش تو بيايد و نصف ديگرش باقي بماند.» پيامبراکرم(ص) فرمودند: «اگر چنين شود، ايمان مي‌آوريد؟» گفتند: آري. جمعيتي جمع شد. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: درخت نصف شد و در مقابل پيامبر اکرم(ص) آمد و شاخه‌هايش روي شانه من بود. آنها گفتند: «نصف ديگر هم بيايد» و آن نصف ديگر هم آمد. گفتند: «برگردد»، برگشت؛ اما آنها با ديدن اين معجزه هم ايمان نياوردند و پيامبر را ساحري با مهارت خواندند!1

به راستي لجاجت آن قوم، مانع پذيرش حقيقت بود؛ زيرا اگر کسي با اين دلايل روشن ايمان نياورد، لجوج و معاند است. هر عقل عوامانه‌اي مي‌فهمد و اعتراف مي‌کند که چنين معجزه‌اي فقط از يک پيامبر سر مي‌زند.

 

معاد، ضرورت عقلي

پي بردن به لزوم وجود معاد، آن هم معاد جسماني، با تدبر مردم عادي در آيات قرآن، به خوبي امکان‌پذير است. قرآن کريم راجع به معاد نيز در آياتي، عقل بندگان را به کار مي‌اندازد و مي‌پرسد: :آيا گمان داريد خلقت جهان بازيچه است و تصور مي‌کنيد معادي در کار نيست: أ فحسبتُم أنما خلقناكُم عبثاً و أنكُم إلينا لا تُرجعون؟»2 اگر انسان قدري فکر کند، مي‌فهمد که بازيچه و بيهوده نيست؛زيرا اگر يک نفر صد سال خيانت و جنايت کند و نظير صدامها و يزيدها بميرد؛ از سوي ديگر افرادي هم صد سال عمر خود را با عبادت، خدمت به خلق خدا و با شرافت همراه با رياضت سپري کنند و بميرند و همه چيز تمام شود، معلوم است که بازيچه است؛ اما اين بازيچه، با درايت، حکمت و به طور کلي با کار خدا سازگاري ندارد، پس بايد معاد باشد. درک واقعيت معاد نيز فکر فلسفي و تحقيق و مطالعه خاص نمي‌خواهد، بلکه فکر عمومي مي‌خواهد. انسان اگر عقلش را به کار بيندازد، مي‌گويد: حتماً بايد روز قيامت باشد.

نه تنها معاد، بلکه همه اصول دين با يک ساعت فکر کردن، درک مي‌شود. تقليد مربوط به جايي است که با سالها فکر هم درک و حل نشود. احکام شرعي نظير خصوصيات نماز و به عبارت ديگر تعبّديات را افراد باسواد و طلبه‌هاي علوم ديني نيز هرچه فکر کنند، به راحتي نمي‌توانند بفهمند. از اين جهت در اين‌گونه موارد از يک متخصص به نام مرجع تقليد سؤال مي‌کنند و طبق نظر او عمل مي‌نمايند.

اما راجع به اصول دين، فتواي مرجع تقليد يا فکر دقيق و فلسفي لازم نيست؛ زيرا انسان مي‌تواند يک ساعت فکر کند و اصول دين را به خوبي بفهمد و درک کند. البته براي تمرکز و نفوذ آن در عمق جان، فکر روي فکر لازم است و بايد به قانون مراقبه و محاسبه عمل شود، به گونه‌اي که انسان هر روز با خود تعهد کند که دست کم نيم‌ساعت راجع به خدا فکر کند. به قول مرحوم شهيد: «چندين مرتبه به فکر قيامت باشد.» همان فکر عوامانه را مرتب تکرار کند تا فکرش براي او ملکه شود. وقتي چنين شد، کم کم به يقين مي‌رسد و عموم مردم به خوبي مي‌توانند يقين پيدا کنند.

ممکن است افرادي با دقت فلسفي خود، در فهم پاسخ برخي مسائل اعتقادي ناتوان باشند، اما چه بسا افراد عادي که فاقد تحصيلات ابتدايي هستند، با يقين خود همه چيز را به خوبي درک کنند. انسان بعضي اوقات با علم نمي‌تواند قضايا را حل کند، اما به راستي يقين پيدا مي‌کند و به حل قضايا و مسائل بسيار مشکل مي‌پردازد. بسياري از افراد، با به کارگيري عقل عوامانه و با بهره‌مندي از نداي فطرت و وجدان اخلاقي، به يقين رسيده‌اند؛ زيرا با قرآن کريم و عترت طاهره ارتباط داشته‌اند و اين دو ثقل گرانبها، بدون محدود کردن بندگان به پيچ و خم استدلالهاي فلسفي، منطقي و کلامي، فطرت آنها را بيدار کرده و راه روشن و صراط مستقيم را به آساني به آنان نشان داده‌اند. البته يقين مراتبي دارد که عبارتند از: علم‌اليقين، عين‌اليقين و حق‌اليقين؛ اما همه مي‌توانند با فهم نيکوي آيات قرآن کريم، خدا را حاضر و ناظر بر اعمال و کردار خود بيابند و با عمل بر طبق فهم صحيح قرآن کريم، به مرتبه‌اي از مراتب يقين دست يابند.

 

مراتب يقين

مرتبه اول يقين، علم‌اليقين است که با مطالعه نظري علوم ديني و تفکر روي آن حاصل مي‌شود. در اين مرتبه از يقين، يک ساعت تفکر، موجب درک و فهم اصول دين مي‌شود؛ اما تثبيت علم‌اليقين نياز به تکرار دارد.مباحثه و گفتگو بين اعضاي خانواده و اطرافيان و تکرار آنچه از اصول دين فهميده‌اند، به تدريج علم‌اليقين را به عين‌اليقين، که مرتبه دوم يقين است، مبدل مي‌سازد. در اين مرتبه، دانش انسان به باور تبديل شود و يافته‌هاي عقلاني وي، جنبه عاطفي به خود مي‌گيرد و به راستي عمق جانش روشن و منور مي‌شود. مرتبه سوم يا مرتبه اعلاي يقين، حق‌اليقين است که بعد از عين‌اليقين و به صورت تدريجي پديد مي‌آيد. کسي که از فاصله دور، آتش يا دود آن را نظاره مي‌کند، مي‌داند که آتش سوزنده است، يعني در اين خصوص، به علم‌اليقين رسيده است. آن که در کنار آتش است و گرما و حرارتش را با بدن خويش حس مي‌کند، سوزندگي آتش را مي‌يابد و به مقام عين‌‌اليقين رسيده است؛ اما مقام حق‌اليقين صرفاً متعلق به کسي است که درون آتش باشد و با اعماق وجود، سوزندگي آتش را باور نمايد.

 

تأثير يقين در درک اصول دين

نيل به مقام يقين، به خصوص در مراتب دوم و سوم آن، باعث مي‌شود که انسان آنچه را از طريق فکر نظري فهميده يا دانسته است، بيابد و درک حقيقي از آن پيدا کند. در اين مقام، خدا را مي‌يابد، نظير آدم تشنه که تشنگي را مي‌يابد، سپس آب مي‌نوشد و سيراب شدن را مي‌يابد. حقانيت نبوت و ولايت را به خوبي درک مي‌کند. اين حالات را درک مي‌کند؛ ولي نمي‌تواند توصيف نمايد؛ مانند گرسنگي و تشنگي که درک مي‌شود، اما قابل وصف نيست.

پيامبراکرم(ص) روزي بعد از نماز صبح، جواني را در مسجد ديدند که از وضع ظاهرش معلوم بود در عالم ديگري سير مي‌کند. فرمودند: «کيف أصبحت: حالت چطور است؟» گفت: «اصبحتُ موقنا: يقين پيدا کرده‌ام.» فرمود: «علامتش چيست؟» گفت: «يقين در عمق جانم نفوذ کرده و بهشت و جهنم و بهشتيان و جهنميان را مي‌بينم. اگر اجازه دهيد، بگويم.»4

هين بگويم يا فروبندم نفس؟ لب گزيدش مصطفي يعني که بس

آن جوان سواد الفبا هم نداشت، اما با تفکر و به کار گرفتن عقل عوامانه و تکرارش، به چنين مقامي رسيده بود. اين حالات و مقامات، انسان را به جايگاهي مي‌رساند که اگر تمام دنيا را در برابر ارتکاب يک گناه، در اختيار او بگذارند، به دنيا پشت پا مي‌زند و آن گناه را مرتکب نمي‌شود. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايند: «و الله لو أُعطيتُ الأقاليم السبعه بما تحت أفلاكها على أن أعصي الله في نمله أسلُبُها جُلب شعيره ما فعلتُهُ:5به خدا اگر عالم هستي را به من بدهند و بگويند به يک مورچه ظلم کن و پوست جويي را از دهانش بگير، اين کار را نمي‌کنم.» در اين خطبه به پيروان خود مي‌فرمايند: «شيعيان من! بايد چنين باشيد.»

 

سقوط در پي اکتفا به ايمان حرفي

قرآن کريم مي‌فرمايد: دينداري بعضي از مردم، لقلقه زبان است، اصول دين در دلشان نفوذ نکرده و حرفي است: «و من الناس من يعبُدُ الله على‏ حرف».6 وقتي چنين باشد، مذبذب هستند؛ اگر دنيا به آنها رو کند، با خدا آشتي هستند و از او تشکر مي‌کنند؛ اما اگر مصيبتي به آنها برسد، مردود مي‌شوند و زمين مي‌خورند: «و إن أصابتهُ فتنه انقلب على‏ وجهه خسر الدنيا و الآخره ذلك هو الخُسرانُ المُبين».7

ايمان حرفي که همان علم‌اليقين است، بايد باشد؛ اما اکتفا به آن، ممكن است منجر به سقوط شود؛ سقوطي که قرآن کريم از آن به عنوان «زيان دنيا و آخرت» و «زيان آشکار» ياد مي‌کند. اما اگر ايمان حرفي، کم‌کم در دل نفوذ کند، به عين‌اليقين و حق‌‌اليقين مبدل مي‌گردد و مي‌تواند انسان را به ملکوت اعلي و به حالات و مقامات والاي عرفاني عروج دهد. رسيدن به اين گونه مقامها، راههايي دارد که يکي از آنها، تفکر و تعقل است. اينکه در روايت فرموده‌اند: «تفكرُ ساعه خيرٌ من عباده سنه»، 8 معنايش همين است که اگر انسان راجع به خدا فکر کند، کم‌کم به جايگاهي مي‌رسد که خدا را مي‌يابد. وقتي او را يافت، با اخلاص و از روي حقيقت مي‌گويد: همه جا محضر خداست، من در محضر خدا هستم، پس ادب حضور بايد مراعات شود.

درک اين مقام، الزاماً نياز به سواد و تحصيلات ندارد؛ بلکه انسان با تفکر، تعقل و تکرار روي تکرار، به جايي مي‌رسد که ادب حضور را مراعات مي‌کند و اگر دنيا را به او بدهند و بگويند يک گناه بکن، نمي‌کند.

مسلمانان صدر اسلام نه در پيچ و خم استدلال بودند و نه مي‌توانستند باشند؛ اما با هدايت قرآن کريم و پيامبر گرامي و با به کارگيري عقل عوامانه خود، اعتقاد راسخ به اسلام عزيز داشتند. گاهي اعتقادشان به همين اندازه بود که نبوت پيامبراکرم(ص) را پذيرفته بودند و اطراف ايشان بودند و در جبهه شرکت مي‌کردند. گاهي نيز اعتقادشان بالاتر از اين بود و حاضر بودند خودشان و زن و فرزندانشان فداي اسلام شود. بعضي اوقات نيز جداً يقين شهودي براي آنها پيدا مي‌شد. ادامه دارد

پي‌نوشتها:

 

  1. بحارالانوار، ج 36، ص
  2. 306 2. نهج‌البلاغه، خطبه192

3. مؤمنون‏، 115

 4. الكافي، ج ‏2، ص 53

5. نهج‏البلاغه، خطبه 224

 6. الحج، 11

7. همان 8 . تفسير العياشي، ج 2، ص 208

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: