آق قویونلو
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 17 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240390/آق-قویونلو
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
اوزون حسن در 34 سالگی با کوراکاترینا دختر کالویوهانس که در غرب با نام یونانیاش دسپینا (شاهدخت) معروف بود، ازدواج کرد (کالکوکودیلس، II / 249؛ مالی پیرو، 25-26؛ فالمرایر، 259-261؛ مینورسکی، «ایران در سدۀ پانزدهم...»، 166؛ انجمن هاکلیوت، 270). جوزافا باربارو، آنجوللو و کاترینو زنو دربارۀ این زن میگویند که اوزون حسن از او 3 دختر و یک پسر داشت (همان، 103). گویا نام این پسر یعقوب بود که برادرانش پس از مرگ پدر او را بردار کردند. یکی از دختران او مارتا نام داشت که بعدها زن شیخ حیدر شد. نام او را زاهدی (ص 68) «بگی آغا» و خواندمیر (حبیب السیر، 4 / 430) «حلیمه بگی آغا» آوردهاند. زن نخستین او سلجوق شاه بیگم، یک کنیز کُرد بود (کونتارینی، 100) که در ادارۀ کشور نفوذ داشت (فضل بن روزبهان خنجی، 198). این زن چند پسر به نامهای خلیل، یعقوب، یوسف و احتمالاً مسیح داشت. مادر پسر دیگر اوزون حسن که زینل نام داشت، شناخته نیست. اوزون حسن در سالهای آخر سلطنتش مجبور شد با تمردهای پی در پی پسرش اوغور (اُغور، اوغر) لومحمد که حاکم شیراز بود مقابله کند (انجمن هاکلیوت، 74، 79). اوغورلو که در 879 ق / 1474م به سلطان عثمانی پناه برده بود، در 881 ق / 1476م (غیاثی 389: 880 ق / 1475م). در جنگی به دست گروهی ناراضی که از برادرش خلیل حمایت میکردند کشته شد (وودز، 99 به بعد). اوزون حسن به هنگام بازگشت از تفلیس بیمار شد و در تبریز در اول شوال 882 ق / 6 ژانویۀ 1478م درگذشت (عزاوی، 3 / 251؛ تاریخ قزلباشان، 16). او در 30 سالگی به فرمانروایی دیاربکر رسید و در 40 سالگی بر تخت پادشاهی نشست و در 54 سالگی درگذشت. این، با روایت جوزافا بابارو و کاترینوزنو درست میآید (انجمن هاکلیوت، 103، 241).حسن از بزرگترین فاتحان سدۀ 9ق / 15م بود. پایتخت خود را از آمِد به تبریز منتقل کرد و همۀ قبایل و عشایر آققویونلو را که در آناتولی شرقی اقامت داشتند به ایران فرا خواند و امپراتوری گستردهای در آن دیار پایه گذارد و سرزمینهایی به صورت اقطاع به امیران عشایر آققویونلو واگذار کرد (قزوینی، 358). امپراتوری آققویونلو در زمان او به اوج قدرت رسید (وودز، 91 به بعد). او قبیلۀ خود را که صحراگرد بود، به تمدن رهنمون گشت و بنیادهای علمی و دینی پدید آورد (قزوینی، 358) و به تقلید از عثمانیان تشکیلات اداری برپا ساخت. کتابهای گوناگون به فرمان او به ترکی ترجمه شد؛ حتیٰ فرمان داد که قرآن مجید را به ترکی ترجمه کردند و درحضور او به ترکی خواندند (اسلام آنسیکلوپدیسی، رویمر، «سلسله ترکمانان»، 168-174). مورخان او را به دادگستری و رعیتپروری ستودهاند (قزوینی، 358؛ غیاثی، 391؛ منجمباشی، 3 / 165؛ تاریخ قزلباشان، 13-16). جلالالدین دوانی او را برگزیدۀ سدۀ 9ق / 15م خوانده و در پی آن بوده است که در قرآن اشارتی به رویداد فرمانروایی آققویونلوها بیابد. او در سورۀ روم (30)، آیۀ سوم واژۀ «بضع» را که به حساب جمل 872 ق (= 1467م) یعنی سال پادشاهی اوزون حسن است مناسب یافت (دوانی، 29). دومینیکومالی پیرو از او به عنوان فرمانروایی که بیشتر ایران را متحد ساخت، یاد کرده و او را ستوده است (ص 25؛ تیه پولو، مقدمه).
(د 883 ق / 1478م)، پسر و جانشین اوزون حسن. وی در زمان پدر حکومت شیراز داشت و از فرزند ارشد اوزون حسن که اوغورلو محمد نام داشت و و در واپسین سالهای زندگی پدر کشته شد، کمی جوانتر بود. کونتارینی جهانگرد ایتالیایی در 879 ق / 1475م او را 35 ساله دانسته است (ص 100). به رأی وی، تولد او باید در حدود 845 ق / 1441م باشد، ولی از نوشتۀ دوانی برمیآید که او در آغاز فرمانروایی پدرش (828 ق / 1425م) به دنیا آمده است (مینورسکی، «پژوهشی...»، 122). خلیل در آغاز کار مقصودبیگ برادر ناتنی خود را به جرم همکاری با اوغورلو محمد کشت. کونتارینی مینویسد که مقصودبیگ به فرمان پدر (اوزون حسن) کشته شده است (انجمن هاکلیوت، 182) که البته درست نمینماید (فضل بن روزبهان، 26). در آغاز فرمانروایی، مادرش را که از دخالت او در ادارۀ امور مملکتی بیمناک بود، با برادر کوچکترش (یعقوب) به دیاربکر فرستاد (غفاری، 253؛ قرمانی، 337؛ خواندمیر، حبیب السیر، 4 / 431) و پسر خود الوند را در 9 ذیحجۀ 882 ق / 14 مارس 1478م به جانشینی خویش به فارس گسیل داشت. مراد بن جهانگیر، برادرزادۀ اوزون حسن که خلیل او را در آغاز کار به حکومت ساوه فرستاده بود، با حمایت برخی از عشایر قراقویونلو به مخالفت با او برخاست. خلیل، منصوربیگ پُرناک را به جنگ او مأمور کرد. منصوربیگ نزدیک سلطانیه شکست خورد (روملو، 570)، ولی سرانجام سپاهیان مراد از برابر لشکر خلیل گریختند و مراد که به فیروزکوه پناهنده شده بود، به فرستادگان سلطان سپرده شد و به قتل رسید (غفاری، 253؛ مینورسکی، «پژوهشی...»، 192). پس از چندی، یعقوب به مخالفت با خلیل برخاست و از دیاربکر به قصد جنگ با او عازم تبریز شد. در روستای ولدیان بین خوی و مرند در 14 ربیعالثانی 883 ق / 15 ژوئیۀ 1478م میان دو برادر جنگ روی داد و خلیل در زیر شمشیرهای پسران شیخ علیبیگِ مهردار و میرآخور ساتِلْمِش و پسرانش قطعه قطعه شد (فضل بن روزبهان، 82؛ غفاری، 253-254؛ روملو، 580). فرمانروایی او 6 ماه بیش نپایید (فضل بن روزبهان، 78؛ روملو، 571؛ تاریخ قزلباشان، 16). در دوران کوتاه پادشاهی او عمادالدین سلمان دیلمی از شوال 882 ق / ژانویۀ 1478م تا زمان مرگ فجیعش در جمادیالاول / اوت سال بعد در اصفهان عهدهدار مقام وزارت بود. همچنین قاضی علاء بیهقی مقام صدارت داشت (فضل بن روزبهان، 64). از سلطان خلیل به عنوان پادشاهی بیتدبیر یاد شده است (مینورسکی، «ترجمۀ عالم آرا»1، 26؛ خواندمیر، حبیب السیر، 4 / 431).
(د 896 ق / 1491م)، پسر اوزون حسن، در آغاز فرمانروایی او الوندبیک فرزند خلیل در شیراز و کوسه حاجی، از اعیان بایندریه، در اصفهان شورش کردند که هردو سرکوب شدند (غفاری، 254). در 885 ق / 1480م پشنگ دواتدارِ قایتبای، سلطان مصر با لشکر به دیاربکر آمد. یعقوب، بایندربیگ و سلیمان بیژن و صوفی خلیل موصلو را به جنگ او فرستاد. پشنگ در این جنگ کشته شد (همانجا). در همین سال بالشبیگ، امیرالامرای شام که آهنگ تصرف دیاربکر داشت، به دست لشکریان یعقوب به قتل رسید (قزوینی، 364). دوران 12 سالۀ (883-896ق / 1478-1491م) فرمانروایی یعقوب صرف تحکیم پایههای حکومت شد و در زمان وی مرزهای سرزمین آققویونلو همان مرزهای هنگام مرگ اوزون حسن بود (هینتس، 114). فضل بن روزبهان خنجی در عالم آرا... از او به عنوان جانشین شایستۀ اوزون حسن یاد کرده است (ص 150). دانستههای بسیاری از او در دست نیست، زیرا در زمان فرمانروایی او برخلاف زمامداری پدرش، جهانگردی به ایران نیامد (هینتس، 115). در دورۀ فرمانروایی یعقوب آشوب شیخ حیدر فرزند شیخ جنید که به قتل او منتهی شد، از نظر سیاسی بزرگترین تهدید محسوب میشد (همانجا، عزاوی، 3 / 270، 271). یعقوب مناصب و سیورغالهایی را که پدرش داده بود، استوار ساخت (قزوینی، 363). همچنین در 886 ق / 1490م «جمیع اخراجات ممالک محروسه را بخشید» (روملو، 601)، مورخان او را به دانشپروری و شاعرنوازی ستودهاند (منجمباشی، 3 / 166؛ فخری هروی، 65). به گفتۀ فضل بن روزبهان خنجی، سلطان یعقوب بر اثر بیماری در پنجشنبه 11 صفر 896 ق / 24 دسامبر 1490م در قراباغ درگذشت (ص 121؛ قزوینی 365؛ عزاوی، 3 / 275)، اما شرح گستردۀ بازرگانان ونیزی در سفرنامههاشان دربارۀ علت مرگ سلطان یعقوب که مربوط به روایات شفاهی 914ق / 1509م است، حکایت از مسموم شدن او به دست همسرش دارد. این گزارش به گونهای دیگر نیز تأیید شده است (انجمن هاکلیوت، 399-400؛ روملو، 626-627).
(مقـ 897 ق / 1492م)، پسر و جانشین یعقوب. او ارشد پسران خردسال یعقوب و گوهر سلطان خانم، دختر فرج یسار حکمران شیروان بود. امیران قبیلههای موصلو به مناسبت پشتیبانی صوفی خلیل از بایسنقر، از او حمایت میکردند، در صورتی که طایفههای پرناک و بایندر هواخواه مسیح میرزا برادر یعقوب بودند. در جنگی که میان این دو درگرفت، مسیح میرزا و گروهی از هواداران او کشته شدند مگر رستم میرزا (نوۀ اوزون حسن و دسپینا) که در قلعۀ النجق زندانی گردید (تاریخ قزلباشان، 18؛ غفاری، 255؛ قزوینی، 366). در زمان بایسنقر، میرزا ابراهیم پسر دانا خلیل مشهور به آیبه سلطان که از قدرت سلیمان بیژن از سرداران دورۀ یعقوب به وحشت افتاده بود، خود را به نخجوان رساند و رستمبیگ پسر مقصودبیگ را که صوفی خلیل به زندان افکنده بود، آزاد ساخت و به پایمردی قبیلۀ استاجلو به تبریز روی آورد. در نزدیکی مرند جنگی روی داد. در این نبرد سپاهیان بایسنقر به او پشت کردند و او به ناچار به شیروان به نزد پدرزنش فرخ یسار پناه برد (منجمباشی، 3 / 166) و سلیمان بیژن به دیاربکر گریخت. بایسنقر چندی بعد در شیروان خروج کرد، ولی به دست علی پرناک گرفتار شد و روز پنجشنبه 16 شعبان 897 ق / 13 ژوئن 1492م به تبریز آورده شد و در 17 رمضان / 13 ژوئیه در کوه سهند به قتل رسید (قزوینی، 369، 370؛ روملو، 630-635؛ عزاوی، 284-287). دوران حکومتش 20 ماه بود.
(مقـ 902ق / 1497م)، پسر مقصودبیک و نوۀ اوزون حسن، وی در اواخر رجب 897 ق / آوریل 1492م به تبریز آمد و به تخت نشست (قزوینی، 368؛ غفاری، 255؛ عزاوی، 3 / 288). در زمان پادشاهی او بدیعالزمان میرزا (روملو، ویراستۀ سدن، 15) پسر سلطان حسین میرزا (بایقرا) و کوسه حاجی بایندر سر به شورش برداشتند که رستمبیک آنان را سرکوب کرد (غفاری، 255؛ عزاوی 3 / 294). همچنین، کارکیا میرزاعلی در گیلان طغیان کرد. رستمبیگ، آیبه سلطان را همراه لشکریان قاجار به جنگ شورشیان گیلانی فرستاد. میرعبدالملک حسینی سیفی که در این جنگ با پادشاه گیلان همیاری داشت، فرار کرد، و لشکریان قاجار که همراه آیبه سلطان بودند، الکارود بارِ لمسر را که در اختیار کارکیا میرزاعلی بود، غارت کردند و از سرهای لشکریان گیلان منارهها ساختند (قزوینی، 369؛ مجدی، 970-971). سرانجام رستمبیگ پس از 5 سال و نیم حکومت در ذیقعدۀ 902ق / ژوئیۀ 1497م در جنگ با احمدبیگ کشته شد. در زمان فرمانروایی او کوششی برای جلوگیری از زوال آققویونلو انجام نیافت. قزوینی او را در بخشندگی ستوده است. در زمان پادشاهی او سیورغال و وظیفههای گوناگونی برای تهیدستان مقرر شد که در دوران سلطنت این خاندان سابقه نداشت (قزوینی، 368؛ روملو، ویراستۀ سدن، 15؛ قس: مینورسکی، «آققویونلو و اصلاحات ارضی»، 458).
فرزند اوغورلو محمد بن حسنبیگ (مقـ 903ق / 1498م) معروف به گوده یا کوده احمد ـ کوده به معنی کوتاه قد، و دست و پا کوتاه است (غفاری، 256). وی در 902ق / 1497م، در عصر سلطنت رستمبیگ خروج کرد و حسینبیگ علیخانی، داماد او، عبدالکریم بیگ لله را که از یاران رستمبیگ بود، در سلطانیه به قتل رساند و خطبه و سکه به نام احمدبیک (برادرزنش یا به گفته غفاری: پدرزنش) کرد (قزوینی، 371-372؛ غفاری، 255؛ جهانگشای خاقان، 76؛ عزاوی، 3 / 298). احمدبیگ دوبار در آذربایجان با رستمبیگ به جنگ پرداخت. بار نخست آیبه سلطان که زمینۀ پادشاهی رستمبیگ را فراهم کرده بود، از او روگردان شد و به سپاهیان احمدبیگ پیوست و با همکاری وی رستمبیگ را شکست داد و بار دوم رستم «مقبوض شده به قتل آمد» (قزوینی، 371؛ غفاری، 255). آیبه سلطان به پاس این یاری، به فرمانروایی کرمان رسید و به قصد کرمان عازم فارس شد و در آن دیار همراه فرمانروای آنجا ملک قاسمبیگ پرناک بر احمدبیگ شورید. در جنگی که میان آنان درگرفت، احمدبیگ و مرادش شیخ نقطهچی اوغلی و بسیاری از نزدیکان او در 18 ربیعالثانی 903ق / 14 دسامبر 1497م کشته شدند (قزوینی، 373؛ روملو، ویراستۀ سدن، 13-15). با مرگ او زوال آققویونلو آغاز شد. او با امیران درباری میانهای نداشت و آلت دست آنان نشد. قزوینی از ارادت وی به شیخ نقطهچی اوغلی سخن میگوید و مینویسد: «از سخن و صوابدید او تجاوز نمیفرمود، اما امساک بر طبیعت شیخ غالب بود و در اجرای سیورغالات و ادارات مضایقه مینمود» (ص 372). از اینرو، سران ترکمان و استاجلو اندک اندک از او بریدند و نهانی توطئه آغازیدند. بزرگترین بزه این پادشاه آن بود که میخواست به روش نیای خویش، اوزون حسن، مالیاتها را منسوخ و دست فرادستان را از تخت ستم کوتاه سازد. بر این گمان، به تغییر سیاست مالی کشور پرداخت (همانجا؛ غفاری، 255-256؛ مجدی، 972؛ روملو، ویراستۀ سدن، 13-14). اعتقادش به این امر به گونهای استوار بود که کندن ریشۀ ستم را بر سبیل شعاری روی نگین خود نقش کرده بود. نیز به تقلید عمش سلطان یعقوب، حکمها و فرمانهایی را که در گذشته برای بخشیدن سیورغالها به بزرگان کشور و سرداران و امیران سپاه صادر گردیده بود، لغو کرد (مینورسکی، «آققویونلو و اصلاحات ارضی»، 449-462؛ قس: پتروشفسکی، 144-152). دربارۀ تغییر سیاست مالی در دورۀ احمدبیگ چند گزارش در دست است. خواندمیر گفته است که احمدبیگ پس از بازگشت از عثمانی به زارعان و رعایا اعلام کرد که از این پس عدالت پاس داشته خواهد شد (حبیبالسیر، 4 / 443). بهرغم سلطنت کوتاه او هیچکس جرأت آنرا نیافت که برخلاف شرع کار کند و حتیٰ «پر کاهی به غیر حق از رعیت» بستاند. او گرد مناهی نگشت و از نوشیدن باده هماره پرهیز داشت. وی با دانشمندان به احترام رفتار میکرد. گزارشهایی که مورخان آن روزگار به دست میدهند، از عدالتخواهی او حکایت دارد. اینکه آیا او فرصت داشته است که در دوران پادشاهی خود این نیّات را به گونۀ مدونی در آورد یا نه، دانسته نیست. قاضی احمد غفاری معتقد است که سیاستهای احمدبیگ «به طریق روم» (روشهای عثمانی) استوار بود (ص 255). این بدان سبب است که او در سرزمین عثمانی نشو و نما یافته بود (رویمر، «سلسلههای ترکمانان» 188).
(د 910ق / 1504م)، پسر یوسف بیگ بن اوزون حسن. چون آیبه سلطان احمدبیگ را کشت، سکه و خطبه به نام سلطان مراد کرد (قزوینی، 374)، ولی پس از چندی از در مخالفت با مراد درآمد و او را در قلعۀ رویین دژ زندانی ساخت و با مادرش ازدواج کرد (مجدی، 972؛ قزوینی، 374) و با الوندبیگ و یاران او از در صلح درآمد. الوندبیگ در 904ق / 1499م از محمدی میرزا، پسر یوسفبیگ بن حسنبیگ، شکست خورد و به دیاربکر گریخت (غفاری، 256). ولی سرانجام در 905ق / 1500م به تبریز آمد و بر تخت نشست. الوند چند سالی بر پارهای از سرزمینهای زیر فرمانروایی آققویونلو حکومت کرد و سرانجام در 907ق / 1501م نزدیک نخجوان از شاه اسماعیل شکست خورد (عزاوی، 3 / 303) و به دیاربکر گریخت و 3 سال بعد در آن دیار درگذشت.
(مقـ 920ق / 1514م)، هنگامی که خطبه و سکه به نام او شد، وی نزد فرخ یسار در شروان بود. در آغاز 906ق / 1501م در حدود قزوین و ابهر (به گفتۀ غفاری، 257: قیدار) با الوندبیگ به جنگ پرداخت. حاصل این جنگ صلح بود با این شرط که عراق و فارس به سلطان مراد و آذربایجان و دیاربکر به الوندبیگ داده شود (همانجا؛ قزوینی، 376). سلطان مراد در دوشنبه 24 ذیحجه 908ق / 20 ژوئن 1503م در نزدیکی همدان با شاه اسماعیل به جنگ پرداخت و شکست خورد و به شیراز گریخت و از آنجا به دزفول و بغداد به نزد باریکبیگ پرناک رفت و 5 سال و نیم در آنجا فرمان راند (غفاری، 257؛ قزوینی، 379؛ عزاوی، 3 / 308). در 914ق / 1509م که از توجه لشکریان قزلباش به جانب عراق هراسان شده بود، همراه باریکبیک که فرمانروای بیچون و چرای آن دیار بود، به قرامان روم رفت و سرانجام در 920ق / 1514م به دست دورمشبیگ شاملو در دیاربکر کشته و سر او به تبریز نزد شاه اسماعیل فرستاده شد و «دولت طبقۀ آققویونلو سپری گشت» (قزوینی، 379؛ غفاری، 257). قزوینی گزارشی از «نهب و غارت و ظلم و ستم و مطالبات عنف» و کشاکش امیران و بسته شدن راهها در زمان سلطان مراد به دست داده است (ص 377).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید