آشور
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 14 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/239955/آشور
چهارشنبه 9 خرداد 1403
چاپ شده
4
تبلیغات مصر در فنیقیه و فلسطین به آرامش سناخریب پایان داد. لولی، امیر صیدا؛ صدقه، امیر عسقلان؛ حزقیا، امیر یهودیه؛ و ساکنان اکرون روابط خود را با نینوا قطع کردند. سناخریب ناگزیر در 704 قم به سرکوب یاغیان شتافت. لولی به قبرس گریخت، صدقه اسیر شد، سپاه مصری حامی اکرون شکست خورد و سناخریب، فرمانروایان طرف اعتماد خود را بر تخت نشاند و سپس به یهودیه حمله برد و لاخیش را تصرف کرد (نک : اسمیث، 70-72). سپس حمله به اورشلیم در دستور کار قرار گرفت. حزقیا برای اینکه دروازۀ اورشلیم را به روی سپاهیان سناخریب نگشاید، 30 تالان طلا، 800 تالان نقره، خزاین گرانبهای دیگر و نیز دختران و حرمسرایش را با نوازندگان مرد و زن خود تسلیم سناخریب کرد. افزونبر اینها، سناخریب بخشی از قلمرو او را به فلسطینیان داد (لاکنبیل، ج II، بند 240؛ نیز نک : اسمیث، 72-74). شکست حزقیا، که به تشویق اشعیای نبی از گشودن دروازۀ شهر سر باز میزند، در بابهای 18 و 19 دوم پادشاهان عهد عتیق به روایتی دیگر آمده است.سناخریب پساز اورشلیم، به طرف مصر لشکر کشید. در حالی که خود او دربارۀ حاصل کار سکوت کرده (دوم پادشاهان، 19: 35)، از کشتهشدن 185 هزار تن از سپاهیان آشور به دست فرشتۀ خداوند، البته پشت دیوارهای اورشلیم، سخن میرود. یوسفوس (کتاب X، فصل 1، بند 4-5) از کشتهشدن همین عده، بهسبب شیوع طاعون، گزارش داده است و به قول هرودت (کتاب II، بند 141)، موشهای بیشماری شبانه بندهای چرمین سلاح سربازان را جویدند. ظاهراً واقعۀ حملۀ سناخریب به اورشلیم و مصر در هم آمیختـه است (نیـز نک : اسمیـث، 74). در بابل اوضاع بدتر از فلسطین بود، اما با پیروزی سناخریب بر مردوخ بلادان، تا 694 قم اوضاع بابل آرام بود، در این سال سناخریب از زمین و دریا به ایلام حمله برد و پساز تصرف چند شهر در رأس خلیج فارس و گرفتن غنیمت، به آشور بازگشت. هلّوشو ـ اینشو ـ شینـک (Hallušu-inšušinak) (698-693 قم)، شاه ایلام، در حملۀ متقابلْ بابل را به تصرف خود درآورد و درنتیجه، 7 سال جنگ و شکست و پیروزی طرفین سپری شد (نک : هینتس، 124-125). در این هنگام پارسها نیز از فرصت استفاده کردند و بخشهایی از شرق ایلام و شاید هم انشان را به تصرف خود درآوردند ( ایرانیکا، II / 813). در 689 قم نبرد دیگری میان ایلام و آشور در ساحل دجله روی داد و سناخریب کاری از پیش نبرد و از سر خشم، شهر تاریخی بابل را، به قول خودش از پی تا بام ویران کرد و کوچهها را از مردگان انباشت و سپس شهر را آتش زد و برای اینکه حتیٰ خاک معابدش فراموش شود، به شهر آب بست و آن را به چراگاه بدل کرد (لاکنبیل، ج II، بندهای 339-341). 8 سال بعد، در ژانویۀ 681 قم، سناخریب در حال نیایش در معبدی در نینوا به دست پسرانش کشته شد و خدایانی که نگهبانش بودند، خرد شدند. پسران قاتل نیز به آرارات فراری شدند (دوم پادشاهان، 19: 37؛ اسمیث، 79). اسرحدّون (680- 669 قم)، که به هنگام کشتهشدن پدر به دست برادرانش در تبعید به سر میبرد، به زور شمشیر وارد نینوا شد. نخستین اقدام او بازسازی بابل بود، که بهتر از پیش ساخته، و بازسازی شد و خدایان تبعیدی به معابد خود بازگشتند (لاکنبیل، ج II، بندهای 639-687؛ رو، 312). از همین روی، مردم بابل تا پایان سلطنت اسرحدون تقریباً هیچ مزاحمتی برای او فراهم نیاوردند. در فلسطین که منطقهای پرآشوب بود، اسرحدون ناگزیر از خشونت شد و عبدی ـ میلکوتی، امیر صیدا، که در 677 قم سر به شورش برداشته بود، گردن زده شد. سپاهیان اسرحدون صیدا را زیرورو کردند و خاکش را به دریا ریختند. مردم صیدا به آشور تبعید شدند و خود شهر نیز به صور واگذار شد (همو، 312-313). سیاست باجستانی اسرحدون از ماناییان ــ که در شمال غربی ایران زیر نفوذ کیمیریان و سکاها بودند ــ با شکست روبهرو شد. در جنوب دریاچۀ اورمیه با اینکه مادها رسماً تحت نظارت آشور قرار داشتند، عملاً در حال تشکیل کشوری مستقل بودند. اسرحدون، که سخت نیازمند اسب فلات ایران برای سپاه خود بود، میکوشید تا بهنحوی از قدرتگرفتن مادها جلوگیری کند. به این منظور چند بار تا قلب ایران، نزدیک تهران کنونی، نفوذ کرد و در جنوب غربی، در ایلام شاهزادهای دستنشانده را در 675 قم به سلطنت رساند. اسرحدون در بهار 671 قم برای دستیافتن به مصر متوجه فلسطین، و از طریق صور و غزه وارد آنجا شد و بدون مقاومتِ چشمگیری، مصر سفلا را به تصرف خود درآورد (امستد، 396). دو سال بعد، در 669 قم، اسرحدون، در راه سرکوب شورش مصر، در حران درگذشت و بنابر وصیتش پسر ارشدش، آشور بانیپال، شاه آشور، و پسـر دیگـرش، شمـش ـ شـوم ـ اوکین (Šamaš-šum-ukin)، نایبالسلطنۀ بابل شدند (رو، 314-315؛ نک : امستد، 371). برخلاف انتظار، با اینکه از آشوربانیپال (668-627 قم) کتیبههای فراوانی به دست آمده، تنظیم فعالیتهای نظامی او کمی دشوار است. اگرچه پساز پیروزیِ سال 671 قم در مصر چندبار دیگر در آنجا شورش شد، آشوربانیپال ترجیح داد بهسبب سرکشی برادرش در بابل، از توجه به مصر بکاهد. در 667 یا 665 قم امیران شورشی صور و ارواد سرکوب شدند. 22 شاهک شهرهای فلسطین از خشکی تا ساحل و دریا هدایایی به آشوربانیپال پیشکش، و از او اطاعت کردند. این شاهکها همانهایی بودند که 6 سال پیش به اسرحدون برای ساخت کاخی در نینوا مواد ساختمانی داده بودند (وایسباخ، «اشورناصراپلی»، 206). در بابل، شمش ـ شوم ـ اوکیـن، که 7 سال وفادار مانده بود، سر به شورش برداشت و دم از استقلال زد. جنگ دو برادر 3 سال دوام داشت، تـا سرانجام شمش ـ شوم ـ اوکین در 648 قم در آستانۀ شکست، کاخش را به آتش کشید و خود در میان شعلههای آتش سوخت و آشوربانیپال رسماً پادشاه بابل نیز شد. سپس اعراب جنوب و نبطیان در حوالی بحرالمیت سرکوب شدند. تقسیم امپراتوری به دو پادشاهی را میتوان نوعی اعتراف به ضعف حکومت به شمار آورد. اورتکی فرمانروای بخشی از ایلام، که پیشتر هوادار آشور بود، به فکر بهرهبرداری از این ضعف افتاد و به سرزمین بابل حمله برد (نک : کامرون، 185). این حملۀ اورتکی آغازگر جنگهای پیدرپی میان آشور و ایلام شد. آشوربانیپال به جنگ با ایلام پرداخت و پساز مدتها کشمکش، سرانجام در 639 قم آشوریان پیروز شدند و ایلام و پایتختش ویران شد. سپاهیان آشور همۀ گنجینهها و اشیاء گرانبهایی را که شاهان ایلام سدهها پیش، از سومر و اکد آورده، و در ایلام بر هم انباشته بودند و همچنین گردونهها، اسبان و استران و یراقهای سیمین را به تاراج بردند. سربازان آشور 25 روز ایلام را زیر پا نهادند و خاندان شاهی و بزرگان شهرها را به آشور انتقال دادند. در این جنگ، آشوربانیپال زیگورات شوش و حتیٰ آرامگاههای شاهان ایلام را ویران کرد و به قول خودش، [مجسمۀ] گاوهای زینتی دروازۀ معبد را از جای کند (هینتس، 46) و 32 مجسمۀ شاهان ایلام را که از طلا، نقره، برنز و سنگ ساخته شده بود، با خود برد (همو، 48) و معبدهای ایلام را با خاک یکسان کرد و [خاک] خدایان را به دست باد سپرد و سربازانش به بیشههایی رسیدند که بیگانهای به درون آنها راه نیافته بود و پساز آشنایی با اسرار آنها، همه را به آتش کشیدند و نابود کردند (همو، 49). آشوربانیپال بر روی ایلام ویران نمک و خار پاشید و سروصدای حیوانات و فریادهای شادی را از کشتزارها دور ساخت و دستور داد تا حیوانات وحشی را در ویرانهها رها کنند، «تا در آنجا مانند خانههای خودشان به سر برند». صدها بنای خردشده و درهم شکستهای که باستانشناسان در شوش یافتهاند، مؤید گزارشهای سالنامههای آشوری است (کامرون، 207؛ لاکنبیل، ج II، بندهای 810-811). شاید در زمان آشوربانیپال بود که نخستین کتابخانۀ جهان، به معنی واقعی کلمه، در سرزمین آشور به وجود آمد. «کتابخانۀ الواح گلی آشوربانیپال» منابع علمی و ادبی زمان خود را در بر داشت. آشوربانیپال در 627 قم در نینوا درگذشت (برای تفصیل، نک : ه د، آشوربانیپال). پس از آشوربانیپال ــ که نیـرومندترین امپراتور آشور بود و سرزمین آشور را آخرینبار به اوج قدرت رساند (نک : استار، 131) ــ آشور در آستانۀ سقوط قرار گرفت و حدود 15 سال بعد، در 612 قم از جغرافیای سیاسی جهان محو شد. بزرگترین هنر آشوریان قدرت شاه و توانایی جنگیدن و تاختن بیرحمانه بر کشورهای ضعیف همسایه و غارت اندوختههای حکومتها و مردم بود. آشوریان تقریباً همۀ مظاهر فرهنگی خود را از بابل داشتند و چیز تازهای به آن نیفزودند، مگر پدیدههایی از غرب و فلسطین (نک : مایر، I(2) / 542).
شلمنصر سوم در 844 قم به پَرسواَش (سرزمین پارسها) اشاره میکند، که در این زمان احتمالاً در حوالی دریاچۀ اورمیه قرار داشت. 8 سال بعد (836 قم) در سالنامۀ شلمنصر، افزونبر اشاره به 27 شاهکی که در سرزمین پَرسواَش به شلمنصر خراج پرداخت میکردهاند (براندنشتاین، 1)، از مادها نیز یـاد میشود. به این ترتیب برای نخستینبار در تاریخ، بهصورت مکتوب، از دو قوم بزرگ غرب فلات ایران، که کمی بعد چهرۀ آسیای غربی را بهکلی دگرگون میسازند، یاد میشود. وقتی که مادها و پارسها به آشوریان برخوردند، از قدرت یکپارچۀ پراهمیتی برخوردار نبودند و هیچکدام از 27 شاهک پارسی مورد اشارۀ شلمنصر نمیتوانستهاند بیش از 2 تا 3 هزار سپاهی در اختیار داشته باشند. با توجه به اشارهای که در منابع آشوری به خراج دریافتی از ایران شده است، مادها و پارسها بیشتر اسب و گوسفند پرورش میدادهانـد. شمشـی ـ ادد پنجم (823-811 قم) به شهر مادی سگبیتّو و مدتها بعد تیگلت ـ پیلسر سوم (745 یا 744-727 قم) به سرزمین پرسومش (پرسواش)، شاید حوالی کوههای زاگرس کنونی و کمی جنوبیتر از پیش، حمله برد (همو، 2) و در 743 قم به قول خودش «شهر مستحکم مادها»، زَکْروتی، را به تصرف خود درآورد ( ایرانیکا، II / 811). شاهان آشور، برای دستیابی به اسب و منابع معدنی، بارها به فلات ایران و مادها حمله کردند و مادها نیز هرگز از کوشش برای حفظ استقلال و آزادی خود خسته نشدند. در 715 قم آریا، شاهک بوستوس، مرکز پرسومش نیز برای سارگن دوم خراج فرستاده است (براندنشتاین، همانجا). گزارشهای پراکنده دربارۀ آغاز کار مادها چندان دقیق نیست. بااینهمه، میتوان حدود 625 قم را که مادها به فرمانروایی کیاکسار (هوخشتره) خود را از انقیاد سکاها رهایی بخشیدند، در پیدایش یک فرمانروایی نسبتاً نیرومند، نقطۀ عطفی دانست (نک : دیاکونف، 363).
سیاست ضد آشور کیاکسار، فرمانروای ماد، با تصرف هرهر ــ مرکز اداری آشور در کوههای زاگرس ــ آغاز شد و به این ترتیب راه نینوا، پایتخت آشور گشوده شد. کیاکسار برای حمله به پایتخت آشور، از متحد خوبی برخوردار بود: نبوپُلسر که به تازگی فرمانروای مطلقالعنان بابل شده بود، نیز در سر هوای حملۀ مجدد به آشور را داشت. حملۀ نخست او به سرزمین آشور، با وساطت مصر، بینتیجه پایان یافته بود. کیاکسار در 615 قم دوباره به نینوا حمله برد، اما چون این شهر، با حمایت سکاها، پایداری کرد، وی متوجه شمال شد و پایتخت قدیم آشور را به تصرف خود درآورد. نبوپلسر پیشدستی کرد و با کیاکسار پیمان دوستی بست و نبوکدنصر (بختنصر)، ولیعهد بابل با آمیتیس، نوۀ کیاکسار، ازدواج کرد. کیاکسار یک بار دیگر وارد جنگ با آشور شد و سپاهیان آشور را به ستوه آورد و سرانجام یک سال بعد، در 612 قم، به کمک متحد خود نبوپلسر، نینوا را از پای انداخت. آخرین شاه آشور به حران گریخت و بهرغم کمکهای مصر، دو سال بعد با حملۀ متحدان مادی و بابلی آشور، پساز حدود 2 هزار سال فراز و نشیب، از فهرست کشورهای جهان حذف شد (نک : گیرشمن، 112-114).
از مجموع کتیبههای شاهان آشور چنین برمیآید که «شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه عالم و شاه کشور آشور»، مردی سنگدل و مصمم بود که بر ملتی با قدرتی دشمنشکن فرمان میرانْد و برای رسیدن به هدف و سرکوب مقاومت دشمن، حریف و سرزمینِ طرفِ تهاجم، از هیچ اقدام پرقساوتی رویگردان نبود (نک : سطـور پیشیـن). در نظام حکومت موروثی آشور هیچکس، در هیچ مقامی، اختیاری نداشت و به عبارت دیگر شاهْ خود دولت بود. او نمایندۀ آشور، خدای آشور بر روی زمین، بود. همین که ولیعهد انتخاب میشد، کاخ پدر را ترک میگفت و در مقر ولیعهد، کمی بالاتر از نینوا در ساحل دجله، سکنا میگزید و خود را برای سلطنت آماده میکرد و به هنگام سفـرهای جنگی، شـاه نیابت سلطنت را بر عهده داشت (نک : رو، 325-326). آشوربانیپال دربارۀ ولیعهدی خود مینویسد: گنجینههای مکتوب را خواندم، مسائل دشوار ضرب و تقسیم را حل کردم، نوشتههای هنری سومری و اکدی را مطالعه کردم. او میافزاید که سوار بر اسب میشد، به شکار میرفت، تیراندازی میکرد، نیزه میافکند، مانند سربازانِ سنگیناسلحه استفاده از سپر را فرا میگرفت و همزمان آداب سلطنت و رفتار شاهانه را میآموخت (لاکنبیل، ج II، بند 986). با درگذشت شاه، او را به جای نینوا، در آشور، پایتخت کهن سرزمین به خاک میسپردند. پساز دفن و خاکسپاری در همانجا مراسم تاجگذاری برپا میشد. در حالی که کاهنی تاج آشور و دبوس سلطنت را به او میداد، از او میخواست تا سرزمینش را گسترش دهد (رو، 326-327). شاه در مقام کاهن بزرگ، درگیر یک نظام پیچیدۀ دینی و همچنین در کار ساخت و تعمیر معابد بود. پادشاه آشور برای ادارۀ امپراتوری پهناور خود دستگاههای اداری بزرگی در اختیار داشت که از صدر اعظم شروع میشد و به شورای ریشسفیدان شهرهای کوچک و روستاها میرسید. بلندپایگان در کاخهای باشکوه پایتخت یا کاخهای ایالتی میزیستند و هریک دربار و املاک مخصوص به خود را داشتند (همو، 327- 328). میزان مالیاتی که از مردم سرزمین اصلی آشور گرفته میشد، محدود بود. همچنین در ارتش از مردم آشور، در مقایسه با کشورهای تحت سلطه، استفادۀ کمتری میشد (استار، 132). شاید بافت اداری و شیوۀ جنگیدن ارتش آشور در دوران قدرت این سرزمین، اختلاف چندانی با ارتشهای متخاصم نداشت، اما نکتۀ جالب توجه این است که آشوریان، با دقتی خستگیناپذیر، بسیاری از چگونگی جنگهای خود را، ضمن گزارشهای کتبی، با نگارههای بیشماری بر پایۀ تندیسها و ستونهای یادبود و بدنۀ صخرهها و دیوار کاخها، برای آیندگان به یادگار گذاشتهاند. این اسناد جنگی مصور، که در هیچ جای دنیا مانندی برای آن نمیتوان یافت، سربازان را در حال رژه، نبرد، کشتار، غارت، فروریختن برج و باروی شهرهای دشمن، همراهی اسیران و حتیٰ در حال استراحت در اردوی نظامی و در زیر چادر، در حال تیمار اسب، ذبح حیوانات، تهیۀ غذا، خوردن، آشامیدن و بازی و رقص نشان میدهنـد. همـۀ نظامیان، دستکم از زمـان تیگلت ـ پیلسر چکمه میپوشیدند و سوارهنظام لباس یکسان بر تن دارد و مجهز به کمان یا نیزۀ کوتاه است. سوارهنظام تا اواخر زمان سارگن از اسب بدون زین و رکاب استفاده میکرد. یکی از ویژگیهای ارتش آشور برخورداری از امکانات ویژۀ محاصره، مانند برجهای متحرک برای تیراندازی، الوار کلهقوچی برای شکستن دروازهها و همچنین گروه مهندسی برای پرکردن خندق، ایجاد خاکریز در کنار حصارها و نقبزنی بود. با تصرف شهر، بیدرنگ غارت و کشتار، آتشزدن و با خاک یکسانکردن آغاز میشد. گاهی نیز در صورت نیاز برج و باروی فروریخته مرمت میشد. ظاهراً ارتش آشور نخستین ارتش بزرگ جهان است که از سلاح آهنی استفاده کرده است (رو، 333-334؛ استار، همانجا).
دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1345 ش؛ رو، ژ.، بینالنهرین باستان، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، 1369 ش؛ عهد عتیق؛ نیز:
Brandenstein, W. and M. Mayrhofer, Handbuch des Altpersischen, Wiesbaden, 1964; Cameron, G., History of Early Iran, Chicago, 1936; Delaporte, L., Mesopotamia: The Babylonian and Assyrian Civilization, tr. V. G. Childe, London / New York, 1996; Diodorus of Sicily, Bibliotheca historica, tr. C. H. Oldfather, London, 1967; Ebeling, E., «Aššur», Reallexikon der Assyriologie, eds. E. Ebeling and B. Meissner, Berlin / Leipzig, 1928, vol. I; Ghirshman, R., Iran, from the Earliest Times to the Islamic Conquest, Baltimore, 1954; Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, Cambridge, 1946; Hinz, W., Das Reich elam, Stuttgart, 1964; Iranica ; Josephus, Jewish Antiquities, tr. H. St. Thackeray, London, 1966; Kent, R. G., Old Persian, Connecticut, 1953; Laessoe, J., People of Ancient Assyria, tr. F. S. Leigh-Browne, London, 1963; Luckenbill, D. D., Ancient Records of Assyria and Babylonia, New York, 1975; Meyer, E., Geschichte des Altertums, Stuttgart / Berlin, 1926; Olmstead, A. T., History of Assyria, Chicago / London, 1968; Oppenheim, A. L., Ancient Mesopotamia, Chicago / London, 1964; Pauly ; Smith, S., «The Supremacy of Assyria», The Cambridge Ancient History, eds. J. B. Bury et al., Cambridge, 1954, vol. III; Starr, Ch. G., A History of the Ancient World, Oxford, 1965; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones, London, 1949; Unger, E., «Aššur», Reallexikon der Assyriologie, eds. E. Ebeling and B. Meissner, Berlin / Leipzig, 1928, vol. I; Weidner, «Aššurnâdinapli», ibid; Weissbach, F. H., «AššurnâŞirapli», «Assyrien», ibid.
پرویز رجبی
دیـانت مـردم و دولت آشور بـاستانی، آیینـی چندخداپرست و در بیشتر موارد، قابل تطبیق با ادیان دیگر بینالنهرین کهن، بهویژه دین بابلی. در آشور خدایانِ بسیار با صورتها، صفات، علامات و معابد خاص خود پرستش میشدند (راولینسن، 27) و هر یک وظیفه یا وظایفی مخصوص به خود ــ یا احیاناً مشترک ــ داشتند. آشوریان تمامی مراحل حیات فردی و اجتماعی، و حتى گاهی امور جزئی زندگی را مرهون نظارت و حمایت این خدایان میدانستند («دائرةالمعارف ... »، 63). امتیاز اصلی این خدایان، خلود و جاودانگی بود، ولی آنان نیازها و احساسات آدمیان و سایر مخلوقات میرا را نیز داشتند (همان، 51).از میان این معبودهای متعدد، اشّور (خدای شهر و کشور آشور) با صفاتی نظیر خدای خدایان، پادشاه یا پدر خدایان، صانع آسمان و جهان زیرین و پدیدآورندۀ انسان، جایگاهی خاص داشت (همان، 56). از خویشکاریهای دیگر وی میتوان تعیین سرنوشت آدمی، احیا و بـاروری نباتات، جنگاوری، حمایت از سلطنت، پیروزکردن سپاهیان در میدانهای کارزار و شکستدادن دشمنان آشور را برشمرد (اُمستد، 585؛ نیز ERE, II / 313؛ «دائرةالمعارف»، همانجا). ازجمله نمادهای اشّور یکی درخت حیات بود که نقش خدای نباتیِ وی را نمایان میساخت، دیگری کمانی کشیده و آماده برای پرتاب پیکانی بود که در درون یک دایرۀ بالدار قرار داشت، و این نشانۀ تسلط جهانی او بود (بری، 14؛ دولاپورت، 309). سادهشدۀ این نماد (دایرۀ بالدار) هم معرّف جنگجوبودن او («دائرةالمعارف»، همانجا)، و هم نشانۀ خدای خورشید بودن وی انگاشته میشد (نک : برستد، 191). نمایش اشّور اساساً نه با پیکرۀ او، بلکه با ستون یا تیرکی بود که نماد اقتدار جهانی وی بر آن قرار داشت (هندکوک، 392-393). اشّور تشخص الٰهی کشور آشور بود، سپاهیان آشوری «نیروهای اشّور» بودند و دشمنانش، دشمنان او (همانجا).پس از اشّور، الٰهۀ ایشتر با صفت جنگاوری و عشق، مهمترین جایگاه را به خود اختصاص میداد. او هم خدای پادشاهان و هم خدای مردم بود؛ با جسارت تمام به دشمنان اینان حمله میبرد و آنها را مقهور میساخت. او از لحاظ شکوه و اقتدار، همشأن خدایان برجستۀ دیگر بود؛ نامش مترادف «خدابانو» است و بعدها تمامی خدابانوان تجلیات او به شمار آمدند (هندکوک، 393-394). شخصیت بسیار نزدیک به ایشتر، تمّوز (خدای نشو و نمای نباتی) است که همهساله به جهان زیرین میرفت و بازمیگشت و کنایه از مرگ نباتات در زمستان و شکوفایی دوبارۀ آنها در فصل بهار بود. او در آشور و دیگر مناطق بینالنهرین محور آیینهای عبـادی مردم ــ و نه دولتها ــ در ارتباط با باروری و حاصلخیزی به شمار میآمد (هوک، 27-34 21,). همچنین، دو گروه سهتایی از خدایان همواره شاخص بودند. تثلیث نخست مرکب از انو (خدای آسمان)، انلیل (خدای هوا و زمین) و ائه (خدای آبها) («دائرةالمعارف»، 52-53؛ جین، 92-93)؛ و تثلیث دوم شامل سین (خدای ماه)، شمش (خدای خورشید) و ادد / حدد (خدای طوفان) یا ایشتر بود (هوک، 17؛ جین، همانجا).دو خدای دیگر نیز در آشور از جایگاه بالایی برخوردار بودند: نینیب، خدای نبرد، و نرگل که ابتدا او هم خدای جنگ و ویرانی بود، اما بعدها خدای جهان اموات شد (پایک، 34؛ «دائرةالمعارف»، 64).از وجوه مهم دیگرِ دین آشوری، اعتقاد به وجود روح است، و آن اعم بود از ارواح خیر که افراد را راهنمایی و حفاظت میکنند، و ارواح شریر و دیوانی که دشمن انساناند و باعث انواع بدبختی، بلایا و امراض میشوند. حیات روزمرۀ آدمی وحشتزده از دستۀ اخیر بود (هوک، 12؛ جین، 103 92, 97,). اعتقاد به وجود فرشتگان، عالم اموات که در زیر زمین قرار دارد، و عقیده به تقدیر و سرنوشت از باورهای دینی رایج در میان آشوریان بود (راولینسن، 31, 32).آیینهای پرستش در آشور شامل خواندن ادعیه، قربانیکردن، سوزاندن بخور، تقدیم هدایا و اهدای شراب به خدایان، تطهیر، توبه، اعتراف و جز آنها بود (دولاپورت، 312-314 ؛ راولینسن، 37؛ نیز ERE, II / 318). آشوریان به انعکاس وقایع آسمانی بر زمین و اینکه علائم آسمانی، حرکات ثوابت و سیارات، شرایط جوی و جز آنها هر یک نشانی از ارادۀ خدایان است، اعتقاد داشتند (هوک، 77؛ جین، 100)؛ اعمالی چون فالگیری، سحر و جادو، غیبگویی و تعبیر رؤیا برای آگاهی از قصد خدایان و کنترل وقایع آینده هم رواج بسیار داشت. پرداختن به این امور، همچون مراسم عبادی دیگر که پیشتر گفته شد، بر عهدۀ طبقات مختلف روحانیان و با نظارت و رهبری ایشان بود (هوک، 89 54,؛ دولاپورت، 310؛ جین، 94-98).اساطیر دینی آشور سخت متأثر از الگوی اساطیر بابل بود؛ ازجمله اسطورۀ خلقت که در آن فقط اشّور جایگزین مردوک ــ خدای بزرگ بابل ــ و یا انشر شد. هدف از خلقت انسان، خدمت به خدایان و رها ساختن ایشان از پرداختن به وظایف، انگاشته میشد (هوک، 48). از جملۀ پاداشهای اطاعت از احکام دینی و داشتن تقوای الٰهی، سعادت و طول عمر دنیوی بود (دولاپورت، 314؛ «فرهنگ ... »، 109). با عنایت به زندگی پساز مرگ، آشوریان تصور روشنی از بقا و جاودانگی نداشتند (ترور، I / 101؛ جین، 96). در اندیشۀ اینان، روح پساز جدایی از بدن، به اعماق زمین، به قلمرو تیره و ظلمانی فرومیرفت و بازگشت از آن هرگز امکانپذیر نبود («دائرةالمعارف»، همانجا؛ مکازلند، 53). در دین آشور اعتقاد به داوری پساز مرگ و پاداش و کیفر اعمال نیک و بد ملاحظه نمیشود (دولاپورت، همانجا؛ برستد، 191؛ بری، 14).
Berry, G. L., Religions of the World, New York, 1958; Breasted, J. H., Ancient Times, Boston etc., 1935; Delaporte, L., Mesopotamia: The Babylonian and Assyrian Civilization, tr. V. G. Childe, London / New York, 1996; A Dictionary of Comparative Religion, ed. S. G. F. Brandon, London, 1971; ERE; Handcock, P. S. P., Mesopotamian Archaeology, London, 1912; Hooke, S. H., Babylonian and Assyrian Religion, Oxford, 1962; Jayne, W. A., The Healing Gods of Ancient Civilizations, New York, 1962; Larousse Encyclopedia of Mythology, ed. R. Graves, London, 1959; Mc Casland, S. V. et al., Religions of the World, New York, 1969; Olmstead, A. T., History of Assyria, Chicago / London, 1968; Pike, E. R., Encyclopaedia of Religion and Religious, New York, 1950; Rawlinson, C. G., «The Religion of the Assyrians», Religious Systems of the World, London, 1930; Trever, A. A., History of Ancient Civilization, London, 1937.
نوریسادات شاهنگیان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید