صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / کلام و فرق / اباضیّه /

فهرست مطالب

اباضیّه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 12 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

حارثیه: اصحاب حارث بن یزید (بغدادی، الفرق، 62) یا حارث ابن مزید (اسفراینی، 59). اینان نیز همچون گروه پیشین عبادتی را که مقصود از آن اطاعت امر خدای تعالی نباشد، تأیید کرده‌اند (شهرستانی، 1 / 248) و در مسألۀ کسب یا اختیار با سایر فرق اباضیه اختلاف داشته‌اند: اینان به اختیار قائل شده و برعکسِ جریان اصلی اباضی، قَدَر را پذیرفته‌اند. بدین سبب اباضیان دیگر آنان را تکفیر کرده‌اند (اشعری، 1 / 171؛ بغدادی، همانجا؛ همو، الملل، 78؛ اسفراینی، همانجا؛ شهرستانی، 1 / 247). دیگر از خصوصیات آنان اعتقاد به وجود استطاعت قبل از فعل است (اشعری 1 / 171؛ بغدادی، همانجا؛ شهرستانی، 1 / 248).
حسنیه: (نک‍ : حسینیه، در همین مقاله).
حسینیه: این گروه که «حسنیه» هم خوانده شده‌اند (جیطالی، 3 / 526؛ بارونی، 54)، پیروان ابوزیاد احمدبن حسین (یا حسن) طرابلسی بودند. وی گویا تألیفات بسیاری داشته است (همانجا؛ طعیمه، 62-63). حسینیه خیلی زود با گروه موسوم به عمریه یکی شدند، یا به عبارت دیگر عمریه با حسینیه درآمیختند. عمریه قبل از حسینیه هم بودند و مذهب خود را به عبداللـه بن مسعود نامی نسبت می‌دادند، ولی در واقع پیروان عیسی بن عمیر بودند (طعیمه، 61، 63؛ درجینی، 1 / 47). اینان منکر امامت عبدالوهاب رستمی بودند (بارونی، همانجا).
حسینیه سنت و اجماع را رد می‌کردند (طعیمه، 67). و عذاب قبر را منکر بودند (جیطالی، 3 / 526). بعضی دیگر از عقاید منسوب به حسینیه ـ عمریه اینهاست: شرک تنها با انکار خدا محقق می‌شود؛ حب، رضا، دوستی و دشمنی، افعال خدا هستند، نه صفات او؛ زنا مباح است؛ رسول خدا علامتی دارد که با آن شناخته می‌شود؛ برتری عقلا به تکلیف و استطاعت است نه به عقلشان؛ خوف و رجا برای اهل بهشت هم هست (طعیمه، 62-63).
حفصیه: اینان پیروان حفص بن ابی المِقدام بودند که به گفتۀ امام فخررازی کنیۀ وی ابوجعفر بود (ص 51). حفصیه ایمان را تنها بر پایۀ معرفت خداوند تعالی استوار می‌دانند (فخررازی، همانجا). پس بین شرک و ایمان وجه فارق فقط معرفة اللـه است. هرکس خدای را بشناسد و سپس در امور دیگر همچون رسالت پیامبر اکرم یا بهشت و دوزخ کافر شود، یا به اموری همچون قتل نفس و آنچه خداوند حرام کرده، دست زند، البته کافر است، ولی مشرک نیست؛ تنها آن کس که خداوند تعالی را انکار کند، مشرک است (اشعری، 170؛ بغدادی، الفرق، 62؛ شهرستانی، 1 / 247؛ اسفراینی، 59). اینان بعداً معتقد شدند که ایمان به کتب و رسل هم متصل به توحید است و هر که آنها را منکر شود، مشرک است (اشعری، بغدادی، همانجاها).
خَلَفیّه: اینان فرقه‌ای مذهبی نبودند و عقاید خاصی نداشتند، بلکه تنها جنبۀ سیاسی داشتند. این فرقه منسوبند به خَلَف بن سَمْح بن ابی‌الخطاب عبدالاعلی که در زمان امامت عبدالوهاب قیام کرد. شرح ماجرا چنین است: امام عبدالوهاب به درخواست مردم طرابلس وزیرش سمح بن عبدالاعلی را به ولایت آنجا گماشت. پس از مرگ سمح مردم طرابلس به‌سبب علاقه‌ای که به او داشتند، پسرش خلف را به امارت خود برداشتند و قرار گذاشتند که اگر امام با انتخاب خلف مخالفت کند، او را برکنار کنند، اما با آنکه امام عبدالوهاب با این امر مخالفت کرد، مردم به امارت او اصرار کردند و نامه‌ای به ابوسفیان محبوب مرجع اصلی زمان خود نوشتند و از او نظر خواستند. ابوسفیان نیز امام را تأیید کرد. طرفداران خلف با دریافت این جواب امامت عبدالوهاب را بر خود کلاً منکر شدند و اعلام کردند که امامشان خلف بن سمح است و عبدالوهاب به حوزۀ دیگر و جماعت دیگر تعلق دارد و خلف به حوزۀ آنان؛ و حافظ جماعت آنان همو است. این جنبش سرانجام در دوران خلافت افلح، جانشین عبدالوهاب، سرکوب شد، ولی بقایای آن گروه تا مدتها بعد نیز به حیات خود ادامه دادند (درجینی، 1 / 67-87؛ معمر، 2(1) / 97- 98؛ بارونی، 40، 54؛ طعیمه، 59). معمر خلف بن سمح را «نُکّاری» می‌خواند (2(1) / 216) و خلیفه مدتی بر تمامی قلمرو حکومت رستمی بجز جبل نفوسه مسلط شده بودند و اباضیان فَزّان به آنان پیوسته و ساکنان غَدامِس هم به ایشان تمایل پیدا کرده بودند (لویکی، «صحرای شرقی ... »، 58, 61-62).
سَکاّکیه: اینان به عبداللـه (درجینی، 1 / 118: ابداللـه) سکاک لواتی منسوبند. وی به تحصیل علم و ادب پرداخت، قرآن را حفظ کرد و به درجات عالی از علم رسید، اما، به تعبیر طعیمه، راه خلاف در پیش گرفت (ص 64) و مانند حسینیه سنت و اجماع و قیاس را رد کرد و گفت همه چیز را باید فقط از قرآن استخراج کرد (همو، 65)، و استدلال می‌کرد که خداوند خردمندان را با کتاب خود از غیر آن (سنت و رأی) بی‌نیاز کرده است (درجینی، همانجا). سکاکیه نماز جماعت و اذان را بدعت، و نماز را در صورتی صحیح می‌دانستند که معنی و تفسیر عبارات آن معلوم باشد (همانجا). مشایخ اباضیه غالباً آنان را به‌سبب این آراء غریب و بدعت‌آمیز مشرک و گاهی هم منافق شمرده‌اند. این مذهب دیری نپایید و از میان رفت (همو، 119). طعیمه می‌گوید: سکّاکیه را نمی‌توان انشعابی از اباضیه دانست. شاید بهتر باشد که آن را انشعابی از اسلام بدانیم (ص 65).
شَغَبیّه: نام دیگری که به نُکّار دادند، شغبیه است و سبب آن شرّی بود که برپا کردند (درجینی، 1 / 51؛ نک‍ : نکّار، در همین مقاله).
ضحّاکیه: (نک‍ : ابراهیمیه، در همین مقاله).
طریفیه: این گروه یاران عبداللـه بن طریف بودند که خود از همراهان امام عبداللـه بن یحیی بود و بیش‌تر آنان در عربستان جنوبی سکونت داشتند (لویکی، «اباضیان ... »، 15). رشد این فرقه باید بعد از شکست عبداللـه بن یحیی در عربستان جنوبی باشد، زیرا پیش از آن، از این گروه خبری در دست نیست و احتمالاً باید در فرق دیگر اباضیه حل شده باشند.
عُمریه: (نک‍ : حسینیه، در همین مقاله).
فَرْثیه: اینان پیروان ابوسلیمان بن یعقوب بن افلح، پسر یعقوب بن افلح امام بودند. ابوسلیمان به تتبع در آراء و مذاهب گوناگون اباضی پرداخت و سرانجام خود نظراتی جدید آورد. یکی از سخنان تازۀ او آن بود که سرگین شکمبه (فرث) نجس است و بدین جهت او را فرثی و یارانش را فرثیه خواندند. اختلافات دیگر او هم با اکثریت اباضیان از همین دست، و در بعضی مسائل فقهی بود، از قبیل نجاست عرق جنب و حائض، تحریم خوردن جنین حیوانات، روزۀ یوم‌الشک و ... (درجینی، 1 / 105- 108، 119؛ طعیمه،66).
مِستاوه: این نیز نام دیگری است که به نکّار داده‌اند و شاید بتوان گفت که اینان دنبالۀ نکّار بوده‌اند (نک‍ : نکّار، در همین مقاله).
میمونیه: (نک‍ : ابراهیمیه، در همین مقاله).
نجویه: این نیز نامی دیگر برای نکّار است، به‌سبب آنکه با مردم نجوا می‌کردند (درجینی، 1 / 51؛ نک‍ : نکّار، در همین مقاله).
نَفاثیه: این فرقه منسوب به فرج بن نصر، معروف به نفاث (بارونی، 42: نفات) است که نزد امام افلح بن عبدالوهاب شاگردی کرد، اما سرانجام به انکار امام برخاست (درجینی، 1 / 77- 78). وی عالم، باهوش و دارای حافظه‌ای نیرومند بود و به درجات عالی علمی رسید. چنانکه از بعضی روایات بر می‌آید، خوض و دقت بسیار در فتاوی و احکام خود داشت (نک‍ : درجینی، 1 / 79؛ بارونی، 43). نفاث ظاهراً بر اثر فشارهای دستگاه حکومتی به بغداد رفت و به تنها نسخه‌ای که از «دیوان» (مجموعۀ احادیث) جابربن زید در کتابخانۀ خلیفه باقی مانده بود، دست یافت و از آن نسخه برداشته با خود به مغرب برد (درجینی، 1 / 80-82؛ بارونی، همانجا).
فرقۀ نفاثیه از جانب اباضیان نفوسه با اقبال تمام روبه‌رو شد و فرج بن نصر در 190 ق / 806 م در مغرب بر ضدّ امام افلح بن عبدالوهاب سر به شورش برداشت (طعیمه، 55) و علت مهم مخالفتش با امامت رستمی، موروثی شدن امامت و حذف عامل شورا در انتخاب امام بود (همو، 56). نفاث افلح را ملامت می‌کرد که خواستار قدرت برای مقاصد خود است، دستگاهی چون دربار سلاطین برای خود ساخته، لباس ابریشمین می‌پوشد، از پرداختن به جهاد علیه عباسیان کوتاهی می‌کند (اشتروتمان، 274) و عمال و جاسوسانی برای اخذ مالیات شرعی به کار می‌گیرد (بارونی، 42). وی نظرات تازه‌ای هم در مسائل اعتقادی و به خصوص در فقه آورده بود (نک‍ : درجینی، 1 / 79)؛ مثلاً خطبه را در نماز جمعه بدعت می‌دانست (بارونی، 42). از عقاید کلامیِ جالب توجه و مهم نفاثیه یکی این بود که خداوند را همان «دهر» می‌دانستند و می‌گفتند که شرح این عقیده را در کتاب خود به نام «دفتر» آورده‌اند، کتابی که کاملاً مجهول است (طعیمه، 58- 59).
نُکّاث: این هم نام دیگری است برای فرقه نکّار به‌سبب گسستن پیوندشان از بیعت (درجینی، 1 / 51؛ نک‍ : نکّار، در همین مقاله).
نُکّار: درجینی می‌گوید که اینان همان عمریه، شغبیه، ملحده و نکاث بوده‌اند (1 / 47، 48-51). پیدایش فرقۀ نکار بدین شرح بود که پس از امام عبدالرحمن رستمی، اباضیه با پسرش عبدالوهاب بیعت کردند، لیکن میان قوم اختلاف افتاد و گروهی این بیعت را نادرست دانستند و دلیلشان آن بود که در میان ایشان کسانی عالم‌تر از عبدالوهاب بوده‌اند. رهبر معترضین یزیدبن فندین بود که با یارانش در میان مردم به تبلیغ برخاسته و هواداران بسیار یافته بود، تا جایی که این فندین بر عبدالوهاب خروج کرد. پس اینان نامه‌هایی به علما و فقهای خود در شرق نوشتند و از ربیع ابن حبیب و دیگران استفتاء کردند. تنها فقیهی مصری (طعیمه، 52: لیبیایی) به نام شعیب به نفع ابن فندین فتوا داد و خود به تاهرت رفت. ابن فندین به یاری او علم طغیان برافراشت. در جنگی که روی داد، امام عبدالوهاب پیروز و ابن فندین کشته شد. شعیب هم به مصر بازگشت (درجینی، 1 / 49-51، 54؛ بارونی، 38- 39؛ طعیمه، 50-52) یا به طرابلس گریخت و به دشمنی با عبدالوهاب ادامه داد. ربیع بن حبیب از او برائت جست و گفت عبدالوهاب امام ما و امام مسلمین است (درجینی، 1 / 55).
پایه و اساس عقیدۀ نکار دو رأی بود: یکی آنکه با وجود افضل امامت مفضول صحیح نیست و اگر کسی افضل بر امام پیدا شود، باید امام خلع گردد؛ دیگر اینکه امامت با حفظ شروطی که در موقع بیعت با امام قرار داده شده، صحیح است (شرط امامت عبدالوهاب مشاورت و تأیید جماعتی از مشاوران بوده است)، اگر امام بعداً با این شروط مخالفت کند، امامت او باطل است (درجینی، 1 / 48؛ طعیمه، 52؛ اشتروتمان، 265). ربیع هر دو رأی را رد کرد و گفت که حتی با وجود افضل امامت مفضول صحیح است و حفظ شروط بر امام واجب نیست (درجینی، 1 / 49-50؛ طعیمه، 51).
از‌جمله عقاید نکّار که آنها را از سایر اباضیه جدا می‌کرد (بجز دو اصل بنیادی مذکور)، می‌توان اینها را برشمرد: امامت امری واجب و حتمی نیست؛ پشت سر امام جائر نمی‌توان نماز جمعه گزارد؛ گرفتن عطایای شاهان مجاز نیست؛ اسماء خداوند مخلوقند؛ از «ولایت» می‌توان به «وقوف» رفت؛ خداوند به نوافل امر نکرده است؛ حرام مجهول حرام است؛ نوشیدن شراب به تقیه مجاز است (طعیمه، 52-54) و عذاب قبر صحیح نیست (جیطالی، 3 / 526).
فرقه نکار با سرکوب شدن به دست امام عبدالوهاب ریشه‌کن نشد و پیروان آن دست‌کم تا یک قرن بعد باقی بودند. کسانی همچون عبداللـه ابن یزید فزاری (از علمای قرن 3 ق / 9 م) و ابویزید مخلدبن کیداد یفرنی (معاصر دولت فاطمیان) از مشاهیر و برجستگان فرقه نکّارند (طعیمه، 52). بارونی عبداللـه بن یزید را عبداللـه بن یزید المِستاوی می‌خواند و مستاوه را پیروان او می‌داند (ص 54)، و بنابراین مستاوه را باید دنباله و ادامۀ فرقۀ نکاریه شمرد. پیروان این فرقه در عمان نیز بسیار بوده‌اند (لویکی، «اباضیان ... »، 15).
واقفه یا واقفیه: (نک‍ : ابراهیمیه، در همین مقاله).
وَهّابیه: (نک‍ : وهبیه، در همین مقاله).
وَهْبیه: این فرقه از گروههای اصلی مذهب اباضی است و بخش عمدۀ اباضیان به این شاخه تعلق دارند. عنوان وهبیه به زمان امامت عبدالوهاب باز می‌گردد که چندین گروه با او به مخالفت برخاسته، علم طغیان برافراشتند. این گروهها همه در مقابل اکثریت اباضیان که به امام خود وفادار مانده بودند، قرار گرفتند و جمهور اباضیه به نام امام خود، وهبی یا وهابی نامیده شدند (نک‍ : بارونی، 39؛ طعیمه، 51)، اگرچه اسموگورزوسکی می‌گوید که عنوان وهبی از نام عبداللـه بن وهب گرفته شده (ص 263) که در آن جای تأمل است.
یزیدیه: اینان پیروان یزید بن اُنَیْسه یا یزیدبن ابی انیسه بودند (اشعری، 1 / 170؛ بغدادی، الفرق، 167؛ شهرستانی، 1 / 248). این فرقه با اینکه وابسته به اباضیه شمرده شده‌اند، عقایدشان از آن مذهب دور است.
یزیدیه خود را از یاران محکِّمۀ نخستین می‌دانستند و از همۀ خوارج پس از ایشان تبری می‌جستند، اما فقط به همراهی با اباضیان اقرار داشتند (اشعری، 1 / 170-171؛ شهرستانی، همانجا). اینان هر گناهی را، چه صغیره چه کبیره، شرک می‌دانستند و می‌گفتند که هر‌کس حدّ بر او واجب شود، کافر و مشرک است (همو، 1 / 249). یزید کسی از اهل کتاب را که به رسالت حضرت محمد (ص) شهادت دهد، حتی اگر به دین او درنیاید، دوست خود می‌خواند (اشعری، بغدادی، همانجاها؛ همو، الملل، 78؛ شهرستانی، 249؛ ابن حزم، 4 / 188). نظر غریب دیگری که به یزیدیه نسبت داده‌اند، این است که به اعتقاد ایشان خداوند رسولی از عجم خواهد فرستاد و کتابی بر او نازل خواهد کرد و او شریعت محمد (ص) را ترک گفته شریعت جدیدی خواهد آورد؛ و می‌گفتند که این پیامبر از صابئین است (اشعری، شهرستانی، بغدادی، همانجاها؛ اسفراینی، 140).
به گفتۀ اشعری (همانجا) از اباضیه بعضی در کار یزیدیه توقف کردند و برخی دیگر خود را از آنان بری دانستند، ولی چنین به نظر می‌رسد که کلاً از آنها برائت جسته و حتی حکم به کفر و شرکشان داده باشند، چنانکه ابن حزم (4 / 189) بدین نکته اشارت دارد.

مآخذ

ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، 1372 ق / 1953 م؛ ابن‌ابی‌الحدید، عبدالحمیدبن هبةاللـه، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، 1379 ق / 1959 م؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن بطوطه، محمدبن ابراهیم، رحلة، بیروت، 1384 ق / 1964 م؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلبیس ابلیس، بیروت، 1368 ق / 1949 م؛ همو، کتاب الضعفاء و المتروکین، به کوشش عبداللـه القاضی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ابن حبان، محمد، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن، 1398- 1399 ق / 1978- 1979 م، ج 4، 5؛ ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، 1325 ق؛ همو، لسان المیزان، بیروت، 1390 ق / 1971 م؛ ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ابن حوقل، ابوالقاسم، کتاب صورة الارض، لیدن، 1938 م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر؛ ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقد الفرید، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، 1404 ق / 1983 م؛ ابن‌الفراء، محمدبن الحسین، المعتمد فی اصول‌الدین، بیروت، 1977 م؛ ابن‌قتیبه، عبداللـه بن مسلم، عیون الاخبار، به کوشش یوسف علی طویل، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره 1960 م؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، به تحقیق علی السباعی، قاهره، 1394 ق / 1974 م؛ ابونعیم اصفهانی، احمدبن عبداللـه، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، مصر، 1352 ق / 1933 م؛ اسفراینی، طاهربن محمد، التبصیر فی ‌الدین، به کوشش کمال یوسف الحوت، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ بارونی، ابوالربیع سلیمان، مختصر تاریخ الاباضیه، تونس، 1357 ق / 1938 م؛ بخاری، اسماعیل بن ابراهیم، التاریخ الکبیر، به کوشش محمد عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن، 1382 ق / 1962 م؛ بغدادی، عبدالقاهربن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد ابن حسن کوثری، 1367 ق / 1948 م؛ همو، الملل و النحل، به کوشش البیر نصیری نادر، بیروت، 1970 م؛ جاحظ، عمروبن بحر، البیان و التبیین، به کوشش حسن السندوبی، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ جرجانی، سیدابوالحسن الحسینی، التعریفات، قاهره، 1357 ق / 1938 م؛ جیطالی، اسماعیل بن موسی، قناطر الخیرات، عمان، 1403 ق / 1983 م؛ حمیری، ابوسعیدبن نشوان، الحورالعین، به کوشش کمال مصطفی، تهران، 1972 م؛ دائرةالمعارف الاسلامیه، درجینی، ابوالعباس، احمدبن سعید، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، به کوشش ابراهیم طلّای، قسطنطنیه (الجزائر)، 1394 ق / 1981 م؛ دروزه، محمد عزت، العرب و العروبة، بیروت، 1401 ق / 1981 م؛ دینوری، احمدبن داوود، اخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، بغداد، 1379 ق / 1959 م؛ شهرستانی، محمد ابن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمدبن فتح‌اللـه بدران، قاهره، مطبعة الازهر؛ طبری، تاریخ، به کوشش ابوالفضل ابراهیم، مصر، 1971م، ج 5، 1966 م، ج 7؛ طعیمه، صابر، الاباضیة عقیدة و مذهباً، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ عجلی، احمدبن عبداللـه بن صالح، تاریخ الثقات، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، 1405 ق / 1984 م؛ فخر‌رازی، محمدبن عمر، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، قاهره، 1356 ق / 1938 م؛ قرآن مجید؛ مبرد، محمدبن یزید، الکامل، بیروت، مکتبة المعارف؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385 ق / 1965 م؛ معمر، علی یحیی، الاباضیة فی موکب التاریخ، قاهره، 1384 ق / 1964 م، موسوعة جمال عبدالناصر فی الفقه الاسلامی، قاهره، 1386- 1389 ق، ج 1-4؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

Americana, 1983; Britannica, 1973-1974; EI2; GSE; Lewicki, Tadeusz, «Le Sahara oriental et septentrional dans le haut moyen âge. VIIIe-XIIe siècle», Etudes Maghrébines et Soudanaises, vol. II, Varsovie, 1983, Editions Scientifiques de Pologne; Ibid, »Les Ibādites dans L’Arabie du sud au moyen âge«, Folia Orientalia, Kraków, 1959, Vol. I, Fascicule 1; Ibid «Une croyance des Ibādites nord-Africains sur la fin du monde: le Pays de Ğoġraf», Ve Congrès International d’Arabisants et d’Islamisants, Actes, 1970; Lorimer, J. G., Gazetteer of the Persian Gulf, Oman and Centeral Arabia, Calcutta, 1915; Lunde, Paul, «Oman: a History», Aramco World Magazine, May, June, 1983; Smith, Percy, «The Ibadhites«, MW, 1922, Vol. 12; Smogorzewski, Zygmunt, »Un poème abádite», RO, Lwów, 1925; Strothmann, Von R., »Berber und Ibāditen«, Islam, 17, 1928; Vaglieri, Laura Veccia, «L’Imāmato ibádita dell Omán», Annali, Nuova Serie, Vol. III, Napoli, 1949.

مسعود جلالی مقدم

صفحه 1 از8

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: