موانع عقلانيت و خردورزي / آيت‌الله‌العظمي حسين مظاهري - بخش اول

1392/12/11 ۱۱:۳۳

موانع عقلانيت و خردورزي / آيت‌الله‌العظمي حسين مظاهري - بخش اول

بحث اين است که چه عواملي کارکرد تفکر و تعقل را از بين مي‌برد؟ چه عواملي باعث مي‌شود انسان بدون تفکر و تعقل کار کند و جهنمي شود؟ قرآن کريم مي‌فرمايد: افراد جهنمي در جهنم با هم مي‌گويند: اگر عقلانيت داشتيم که به جهنم نمي‌رفتيم: «قالوا لو کُنا نسمعُ أو نعقلُ ما کُنّا في أصحاب السعير».1 ما گوش شنوا، تفکر و تعقل عوامانه نداشتيم و جهنمي شديم. به همين مناسبت، بحث اين است که چه چيز انسان را بي فکر و بي عقل مي‌کند.

 

 

بحث اين است که چه عواملي کارکرد تفکر و تعقل را از بين مي‌برد؟ چه عواملي باعث مي‌شود انسان بدون تفکر و تعقل کار کند و جهنمي شود؟ قرآن کريم مي‌فرمايد: افراد جهنمي در جهنم با هم مي‌گويند: اگر عقلانيت داشتيم که به جهنم نمي‌رفتيم: «قالوا لو کُنا نسمعُ أو نعقلُ ما کُنّا في أصحاب السعير».1 ما گوش شنوا، تفکر و تعقل عوامانه نداشتيم و جهنمي شديم. به همين مناسبت، بحث اين است که چه چيز انسان را بي فکر و بي عقل مي‌کند.

 

مانع اول: سنگدلي

يکي از موانع به کارگيري عقل، قساوت دل است. قرآن کريم مي‌فرمايد: خوشا به حال کسي که نورانيت دل دارد و دل او قساوت و آلودگي و غبار ندارد و مي‌تواند از تفکر و عقلانيت بهره ببرد. سپس مي‌فرمايد: واي به حال دلي که زنگار داشته باشد، واي به حال دلي که حجاب داشته باشد و نتواند خوب فکر کند و در اثر گمراهي، قادر به کسب سعادت دنيا و آخرت نباشد: «أ فمن شرح اللهُ صدرهُ للإسلام فهو على نُور من ربه فويلٌ للقاسيه قُلُوبُهُم من ذکر الله أولئک في ضلال مبين».2اگر زنگار دل زدوده نشود، دل سياه مي‌شود و دل سياه، تفکر و تعقل ندارد و نه تنها سعادت‌مند نخواهد شد، بلکه گناه روي گناه او را به سقوط مي‌کشاند. در آيه ديگر مي‌فرمايد: مواظب باش، از کم شروع مي‌شود، اما به کم تمام نمي‌شود؛ زيرا زنگار دل، انسان را به جايي مي‌رساند که دل او از هر سنگي، سخت‌تر مي‌شود: «ثُم قست قُلُوبُکُم من بعد ذلک فهي کالحجاره أو أشدّ قسوه...»3

قساوت دل که همان سياه شدن دل است، بر اثر فرو افتادن پرده يا حجاب روي بعد روحي پديد مي‌آيد. روح يا بعد روحي انسان از سه مرتبه فطرت، وجدان اخلاقي و عقل تشکيل شده است و اين روح، گاهي بر اثر قساوت دل، حجاب مي‌گيرد.

 

تباين جسم و روح

انسان از دو بُعد کلي جسم و روح تشکيل شده است. بعد روحي يا همان دل، از عالم ملکوت است و قرآن کريم اسم آن را «روح الله» گذاشته است. به ملائکه خطاب شد که: «فإذا سويتُهُ و نفختُ فيه من رُوحي فقعُوا لهُ ساجدين‌:4 وقتي روحم را در آدم دميدم، همه شما به او سجده کنيد»؛ يعني بعد ملکوتي يا بعد روحي دارد و از اين جهت از همه شما برتر است. معنا و ماهيت روح‌الله نيز به درستي براي ما قابل درک و فهم نيست؛ اما همين مقدار مي‌فهميم که اشرف همه موجودات است.

بعد ديگر، بعد جسمي يا حيواني است. انسان از اين دو بعد ترکيب يافته و روح او با جسم او، تباين کلي دارند. هيچ فقيه و فيلسوفي تا به حال نتوانسته بفهمد که ترکيب دو بعد روحي و جسمي در وجود انسان چه نوع ترکيبي است؟ آيا ترکيب اتحادي است يا انضمامي؟ اما همين مقدار فهميده مي‌شود که هرچه انسان به بُعد جسمي يا حيواني اهميت دهد، بعد روحي يا بعد ملکوتي او ضعيف مي‌شود و هرچه به بعد ملکوتي ميدان بدهد، بعد حيواني به انزوا مي‌رود.

 

غفلت از بعد ملکوتي

اگر انسان بُعد ملکوتي را که ميوه و ثمره آن تفکر و تعقل است، سرمشق زندگي خود قرار دهد، شياطين انسي و جني نمي توانند او را به سقوط بکشانند و عاقبت به خير خواهد شد. شيطان انسي و شيطان جني وقتي انسان رابه نابودي مي‌کشاند که از جنبه ملکوتي وجود خود غافل شده باشد يا آن را به قول قرآن مريض کرده باشد يا کشته باشد. قرآن کريم درباره منحرفان گاهي مي‌فرمايد: «في قلوبهم مرضٌ فزادهُمُ اللهُ مرضاً ...»5 و گاهي به رسول گرامي دلداري مي‌دهد و مي‌فرمايد: «إنک لا تُسمعُ الموتى و لا تُسمعُ الصم الدعاء إذا ولوا مُدبرين‌»6 يا رسول‌الله، اين مرده است و نمي‌تواني مرده را زنده کني و چيزي به او بفهماني!

 

مفهوم قساوت دل

امام صادق(ع) در روايتي، با يک تشبيه معقول به محسوس، معناي قساوت دل را به خوبي فهمانده‌اند. مي‌فرمايند: اگر کسي گناه کند، يک نقطه سياه در دلش پيدا مي‌شود. سپس اگر توبه کند، آن گناه و آن نقطه پاک مي‌شود؛ اما اگر مرتکب گناه دوم شود، نقطه سياه بيشتر مي‌شود و رفته رفته بر اثر گناه روي گناه، همه دل او سياه خواهد شد. سپس مي‌فرمايند: «فلا يفلح بعدها ابدا»، چنين شخصي ديگر رستگار نمي‌شود.7

در حقيقت، روح انسان که تعقل و تفکر از اوست، بر اثر قساوت و حجاب ناشي از آن، روي سعادت را نخواهد ديد؛ زيرا حجاب روح يا حجابي که بر روي فطرت، وجدان اخلاقي و عقل افکنده شود، مانع فهم و درک حقيقت و به بيان رساتر، مانع کارکرد عقل است.

 

مراتب قساوت دل

در مرتبه اول قساوت دل، دل انسان غبار و کدورت مي گيرد. روح انسان بسيار لطيف است و از آنجا که نور است، فوق‌العاده اهميت دارد. پس، در اولين مرتبه، انسان بايد مراقب باشد جلاي روحش گرفته نشود و اين لطيف، کدورت پيدا نکند. گفتگوهاي روزمره انسان، اگر لغو و بيهوده باشد، عقل و وجدان اخلاقي و فطرت را آلوده کرده، دل و روح را کدر مي‌کند. همچنين روح انسان بر اثر توجه به ماديات، مانند آينه‌اي که غبار مي‌گيرد و تصوير را واضح نشان نمي‌دهد، زنگار به خود مي‌گيرد.

اهميت اين موضوع به قدري است که حتي پيامبر اکرم(ص) با آن مقام ملکوتي و با اينکه از والاترين درجه عصمت برخوردارند، مي‌فرمايند: به درستى كه كدورت قلبم را مى‏گيرد، پس در هر روز هفتاد مرتبه از خدا طلب مغفرت مى‏كنم: «إنهُ ليُغانُ على قلبي فأستغفرُ الله في اليوم سبعين مرّه».8در واقع رفت و آمد با مردم و خورد و خوراک هم نوعي زنگار براي دل و اولين مرتبه از مراتب قساوت قلب است. بنابراين چه انسان بخواهد و چه نخواهد، دلش را زنگار مي‌گيرد؛ پس بايد با توبه، اجتناب از گناه و با برقراري رابطه عاطفي با خداوند، هر روز زنگار دل را بزدايد تا به قساوت دل مبتلا نگردد.

يکي از علتهاي وضع نمازهاي پنج‌گانه، شستشوي دل و زدودن کدورت روح و در پنج نوبت در شبانه روز است. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايند: پيامبر(ص) نماز را به چشمه آب زلالى تشبيه فرمودند كه نمازگزار در شبانه روز پنج نوبت در آن شستشو مى‏كند.9 اساساً عواملي نظير نماز، دعا، توبه، رابطه با خدا و ذکر، کدورت دل را از بين مي‌برد و بدون اين عوامل، غبار و کدورت، دل انسان را فرا مي‌گيرد.

 

مرتبه دوم: سلب نشاط نيايش

در مرتبه دوم از قساوت دل، حال عبادت و توفيق راز و نياز با خدا از انسان سلب مي‌گردد. اهل عرفان به اين حالت، حال «قبض» مي‌گويند که حال عجيبي است. بعضي اوقات اين طور است که انسان حال رابطه با خدا را ندارد. اهل نماز شب است، اما مي‌رسد به آنجا که براي او سخت است که نماز شب بخواند و اگر هم بخواند، با بي حالي مي‌خواند. بر اثر گناه و بي اعتنايي به دل، حال قبض پيدا مي‌کند و به عبارت ديگر، زنجير مي‌شود.

اين، مرتبه دوم قساوت قلب است که معمولاً همه به آن مبتلا هستند. کم پيدا مي‌شود که کسي حال «بسط» داشته باشد و رابطه با خدا در دل شب و توفيق حضور قلب در نماز به او بدهند؛ از وقتي که مي‌گويد: «الله اکبر» تا زماني که مي‌گويد: «السلام عليکم و رحمه الله و برکاته»، هيچ کس و هيچ چيز در دلش نباشد، جز خدا. گمان نکنم کسي بتواند بگويد: من تا به حال توانسته‌ام دو رکعت نماز با حضور قلب بخوانم. اگر به راستي کسي تفکر و تعقل داشته باشد و آن تفکر و تعقل، از بين نرفته باشد و غبارآلود نشده باشد و غل و زنجير مانع کارکرد آن نباشد، آنگاه مي‌تواند حضور قلب در نماز پيدا کند و برسد به آنجا که پيامبر(ص) فرمودند: «الركعتان‏ في جوف الليل أحب إليّ من الدنيا و ما فيها:10 ارزش دو رکعت نماز شب براي من از دنيا و آنچه در دنياست، بيشتر است.» اگر به راستي جلاي دل انسان گرفته نشود و قساوت و آلودگي، دل و روح را فرانگيرد، بالاترين لذت براي دل نماز شب است؛ از اين‌رو اهل دل حاضر نيستند دو رکعت نماز شب را با تمام دنيا معاوضه کنند. خوشا به حال کساني که قساوت ندارند و لذت عبادت را مي‌چشند و بدا به حال کسي که گناه مي‌کند و قساوت دارد، لذا از عبادت لذت نمي‌برد!

 

پي‌نوشتها:

[1]. ملک، 10. [2]. زمر، 22.

[3]. بقره، 74. [4]. حجر، 29.

[5]. بقره، 10. [6]. نمل، 80.

[7]. کافي، ج2، ص 271.

[8] . بحارالأنوار، ج 60، ص 18.

[9] . نهج البلاغه، خطبه 199.

[10]. وسائل‏الشيعه، ج 8، ص 156.

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: