دیو
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 20 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246709/دیو
دوشنبه 19 خرداد 1404
چاپ شده
4
پیکرگردانی از ویژگیهای جادوان، ازجمله اهریمن و دیوان است (نک : ه د، جادو). اهریمن در پیکر مار، مگس و وزغ (بندهش، 51-52، 97)؛ جهی ــ دختـر اهریمن ــ در پیکر مگس سیاه، مار و انسان (روایت، 48)؛ نسو ــ دیو مردار و لاشه ــ در پیکر مگسی سهمناک، زانوخمیده و کونبرآمده (وندیداد، 8: 16)؛ و اپوش در پیکر اسب سیاهی درمیآیند (بندهش، 64). دیوان در انواع متفاوت داستانها با بهرهبردن از نیروهای جادویی خود توانایی پیکرگردانی مییابند. ارقمدیو (خواجو، 2/ 192-194)، دیو زرینهبال (همو، 2/ 114) و هزاردستاندیو ( اسکندرنامه، منسوب، 46) به هر رنگ و صورتی درمیآیند. دیوان معمولاً به پیکر انسان درمیآیند. گاه در پیکر پری نیز ظاهر میشوند (عسکریعالم، افسانهها، 541). آنان در پیکر اژدها، شیر، پلنگ (فرامرزنامه، 122، 129؛ خواجو، 2/ 185)، عنتر (نقیبالممالک، امیرارسلان، 551)، نهنگ (همو، ملک جمشید، 112)، قورباغه (میهندوست، همان، 229)، قاطر (رودنکو، 259-260)، گوزن (توحدی، 53-54)، گنجشک (درویشیان، 91-94)، خارهسنگ (خواجو، 2/ 193) و آتش ( فیروزشاهنامه، 625) درمیآیند. دیوان به پیکر آدمی نیز درمیآیند (مختاری، 814-815؛ هزارویکشب، 1/ 33-34؛ صبحی، 217). دیوان میتوانند آدمیان را به پیکر حیواناتی مانند سگ (نقیبالممالک، امیرارسلان، 447)، آهو (میهندوست، همان، 112) و جز آن درآورند و یا آنان را به سنگ (نقیبالممالک، همان، 413؛ انجوی، قصهها، 2/ 9، 198)، انگشتر (همان، 1/ 238) و دستۀ جارو (همان، 1/ 81-82) دگرگون کنند.
دیوان میتوانند بدون دگرگونکردن هستی خود، در کالبد آدمی درآیند (یسنا، 9: 15؛ یشتها، 19: 80-81؛ دینکرد، 4: 42-46). این کالبد، «تنپوشی جدا از گوهرِ» دیوان است (کتاب سوم، 1/ 190). پس از آنکه زردشت کالبد انسانی دیوان را درهم میشکند، آنان در کالبد خر، گاو و جز اینها درمیآیند («صد در»، 74). دیوان انسانها را نیز در کالبد حیوانات پنهان میکنند؛ مثلاً جوانی را در پوست سگ (صبحی، 201) و مادر ماهپیشانی را در پوست گاو پنهان میسازند (همان، 230-231).
وارونهکاری مهمترین ویژگی کرداری اهریمن است و ازاینرو، نام وی را وارونه مینویسند (دینکرد، I/ 435, 440؛ داراب، 2/ 4، 64). این ویژگی از اهریمن به دیوان رسیده، و صفتی عام برای دیوان شده است (قریب، مطالعات، 192؛ داراب، 1/ 22-25، 167؛ فردوسی، 1/ 23؛ مختاری، 814). اکوان دیو در شاهنامه، ارهنیش در قصۀ امیرالمؤمنین حمزه، هنگرمن در افسانههای کردی (رودنکو، 245-260) و دیو افسون در برخی از افسانهها (انجوی، قصهها، 1/ 182) نمونههای بارز وارونهکاری هستند. دیوان به سبب وارونهکاری، واژوننهاد نیز خوانده میشوند (هراتی، 220). در روایتهای گفتاری، دستورها و پرسشهای دیو را نیز باید وارونه پاسخ داد. ماهپیشانی با بهرهگیری از این روش مورد لطف دیو قرار میگیرد (نک : صبحی، 229 بب ).
در آغاز آفرینش، اهریمن با نیروهای تاریکی به جنگ با روشنایی برمیخیزد و جهان، آسمان و زیر و زَبر زمین را در تاریکی فرو میبرد (دینکرد، II/ 840؛ بندهش، 51-52). دیو سپید مانند ابری سیاه با آوردن نیروهای تاریکی، جهان را تیره و تار میکند (فردوسی، 2/ 15). در این بخش، اهریمن و دیو سپید به ابر تبدیل نمیشوند، بلکه خود را در نیروهای تاریکی که مانند ابری آسمان را دربرگرفتهاند، پنهان میکنند. نمونۀ اهورایی این رویکرد، نشستن سروش بر ابر است (همو، 2/ 413). ابرهای دیو که واژۀ ابر هم در نام وی دیده میشود (آیدنلو، 754)، نمونۀ برجستهای از پنهان شدن دیو در ابر است (خواجو، 1/ 432). او که در ابر پنهان میشده است، با دست خود پریدخت را میرباید و در ابر پنهان میکند (هفتلشکر، 117). سام، دیو ژندۀ جادو را که در ابری سیاه پنهان شده است، مییابد (همان، 64). در هفتلشکر روایت الفت (گ 296 آ) دستی از لکۀ ابر نمایان میشود و گستهم و صلصال را با خود میبرد؛ دیوی دیگر با آوردن دود و تاریکی خود را پنهان میکند و فرامرز را میرباید (همان، گ 341 آ). در افسانهها نیز چنین نمونههایی دیده میشود (نک : میهندوست، اوسنهها، 179، 96؛ عسکریعالم، افسانهها، 100). البته، در برخی از موارد، دیو به ابر پیکرگردانی میکند (انجوی، قصهها، 1/ 69؛ عسکریعالم، همان، 387).
از ویژگیهای کرداری اهریمن است که به دیوان منتقل شده است. اهریمن، پیمان گیتی یا پیمانِ آسنْخردی ایزدی (مینوی خرد، 26: 33؛ تفضلی، تعلیقات ... ، 101) و 000‘100 روح را میبلعد (سرانجام، «بارگهبارگه»، بند 56). در آیین مانی، اهریمن و دیوان، نور نخستین انسان و همراهانش را میبلعند و آنان را در سرزمین تاریکی، درون مغاکی به بند میکشند (نک : اسماعیلپور، 60-61). دیو سپید نیز نور چشمان کاووس و همراهانش را میبلعد و در جگرش پنهان میکند (نک : اکبری، «رستم ... »، 189-190). پولادونددیو مانند نهنگْ سپاه ایران را میبلعد (طومار شاهنامه، 2/ 726). در برخی از افسانهها، دیوی از چاه بیرون میآید و انسانها را میبلعد (میهندوست، همان، 223). گاه آدمیانی را که دیو میبلعد، سالم از شکم او بیرون میآیند (لمعه، 99-103). در برخی از نمونهها، در این کردار دیو دگرگونیهایی دیده میشود؛ مثلاً، دیو سپید به جای بلعیدن چلگیس، وی را در گوش خود پنهان میکند (انجوی، همان، 2/ 198)، یا اینکه دختری به نام نمکی را در توبرهاش میاندازد و با خود میبرد (صبحی، 198، 223). نمونههایی از آدمخواری دیوان در دورانهای کیومرث (هفتلشکر، 3)، منوچهر (همان، 64) و اسکندر (عسکریعالم، همان، 98) وجود دارد. دیوان نوجوانان را کباب میکنند و دختران را به نیش میکشند (نقیبالممالک، ملک جمشید، 115؛ عسکریعالم، همان، 532). غولان نیز آدمخوارند (هزارویکشب، 1/ 34؛ عسکریعالم، همان، 57، 422). میزان خوراک دیوان در هر وعده نیز شگفتانگیز است. مثلاً فریلاسدیو پس از خوردن 100 من خوراک سیر نمیشود، زیرا به گفتۀ یکی از پهلوانان «سه گاو جوان باشد او را خورش» (زرینقبانامه، 877).
دیو سپید از نمونههای برجستۀ پیمانمداری دیوان است (نک : سطور پیشین همین مقاله). گلیمینهگوش با رستم پیمان دوستی میبندد (لطفینیا، 92-97). اگر دیوی به «شیر مادر و رنج پدر» قسم بخورد، دیگر خطا نمیکند و تا هنگام مرگ به پیمان خود وفادار میماند (انجوی، مردم و فردوسی، 67؛ عسکریعالم، همان، 529، 533). فرهنگ دیوزاد (هفتلشکر، 84)، ابرهای دیو (همان، 137)، منهراس (همان، 84) و زرینتن، دیوانی وفادار و حلقهبهگوشاند ( اسکندرنامه، منسوب، 164). در هفت لشکر، دیو گرفتار در دست جهانبخش، از وی میخواهد نعل اسب در گوشش نماید تا بندۀ زرخرید وی شود (روایت الفت، گ 295 ب). در افسانهها، دیو پیمان میبندد در صورت شکستخوردن، غلام حلقهبهگوش قهرمان داستان شود و به قول خود عمل میکند (میهندوست، اوسنهها، 181).
اهریمن، پدرِ دیوان (بندهش، 51)، سالار دیوان («درایش ... »، 73-76؛ «صد در»، 88- 89)، دیواندیو (وندیداد، 19: 43) و سر نرهدیوان (فردوسی، 1/ 51) است؛ در داستان «هاماوران» شاهنامه، دیوان زیر نظر ابلیساند. ابرهایدیو و فولادزره به ابلیس و روح ابلیس سوگند یاد میکنند (نقیبالممالک، امیرارسلان، 366، 427) و از او یاری میطلبند (همان، 436)؛ نرهدیو پیوسته نعرۀ «یا ابلیس» سر میدهد (همو، ملک جمشید، 129)؛ دیوان، ابلیس را خدای خود میدانند (هفتلشکر، 3)؛ هزاردستان، دیوی ابلیسپرست است ( اسکندرنامه، منسوب، 46).
در داستانها، گاه شخصیت دیوان به اژدها دگرگون میشود، مثل اژدهای دربندی که از سوی حضرت علی (ع) رهایی مییابد (تاکههارا، 191-192). سلیمان، دیوی را به اژدهایی که شیشۀ عمر دارد، دگرگون میکند (میهندوست، همان، 78).
ابرهایدیو چرمی دارد که هیچ حربهای بر آن کارگر نمیشود (خواجو، 2/ 319)؛ مکوکال نیز رویینتن است (هفتلشکر، 94)؛ تن فولادزره و برقدیو طلسمبند است و هیچ سلاحی بر آنان اثر نمیکند (نقیبالممالک، امیرارسلان، 412).
برخی از دیوان هرگز سیر نمیشوند (داراب، 1/ 428، 2/ 162)؛ نهنکال، دیوی ماهیخوار است (هفتلشکر، 82)؛ دیو، بچهها/ تخمهای سیمرغ را میخورد (میهندوست، همان، 200).
دیوان معمولاً 7 شبانهروز (هفتلشکر، 172؛ الولساتن، 333)، و گاه 40 شبانهروز (عسکریعالم، افسانهها، 257) و با چشم باز میخوابند (انجوی، قصهها، 2/ 31-32).
دیوان استحکامات نظامی بسیار پیشرفتهای مثل قلعههای استوار، دستنیافتنی و بدون راه و رخنه دارند (هراتی، 231-235؛ اسکندرنامه، منسوب، 64). آنان رزمافزارهایی مانند ارّهپشت (هراتی، 197)، دار شمشاد (انجوی، مردم و فردوسی، 59)، آسیاسنگ ( قصه، 535)، میل (هفتلشکر، 68)، ساطور و زنجیر 900منی (خواجو، همانجا) دارند.
دیوان تواناییهای شگفتی دارند (نک : سرامی، 807). آنان در معماری، شهرسازی، آبرسانی، دریانوردی، خواندنونوشتن، فرشبافی، پارچهبافی، پزشکی، داروسازی، به دست آوردن عسل و جز اینها بر آدمیان پیشی و برتری دارند (فردوسی، 1/ 22-43؛ بلعمی، 88؛ عسکریعالم، همان، 535-536)؛ برخی از دیوان توان پرواز دارند و پهلوانان را بر پشت خود سوار میکنند ( اسکندرنامه، منسوب، 53، 159؛ هفتلشکر، 82). اکوان دیو مانند سیمرغ پرواز میکند و غیب میشود (انجوی، مردم و شاهنامه، 2/ 62)؛ دیوان با قدرت جادویی خود آتش، برف، باران، تگرگ و جز اینها درست میکنند (هفتلشکر، 64-65)؛ آنان بوی آدمیزاد را بهخوبی حس میکنند (انجوی، قصهها، 1/ 329؛ میهندوست، اوسنهها، 91)؛ تنوره میکشند و به آسمان میروند (طومار نقالی، 247؛ هفتلشکر، 68)؛ دیوان مردم را خواببند، و خوابشان را نیز در شیشه میکنند (نقیبالممالک، امیرارسلان، 574؛ میهندوست، همان، 36)؛ دیو روغنی دارد که سر بریدۀ دختر را دوباره به گردن میچسباند (انجوی، همان، 2/ 47- 48)؛ اگر موی دیو را آتش بزنی، بیدرنگ حاضر میشود (میهندوست، همان، 181)؛ خانههای دیوان پر از گنج است (هراتی، 222؛ هفتلشکر، 51) و آنان داراییهای ویژهای مانند اناری که دختری از آن بیرون میآید، انگشتر جادویی، برگ مروارید (انجوی، همان، 1/ 80، 238، 332)، حوض پر از آب مروارید (صبحی، 235) و جز اینها دارند. باوجوداین، گاه از آنان موجوداتی بیخرد، ساده، پخمه و ترسو ساختهاند (مارتسلف، 46، 190-197).
دیوان در اساطیر ایرانی، در شمال زندگی میکنند (وندیداد، 19: 1؛ انجوی، مردم و فردوسی، 213)؛ برجستهترین آنها در سرزمین مازندران ساکناند. گروهی از دیوان در کوه قاف ( اسکندرنامه، منسوب، 248؛ عسکریعالم، ادبیات، 226)، غارها (خواجو، 2/ 185)، بیابانها و بیشهها (همو، 1/ 45)، زیر زمین (میهندوست، همان، 193)، درون چاه (نقیبالممالک، همان، 437)، دریا و کنار دریا (هراتی، 26)، چشمه (میهندوست، همان، 36) و چاه آب (انجوی، قصهها، 1/ 110) زندگی میکنند.
ازدواجکردن برای اهریمن و دیوان بسیار مهم است. در برخی از افسانهها، با دقت در زیرساخت داستان میتوان پی برد که ازدواج با محارم در میان دیوان رواج داشته است (عسکریعالم، افسانهها، 558) و پسازآنکه از اینگونه ازدواج محروم میشوند، از راه لواط آفریدههای خود را گسترش میدهند (نک : مینوی خرد، 7: 10)؛ جمشید نیز با وعدۀ لواط اهریمن را به دام میاندازد (داراب، 1/ 314). شاید در داستانی که دیو، پسری از پریان را ربوده (انجوی، مردم و فردوسی، 228)، نشانۀ کمرنگی از این ویژگی دیوان برجای مانده باشد. اهریمن و دیوان همواره در آرزوی برقراری پیوند با انسان بودهاند؛ گاه این پیوند به دور از چشم آدمی صورت میگیرد. ضحاک (بندهش، 149)، زنگیان، خرس و کَپی یا میمون (همان، 84)، زال ــ از دیدگاه سام ــ (فردوسی، 1/ 166)، اسفندیار (همان، 5/ 344) و کـوشِ پیلگوش ــ از نگاه پـدرش ــ (ایرانشاه، 202) حاصل پیوند انسان با دیو هستند. در روایتهای مردمی، کودکانی مانند فرهنگ (هفتلشکر، 88)، خسرو (ذوالفقاری و حیدری، 2/ 1388) و دیوزادۀ پهلوان (میهندوست، اوسنهها، 96، 221) که از پیوند انسان و دیو به وجود آمدهاند، «دیوزاد» خوانده میشوند. نرهدیوان گاه عاشق پریان و انسانها میشوند و برای به دست آوردن آنها تلاش میکنند. مکوکال (خواجو، 1/ 125-126)، اورنگ (انجوی، مردم و فردوسی، 154- 159)، ابرهایدیو (هفتلشکر، 117) و ارهنیش ( قصه، 275) عاشق پریاناند و آنان را میربایند. اکوان دیو 30 سال عاشق دختر کیوان شاه است ( اسکندرنامه، منسوب، 441-445). فولادزره (نقیبالممالک، امیرارسلان، 414) و الهاکدیو (همان، 575) معشوق خود را از شوهرانشان میربایند. در افسانهها نیز دیوان عاشق آدمیان میشوند (همایونی، 131-136) و زنان و دختران را میربایند (انجوی، قصهها، 1/ 94؛ عسکریعالم، همان، 272، 342). دیو هفتسر برای هر سرش دختری میرباید (میهندوست، همان، 36-37). مادهدیوان نیز عاشق انسان میشوند (سادات، 123- 128). زن غواصدیو جوانانی را دزدیده، و از آنان کام میگیرد (هراتی، 32-33). مادهدیوی موفق میشود با یک پادشاه ازدواج کند (مارتسلف، 110). مادر نرهدیو که خود دوران عاشقی سختی را سپری کرده است، به دختری عاشق برای رسیدن به معشوقش یاری میرساند (عسکریعالم، همان، 533 بب ). مادهدیوان با نام «دروج» (دینکرد، 4: 56) و «پری» (همان، 5: 8؛ قریب، فرهنگ، 281) شناخته میشوند؛ پریان بر سر راه پهلوانان قرار میگیرند و آنان را گمراه میکنند (سرکاراتی، 1-26)؛ آنان نقش مهمی در داستانهای هزارویکشب دارند (مزداپور، «افسانه ... »، 290 بب )؛ تهمینه (خالقی، 70)، زن جادو و غول در خانهای چهارم رستم و اسفندیار نیز از بازماندگان این پریاناند. در هفتلشکر روایت الفت (گ 299 ب)، زن جادو، «دیو» خوانده شده است. در شاهنامه، یکبار واژۀ «غول» آمده (ولف، 601)، که بیانگر رویکرد مادینگی غولان (جاحظ، 6/ 158- 159) است. دیو و پری نیز گاه پیوند زناشویی میبندند. زنان غواصدیو و سرخابدیو ظاهراً از پریاناند (هراتی، 32، 221). از پیوند دیو و پری، اسب حمزه ــ اشقر ــ به دنیا میآید ( قصه، 274-275). گاه قهرمان مرد داستان با خواهر یا دختر دیو ازدواج میکند (انجوی، قصهها، 1/ 114، 2/ 159؛ میهندوست، اوسنهها، 92) و گاه مادر دیوان را با وعدۀ ازدواج فریب میدهد (انجوی، همان، 1/ 238)؛ در برخی از نمونهها، دختران و زنانْ عاشق دیوان میشوند (علمداری، 115)؛ در برخی از روایتها، خواهر پهلوان که عاشق دیو شده است، با او درمیآمیزد و صاحب فرزندی میشود و به یاری دیو قصد کشتن برادر خود را نیز دارد (میهندوست، همان، 96-102، 221-246)؛ مادر شاهزاده اسماعیل پنهانی با دیوی که به دست پسرش گرفتار شده است، درمیآمیزد و فرزندی به دنیا میآورد؛ او نیز قصد دارد به یاری دیو، اسماعیل را نابود سازد (اکبری، تحقیقات ... )؛ این نوع عشق تا آنجا پیش میرود که زن میخواهد دخترش را بکشد (مارتسلف، 144)؛ پیرزنی دیو مجروح را بهبود میبخشد و با او به عیش مینشیند (میهندوست، سنتشکن، 115)؛ گاه نیز زن عاشق با موی دیو، شوهرش را میبندد تا دیو او را با دشنه چاکچاک کند (همان، 77-80).
سرنوشت دیوان را از زمان اوستا تا افسانههایی که امروزه نیز روایت میشوند، میتوان به دو دستۀ کلی تقسیم کرد:
این سرنوشتِ ویژۀ خدایان که به اهریمن و برخی از دیوان نیز رسیده، زندگیای جاودانه است که از خدایوارگی دیوان در دوران پیشازردشتی سرچشمه گرفته است. اهریمن در اوستای نو دوباره به دوزخ تیرهوتار رانده میشود یا خود میگریزد (یشتها، 19: 12، 96)؛ در متون پهلوی، اهریمن و دیو آز نیروهایشان را از دست میدهند، به دوزخ میافتند و زندانی میشوند (روایت، 62؛ بندهش، 148)؛ منهراسدیو نیز زندگی جاودانهای دارد. گرشاسپ او را زنده به کشتی میبندد و به دریا میاندازد یا او را زنده در میدان شهر به 4 دار میبندد (اسدی، 281، 283)؛ رستم نیز ابلیسدیو را زنده به زنجیر میکشد (هفتلشکر، روایت الفت، گ 326 آ- 338 ب). اگرچه، سرنوشتی ساختگی در طومار نقالی شاهنامه (ص 799) برای ابلیسدیو آمده است، اما در واقع، از فرجام کار او اطلاعی در دست نیست. در شماری از روایتهای شفاهی نیز برخی از دیوان زندگی جاودانه دارند (عسکریعالم، افسانهها، 614).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید