صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / زبان و ادبیات / داستان / ادبیات داستانی عامیانه /

فهرست مطالب

ادبیات داستانی عامیانه


آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 13 آذر 1398 تاریخچه مقاله

6-6. انواع داستانها از نظر سطح ادبی و زبانی

سطح ادبی و زبانی داستانهای عامیانه یا نیمه‌عامیانه یکسان نیست؛ کلیله و دمنه نثری کاملاً ادبی و مصنوع دارد، اما بهار دانش نیمه‌ادبی است و در عوض نثر آثار داستانی چون حسین کرد شبستری، ملک جمشید و اسکندرنامه عامیانه و زبان آنها نزدیک به گفتار است. 

6-7. انواع داستانها از نظر نظم و نثر

برخی از داستانها به شکل منظوم در دست مردم قرار گرفته‌اند؛ زیرا زبان شعر، زبان مسلط و محبوب مردمان بوده است. داستانهایی چون رستم‌نامه، حیدربیک و سمنبر منظوم هستند. گروهی دیگر شکل منثور دارند؛ مثل نوش‌آفرین‌نامه و بسیاری از افسانه‌های دورۀ قاجار. گروه سوم نظم و نثر به هم آمیخته است؛ مثل حسینا و دلارام، زرد پری و سرخ پری و افسانه‌های عاشقانۀ محلی دیگر که دوبیتیهای زیبای عامیانه چاشنی نثر می‌شود و یا با نقل آوازهای مناطق مختلف توأم با موسیقی همراه می‌گردد. گاه از یک داستان هم روایت منثور در دست است، هم منظوم؛ مثل بهرام و گلندام که شکل منظوم آن کهن‌تر است. 

6- 8. انواع داستانها از نظر حجم

حجم داستانها یکسان نیست. برخی کوتاه‌اند، شامل 10 تا 500 کلمه مثل لطایف عبید زاکانی، و لطایف‌الطوایف؛ برخی متوسط‌اند، شامل 500 تا 000‘5 کلمه، مثل سلیم جواهری؛ گروهی دیگر نیمه‌بلند، شامل 000‘5 تا 000‘50 کلمه مثل ملک جمشید؛ و بخش دیگری بلند و شامل 000‘50 کلمه به بالا مثل سمک عیار، داراب‌نامه و نیز آثاری که بالغ بر چند جلد می‌شود. 

6- 9. انواع داستانها از نظر نحوۀ ارائه

 مکتوب، شامل داستانهایی که تنها صورت مکتوب دارند، مثل مرزبان‌نامه؛ و شفاهی، شامل آثاری که به صورت نقالی و قصه‌گویی (حمزه‌نامه)، نمایش (مهمانی رفتن حضرت زهرا(ع)) و تعزیه (بازار شام) اجرا می‌شوند، ولی می‌توانند مکتوب هم باشند. 


6-10. انواع داستانها از نظر قهرمانان، تیپها و شخصیتها

  
ــ درباریان: امیران، پادشاهان، شاهزادگان، خلفا، والیان، وزیران، صاحب‌منصبان، دیوانیان، منشیان، ندیمان، مستوفیان، سپاهیان، سرهنگان، جنگجویان، غلامان، کنیزکان، پرده‌داران، حاجبان، و خواجگان. 
ــ کارگزاران: قضات، محتسبان، و شرطگان مانند داستان دزد و قاضی. 
ــ اربابان معرفت: اولیا، انبیا، قدیسان، امامان و امامزادگان، عرفا، صوفیان، مشایخ، مریدان، و پیران مانند قصص‌الانبیاء، تذکرة‌الاولیاء، اسرار‌التوحید و قصص‌العلماء
ــ فرهیختگان: عالمان، فقیهان، واعظان، معلمان، حکیمان، دانشمندان، شاعران، ادیبان، نویسندگان، فصحا، راویان، نقالان، قصه‌گویان، سخنوران، و قوالان مانند چهار مقاله
ــ عشاق: مانند داستانهای حیدربیک و سمنبر، و ملک جمشید
ــ هنرمندان: نقاشان، آوازخوانان، نوازندگان، و مطربان. 
ــ اشرافیان: خواجگان، ثروتمندان، بازرگانان، بزرگان، و معروفان. 
ــ عیاران: طراران، دزدان، و راهزنان، مانند داستانهای سمک عیار و دلیلۀ محتاله
ــ جادوگران: رمالان، فال‌گیران، شعبده‌بازان، و غیب‌گویان مثل داستان بوستان خیال
ــ پهلوانان: نام‌آوران، زورآوران، مشت زنان، کشتی‌گیران و معرکه‌گیران، مثل داستان امیر ارسلان
ــ ظریفان و زیرکان: دلقکان، عقلای مجانین، بدیهه‌گویان، رندان، حاضر جوابان، و تیزفهمان، مانند داستانهای بهلول و لطایف عبید زاکانی. 
ــ فرومایگان: ابلهان، نادانان، دیوانگان، پرخوران، طفیلیان، طماعان، گدایان، کوران، کران، لوچان، لنگان، و کچلان، مانند لطایف‌الطوایف، قصۀ عباس دوس و قصۀ حسن کچل
ــ مسافران: سیاحان، کاروانیان، و حج‌گزاران، مانند هفت سیر حاتم و داستان چهار درویش
ــ بدکاران: روسپیان، لوطیان، امردان، قوادان، مخنثان، حیزان، و زانیان. 
ــ زنان: خواتین، دایگان، و معشوقگان، مثل طوطی‌نامه، و سندبادنامه
ــ صاحبان ادیان: کافران، بی‌دینان، بت‌پرستان، مسیحیان، یهودیان، و گبران. 
ــ پیشه‌وران و صاحبان مشاغل: قصابان، خیاطان، طباخان، قاریان، معبّران، منجمان، اطبا، و آهنگران، مانند لطایف‌الطوایف
ــ کودکان: مانند داستان حسنین. 
ــ حیوانات: اهلی و وحشی، مثل موش و گربۀ عبید زاکانی. 
ــ موجودات وهمی: پریان، جنیان، دیوان، غولان و نیمه‌حیوانها، مانند داستانهای شیرویۀ نامدار، و خسرو دیوزاد

7. عناصر داستان

7-1. پی‌رنگ (طرح)

پی‌رنگ عبارت است از نقشه، نظم، الگو و شمایی از حوادث، نقل حوادث، ترکیب‌کنندۀ حوادث و تقلید از عمل (میرصادقی، عناصر، 62) و توالی زمانی حوادث. برای یافتن پی‌رنگ از دو عنصر سببیت (چرا؟) و زمان (بعد چه؟) سؤال می‌شود (اخوت، 38). پی‌رنگ تنها ترتیب و توالی وقایع نیست، بلکه میان این حوادث باید رابطه‌ای علی و معلولی و نقشه و الگو باشد. پی‌رنگ داستانهای عامیانه ویژگیهای خاص خود را دارد (نک‍ : دنبالۀ مقاله، ویژگیهای قصه‌های عامیانه)؛ برخی با نادیده گرفتن این ویژگیها، پی‌رنگ داستانها را ضعیف می‌دانند. 

7-2. کنش

کنش یا عمل داستانی باعث گسترش پی‌رنگ و «نمایاندن» شخصیت می‌گردد. قصه‌های عامیانۀ بلند بسیار پرکنش و پرحادثه هستند و وجود بن‌مایه‌های متنوع و متعدد، بیانگر این مسئله است. کنشها در داستانهای عامیانه بسیار زیاد و متراکم است؛ چنان‌که اگر یک صفحه از داستانی حذف شود، سررشتۀ حوادث گم می‌شود. داستان شیرویۀ نامدار از این قبیل است که پردازنده برای مهیج کردن آن، از دهها بن‌مایه سود جسته است. هر گروه از شخصیتهای نوعی (تیپیک)، کنشهای خاص خود را دارند؛ برای مثال، مهم‌ترین کنشهای قهرمانان داستانهای عامیانه، جنگیدن، عاشق شدن، نبرد با موجودات وحشی و وهمی، سفر کردن، کمک کردن، نجات دادن، بی‌هوش کردن، فتح کردن، کشتن، فریب دادن، گم شدن، گریختن، ازدواج و بزم برپاکردن است. 

7-3. زاویۀ دید

زاویۀ دید در داستانهای عامیانه سوم شخص مفرد (راوی، دانای کل) است که در تمامی صحنه‌ها حضور دارد. طبق نظریۀ ژنت و تودورف، کانون روایی راوی  صفر است (کهنمویی‌پور، 336-337). راوی از تمام ماجراها مطلع است. اساساً قصه و افسانه برای حکایت شدن، روایت شدن و گوش سپردن به نقل راوی، قصه‌گو و نقال به وجود می‌آید (دادور، 33). بیشتر قصه‌ها با گزاره‌های قالبی چون «یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود» و «آورده‌اند که» (نک‍ : مارتسلف، «گنجینه ... »، 446)، دلیل وجود راوی است. این نوع زاویۀ دید از کهن‌ترین زاویه دیدهای داستانی است که اسطوره‌ها، آثار کهن و کتابهای مقدس با همین زاویه روایت شده‌اند. آنچه در قصه‌های عامیانه مهم است، نقل روایت است؛ «گزارندۀ قصه هرجا که بخواهد، زاویۀ دید قصه را عوض می‌کند و قهرمان یا شخصی دیگر دنبال قصه را می‌گیرد» (میرصادقی، همان، 428). در متنهای شفاهی، با عبارتهایی چون «حکایت کرده‌اند ... »، «آورده‌اند ... »، «می‌گویند که ... » و «چنین شنیده‌ام ... » داستان آغاز می‌شود. 
در قصه‌ها از شیوه‌هایی چون جریان سیال ذهن خبری نیست. کاربرد این شیوه را در داستان امیرارسلان هنگام گفت‌وگوی درونی امیرارسلان با خود می‌بینیم که ازجملۀ عوامل نوگرایی داستان به‌شمار می‌رود. حسینی در کتاب بوستان خیال از شیوۀ بازگشت به گذشته برای اتصال حوادث گذشته به حال استفاده می‌کند که خود تازگی دارد (نک‍ : محجوب، 628). 

7-4. شخصیت و شخصیت‌پردازی

شخصیتها در داستانهای عامیانه بیشتر ایستا هستند. تمام قهرمانان در پایان داستان همانهایی هستند که در آغاز بودند. امیر ارسلان با تمام حوادثی که بر سر او می‌رود، همان است که در آغاز بوده است. این همان خصلت ایستایی شخصیت قصه‌ها ست (نک‍ : میرصادقی، ادبیات، 100-101). مطلق‌گـرایی ــ که ویـژگی قصه‌های عامیانه است ــ در قهرمانان قصه‌ها نیز دیده می‌شود. قهرمانان قصه‌ها معمولاً یا خوب‌اند یا بد. در سرتاسر قصه، خوبان که نیک‌پرست، زیبا، نیک‌اندیش و قهرمان‌اند، با بدان که شریر، زشت و بدنهادند، در جنگ‌اند و سرانجام بر آنان پیروز می‌شوند (همان، 97). شخصیتهای بد حتماً به مجازات می‌رسند؛ مثلاً در پایان داستان دختر نارنج و ترنج، وقتی پسر پادشاه داستان آنها را از پشت پرده می‌شنود و متوجه می‌شود همسر فعلی او همان زن بدجنسی است که باعث دوری او از دختر نارنج و ترنج شده، دستور می‌دهد موی زن را به دم قاطر ببندند و او را در صحرا رها کنند (انجوی، گل به ... ، 544)؛ گاه نیز شخصیتهای بد بخشیده می‌شوند. 
شاهان دو وزیر نیک‌اندیش یا وزیر دست راست و وزیر بد سگال یا وزیر دست چپ دارند. پسران شاه هم یکی خوب است و دیگری بد؛ چنان‌که شیرویۀ نامدار فرزند خوب سلطان ملکشاه است و صاحب کمالات، حکمت، سخاوت، شجاعت، تیراندازی، سواری و جز آنها ست؛ اگرچه برادر شیرویه حرام‌زاد‌ه‌ای دیوسیرت است که خمارآلوده بود و شب و روز به خمر و زنا و افعال ناستوده به سر می‌برد (شیرویه ... ، 7). 
شخصیتها معمولاً در همان چند جملۀ اول کاملاً کلی معرفی می‌شوند: در قصۀ امیرالمؤمنین حمزه (حمزه‌نامه) پادشاه مداین، قباد شهریار را چنین معرفی می‌کند: «شاهی عادل و رعیت‌نواز و مخالف‌شکن بود» و وزیر القش: «نیک خردمند و کافی و ز مال محتشم» (ص 51). شخصیتها به لحاظ روحی، روانی و خلقی پرورده نمی‌شوند. هر شخصیت، نمونۀ کلی یک خصلت چون شجاعت، نیکی، خردمندی، حماقت، هرزگی، ریاکاری و جز آنها ست. پیرزنان و دایگان معمولاً عجوزه، حیله‌گر، بد طینت، دلال محبت، زیرک و حلال مشکلات‌اند. دختران نیز پاکیزه و معصوم‌اند. 
قهرمانان به تناسب عملکرد، کنش و طینت خود نام می‌گیرند. قصه‌پرداز با انتخاب اسمهای با مسمى می‌کوشد تا قهرمان را به مخاطب معرفی کند. در داستان خیروشر در هفت‌پیکر، قهرمان و ضدقهرمان از همان ابتدا با نامشان شناخته می‌شوند. قهرمانان ایرانی بیشتر نامهای مناسب و پسندیده‌ای همچون فیروزشاه، فرخ‌زاد، خورشیدشاه و جمشیدشاه دارند. اما شاهان دشمن بیشتر نامهایی خنثى دارند که گاه عربی یا ترکی است؛ مثل شاه والد ابن خالد مصری، آرمان‌شاه ماچین، قزل‌ملک، شاه مسروق دمشقی و شاه قنطرش عمانی. عیاران نیز بیشتر نامهایی دارند که بر تخصص آنها دلالت می‌کند، مانند شبرنگ، باد رفتار، برق‌آسا، زیرک، آهوگیر و تیزدندان. شاهزاده خانمها معمولاً این‌گونه خوانده می‌شوند: عین‌الحیات، گل‌بوی، دل‌آرام، مه‌پری، آزادسرو و ناهید. زنگیان معمولاً با نامهایی که به سیاه‌پوست بودن آنان دلالت می‌کند، خوانده می‌شوند، مانند قیر و قطران، یا با نامهایی که مفهوم خشونت و تندی دارند، مانند قاتل و ضرب، یا نامهای طنزآمیزی چون کافور و میمون دارند و یا با نامهایی واقعی یا ساختگیِ نامتعارفی مانند سمندون، صندل، لَند، عنبر و کورنگ خوانده می‌شوند. گاه نام برخی از قهرمانان به لحاظ آوایی به تناسب نقش آنها با صلابت است؛ مثل اشکبوس، هیکلانیه، شیرافکن، و یا برخی از نامها ترسناک هستند، مانند قیطول، قمتال، و یا طنزآمیز و مشکل و بی‌معنی هستند، مانند لندهور، گلیم‌گوش، قیطاس، همیطا، صیفور، شماس و طیطون. بی‌آنکه قصۀ حسین کرد، امیرارسلان یا اسکندرنامه را خوانده باشیم، می‌توانیم حدس بزنیم که اسامی ظلمانیه، غدارشاه، فتنه خاتون، قلاب‌خان، عجوزۀ سامری، الماس عقرب پیشانی، منفی، و نامهایی چون ملک اقبال و آصف مثبت‌اند. 
قهرمانان قصه‌های مکتوب و بلند بیشتر نامدارند و شمار آنها نیز بسیار زیاد است؛ چنان‌که در حسین‌کرد شبستری، 303 شخصیت از طبقات مختلف نقش‌آفرینی می‌کنند. اما قهرمانان قصه‌های کوتاه و شفاهی اسم جنس هستند؛ مثل مرد، زن، گرگ، دختر و نهایتاً برای معرفی بیشتر: مرد فقیری، پیرمرد پینه‌دوزی، و دختر شاه. تیپهای قصه‌ها اینها ست: داروغه، عاشق، پادشاه، وزیر، جلاد و جز آنها که هیچ‌گاه به نام آنان اشاره نمی‌شود. 
نام برخی شخصیتهای انسانی و حیوانی قصه‌های ایرانی مشهور و ضرب‌المثل شده، و معنی کنایی یافته است. این چهره‌های تیپیک بیشتر با طنز و متلک همراه است؛ مانند اسامی مشهور برای نامیدن کودکان: فین فینی، فلفلی، فینگیلی، لوسی بابا، شازده پسر، نیم وجبی (یا یک وجبی)، عزیز بی‌جهت، تخم نابسم‌الله، جرتنغوز، عاق والدین، نخودی، چپول خانم، نمکی، شنگول و منگول و حبۀ انگور، پسر کاکل‌زری و دختر دندون مرواری (مروارید). 
اسامی شخصیتهای مشهور داستانی برای نامیدن زنان: فاطمه اره، دده بزم آرا، هفت لنگه گیس، ماه پیشونی، گیسو گلابتون، خورشید کلاه، ماما خمیره، مادر فولاد‌زره، کلثوم‌ننه، ترکمون خانم، شلخته باجی، شاباجی شله، آبجی شلخته، خاله قزی، بی‌بی سه‌شنبه، نجیب آبستن، قرشمال خانم، لکاته، کنیز ملاباقر، دختر شاه فرنگ، پری‌زاد و دختر شاه پریان. 
القاب و اسامی مخصوص مردان: قبلۀ عالم، قلندر بیابانی، گل مـولا، غول، شاه وِزوِزک، شاه پریان، حاجی بارک الله، پهلوان ـ پنبه، پیر خواجه، چلغوز میرزا، الکی خوش، حسن کچل، حاجی خرناس، حاجی مقوا، روضه‌خوان پشمه چال، حاجی فیروز و کاکاسیا.
القاب و اسامی مخصوص جانوران: کره دریایی، گنجشکک اشی‌مشی، آقاموشه، عمه‌گرگه، سگ چارچشم، سگ حسن دله، بزبز قندی، بلبل سرگشته، خاله سوسکه، مرغ زرد پاکوتاه، فندقی، پیشی، خاله قورباغه، ممو و ماهی سقنقر. 
موجودات افسانه‌ای: از ما بهتران، غول بیابانی، پریزاد، جن بو داده، بختک، آل، لولو، دیگ به سر، شاه پریون، دیو دو سر، دوال‌پا، یک سر و دو گوش، سلطان جمجمه، یأجوج و مأجوج. 
پراپ افزون بر درنظرگرفتن 31 کارکرد برای قصه‌های پریان، 7 نوع شخصیت ذکر می‌کند: شرور، بخشنده (عطا کننده)، قهرمان (جست‌وجوگر یا قربانی)، قهرمان دروغین، روانه شونده، یاور، شاهزاده خانم (و پدرش) (نک‍ : لوی استروس، 59 بب‍‌ ). 
فارغ از این تقسیم‌بندی، اشخاص در قصه‌ها 4 نقش عمده بر عهده دارند: 1. شخصیت اصلی یا فاعل که بیشتر شاهان و شاهزادگان، پهلوانان و عیاران و عشاق هستند؛ 2. پذیرنده یا منفعل یا همان شاهزاده خانم و معشوق، که قهرمان به دنبال او ست؛ 3. یاریگرها که به قهرمان برای رسیدن به مقصود کمک می‌کنند، مثل واسطه‌ها، اولیا و پیران، عیاران و سپاهیان؛ 4. ضدقهرمان و مخالف یا همان شُرور که مانع قهرمان در رسیدن به مقصود است، مثل دیوان، رقیبان و ساحران. 

7-5. زمان و مکان

زمان قصه‌های عامیانه بیشتر مبهم، نامعین و فرضی است و این را از همان آغاز می توان دریافت: روزی بود، روزگاری بود ... «در زمانهای قدیم ... »؛ گویا این زمان ازلی است تا آنجا که «غیر از خدا هیچ‌کس نبود». در افسانه‌های مکتوب مثل حسین کرد شبستری به واسطۀ قراین می‌توان حدود زمانی و مکانی را دریافت، اما در قصه‌های شفاهی، زمانها نامشخص هستند. در سمک‌عیار آغاز داستان به 372 هزار‌سال پیش از مولود رسول اکرم(ص) و در شهر حلب بازمی‌گردد (ارجانی، 1/1). 
این بی‌زمانی به مفهوم عدم توالی حوادث و رویدادها نیست. حوادث یکی پس از دیگری رخ می‌دهد. اگر راوی بخواهد دو جریان داستانی را با هم پیش ببرد، چنان که در بیشتر قصه‌ها چنین است، با گزاره‌های قالبی نظیر «این را اینجا داشته باشید ... چند کلمه بشنو ... » یا «اینها را داشته باش ... ، اما ... » خط و سیر داستانی را از سویی دیگر دنبال می‌کند. در قصه‌ها، صحنه‌ها را بدون زمان و مکان مثل مینیاتور یا پرده‌های نمایش که شخصیتها، موقعیتها و مکانها در یک سطح و کنار هم قرار گرفته‌اند، در کنار هم می‌بینیم.
گاه شخصیتهای ناهم‌زمان تاریخی یا اسطوره‌ای در یک زمان جمع می‌شوند. قصه‌پرداز با زمان‌گریزی، به هدف و حوادث داستان کمک می‌کند. در رستم‌نامه‌ها، رستم و علی(ع) با حضور حضرت سلیمان(ع) یا  بدون حضور او به‌طور آشنا یا ناشناس در برابر هم قرار می‌گیرند (برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : ه‍ د، رستم‌نامه). 
مکانهای قصه به‌صورت کلی توصیف می‌شوند و خواننده تماس کلی با آنها دارد. هیچ شناختی از جزئیات خانه‌ها، کوچه‌‌ها، قصرها و باغها نداریم. در اسکندر و عیاران وقتی که نسیم در شهر آفتاب‌نما می‌رود، با یک جمله از آن می‌گذرد: «تا اینکه به در شهر آفتاب‌نما رسیده، طرفه ازدحامی بر در آن شهر دید ... » (ص 167)، بی‌آنکه با موقعیت جغرافیایی، ویژگی شهر، مردم آن و چگونگی رسیدن به آن آشنا شویم. 
حوادث قصه‌ها معمولاً در کشورهای دوردست رخ می‌دهد: چین، مصر، یمن، حلب و روم. گاه این کشورها ناشناس هستند، مانند مکانهایی چون جابلسا، جابلقا، جزیرۀ عنبر، زحیله و تکاوند. در اسکندر و عیاران، گاه این نامها جنبۀ تمثیلی و نمادین نیز می‌یابند. در هفت کشور و سفرهای ابن تراب، برخی نامهای برساخته چنین است: بیشۀ فیض (ص 77)، تنگنای حیرت (ص 74)، نظرگاه (ص 35) و بحر خیال (ص 77). 

7-6. زبان و بیان

«زبان قهرمانان و نحوۀ گفت‌وگوها، یکسان است. عامی و شاهزاده، پیر و جوان، زن و مرد، کودک و برنا، همه همان‌گونه حرف می‌زنند که راوی، نقال، داستان‌سرا و ناظم حرف می‌زنند. خصوصیات روحی و خلقی شخصیت را از گفت و‌گوهایشان می‌توان دریافت» (میرصادقی، عناصر، 468، 472). زبان وگفتار تمام قهرمانان داستان نیز زبان و گفتار راوی است. عاشق و معشوق، پادشاه، درویش، وزیر، منجم و ساحر، همه و همه با یک زبان سخن می‌گویند. اطلاعات ما دربارۀ قهرمانان از زبان شاعر است، نه از زبان قهرمانان داستان تا بتوان به مقدار دانش، هنر و بیان آنها واقف شد. 
چون قصه‌ها روایی و نقلی هستند، زبان و بیانی ساده و نزدیک به زبان رایج مردم دارند. مهم‌ترین خصیصۀ زبان این قصه‌ها، همان سهل و سادگی است که آن را از زبان ادبی متمایز می‌کند؛ از این‌رو مطالعه در این قصه‌ها برای پژوهشهای زبان‌شناختی و دریافت زبان و بیان مردم هر عصر مفید است. قصه‌ها پر است از اصطلاحات، زبانزدها، مثلها و واژگان عامیانه که بر لطف و شیرینی داستان می‌افزاید. اگر هم از عناصر ادبی مثل تشبیه و استعاره استفاده می‌شود، باز بسیار ساده و کلیشه‌ای است. صفات قهرمان و ضدقهرمان معمولاً یکسان است: «مثل اجل معلق»، «مثل اژدهای دمان» و «مثل ماه شب چهارده». اغلب اشعاری عامیانه یا معروف لابه‌لای متون داستانی می‌آید که برای شاهد مثال، علت کار قهرمان، استدلال یا طنز است. این اشعار به تناسب فضای داستان حماسی، عاشقانه یا تعلیمی است. از ویژگیهای زبانی داستانها کوتاهی جمله‌ها، حذفهای بی‌قرینه، حذفهای معنوی، کاربرد فراوان جمله‌های وصفی و یکدستی متن گفت‌وگوها ست. 
نثر قصه‌ها، گفتاری است که لغات و افعال تکرار می‌شود، افکارْ گسیخته و بی‌نظم است و رابطۀ معنوی کلمات خیلی استوار نیست (همو، ادبیات، 71-72). علت نزدیکی نثر قصه‌ها به زبان ‌گفتار آن بوده که بیشتر هنگام نقل، این داستانها کتابت و به همان شکل گفتاری ضبط می‌شده است؛ از طرفی مخاطب چنین قصه‌هایی مردم بودند که باید زبان قصه متناسب با فهم آنان باشد. به همین سبب است که به‌رغم گرایش نثر فارسی از دورۀ سامانی به بعد به تکلف و تصنع، نثر قصه‌ها همچنان در طول تاریخ تطور نثر فارسی ویژگی گفتاری خود را از دست نداد؛ اگرچه در برخی از موارد همچون نثر عالی سمک‌عیار با نثر حسین‌کرد شبستری قابل مقایسه نیست. همین نوع نثر است که بعدها زمینه‌ساز ادبیات داستانی جدید در ایران می‌شود. 
کاربرد واژگان عامیانه، ویژگی عمدۀ قصه‌های عامیانه است. در امیرارسلان ویژگی لحن محاوره بارها دیده می‌شود (یوسفی، 2/30). در این کتاب به واژگان و زبانزدهایی چون لچک، پفیوز، فکری شدن، ول شدن، مردکه، یک‌وری، جفنگ گفتن، شیشکی انداختن، بدپیله، تشر، برق برق زدن، دست‌پاچه شدن، شغال مرگی و جز آنها برمی‌خوریم که واژگان آن دوره را ثبت می‌کند. 
گاه در قصه‌ها شکل عامیانۀ واژگان استفاده می‌شود، مانند رختشور (به جای رخت‌شوی) و بفادار (به جای وفادار). 
یکی از عناصر زبانی و ساختاری قصه‌های عامیانه گزاره‌های قالبی است (نک‍ : مارتسلف، «گنجینه»، 439 بب‍‌ ). مقصود از این گزاره‌ها عبارتهای تکرارشونده‌ای هستند که معنایی خاص را می‌رسانند و بیشتر ابزاری ساختاری برای تمایز زمان و فضا هستند. این گزاره‌ها حاوی اندیشه‌ها، باورها و دیدگاههای فرهنگی است که یا در آغاز، پایان و میانۀ داستان است، یا جنبۀ زبانی و یا ادبی دارند و به نوع زبان در بیان و توضیحات قصه‌ باز می‌گردند؛ و یا جنبۀ کنشی دارند که شامل برخی بن‌مایه‌های تکرارشونده یا حالات و رفتار کلیشه‌ای قهرمانان در قصه‌ها می‌شوند. 
گزاره‌های قالبی، آغازی، پایانی و میانی هستند. گزاره‌های آغازین داستان جمله‌هایی کوتاه برای گشایش قصه است، مثل یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود/ یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ‌کس نبود ... / در روزگاران قدیم ... / در زمان گذشته .../ آورده‌‌اند که ... / بود و نبود ... / یه روزی بود یه روزگاری .../ روزی بود، روزگاری بود. گاه این جمله‌ها بلندتر است: اما راویان داستان دلگشا و خوشه‌چینان چمن مدعا چنین روایت کرده‌اند ... / اما راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرفشان شیرین‌گفتار و خوشه‌چینان خرمن سخندانی و صرافان سرِ بازار معانی و چابک‌سواران میدان دانش، توسن خوش‌خرام را بدین‌گونه به جولان درآورده‌اند که ... / اما راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکر‌شکن شیرین‌گفتار روایت کرده‌اند که ... . گزاره‌های بلند برای قصه‌های بلند و گزاره‌های کوتاه برای قصه‌های کوتاه به‌کار می‌رود. گزاره‌های آغازین معمولاً آهنگین و قافیه‌دار هستند. این آغازینه‌ها، حکم مقدمۀ قصه را دارند. تفاوت اساسی قصه‌های کهن و نو نیز در همین پیش درآمد داشتن قصه‌های کهن است که بی‌مقدمه و یک‌باره شروع نمی‌شود. در این گزاره‌ها یا به زمان یا مکان یا قهرمانان اشاره می‌شود. زمان قصه بنابر همین گزاره‌ها، نامشخص، دور یا مبهم است، مانند این جملات: بود و نبود یا روزی از روزها. 
گزاره‌های پایانی قصه‌ها معمولاً همسو با پایان داستان آرزوی خوشی برای شنونده و خواننده می‌کنند و متنوع‌تر هم هستند: قصۀ ما به سر رسید، کلاغه به خونه‌اش نرسید ... / بالا رفتیم خمیر بود، پایین آمدیم خمیر بود، قصۀ ما همین بود/ بالا رفتیم دوغ بود، پایین آمدیم دوغ بود، قصۀ ما دروغ بود/ قصۀ ما راست بود، پای کاسۀ ماست بود، یه دستم گل بود، یک دستم نرگس. خدا سلامتی بده به اهل مجلس/ قصۀ ما تموم شد، خاک به سر حموم شد. رمانسها بیشتر با این جملات پایان می‌پذیرند: «و این داستان شیرین از ایشان به یادگار باقی ماند» (نقیب‌الممالک، 536)، «و این داستان از ایشان ماند» ( قصۀ حسین ... ، 433)، «امید که خوانندگان ما هم به مراد دل خود برسند» (چهاردرویش، 224). 
 

صفحه 1 از8

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: