آشور
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 14 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/239955/آشور
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
چاپ شده
4
آشور \āšūr\، عنوان سرزمین و شهری باستانی در دو کرانۀ دجله، از زاب کوچک تا مرکز سوریه و عراق امروزی. این شهر از نظر تاریخی از حدود 2400 تا 612 قم نقش بسیار مهمی در کشورهای دارای فرهنگ بینالنهرینی و فلسطین داشت. هـرگاه در کتیبـههای شـاهان نخستین، مـانند شمشی ـ ادد (Šamaši-Adad)، به شکلهای گوناگون، به نـام اَ ـ شـور (a-šur) برمیخوریم، منظور همان شهر آشور است. نخست در زمان اشّور ـ اوبلّیـط (Aššur-uballiŧ) اول است کـه سخـن از مات ـ اش ـ شور (Mât-Aš-Šur) (سرزمین آشور) به میان میآید (اونگر، 172؛ ابلینگ، 195). مهمترین شهرهای سرزمین اصلی آشور اینها ست: الش (Alše) (= شِمامُخ)، اربئیلو (Arbaºilu) (= اربل)، اَشّور (قلعت شِرقـات)، بلاطـو (Balâŧu) (= اسکـی مـوصل)، دور ـ شرّوکیـن (Dûr-Šarrukîn) (= خُرسآباد)، ایمگـور ـ اِنلیل (= بَلاوات)، کلخو (کـالـح، نمـرود)، کلـزو (= قـسـیـر = سَـدَوه؟)، کـار ـ نینـلـیـل (Kâr-Ninlil) (= کَـرَمـلـس)، کار ـ تـوکـولـتـی ـ نـیـنـورتَ (Kâr-Tukulti-Ninurta) (= تـولول ـ آکر)، نینوا (= نبی یونس)، تَربیصی (= شریف خان) و سرانجام تقریتئین (Taqritain) (= تکریت) (همو، 196).
منابع آشورشناسی شامل کتیبهها (ح 200 هزار قطعه) و نگارههای فراوان فرمانروایان آشور، و بهندرت نوشتههای مصری به خط هیروگلیف (بهویژه کتیبههای العمارنه) و یافتههای باستانشناختی مربوط به پس از نیمۀ هزارۀ 2 قم است. البته در عهد عتیق نیز (دوم شاهان، اشعیاء نبی، ناحوم نبی، ارمیاء نبی و حزقیال نبی) گهگاه به اشارههایی برمیخوریم که در کنار مفاد کتیبهها و مقایسۀ آنها با یکدیگر، خالی از فایده نیست. افزونبر اینها، قطعاتی ناچیز نیز از بروسوس کلدانی و قطعاتی که از ابیدِنوس در کتابهای ازبیوس و موسیٰ خورنی بر جای مانده است. گفتنی است که هرودت (کتاب I، بند 104) میگوید: تاریخ آشور را در کتاب دیگری بررسی خواهد کرد، اما ظاهراً یا او چنین نکرده، یا کتاب او دربارۀ آشور از میان رفته است (نیز نک : همان، بند 184). ازاینرو، آگاهی ما دربارۀ آغاز و ادامۀ حضور پرصلابت و دوهزارسالۀ آشور، در یکی از مناطق بسیار مهم مدنیت عصر باستان، رضایتبخش نیست و گاهی حتیٰ در میان آشورشناسان بزرگ در تعیین مواد تاریخی اتفاق نظر وجود ندارد و پردازنده به تاریخ آشور ناگزیر با آشفتگی در مواد تاریخی روبهرو میشود. بااینهمه، نقش آشور در همآمیزی فرهنگهای منطقه و نیز در تجارت اقوام سامی با مردم آسیای صغیر و از طریق فلسطین با بازرگانی دریایی از چنان جذابیت ویژهای برخوردار است که آشورشناسان را به کوششی خستگیناپذیر در بازیابی و بازخوانی منابع وا داشته است. بدون تـردید از کتـابخانۀ آشور بانیپال (نک : دنبـالـۀ مقـاله) میتوان بهعنوان یکی از گرانبهاترین میراثهای بشری نام برد. روز 14 سپتامبر 1802، گروتفند، از اهالی گوتینگن آلمان، نخستین مرحلۀ بازخوانی خط میخی فارسی باستان را اعلام کرد و دیری نگذشت که به سبب سهزبانه بودن بیشتر سنگنبشتههای هخـامنشیان، متنهـای بابلـی ـ آشوری نیـز یکـی پس از دیگری بازخوانی شد. از آن میان، البته کمی دیرتر، میتوان به الواح کتابخانۀ آشور بانیپال اشاره کرد. ذخیرۀ موجود گنجینۀ متنهای آشوری متجاوز از 160 هزار قطعه است (نک : پاولی، II(2) / 1754). بابلی و آشوری نیز درواقع گویشهایی از یک زبان واحدند. ذخیرۀ لغویِ تاکنون بازیافته بسیار غنی است و به آسانی میتوان دریافت که خویشاوندی این زبان با سامی شمالی بیشتر است تا سامی جنوبی. بااینهمه، هنوز با قاطعیت نمیتوان گفت که این زبان به شاخۀ آرامی سامی نزدیکتر است، یا بـه شاخۀ عبری ـ کنعانی (همان، II(2) / 1755).
سرزمین آشور که در حقیقت قلمرو فرمانروایی حکمرانان شهر آشور بود و از هزارۀ 2 قم تبدیل به یکی از قدرتهای بزرگ آسیای مقدم شد، از شمال و شرق به درههای دامنۀ کوههای ارمنستان بزرگ و کردستان، از جنوب به جبل حمرون، حـدود سرزمین بابل، و از غرب به بیابان بینالنهرین مرکزی محدود میشد. در حالی که منطقۀ شرق دجله حتیٰ بدون آبیاری نیز حاصلخیز بود، بقیۀ قلمرو آشور خشک و بیابانی بود. به نظر پلینی، تمام بینالنهرین سرزمین آشور بود و استرابن حتیٰ کردستان و سوریۀ امروزی را نیز جزو قلمرو آشور میدانست. شهر آشور که واحهای بیش نبود، حفاظ طبیعی نداشت و در حقیقت جز قبیلۀ آشور، که در نزدیکی شهر میزیست، پشتیبان دیگری نداشت. از همینرو، در سنگنبشتهها، مات ـ اش ـ شور هرگز نام یک کشور نبود، بلکه همواره نام قبیلهای کوچک و نیز عنوان سیاسی قلمرو حکومتی بود که برگرفته از شهر و قبیلۀ کوچک آشور بود. ازاینرو، بار معنایی اصطلاح «سرزمین آشور» هماهنگ با قلمروی بود که هریک از شاهان این سرزمین در اختیار داشت. تازه پساز فروپاشی فرمانروایی آشور، و در زمانی که حتیٰ نام شهر آشور نیز نامی ناشناس بود، آرامیها با تکیه بر گزارشهای سنتی محلی ــ که نینوا را پایتخت فرمانروایی آشورِ پیش از اضمحلال میشناخت ــ قبیلۀ ساکن زاویۀ زاب و دجله را آشور (آرامی: اثور Athōr؛ یونانی: اتوریا Aturia) نامیدند. ازاینرو، در زمان اشکانیان، نام آشور برای تمام ایالتی که در میان بابل، بینالنهرین، ارمنستان، ماد و شوش قرار داشت، به کار رفت (وایسباخ، «آشور»، 228). سرزمین آشور بیشتر از این، چند شهر بزرگ نداشت: آشور، کالح (کلخو)، نینوا و اربل. از تبار مردم این سرزمین آگاهی موثقی در دست نیست. چنین به نظر میرسد که نخست، آمیختهای از مردم آسیـای صغیر ـ ارمنستان، و سپس اقوام گوناگون سامی، جمعیت اصلی آشور را تشکیل میداده است. نام این باشندگانِ نخستین با نام خدایشان، آشور، یکی است. در زمانی کهنتر این نام به صورت اَسیر (اَشیر) نوشته میشد، که به مرور به آشور بدل شده است. ظاهراً این نام نیز، مانند خود ساکنان نخستین، ریشهای سامی ندارد. بااینهمه، این نام میتواند پیوندی با نام سرزمین «اَشِر» (Ašer) در فلسطین و «اَشِرَ» (Ašera) (اشرت Ašrat)، الٰهۀ آموریان، داشته باشد. آموریان با دیگر قبایل سامی بینالنهرین خویشاوندان همان قبایلیاند که ساکنان بومی و کهن اور را در خـود مستحیـل کـردنـد (مـایـر، I(2) / 608). از حدود 2400 قم، اکثریت بـا اقوام سامی ـ اکدی بـود، که در دورههای بعدی همواره نقش مهمی در تاریخ آشور داشتند. از 2000 قم، هوریها نیز به آنها افزوده شدند. به نظر میرسد با پیوستن هوریها، بافت اجتماعی آشوری ـ بابلی متنوعتر شده باشد. منابع موجود از حضور روزافزون جمعیت آرامی در آشور از 1000 قم حکایت میکند. طبیعت سرزمین آشور زمینۀ مساعدی برای تأسیس حکومتی بزرگ داشت. شمال و شرق سرزمین اصلی آشور کوهستانی، و بخش جنوبی آن هموار، پرآب و حاصلخیز بود و مرزهای غربی نیز به دشتهایی با تپههای پست منتهی میشد. فلسطین، با اینکه تقریباً همواره تحت نفوذ مستقیم و غیرمستقیم دولتهای آشور بود، هرگز جزو قلمرو اصلی کشور نشد. هوا نیز مناسب بود و از بروز سرمای شدید در این سرزمین بهندرت گزارشی در دست است. در چراگاههای کوهستانی، گاو، اسب، بز، گوسفند و انواع جانوران شکاری، مانند قوچ کوهی و گوزن، تغذیه میکردند. نیشکرزارهای آشورِ باستان کُنام شیران بسیار بود و شکار شیر، به گواهی نگارههای فراوانی که در دست است، یکی از سرگرمیهای معمول شاهان آشور بود. از محصولات کشاورزی آشور خرما، بادام، غلات، کنف، پنبه و بهویژه انگور را در مناطق پست و گرم میتوان نام برد. وجود انار، انجیر، زیتون، گردو و جنگلهای چنار و بلوط نیز حکایت از حاصلخیزی ویژۀ این سرزمین داشت.
در دوران نوسنگی در حسونه، سامره، تل حلف و بهویژه در نینوا به نشانههایی از اجتماعات برمیخوریم (رو، 58-65). نخستینبار از حدود 2400 قم با ورود جمعیتی اکدی به منطقه، امیرنشینی مستقل، اما تحت نفوذ سومر پدید آمد. تردیدی نیست که فرمانروایان نخستین سرزمین آشور، که اغلب آموری بودند، دستنشاندگان شاهان سومر و اکد بودهاند (مایر، I(2) / 609). در فصل مشترک هزارۀ سوم به هزارۀ دوم قم، با فروپاشی سلسلۀ سوم اور ــ که بهرغم اختلافات قومی، عامل یکپارچگی بینالنهرین بود ــ و با تحولات عمیقی که در منطقه به وجود آمد، فصل تازهای از اوضاع اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در آسیای مقدم آغاز شد. در آغاز هزارۀ دوم در بینالنهرین شمالی، در شهر آشور کـه یکـی از مـراکز فـرهنگی ـ بازرگانی مهم منطقه بود، چند خانوادۀ بلندپایه در کَنِش (کولتپه) و در دیگر مناطق آسیای صغیر مراکز تجاری چندی را در اختیار داشتند. الواح گلی بهدستآمده از کنش از نقش مهم آشور در تجارت قلع و منسوجات در سدههای متمادی حکایت میکند. پارچههای بافت بابل نیز از طریق آشور به آسیای صغیر میرفت و از آنجا نقره به آشور سرازیر میشد (اپنهایم، 91-92). ازاینرو، در زمان سقوط سلسلۀ سوم اور، آشور که تبدیل به یک دولتشهر شده بود، در وضعی بود که بتواند با بهرهگیری از اوضاع آشفتۀ بینالنهرین، به طور جدی قدم به عرصۀ سیاست بگذارد و در جهان باستان نقش مهمی را برعهده بگیرد.
فرمانروایی آشور، با توجه به موقعیت سیاسی، دارای 4 مرحلۀ مشخص انقیاد، استقلال، قدرت بزرگ و قدرت برتر در آسیای مقدم بود. اما هنوز، بهسبب کمبود سند، امکان تهیۀ فهرستی دقیق و منظم از فرمانروایان کوچک و بزرگ آشور به وجود نیامده است. نخستین دورۀ قدرت سرزمین آشور حدود 1920 قم (یا 2050 قم) (همانجا؛ وایسباخ، «آشور»، 229) با سلطنت ایلوشومَ (Ilušuma)، مؤسس حکومت آشور مستقل، شروع میشود و با شروکین به پایان میرسد (همانجا). ایلوشومَ، که از خاندانی آموری بود، ظاهراً با انگیزۀ گستردن قلمرو بازرگانی آشور، به بابل حمله برد و نخستینبار برتری قدرت آشور را به نمایش گذاشت (اپنهایم، همانجا). در زمان شروکین دوم، امپراتوری آشور مدتی کوتاه برتری قدرت خود را حفظ کرد و دامنۀ نفوذ آشور، بهویژه با نقش پراهمیت دادوستد، تا آسیای صغیر توسعه یافت. سرزمین آشور دومین مرحلۀ اعتلای قدرت خود را بار دیگر مدیون فرمانرواییآموری به نام شمشی ـ ادد اول (1808-1767 قم) است. در زمان او آشور از نظر سیاسی به موقعیت مناسبی دست یافت و حتیٰ مدتی کوتاه رقیب بابل شد. دادوستد فراموششده با آسیای صغیر، اینبار به نفع دربار، از نو پا گرفت، که البته دوام چنـدانی نیـافت. همچنین زمـان شمشی ـ ادد را میتوان آغاز توسعهطلبی سیاست آشور به حساب آورد که تا سدۀ 7 قم بارزترین سیاست آشوریان بود. شمشی ـ ادد حکومت محلی ماری (تل حریری) را در فرات میانه از میان برداشت و یکی از پسران خود را نایبالسلطنۀ آنجا کرد. نایبالسلطنۀ ماری به اصرار پدر با دختر امیر قطنه، در سوریۀ مرکزی که نقش مهمی در تجارت بینالنهرین بـا ساحل مدیترانه داشت، ازدواج کرد. شمشی ـ ادد با لشکرکشی به فلسطین از طریق شمال سوریه، ضمن بهدستآوردن غنـایم جنگـی، بـه اعتبـار خـود افـزود. پسر دیگر شمشی ـ ادد، به دستور او کوهنشینان جنوب غربی دجله را سرکوب کرد. همۀ آگاهیهای مـا از شمشی ـ ادد از کتیبههای خود او و نامۀ وی به پسرش در ماری است (لسو، 39 ff.). او که فرمانروایی بسیار فعال بود، خود را «شاهِ جهان» میخواند. ظاهراً شخصیت شمشی ـ ادد الگوی معاصر او، حمورابی، در بابل بوده، که در ابتدای کار خـود تحت نفـوذ سیـاسی وی قرار داشته است (نک : دولاپورت، 242). بـا مرگ شمشی ـ ادد، آشـور بـه سـرعت قـدرت خود را از دست داد و به مرور زیر نفوذ حکومت میتانی قرار گرفت. پایان فـرمانروایی شمشی ـ ادد سوم (1767 قم) آغاز دورهای تاریک از تاریخ آشور است و تا آغاز سدۀ 15 قم دربارۀ جانشینان شمشی ـ ادد چیزی در دست نیست؛ بیشتر از هیتیها و اقوامی از آسیـای صغیـر سخـن میرود که پس از شمشی ـ ادد بـه قدرت رسیدهاند. در سدههای 16 و 15 قم با حکومت میتانیها روبهرو میشویم که زبان، دین و نامهایشان با هیتیها پیوند دارد. جایگاه اصلی میتانیها منطقۀ میان فرات و بِلیشو، اُسروئنۀ روزگاران بعدی است. در آن زمان، در میتانی سلسلهای فرمان میراند که با توجه به نامهایشان و با توجه به اینکه در اسنادشان، خویش را هرّی (Harri)، یعنی آریایی، میخواندند، تباری آریایی داشتند. ظاهراً این آریاییها که همراه رؤسای خود به میتانی کوچیده بودند، قدرت آشور را درهم شکسته، و میتانیهای بومی را به قدرت رسانده بودند (نک : مایر، I(2) / 671-672). در میان نامههای العمارنه به نامهایی برمیخوریم که بدون تردید آریاییاند. این نامها در خاندانهای حکومتی فلسطینی بیشمارند. به این ترتیب، تمام سوریه تا مرز کویر آکنده است از آریاییها. در شمال سوریه، در منطقۀ کماژن و در دو سوی فرات نیز به خاندانهای آریایی (ایرانی) برمیخوریم (همو، I(2) / 676-677). سرانجـام اشّور ـ اوبلّیط اول (1365، 1363-1330، 1328 قم) به کمک فرمانروای اَلشِ (اَلزی)، با غلبه بر ارتَتامۀ دوم، فرمانروای آریایی دولت هـوری ـ میتانی، خـود را شاه بـزرگ و شاه جهان خواند. پس از این پیروزی، میتانی میان الش و آشور تقسیم شد (وایسباخ، «آشور»، 253). در این زمان دولت آشور برای دستیافتن به سواحل مدیترانه متوجه فلسطین شد، اما هیتیها که جانشین میتانیها شده بودند، سد راه شدند. ادد ـ نیراری (1305-1274 قم) و شلمنصر (šalmaneŞar) اول (سل 1273؟-1244؟ قم) تمام منطقۀ بینالنهرین علیا تا فرات را به تصرف خود درآورند. شلمنصر دژهای کوهستانی اورارتو یا ارمنستان و سرزمین گوتیان را تصرف کرد و سپس متوجه هوریان و مزدوران هیتی و اخلمو شد، عدۀ بیشماری را کشت و 180 آبادی را ویران کرد و آتش زد (لاکنبیل، ج I، بند 116). به این ترتیب، هوریان آخرین سنگر خود را از دست دادند و آشوریان در کرکمیش، در دروازۀ سوریه، مستقر شدند (نک : رو، 236-237). در زمـان توکولتی ـ نینورتَیِ اول (1234؟-1207؟ قم) بار دیگر آشور به قدرتی بزرگ بدل شد. به فرمان او در ساحل شرقی دجله، در چند کیلومتـری شمـال آشور، مقر جدیدی به نام کار ـ توکولتی ـ نینورتَ تأسیس شد. امکانات فرهنگی ـ هنری و بناهای باشکوهی که در آشور و در مقر جدید ساخته شدند، از غارتهایی در مناطق بهتصرف درآمده حکایت داشت. در اواسط سدۀ 13 قم ایلام پس از سکوتی 400ساله دوباره در صحنۀ سیاست ظاهر شد. بنابراین یکی از هدفهای ایلام، غلبه بر کاسیان بینالنهرین و کاسیان باقیمانده در ایران بود. به این ترتیب، کشتیلش (Kaštilaš) سوم (یا چهارم)، فرمانروای بابل، در میان دو دشمن، یعنی اونتَش ـ گَل، فرمانروای ایلام (سازندۀ زیگورات چغازنبیل شوش) و توکولتی ـ نینورتَ قرار گرفت. شاه آشور بابل را تصرف کرد و آشوریان را غرق در افتخـار ساخت. توکولتی ـ نینورتَ در کتیبهای که در یکی از بناهای آشور به دست آمده است، میگوید: کشتیلش را ناگزیر از جنگ، و سپاهیانش را قلع و قمع کرده، و به دست خود، او را اسیر ساخته است و گردنش را مانند یک چارپایه با لگد شکسته، و آنگاه او را با تن برهنه و دست بسته نزد خدای خود در آشور برده است (لاکنبیل، ج I، بند 145). چند سال بعد، نخستین شاه آشوری که به خلیج فارس دسـت یـافتـه بـود، در شـورش پسـرش اشّور ـ نـادیـن ـ اپـلـی (Aššur-nâdin-apli)، و نجبای آشور در کاخ کار ـ توکولتی ـ نینورتَ به ضرب شمشیر کشته شد (اُمستد، 55؛ وایدنر، 212-213). ظاهراً حکومت چهارسالۀ اشّور ـ نادین ـ اپلی توقعات یاران درباری وی را برآورده نکرده است و بعید نیست که او نیز مانند پدر، به قتل رسیده باشد. پس از وی، مدتی آشور مطیع بابل شد (همانجا). بااینهمه، بابل نتوانست قدرت خود را در منطقه حفظ کنـد. شوتـروک ـ نهونتِ (Šutruk-nahunte)، فرمانروای ایلام، در 1160 قم با حمله به بینالنهرینِ جنوبی، سلسلۀ کاسی را به زانو درآورد و شهرهای بابل را به طرز بیسابقهای تاراج کرد و یادگارهای تاریخی، ازجمله مجموعۀ قوانین حمورابی را به شوش انتقال داد. همزمان با این پیروزیِ ایلام در آسیای مقدم، اتفاقاتی رخ داد که همۀ آنها در شکلگیری آتی سرزمین آشور تأثیری مستقیم داشت. مصر بهسبب اختلافات داخلی بیاندازه ضعیف شد. فلسطینیان در کنعان مستقر شدند و حضرت موسیٰ (ع) قوم خود را به سوی سرزمین فلسطین هدایت کرد (رو، 238؛ نک : مایر، I(2) / 523). در اواخر سدۀ 12 قم اوضاع سیاسی منطقه از هر جهت به نفع فرمانروای آشور دگرگون شد. مصر دیگر یک قدرت خارجی نبود. امپراتوری هیتیها درهم شکسته بود و قدرتی به نام میتانی وجود نداشت. بنیاسرائیل با استفاده از فرصت، بر سرزمین مقدس تسلط یافته بودند. آرامیان، که در سوریه قدرت گرفته بودند، بینالنهرین و بابل را تحت فشار قرار داده بودند و بر کوههای ارمنستان و غرب فلات ایران، هرجومرجی تمامعیار حکمفرما بود (امستد، 62). از میان رفتن سیادت هیتیها و مصریها بر سوریه ـ فلسطین و تحولات سیاسی و عمیق ناشی از آن به تیگلت ـ پیلسر اول (د ح 1102 قم) امکان داد تا با تصرف بخشهایی از فلسطین، به ساحل مدیترانه دست یـابد. سپس تیگلت ـ پیلسر نـاگزیر از سرکـوب آرامیها شد. در زمان فرمانروایی او نفوذ آشور نخستینبار از غرب تا کرانۀ مدیترانه و از شمال تا دریاچۀ وان توسعه یافت. به این ترتیب، مالیات شهرهای سوریه، از آن میان قبله / بیبلس، صیدا (صیدون) و ارواد به آشور تعلق گرفت. این لشکرکشیها، با اینکه آشور را به حاکمیت مطلق بر سوریه نرساند، در بافت انسانی و اجتماعی آسیای مقدم، بهویژه شرق و شمال فلسطین، سبب دگرگونیهای مهمی شد (اسمیث، 40-41). تیگلت ـ پیلسر خود میگوید با قبیلۀ آرامی اخلمو 24 بار جنگیده، و حتیٰ در یک مورد، دوبار در ظرف یکسال از فرات گذشته، این قوم را شکست داده، و اموالشان را غارت کرده است. بایستی که تسلط شاه پیروز در ساحل فلسطین خیلی موفقیتآمیز بوده باشد که او توانسته است در آبهای مدیترانه، نزدیک ارواد، به شکار نهنگ برود و خود یک نهنگ شکار بکند (لاکنبیل، ج I، بند 73). مناطق کوهستانی شمال آشور، که از نظر مواد خام غنی بود، همواره نظر مهاجمان را به خود جلب میکرد. در سدۀ 12 قم در دشتهای جنوبی و غربی، قبیلۀ نیمهکوچنشین آرامی اخلمو بهصورت دشمنی جدی در حال رشد بود. آشوریها هرگز به سرکوب این قبیلۀ سرکش و پرتحرک موفق نشدند. به طور کلی، در این دوره بهسبب سیاست کوچاندن آشوریها، عناصر آرامی در همۀ مناطق بینالنهرین جا باز کرد و یکی از نتایج این رویداد این بود که در نیمۀ نخست هزارۀ 1 قم در سرزمین آشور زبان آرامی بیشتر از زبان آشوری رونق داشت. با اینکه توکولتی ـ نینـورتَیِ اول با تصرف بابل، 7 سال موفق به اعمال قـدرت در آنجـا شد و تیگلت ـ پیلسر بابل و شهر بابل را به تصرف خود درآورد، آشوریها موفق به نگهداشتن مداوم بابل نشدند. از آن پس، بیشتر آرامیها بودند که با اعمال فشار در بینالنهرین و با حمله به شمال و جنوب، مدت 200 سال، قدرت آشور را محدود کردند. یکی از علل اصلی توسعهطلبی دولتهای آشور دستیابی به منابع انسانی و نیروی کار برای کشاورزی و همچنین ساخت بناهایی بود که شاهان آشـور میساختنـد (رو، 237؛ اپنهایم، 166؛ نیز نک : ایرانیکا، II / 807).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید