صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اساطیر ایرانی /

فهرست مطالب

اساطیر ایرانی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 29 آذر 1398 تاریخچه مقاله

زردشت و دین او

هـمـچـنـان کـه اشـاره شـد، بـر پـایـۀ نوشته‌های دینی، در پایان هزارۀ سوم و آغاز هزارۀ چهارم، زردشت پیامبر ظهور می‌کند. روایتهای دینی که به زندگی زردشت پرداخته‌اند، شخصیت او را در هاله‌ای از نور نشان داده‌اند. بر این اساس، مینوی او همانند امشاسپندان، از همان آغاز آفریده و پرداخته شده بود. فرۀ زردشت دیرزمانی پیش از آفرینش تن او از آسمان به زمین می‌آید و در هنگام زایش مادرش، دوغدو در تن او جای می‌گیرد و از زمان پیوند او با پوروشسب تا زادن زردشت، هرگاه دوغدو از خانۀ خویش به جایی می‌رفت، آن فره چونان شعلۀ آتشی بلند، سرزمینهای دور را روشنی و فروغ می‌داد (آموزگار وتفضلی، 113). با باردار شدن دوغدو فره به نطفۀ نوزاد انتقال می‌یابد (آموزگار، 72-73). نور برخاسته از خانۀ پوروشسب، نوید زادن کودکی را می‌دهد که دروغ و ناپاکی را از میان خواهد برد؛ از این‌رو، بدکاران و جادوگران بارها در پی نابود کردن وی بر می‌آیند، اما به سبب نگاهبانی ایزدان هر بار ناكام می‌مانند (همو و تفضلی، 42 بب‍ ؛ جکسن، 26 ff.).
بنا به روایتها، دوران نوجوانی و جوانی زردشت به آموختن و نیكی كردن به مردمان و دیگر آفریدگان، و به ویژه نیایش خداوند و اندیشه در بارۀ جهان هستی می‌گذرد تا آنکه سرانجام در 30 سالگی در یک بامداد بهاری، آن‌گاه که در کنار رودی به نام دائیتی سرگرم تهیۀ افشرۀ آیینی گیاه هوم است، بهمن، پیام‌آور خداوند را دیدار می‌كند («گزیده‌ها»، 78). زردشت طی 7 دیدار با پروردگار، بسیاری از رازهای گیتی و جهان مینو و از جمله رویدادهای جهان تا پایان آن را درمی‌یابد و آن‌گاه پیامبری را می‌پذیرد. وی سپس به سوی قبیله‌اش می‌رود و آموزه‌های دین خود را بر ایشان آشكار می‌سازد. با این همه، همچون همۀ پیامبران، تا سالها کسی دین او را نمی‌پذیرد، جز پسرعمویش که میدیوماه نام دارد(همان، 89، 82، 80). از این‌رو، برای گستراندن دین خود به میان قومی دیگر می‌رود. در آنجا پادشاه كه همان ویشتاسپ یا گشتاسپ تاریخ روایی است، به همراه همسر و وزیرش، زردشت را می‌پذیرند (جکسن، 56 ff.). این پذیرش، علاوه بر مخالفتهای روحانیان سنتی، دشمنی همسایگان و از جمله نبردهایی در پی دارد که بنا بر روایتها، خود زردشت هم در 77 سالگی در یکی از این نبردها به دست فردی به نام تورِ بَرادَروش کشته می‌شود (روایت پهلوی، 47، 58؛ آموزگار و تفضلی، 53؛ نیز نک‍‍ : جکسن، 127-129)؛ با این همه، دین او گسترش می‌یابد و روز به روز بر شمار پیروانش افزوده می‌شود، چندان که در دوره‌های تاریخی، تا ظهور اسلام، دین غالبِ دست‌کم 3 شاهنشاهی بزرگ ایرانی می‌شود که بر سرتاسر خاور نزدیک و میانۀ آن روزگار فرمانروایی داشته‌اند؛ و علاوه بر آن بر اغلب کیشهای آن روزگار و پس از آن تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم داشته است (بویس، 21، 23).
بر پایۀ روایتها، زردشت طی سالهای عمرش، همانند دیگران، ازدواج می‌كند و فرزندانی می‌پرورد: یكی از دختران او به نام پوروچیستا به همسری جاماسپ، وزیر دانشمند گشتاسپ درمی‌آید که این پیوند در گاهان نیز ستوده شده است ( گاتها، 143؛ نیز نک‍ : ج‍کسن، 21-22). 

سوشیانتها

همچنان که اشاره شد، ظهور زردشت در پایان هزارۀ سوم و آغاز هزارۀ چهارم رخ می‌دهد. بر پایۀ روایتهای دینی، زردشت 3 بار با همسرش، به نام هووی نزدیکی می‌کند و چون هووی هر بار خود را در دریاچۀ کیانسه (هامون) می‌شوید، نطفۀ زردشت در آب می‌ریزد و در آنجا نگهداری می‌شود (بندهش، 142؛ راشدمحصل، 15).
30 سال مانده به پایان هزارۀ نخست (از 3 هزار سال چهارم)، دوشیزه‌ای بهدین (زردشتی) كه «نامی‌پِد» (دارای پدر نام‌بُردار) است، در این دریاچه تن می‌شوید و از این نطفه آبستن می‌شود و بدین سان، نخستین نجات‌بخش، به نام اوشیدر یا هوشیدر را به دنیا می‌آورد (همو، 15، 84؛ نیز نك‍ : مینوی خرد، 88، و حاشیۀ 3). 
در آغاز هزارۀ پنجم كه اوشیدر 30‌ ساله می‌شود، خورشید 10 شبانه‌روز بر بالای آسمان می‌ایستد و 3 سال پیوسته بهاران است (بندهش، همانجا). آن‌گاه اوشیدر به دیدار اورمزد می‌رود و پیامبری و ادامۀ رسالت زردشت را از او می‌پذیرد. در این هنگام كه جهان را آشوب فراگرفته است، از كابلستان یا هندوستان یا چین، از تخمۀ پادشاهان، بهرام ورجاوند پدید می‌آید که با سپاهی گران اوشیدر را یاری می‌رساند (زند بهمن یسن، 13-14). پس از او نیز پشوتن، پسر گشتاسپ که از جاودانان است، برای استوار ساختن دین برمی‌خیزد (بندهش، 141-142؛ زند بهمن یسن، 15-16؛ نیز نك‍ : راشدمحصل، 25).
اوشیدر به یاری بهرام ورجاوند و پشوتن و ایزدان، به رواج دین و پاك ساختن آن می‌پردازد؛ انواع گرگها که در قالبی واحد می‌آیند و نیز بسیاری از آفتها و زیانها از جمله خشک‌سالی و کینه، و شماری از دیوان از میان می‌روند و تا مدتی مردم در ایمنی و آسایش فراهم آمده، زندگانی می‌کنند و به‌گسترش نیکی می‌پردازند (زند بهمن‌یسن، 13 بب‍‍ ؛ روایت پهلوی، 58- 59؛ بندهش، 142).
در پایان این هزاره، ملکوس، یا مرکوس، دیو سرما كه از تبار تور برادروش(كشندۀ زردشت) است، 3 سال زمستانی بسیار سرد با برف و تگرگ ویرانگر می‌آورد که از آن جز اندکی از مردم و آفریدگان که در ور جمکرد باشند، نابود می‌شوند (بندهش، روایت پهلوی، همانجاها؛ نیز نك‍ : راشد محصل، 29). 
30 سال پیش از پایان هزارۀ اوشیدر، بار دیگر دوشیزه‌ای پانزده ساله، به نام «وِه‌پِد» (به معنای دارای پدر نیك) از زادگان زردشت، در پی شستن تن در دریاچۀ كیانسه، از نطفۀ زردشت باردار می‌شود و بدین‌سان، دومین نجات‌بخش، به نام اوشیدرماه یا هوشیدرماه از او پدید می‌آید. چون اوشیدرماه ‌30 ساله می‌شود، خورشید 20 شبانه‌روز در اوج آسمان می‌ایستد و 6 سال پیوسته بهاران است. این نشان پایان هزارۀ پیشین و آغاز هزارۀ دوم (از 3 ‌هزارۀ چهارم) است (بندهش، همانجا؛ نیز نك‍ : مینوی خرد، 91، و حاشیۀ 2، 92). اوشیدرماه نیز پس از دیدار اورمزد و پذیرش دین، و با یاری بهدینان، گونه‌ها و شمار بیشتری از جانوران زیان‌بخش را از میان می‌برد و پس از این، مردمان آسوده‌تر می‌زیند. با این همه، نیروهای اهریمنی همچنان در تلاش آشفتن جهان‌اند و ضحاك كه فریدون او را در كوه دماوند به بند کشیده بود، اینك می‌گریزد. او در تازش به جهان، یك سوم از مردمان و جانوران را می‌بلعد تا آنكه گرشاسپ، كه او نیز از جاودانان است، برمی‌خیزد و او را نابود می‌كند (هینلز، 105؛ زند بهمن یسن، 18؛ روایت پهلوی، 59-60).
به همین سان، 30 سال مانده به پایان هزارۀ دوم، سومین نجات‌بخش كه در متنها او را سوشیانت یا سوشیانس (به معنای سودْرسان در آینده) نامیده‌اند، از دوشیزه‌ای به نام «گَواگ‌پِد» (به معنای آن‌كه پدر افزاینده دارد) که هنگام آب‌تنی در آب كیانسه از نطفۀ زردشت باردار شده‌ است، زاده می‌شود و در 30‌سالگی به دیدار اورمزد می‌رسد(راشدمحصل، 39-40؛ نیز نك‍ : مینوی خرد، 94). در این روز خورشید تا 30 روز بر بلندای آسمان می‌ایستد. آن‌گاه کیخسرو که از نظرها ناپدید و در زمرۀ جاودانان است، به پذیرۀ سوشیانس می‌آید و به دست او زردشتی می‌شود. از این زمان تا 57 سال كیخسرو بار دیگر پادشاه، و سوشیانس هم موبدانْ موبد می‌شود (روایت پهلوی، 60-61؛ بندهش، همانجا).
سوشیانس باخواندن نیایش دیوان را از میان می‌برد و بدین ـ سان، اهریمن با چند سردیو می‌ماند. دیو آز كه اینك به سبب از میان رفتن همۀ بدیها و بدكاران، خوراکی نمی‌یابد، نخست دیو خشم و سپس دیوهای زمستان و مرگ و پیری را می‌بلعد و خود نیز، به روایتی، به دست سروش‌ایزد نابود می‌شود. در پایان اورمزد اهریمن را ناكار می‌كند و از همان سوراخی كه در آغاز آفرینش در آسمان كرده بود، به دوزخ می‌اندازد (روایت پهلوی، 63؛ نیز نك‍ : مینوی خرد، 93-95).

سرنوشت روان

بنا بر روایتهای دینی، روان فرد در گذشته، 3 روز پیرامون جسد می‌گردد و هر شب به پندار و گفتار و کردار خود در زندگی می‌اندیشد و بر تن تأسف می‌خورد (هادخت نسك، 112-113؛ بندهش، 129؛ مینوی خرد، 12؛ هینلز، 95-96). بامداد روز چهارم به سوی داوری می‌رود و 3 ایزد به نامهای مهر و سروش و رشن، با ترازویی که به هیچ‌سو گرایش ندارد و برای توانگر و درویش و پارسا و بی‌دین به یك سان عمل می‌كند، اندیشه و گفتار و کردار روان را می‌سنجند؛ اگر بدی بیش باشد، روان به دوزخ می‌رود و اگر نیکی افزون باشد، راهی بهشت می‌شود و اگر هر دو برابر، در جایی به نام همیستگان می‌ماند (بندهش، 130-131؛ روایت پهلوی، 83؛ مینوی خرد، همانجا).
در راه، دین یا وجدان فرد نیکوکار به سیمای دوشیزه‌ای زیبا و خوشبو به پذیره‌اش می‌آید و روان بدكار هم با عجوزه‌ای بدبو و نفرت‌انگیز رویارو می‌شود كه تجسم اعمال او در جهان است (بندهش، 130؛ هادخت نسك، 113-114، 118- 119). آن‌گاه روان به پل جداکنندۀ نیکی از بدی، موسوم به چینود یا چینوت، می‌رسد که برای رستگاران پهن و آسان‌گذر و برای بدکاران چونان تیغۀ شمشیر و ناگذشتنی است؛ بدین سان، آنان در ژرفای دوزخ می‌افتند و رستگاران با گذر از آن به بهشت می‌روند. هم بهشت و هم دوزخ دارای مراتبی هستند که روان بر اساس کارنامۀ اعمالش در یکی از آن مراتب قرار می‌گیرد. از زمین تا ستاره‌پایه همیستگان است و پس از آن بهشت، از ستاره‌پایه تا ماه‌پایه و خورشیدپایه، و از خورشیدپایه تا آسمان كه روشنی بیكران است گَرودمان یا بهشت برین جای دارد (روایت پهلوی، همانجا؛ بندهش، 130-131). روان پرهیزگار در بهشت از مواهبی چون شادی و خورشهای مینوی برخوردار می‌شود و روان بدکار نیز در دوزخ از ماران و دیگر جانوران موذی و برف و سرمای شدید و گرمای سوزان و بوی گند در عذاب خواهد بود ( ارداویراف‌نامه، 54 بب‍ ؛ مینوی خرد، 20-21) و آنان را كه در همیستگان‌اند، جز سرما و گرما آفت دیگری نیست (همان، 12، 20-21). با این همه، به ویژه دربارۀ دوزخ تأکید شده است که ایزد مهر مراقب است تا دیوان، گنهکاران را بیش از آنچه باید، شکنجه نک‍نند و نیازارند و از سوی دیگر، این وضعیت همیشگی نخواهد بود و در پایان جهان، و به بیان دیگر در بازسازی جهان است كه داوری فرجامین صورت می‌گیرد و سرنوشت نهایی روان تعیین می‌شود (بویس، 51-52).

داوری فرجامین و بازسازی جهان

به هنگام داوری تنِ فرجامین سوشیانس مردگان را برمی‌خیزاند. همه تنِ پسین می‌یابند كه تن جوان 15 ‌ساله است. مردم به یكدیگر می‌رسند و نیز تن به روان می‌رسد و ایزد اَریَمَن فلز کوهها را به آتش می‌گدازد و چون رود بر زمین جاری می‌سازد. همۀ مردم را از آن فلز گداخته می‌گذرانند و پاک می‌کنند. این رود تنها برای بدكاران چون فلز گداخته و سوزان، ولی برای پرهیزگاران چنان است که در شیر گرم می‌روند. آن‌گاه سوشیانس مزد و پاداش همگان را چنان‌كه سزاوارند، می‌دهد. از این زمان، زمین بار دیگر بی فراز و نشیب و هامون می‌شود و مرگ و بیماری و هرگونه بدی از میان می‌رود. همه را زن و فرزند می‌دهند و هرکس همچون گیتی با زن همخوابی می‌کند، اما از ایشان فرزندی زاده نمی‌شود (بندهش، 147- 148؛ روایت پهلوی، 63). چون فْرَشگَرد (اوستایی: فرشوكرتی) یا بازسازی جهان به انجام می‌رسد، هستی جاودانه آغاز می‌شود (نک‍ : بندهش، 148؛ میرفخرایی، حاشیه بر...، 133).
آن‌گاه سوشیانس و یارانش، 5 یشت دیگر می‌كنند كه با هر یشت زمین به آسمان نزدیك‌تر می‌شود و سرانجام، زمین و گرودمان (كه جایگاه اورمزد و امشاسپندان و ایزدان است) هر دو به ستاره‌پایه می‌رسند و در یك جای می‌مانند. پس از آن هیچ کاری نباید كرد. مردم به تن جاودانه و بدون پیری و تباهی، كارشان تنها دیدن اورمزد و نماز بردن به او ست و انجام هر آنچه خود خوشایندتر می‌دانند (روایت پهلوی، 63-64).

مآخذ

آموزگار، ژاله، تاریخ اساطیری ایران، تهران، 1374ش؛ آموزگار، ژاله و احمد تفضلی، اسطورۀ زندگی زردشت، تهران، 1372ش؛ ابن‌اثیر، علی، تاریخ کامل، ترجمۀ محمدحسین روحانی، تهران، 1374ش؛ ابن بلخی، فارس‌نامه، به كوشش لسترنج و نیكلسن، تهران، 1363ش؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ترجمۀ ابوالقاسم امامی، تهران، 1369ش؛ ارداویراف‌نامه، به کوشش فیلیپ ژینیو، ترجمۀ ژاله آموزگار، تهران، 1382ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛ بنونیست، امیل، دین ایرانی بر پایۀ متنهای معتبر یونانی، ترجمۀ بهمن سركاراتی، تهران، 1377ش؛ بویس، مری، زردشتیان، باورها و آداب دینی آنها، ترجمۀ عسكر بهرامی، تهران، 1384ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اكبر داناسرشت، تهران، 1352ش؛ پورداود (نک‍ : هم‍ ، یشتها)؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به كوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، تهران، 1963م؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، برلین، 1340ق؛ داستان جم، ترجمۀ محمد مقدم، تهران، 1363ش؛ راشدمحصل، محمدتقی، نجات‌بخشی در ادیان، تهران، 1369ش؛ روایـات داراب هرمزدیـار، بـه کـوشش رستم اونوالا، بمبئی، چ سنگی؛روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367ش؛ زند بهمن یسن، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1370ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش آ.ی. برتلس، مسکو، 1962-1967م؛ كریستن‌سن، آرتور، آفرینش زیانكار در روایات ایرانی، ترجمۀ احمد طباطبایی، تبریز، 1355ش؛ همو، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، 1332ش؛ همو، كیانیان، ترجمۀ ذبیح‌الله صفا، تهران، 1343ش؛ گاتها، سرودهای زرتشت، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، 1310ش؛ گردیزی، عبدالحی، تاریخ، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ گزیده‌های زادسپرم، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1367ش؛ مجمل‌التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، 1903م؛ میرفخرایی، مهشید، آفرینش در ادیان، تهران، 1366ش؛ همو، حاشیه بر روایت پهلوی (هم‍ ‌)؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1364ش؛ «هادخت نسک»، بررسی هادخت نسک از مهشید میرفخرایی، تهران، 1371ش؛ هینلز، جان، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران، 1379ش؛ یادگار زریران، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1374ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1347ش؛ نیز:

Anthologie de Zādspram, ed. Ph.Gignoux and A. Tafazzoli, Paris, 1993; Avesta, ed. K. F. Geldner, Stuttgart, 1886-1896; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Berlin, 1961; Boyce, M., A History of Zoroastrianism, Leiden, 1975; Cameron, G.G., History of Early Iran, Chicago/ London, 1968; Dhala, M.N., History of Zoroastrianism, New- York, 1938; Duchesne-Guillemin, J., Religion of Ancient Iran, tr. K.M. Jamasp-Asa, Bombay , 1973 ; Gonda, J. , Epithets in the Ŗgveda, The Hague, 1959; Gray, L.H., The Foundations of the Iranian Religions, Bombay, 1929; Griswold, H.D., The Religion of Ŗigveda, Delhi, 1971; Iranica ; Jackson, A.V.W., Zoroaster, New York, 1965; Justi, F., Iranisches Namenbuch, Marburg, 1963; Mallory, J.P., In Search of the Indo-Europeans, London, 1989; Nyberg, H.S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974; Shaked, Sh., «Some Notes on Ahreman, the Evil Sprit, and his Creation», From Zoroastrian Iran to Islam, Variorum, 1995; Zaehner, R.C., The Dawn and Twilight of Zoroastrianism, London, 1961.
عسكر بهرامی
 

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: