زیبانگری، در واقع، بینشی است که از بطن دینداری تجربی ـ عرفانی برمیخیزد. نگرش مولوی در اینباره، نه یک نظریهپردازی صرف، که بیان تجربه عملی و سلوک درونی اوست.در تجربه مولوی، خداوند، تنها در رأس هرم حسن مطلق قرار ندارد.
این مقاله بر آن است تا با بررسی زیبا شناسانه مرگ یکی از شخصیتهای حماسه فردوسی، گوشه ای از قابلیت پویایی و تأویل این اثر را به تصویر بکشد. بنیاد اسطورهای- تاریخی متون حماسی در ظاهر، آنان را به سوی تفسیر ناپذیری سوق میدهد حالی که بافت داستانهای شاهنامه به گونهای است که متن را کاملاً تاویلی مینماید.
متون بسته، آن دسته از آثار ادبی است که قطعیت معنایی دارد و زبان آنها شفاف است . به تعبیر دیگر متون بسته ، متون تک صدایی، و به همیـن دلیل فهم آنها برای خوانـندگان آسـان است. اما متون باز، آثار ادبی است که چند صـدا دارد و از آنها بیش از یک معنا میتوان فهمید.
خاقانی از نظر پشتوانههای فرهنگی از برجستگان تاریخ شعر پارسی است، براین اساس و به سبب اهمیت شاهنامه فردوسی در غنای فرهنگی ـ ادبی متون پس از خود و نیز چند دلیل و انگیزه دیگر، آثار خاقانی از تلمیحات متنوع شاهنامهای آکنده است.
در شاهنامه داستان هایی بیشمار می توان یافت که از بن مایه های ژرف اساطیری برخوردار است. داستان ضحاک از جمله این داستان هاست. ضحاک با درونی بسیار تاریک و روانی آشفته، موجودی هراس انگیز در میان اسطوره های ایرانی است. داستان ضحاک به دلیل برخوردار بودن از بن مایه های اساطیری در اوستا، بارها مورد نقد و بررسی واقع شده است.
باستان شناسان از کاوش ها و کشف هایشان بدین نتیجه رسیده اند که اقوام هند و ایرانی در حدود سه هزار و دویست سال پیش از آسیای میانه به سوی جنوب کوچیده اند و در هند و ایران به پیشروی پرداخته اند.
نوسازی در تجربۀ اروپاییان، بر پایۀ مدرنیته و به یاری و کمک بورژوازی و دولت مطلقه و ملی و مدرن و از گذر تغییرات اجتماعی وسیع و همه جانبه، به ظهور جوامع مدرن و توسعه یافته انجامید. اما، در کشور ایران، با وجود تلاش هایی که در عصر رضا شاه صورت گرفت، نوسازی به ایجاد جامعه ای مدرن و توسعه یافته نینجامید.
گُفتوگو از ناسازیهایِ عِرفانِ اِبنِعَرَبی و فَلسَفۀ مُلّاصَدرا با پارهای از آموزههایِ کِتاب و سُنَّت، از آغازِ پیدائیِ آن عِرفان و این فَلسَفه، بیش و کَم، هَمواره در میان بوده است. کَسانی بر این ناسازی پافِشاری کَردهاند و کَسانی بر سازگاریِ کامِلِ آن عِرفان و این فَلسَفه با کِتاب و سُنَّت مُصِر بودهاند.
ظاهراً همه ما حافظ را میشناسیم! بچهمحلِ ماست، قوم و خویشِ ماست، گاهی هم...خودِ ماست! حافظ میشویم و شعرش را چنان میخوانیم از بَر، که گویی خود سرودهایم آن را در شادمانی و تلخی زمانه اما...واقعاً او را میشناسیم؟!
در مورد سعدی و کتاب گلستان وی مطالب بسیاری گفته و نوشته شده است. من در این مختصر قصد تکرار آنها را ندارم و فقط به حکایاتی اشاره خواهم کرد که جنبههایی از مسائل پزشکی در آن را به چشم میخورد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید