صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اسب /

فهرست مطالب

اسب


آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 28 آذر 1398 تاریخچه مقاله

نقش اقتصادی و مدنی اسب

در اوستا و متنهای دینی و حقوقی ایران باستان به اشاره‌هایی دربارۀ نقش اقتصادی و مدنی اسب نیز برمی‌خوریم. ارزش نژاده‌ترین اسب برابر با بهای 8 گاو باردار بوده است (بارتولمه، 217؛ قس: پورداود، 250). در حالی که در وندیداد در فهرست خدمات پزشکی، حق درمان یک آثْرَوَن (روحانی) دعای خیر برای پزشک معالج است، حق معالجه برای همسر یک شهربان یک اسب ماده و برای یک شهریار یک گردونۀ چهاراسبه تعیین شده است (فرگرد VII، بندهای 41-42). حتى مقرراتی برای شکار و رام کردن اسب نیز در متنهای دینی و حقوقی از قلم نیفتاده است؛ بر پایۀ این مقررات در شکار اسبهای «نو» (رام نشده) در کوهستان، از رساندن آسیب به اسب باید پرهیز کرد (دینکرد، کتاب VIII، فصل 18، بند 40). از این بند می‌توان نتیجه گرفت که هنوز در زمان نگارش منبع اصلی دینکرد اسب‌وحشی یا دست‌کم تصور آن وجود داشته است (نک‍ : پورداود، 255). برای شکار اسب وحشی سوارکاری که در هنر کمندافکنی ورزیده بود، اسب را دنبال می‌کرد و در فرصتی مناسب کمند را بر گردن شکار می‌انداخت. سپس اسب در جایگاهی که تا شهر فاصله‌ای معین داشت، برای رام شدن و پرورش یافتن نگهداری می‌شد. بدرفتاری و آزردن اسب و همچنین نگهداری آن در جای ناپاکی از خانه مجازات داشت (دینکرد، همان، فصل 18، بند 45؛ نیز نک‍: دالا، «تمدن»، 183-184)
یکی از یافته‌های بااهمیت حفریات لرستان لگام مخصوص تربیت اسب است که گُدار به آن اشاره می‌کند (III/ 242-243). میلۀدهانی تیغه‌دار این لگام متناسب با اسبهای لرستان نیست و از آن باتوجه به‌ساختارخشنش برای رام‌کردن و تربیت اسب استفاده می‌شده است. در حفریات تخت‌جمشید نیز نمونه‌هایی از این نوع لگام کشف شده است. گدار (همانجا) این لگام را از آن کاسیان می‌داند که از پرورش‌دهندگان و فروشندگان پرآوازۀ اسب بوده‌اند. اسب نزد کاسیان نمادی الاهی بود (کامرون، 70). 
میزان دریافت مالیات از یونجه (اَسْپِسْت) در زمان خسرو انوشیروان نیز می‌تواند تا حدودی گویای اهمیت خوراک اصلی اسب باشد. مالیات برداشت یک جریب مزرعۀ گندم یا جو یک درهم، یک جریب تاکستان 8 درهم، یک جریب یونجه 7 درهم تعیین شده بوده است (طبری، 2/ 151). به این ترتیب مالیات یونجه پس از انگور بالاترین رقم را تشکیل می‌داده است (نک‍ : پورداود، 224). 

مآخذ

آموزگار، ژاله و احمد تفضلی، اسطورۀ زندگی زرتشت، تهران، 1372ش؛ ابن بلخی، فارس‌نامه، به کوشش گ. لسترنج و ر. ا. نیکلسن، تهران، 1363ش؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، 1353ش؛ بهرام پژدو، زرتشت، زراتشت‌نامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1338ش؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، تهران، 1356ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367ش؛ طبری، تاریخ؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش عثمانف و دیگران، مسکو، 1965-1967م؛ کامرون، ج.، ایران در سپیده دم تاریخ، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1365ش؛ گیرشمن، ر.، هنر ایران در دوران پارتی و ساسانی، ترجمۀ بهرام فره‌وشی، تهران، 1350ش؛ همو، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، 1346ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1364ش؛ نظامی گنجوی، «خسرو و شیرین»، کلیات خمسه، به کوشش م. درویش، 1336ش؛ نیز: 

Aiyādgār-i-Zarirān, tr. J. Modi, Bombay, 1899; Ammianus Marcellinus, History of Roman Empire, tr. J. C. Rolfe, London, 1972, vol. II; Anthologie de Zādspram, tr. Ph. Gignoux & A. Taffazzoli, Paris, 1993; Arrian, Anabasis Alexandri, tr. E. I. Robson, London, 1966; Avesta, tr. F. Wolff, Strassburg, 1910; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Berlin, 1961; Bianchi, U., Mysteria Mithrae, Leiden, 1979; Būndahiś, The Sacred Book of the East, tr. E. W. West, Oxford, 1901, vol. V; Dādistān-i Dīnīk, ibid, Delhi, 1977, vol. XVIII; Dhalla, M. N., History of Zoroastrianism, Bombay, 1963; id, Zoroastrian Civilization, New York, 1922; Dînkard, tr. E. W. West, Oxford, 1892; «Die Gathas Zarathustras», tr. W. Hinz, Zarathustra, Stuttgart, 1962; Godard, A., Athār-e Īrān, Paris, 1938; Harnack, D., «Die Anfänge der Parther», Geschichte Mittelasien im Altertum, ed. F. Altheim & R. Stiehl, Berlin, 1970; Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, London, 1957; Hinz, W., «Persiens Grosskönige und Satrapen», Kulturgeschichte der Welt, ed. H. Boekhoff & F. Winzer, Brunswick, 1966; Jackson, W., Zoroaster the Prophet of Ancient Iran, New York, 1965; Justi, F., Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963; Kent, R. G., Old Persian, New Haven, 1953; Koch, H., Eskündet Dareios der Köning..., Mainz, 1994; Kurz, O., «Cultural Relations between Parthia and Rome», The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1983, vol. III(1); Le livre d'Ardā Vīrīz, tr. Ph. Gignoux, Paris, 1984; Plutarch, Grosse Griechen und Römer, tr. K. Ziegler, Zurich, 1955, vol. II; Polybius, The Histories, tr. W. R. Paton, London, 1976, vol. IV; Procopius, History of the Wars, tr. H. B., Dewing, London, 1954, vol. I; Quintus Curtius, History of Alexander, tr. J. C. Rolfe, London, 1971, vol. I; Spiegel, F., Erânische Altertumskunde, Leipzig, 1878, vol. III; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones, London, 1966; Tacitus, The Annals, tr. J. Jackson, London, 1970; Xenophon, Cyropaedia, tr. W. Miller, London, 1968. 
پرویز رجبی

IV. اسب در ایران دورۀ اسلامی

تا آغاز قرن حاضر، نویسندگان ایرانی و عرب برای اسبهای جهان منبعی جز اسبان سلیمان(ع) نمی‌شناخته‌اند و البته اسبان عربی را هم‌زادۀ اسبان او می‌پنداشتند. از همانجا تبارنامه‌هایی بسیار مفصل، گاه گنگ و بی‌سر و سامان به همراه صدها نام اسب فراهم آمده که تقریباً از 100‘1 سال پیش تاکنون پیوسته تکرار شده، و موضوع اشعار و داستانهای متعدد گردیده است.

نگهداری اسب

دربارۀ نگهداری یا خدمت اسب و نیز تربیت کره اسب یا اسب ناآرام نیم‌وحشی در همۀ فرس‌نامه‌های عربی و فارسی به استناد برخی از احادیث و سخنان بزرگان به تفصیل بحث شده است. 
سخن پیوسته از قرآن کریم و احادیث نبوی آغاز می‌شود. دربارۀ «اَلَّذینَ یُنْفِقونَ اَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرّاً وَ عَلانیَةٌ...» غالباً به قول ابن عباس استناد می‌کنند که گفته است آیه در باب خوراک چارپایان نازل شده است. پس از قرآن، احادیثی دربارۀ خوش‌رفتاری با اسب، و آنگاه، سخنان بزرگان نقل می‌شود. ابن‌هذیل اندرزهای لقمان را در این‌باره چنین نقل کرده است: نباید دور از اسب خفت، هر جای خوشی اسب را چرا باید داد، آب و خوراک در موقع معین باید داد، شخصاً باید به اسب رسیدگی کرد، مراقب سلامت دندانهای او باید بود، در هنگام خستگی به او آب ندهند، به اسبی که دیرزمانی استراحت کرده است، بیش از اندازه خوراک ندهند، علف خشک و تر یکجا به او ندهند. 
فرس‌نامه‌های‌فارسی ــ از کتاب محمدبن محمد گرفته تا فرس‌نامه‌های عصر صفوی و قاجار ــ در زمینۀ نگهداری اسب، اگرچه آشکارا از آثار عربی تأثیر پذیرفته‌اند، باز گسترش بی‌مانندی یافته، و شیوۀ خدمت به اسب را جزء به جزء شرح داده‌اند و در هر باب توصیه‌هایی که گاه با شیوه‌های فنی امروز هیچ تفاوت ندارد، عرضه کرده‌اند. 
نخستین گام در تربیت اسب، آموزش رفتار صحیح است. اسب باید به اشارت و میل سوار خود، قدم، یورتمه و چهار نعل برود و مطیعانه بایستد. 
سنت اسب‌داری در میان عربها نخست با انبوه احادیث و روایات و داستانها و لغت‌شناسی و غیر آن آغاز شد؛ سپس در قرنهای نخست اسلامی، جنبه‌های عملی و هنری سوارکاری ایرانیان از یک‌سو، و سنتهای پزشکی یونانیان (بیطره) از سوی دیگر، دانش عربها را بارور ساخت. از حدود قرن 8ق/ 14م، به بعد، برخی از آن آثار عربی به فارسی ترجمه شد و برخی دیگر نیز به همان شیوه تألیف یافت. 

نژادهای اسب در ایران

از نژادهای اسبان در قرنهای نخستین، تنها چند نام باقی مانده است:

1. اسبان تازی

این اسبان چون پیوسته در شنزار به‌سر می‌برده‌اند، دست و پای باریک و خردگاههای دراز دارند و ناچار از این جهت اندکی ناتوان‌اند، اما اگر آنها را در حاشیۀ کوهها برند و پرورش دهند، لاجرم دست و پای قوی کنند و شایستگی سواری در جنگ و چوگان یابند. 

2. اسبان کردی

کردان اسبهای مختلفی دارند، اما همۀ آنها هم‌نژاد اسبان تازی، و از بسیاری جهات به آنها شبیه‌اند. مهم‌ترین ویژگی آنها، استواری، درشتی و کوتاهی دست و پای و قدرت خردگاه و سختی بندگاهها ست؛ این احوال را طبیعت کوهستانی و سنگلاخی کردستان پدید آورده است. 

3. اسبان داغی ترکستان (احتمالاً شمال خراسان و حوضۀ سیحون)

که بیشتر وحشی‌اند و به صورت گله در کوه و دشت و بیشه‌زار زندگی می‌کنند و هر نریان، چند مادیان را تحت حمایت می‌گیرد. این اسبان چون اسیر و رام شوند، بسیار نیرومند و بردبار و پرطاقت‌اند. 

اسب در ادب فارسی

در نثر فارسی، آنچه دربارۀ اسب گفته شده، بیشتر توصیفاتی است که نویسندگان کتابهای اختصاصی، یعنی فرس‌نامه‌ها و کتابهای آداب حرب آورده‌اند که برخی گفتار گذشتگان ایرانی است و برخی دیگر ترجمۀ روایات اسلامی و عربی. بنابراین، وصف هنری اسب را خصوصاً باید در شعر فارسی جست‌وجو کرد، نه در نثر. 
کتابی که امید یافتن وصف اسب در آن بیشتر از کتابهای دیگر است، البته شاهنامۀ فردوسی است. اما اسبان شاهنامه تقریباً همیشه در قالب بازیگرانی دارای خرد و عاطفۀ انسانی در صحنه‌های نمایش ظاهر می‌گردند. در میان اسبان معروف چون شبدیز، شبرنگ، ورد و... از همه دلاورتر و پرعاطفه‌تر، بی‌گمان رخش است که چون دوستی دلسوز جان خداوند خویش را از مرگ می‌رهاند، اما سرانجام تقدیر چنین می‌خواهد که بی‌احتیاطی رستم بر هوشمندی او غالب آید و هردو را به کام مرگ کشد، آنگاه اسب دلاور را چون آدمیان در کنار صاحبش به خاک می‌سپارند. 
انتظار می‌رود که فردوسی، آن زمان که رخش را در دسترس رستم جوان می‌نهد، از همۀ توان شاعرانۀ خود برای وصف او بهره گیرد؛ اما چنین نیست و بیش از 6+1 بیت در وصف رخش و 2-3 بیت در وصف مادرش چیزی نیامده است. مادر رخش، اسبی خنگ، سینه فراخ، کوتاه لنگ، خنجری گوش، میان نزار (= کمرباریک) است. کرۀ او«بورابرشی» (= گلرنگ)، سیاه چشم، گاو دم، سیه‌خایه و پولاد سم است و نقشهای گلگون سراسر پوست زرد او را پوشانیده است؛ سخت تیزبین است؛ قدرت پیل و اندام شتر و زهرۀ شیر دارد؛ و در جنگ چون آهوی تازنده است... . 
اسبان دیگر شاعران کهن ایرانی چون عنصری و مسعود سعد و نظامی (خاصه در صحنۀ چوگان‌بازی شیرین و خسرو) نیز بیش از اینها وصف نشده‌اند و ظاهراً، همۀ این مضامین را با تفصیل بیشتر در دیوان منوچهری می‌توان یافت. 

اسب در ایران معاصر

تا اواخر قرن 13 هجری هنوز صنعت ماشین آنقدر گسترش نیافته بود که اسب را از زندگی مردم ایران و دستگاههای دولتی بیرون راند؛ حتى در آغاز سدۀ بعد نیز، ارتش ایران برای امور توپخانه، اسبهای سنگینِ نژاد مجاری وارد می‌کرد.
در 1309ش، ایلخی بزرگی که از زمان قاجاریه مانده بود، با 709 اسب، جزو «ارکان حرب» گردید. در 1312ش، ایلخیهای دولتی مازندران هم در ورامین به ایلخی نخست پیوست. سال بعد چندین اسب از اروپا وارد شد و آنگاه ایلخی ورامین، «حوزۀ اصلاح نژاد و پرورش اسب» نامیده شد و دو ایلخی دیگر در مراغه و بجنورد را نیز تحت نظر گرفت. در همین سال باشگاه سوارکاران در جلالیه تشکیل شد و اندک‌اندک مسابقات اسب‌دوانی و بازی چوگان و دیگر امور اسب به آن پیوست. 
اما در این سالها، ماشین به سرعت جایگزین اسب می‌گردید و اسب که دیگر از «نیازمندیهای» جامعه و دولت رخت بیرون کشیده بود، ابزار تعیّن و تشخّص، یا وسیلۀ سوارکاری و بازیهای مختلف شد و ناچار در معرض خطر قرار گرفت. در 1349ش انجمن سلطنتی اسب تشکیل شد و از آن پس، نژادهای اصیل ایران مورد حمایت قرار گرفتند و مراکز پرورش اسب و باشگاههای سوارکاری متعددی در تهران و شهرهای بزرگ تأسیس شد. 
در 1352ش، خویلو فهرستی از شمار اسبهای هر استان عرضه کرده که مجموعاً، شامل 537 هزار اسب است. در این فهرست، استان گیلان، با 101 هزار و مازندران، با 95 هزار در درجۀ اول و دوم قرار دارند. خوزستان که عمدتاً اسب اصیل عربی پرورش می‌دهد، 33 هزار اسب داشته است. 

نژادهای کنونی اسب در ایران

مشهورترین نژادهای اسب موجود در ایران، بجز اسبهای بیگانۀ وارداتی، اینهاست: 

نژاد عربی

اسب عربی‌خواه ازشمال ایران، ارمنستان و قفقاز، و خواه ازشمال‌افریقا به‌سرزمینهای‌گرم عربستان وخوزستان آمده باشد، درهرحال، تحت‌تأثیراوضاع واحوال اقلیمی به‌شکلی درآمده که پیوسته در سراسر جهان، پسندیده‌ترین اسب بوده است. برخی از نویسندگان ایرانی برآن‌اند که اسبهای خوزستان، اصولاً زادۀ اسبهای هندواروپایی و اسبهای بومی هستند، به همین سبب به آنها نام عربی ـ ایرانی می‌دهند. 
این نکته که ایران، اسب معروف به عربی را به صورت اسب بومی از آغاز در خاک خود پرورش داده، از نظر دست‌اندرکاران حائز اهمیت بسیار است. به همین‌سبب در1351ش انجمن سلطنتی اسب برآن شد که به نژاد اسبهای خوزستان سر و سامان دهد. کوششهایی در این‌باره صورت گرفت و سرانجام، با اقدامات مجدانۀ انجمن ملی اسب، در 1374ش، دسته‌ای از اسبهای خوزستانی با داغ 03 مورد قبول انجمن جهانی اسب عرب (واهو) قرار گرفت و بدین‌سان ایران به آن سازمان جهانی پیوست. 

نژاد کردی

این نژاد از کهن‌ترین نژادهای آریایی است. استخوانهای اسبچه‌های خزر در کردستان نشان می‌دهد که این دو تیره با هم رابطه‌ای کهن داشته‌اند. فیروز اسب کرد را با نقشهای هخامنشی و ساسانی قیاس کرده، اسبهای نسایی را نیای آن می‌پندارد. 

نژاد ترکمنی

قبایل ترکمن، هنگامی که همراه سلجوقیان به شمال شرقی ایران آمدند. اسبهای ظریف، اما بلنداندام و تیزپای خود را نیز آوردند. این اقوام که تا چندی پیش در دشت مسطح و گستردۀ ترکمن صحرا عمدتاً چادرنشین و گله‌دار بودند، ناچار به اسب عنایت خاص داشتند. کهن‌ترین نژاد شناخته‌شدۀ ترکمنی، تکه نام دارد که‌خود به‌چندین تیره تقسیم شده است. امروز معروف‌ترین این تیره‌ها عبارت‌اند از آخال‌تکه ویموت. همین نژاد آخال‌تکه با اسبهای فارس و خوزستان (شاید به همت نادرشاه) درآمیخته، و نژاد کوچک‌تر اما بسیار شایستۀ چناران را پدید آورده است. کثرت و سرعت اسب ترکمنی و وجود مسابقات و سنتهای گستردۀ محلی، موجب شد که نظر اهل فن به ترکمنستان معطوف گردد و مرکز پرورش اسب گنبد پی‌ریزی شود. این مرکز برای حفظ نژاد ترکمن و نظام بخشیدن به مسابقات کوشش بسیار کرد و کتابی در دو جلد به نام تبارنامۀ اسب ترکمن، و نیز کتابی به نام اسب و ترکمن منتشر کرد که شامل اطلاعات وسیعی دربارۀ نژادها و سوارکاران و اسب‌داران و حتى افسانه‌ها و خرافات و سنتها و ادبیات ترکمنی است. 
مسابقات بهاره و پاییزۀ ترکمن صحرا اینک شکل گرفته، و مورد توجه اسب‌دوستان ایرانی است. 
علاوه براین‌نژادهای معروف، بی‌گمان تیره‌های دیگری نیز در گوشه و کنار ایران می‌توان یافت. در حوالی رود ارس، اسبهای کرنگ طلایی ـ زرد لیمویی احتمالاً از آمیزش اسبهای ایرانی با اسبهای قراباغی و کرکی و یا مغول پدید آمده‌اند. در شرق ایران، یعنی در مرزهای ایران و افغانستان، اسبهای کوچک و پرتحملی موجود بوده که به کته‌کن شهرت داشته است؛ در مازندران و گیلان، انبوهی‌اسب ــ غالباً کم‌بها ــ موجود است که بیشتر به‌کار بارکشی‌می‌آیند؛باز در همانجا اسبهای کوچک‌قامتی یافت می‌شود که سابقه‌ای چندهزار ساله دارند و اکنون به اسبچۀ خزر معروف‌اند.* 

مآخذ

ابراهیم‌پور، «اسب عرب در جهان»، اسب، تهران، 1353ش، شم‍ 4؛ همو، «اسب کرد»، همان، 1353ش، شم‍ 3؛ ابن اعرابی، محمد، «اسماء خیل‌العرب و فرسانهـا»، همـراه نسب الخیـل (نک‍ : هم‍ ، کلبـی)؛ ابـن جـزی، عبدالله، الخیل، بـه کوشش محمد عربی خطایی، بیروت، 1406ق/ 1986م؛ برافروخته، تاریخ سواری و سـوارکاری در ایران، تهران، 1320ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خطیب رهبر، تهران، 1368ش؛ تاج‌الدین، صاحب، کتاب البیطرة، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1405ق/ 1984م؛ تبارنامۀ ملی اسب اصیل ایران، انجمن ملی اسب ایران، تهران، 1374ش؛ خویلو، مجید، بررسی پرورش اسب در ایران (رسالۀ دکتری)، تهران، 1352-1353ش؛ سفرنامۀ مارکوپولو، ترجمۀ حبیب‌الله صحیحی، تهران، 1350ش/ 1971م؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1344ش؛ فیروز، لوئیز، «اسب کرد»، اسب، تهران، 1353ش، شم‍ 2؛ قرآن کریم؛ قره‌گوزلو، مری لیلی، «پذیرفته شدن اسب اصیل ایرانی به سمت بین‌المللی»، اسب، تهران، 1355ش، شم‍ 24؛ قمی، احمد، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان نراقی، تهران، 1359ش؛ کلبی، هشام، نسب الخیل، به کوشش نوری حمودی قیسی و حاتم ضامن صالح، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ لسان، محمود، اسب ایرانی (رسالۀ دکتری)، تهران، 1318- 1319ش؛ ملک مجاهد، علی، الاقوال الکافیة و الفصول الشافیة، به کوشش یحیى وهیب جبوری، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ منوچهری دامغانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1326ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1333ش؛ نیز:

EI2; Ibn-e Hozeyl, Alī, La parure des cavaliers, tr. L. Mercier, Paris, 1994; Judaica; Mercier, L., notes on La parure... (vide: Ibn-e Hozeyl); Van den Branden, A., Les inscriptions thamoudéennes, Louvain, 1950. 
آذرتاش آذرنوش

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: