آرایش و پوشش
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 8 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/231866/آرایش-و-پوشش
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
برخلاف مردان، زنان بختیاری کمتر تسلیم تجدد و مد شدهاند. آنها چادر به سر نمیکنند و به جای آن روسری سنتی مخصوصی بر سرشان میبندند؛ اما وقتی به شهر میروند چادر به سر میافکنند. این روسری از دو عنصر تشکیل و به هم ملحق شده است: یکی «لَچَک»، که سربندی مخملی آینهکاری شده است. لچک بالا و پشت سر و گوشها را میپوشاند و در زیرچانه با دو روبان بسته میشود. دیگری «مِیْنا»، چادری نازک و سبک به طول 2 تا 5 متر و پهنای یک متر است. مینا رنگی زنده و روشن دارد. یک سر آن را با سنجاق به قسمت پشت لچک میبندند و سر دیگر را به جلو سینه و در زیر چانه میآورند و با آن سینه و شانهها و اطراف صورت را میپوشانند و دوباره آن را به پشت سر میبرند و به لچک میبندند.
پوشاک مردان ایلات لر کهگیلویه در گذشته اینها بود: «جُقَه» (جُبّه)، «دَلْگ» (جامهای بلند و گشاد که روی لباسها پوشند)، شال کمر سفید یا کرم رنگ، پیراهن بدون یقه و آستین گشاد، شلوار و زیرشلوار، گیوه یا «ملکی» سفید و نوع معروف آن «قلاتی» که رویهای از پنبۀ تاب داده و تخت چرمی یا لاستیکی دارد، کلاه کاسه مانند از پشم گوسفند به رنگ خاکستری یا مشکی و نوع معروف آن کلاه «کار محمود» و شبکلاه پشمی به رنگ خاکستری یا کرم. لباسهای سنتی قدیم زنان اینها بوده است: دستمال لاکی یا چارقد لاکی و لچک ابریشمی مشکی با راهراههای قرمز، دلگ یا ارخالق مخملی به رنگهای بنفش، قرمز، سبز و مشکی، با آستر چیت گلدار و آستین تنگ و چسبان، «جُمَه» (جومه = جامه)، پیراهن بلند که پای آن تا قوزک پا میرسد و در دو پهلویش چاک دارد، زیرپوش نازک با آستین کوتاه و دوچاک در پهلو، «تُمْبون» یا «زِرجومه» (زیرجامه) که نقش دامن را دارد و از چند لایه پارچه به طول 7 تا 20 متر به رنگهای مختلف دوخته میشود و سرانجام، سرپاییهای صندلی یا لاستیکی و کفشهای چرمی.امروزه به جای پوشاک سنتی مردان ایلات کهگیلویه کت و پیراهن از نوع چینی و کُرهای، زیرپوش کشباف و زیرشلوار نخی یا نایلونی، کفش ملی (کفشهای کارخانهدوز) یا کفشهای پارچهای رویه سفید از نوع چینی و یا کفشهای لاستیکی مشکی رنگ مرسوم شده است. مردان لر فقط در میهمانیها شلوار میپوشند. جامههای زنان، بجز دستمال لاکی و لچک که دیگر به کار نمیروند، کمتر دستخوش تغییر شده است و هنوز کم و بیش همان لباسهای یاد شده را میپوشند، با این تفاوت که رنگ آنها تندتر و شادتر شده است.
دو رنگ سفید و سیاه در فرهنگ ایرانی و اسلامی نقش کلیدی و مهم دارند. میان این دو رنگ فاصله و تقابل معنوی و اعتقادی وجود دارد. ایرانیان سپیدی را با نور و روشنایی، و سیاهی را با ظلمت و تاریکی قرین و سپیدی و سیاهی را نماد نور و ظلمت میدانستند. در سپیدی زندگی،گشایش، خوشبختی و شادابی، و در سیاهی مرگ، تنگی، بدبختیو غم وماتم میانگاشتند. از اینرو، زنی را که در زندگی زناشویی خوشبخت و نزد شوهر و خانوادۀ شوهر عزیز و محبوب بود، «سفیدبخت» و زنی را که خوار و ذلیل و نگونبخت بود، «سیاهبخت» میخواندند. در آیین مزدیسنا، سپیدی را رنگ ایزدی و جایگاه فرشتگان و ارواح نیک سود رسان، سیاهی را رنگ اهریمنی و پناهگاه دیوان و ارواح شریر آسیبرسان میانگاشتند. بنا بر اسناد مکتوب تاریخی، مردم ایران و برخی از کشورهای اسلامی در مجالس سوگواری و ماتم و عزا و مناسک عبادی در برخی از حوزههای جغرافیایی ـ فرهنگی جامۀ سفید، و در برخی حوزههای دیگر جامۀ سیاه یا نیلگون و کبود میپوشیدهاند. پوشیدن جامۀ سفید یا سیاه در مناسک دینی و مراسم سوگ، بستگی به فرهنگ خاص مردم جامعهها و نوع تلقی آنها از مرگ و آموزشهای دینی و چگونگی پندارشان دربارۀ رنگ سفید و سیاه داشته است. در میان زردشتیان، پوشیدن جامۀ سفید در مراسم و تشریفات دینی و هنگام تشییع جنازۀ مرده از کارهای بایسته و نیک به شمار میرفته است. هنوز هم پیروان دین مزدیسنا به شیوۀ سنتی نیاکان خود عمل میکنند. مثلاً «نَساسالار» (در اوستایی: «نَسوکَش»، در پهلوی: «نساکش») که مرده را در دخمه میگذارد و مأمور تدفین مردگان است، با همراهان خود همه جامۀ سفید بر تن میکنند و در آتشکده با تنپوش، کلاه و پنام (دهان بند) سفید رنگ حضور مییابند.ایرانیان به هنگام سوگند یادکردن جامۀ سفید میپوشیدند. سیاوش برای سوگند خوردن و اثبات بیگناهی خود لباس سفید پوشید و از آتش گذر کرد. فردوسی به آمدن سیاوش به نزد پدر «با جامههای سپید» اشاره میکند. در اجرای مناسک دینی، مانند گاهنبارها، موبد و مردان سالخوردۀ همراه او جامۀ سفید بر تن میکردند.برپایۀ برخی از گزارشها در سدههای 4 و 5ق، ایرانیان مسلمان برخی از حوزههای جغرافیایی، در مجالس ماتم و سوگواری با جامۀ سفید شرکت میکردند. بیهقی در وصف چگونگی سوگواری امیرمسعود غزنوی در «رسم تعزیت» خلیفه القادر باللٰه مینویسد: امیر 3 روز به ماتم نشست و بار داد. در این 3 روز«با دستار و قبا بود سپید و همۀ اولیا و حشم و حاجبان با سپید آمدند».سنت پوشیدن جامۀ سفید در مجالس عزا در میان مسلمانان برخی از سرزمینهای دیگر جهان نیز معمول بوده است؛ مثلاً در اندلس رنگ جامۀ عزا سفید بود. در بیشتر حوزههای جغرافیایی ـ فرهنگی ایران و جهان اسلام رنگ سیاه را نماد و نشانۀ مرگ و ماتم گرفتهاند و برای نشان دادن آن، لباس سیاه یا کبود که رنگی نیلگون و آسمانی بود، میپوشند و به سوگ مینشینند. سنایی گوید: «جامۀ غم، کبود نیک آید». جامۀ سیاه و کبود ماتم در فرهنگ ایران به «جامۀ تلخ»، «جامۀ قطران» و «جامۀ سوسنی» معروف بوده است. رودابه در مرگ سهراب برای نشان دادن سوگ خود جامۀ نیلگون میپوشد. فردوسی گوید: بپوشید پس جامۀ نیلگون/ همان نیلگون غرق گشته به خون. فریدون در سوگ ایرج جامۀ کبود و سیاه بر تن میکند و کلاه از سر برمیدارد و برکناری میافکند: همه جامه کرده کبود و سیاه/... .قاآنی در داستان صبّاغ نابکار، پاسخ او را به مشتری چنین نقل میکند: «جامۀ نیلی درخور ماتمزدگان» است. بعد مینویسد: چون رنگرز «این رنگ را به فال بد» میانگارد، از رنگ کردن جامۀ او سرباز میزند.پادشاهان آل بویه نیز به هنگام سوگواری جامۀ سیاه میپوشیدند. در مجلس عزاداری عضدالدوله در محرم 373/ ژوئن 983، پسرش، ابوکالیجار مرزبان(صمصامالدوله) جامۀ سیاه بر تن کرد. مردم شیراز در سوگ ابوشجاع، فرزند صمصامالدوله در 388ق/ 998م، همه سیاه پوشیده بودند. در عزای ملی که به مناسبت مرگ هزاران تبریزی در زلزلۀ شهر تبریز در 434ق/1043م، برپا شده بود، امیر شهر که جان به سلامت برده بود، سیاه پوشید و به رسم آن روز بر روی نمد پاره نشست. در عراق و بسیاری نواحی دیگر هم در سدههای نخستین هجری لباس سیاه علامت ماتم بوده است.به گزارش برخی سیاحتگران، در سدۀ 12ق مردان کلاهی پارچهای که حدود 25 سانتیمتر بلندی داشت و سطح بالای آن چهار گوشه بود، بر سر میگذاشتند. رنگ این کلاه همچون قطعات دیگر لباسشان سرخ بود. فقط در مراسم سوگواری لباس و کلاه به رنگ آبی پررنگ )یا کبود) میپوشیدند.درمیان ایلات و عشایر ایران نیز رسم است که زنان در مراسم سوگ و ماتم معمولاً یک قطعه جامۀ سیاه یا کبود بر تن بکنند و مردان جامه و کلاهی سیاه بر سر بگذارند تا واقعۀ مرگ را نشان دهند. مثلاً زنان بختیاری در سوگها به جای لچک و مِیْنای رنگارنگ، کولوکی (روسری) سیاه رنگ بر سر میبندند. زنان بلوچ با همان لباس سیاهی که همیشه بر تن دارند، به مراسم «پورسان» (پُرسان: عزا) میروند و مردان منسوب به مرده عمامۀ سیاه رنگ به سر میبندند. زنان در حوزۀ فرهنگی هرمزگان به هنگام مناسک خاکسپاری چادر سیاه بهسر میکنند.در مجالس و مراسم شادی و سرور، مانند اعیاد و عروسیها، معمولاً رنگ سفید و رنگهای شاد سرخ و سبز و زرد، نشانه و نماد شادمانگی بودهاست. از اینرو، در جامعۀ ایران و جامعههای اسلامی زنان با پوشیدن جامههای سفید و الوان، بهویژه سرخ در مجالس عروسی و شادی شرکت میکردند. لباسهای مخصوص شادمانگی را «جامۀ عید» یا «جامۀ عیدی» و «جامۀ نوروز» مینامیدند که جامه و قبایی سرخ رنگ بود.در قدیم عروس را جامۀ الوان میپوشاندند. مثلاً در تهران چاقچور تافته به پای عروس میکردند و چادر اطلس سفید یا پشت گلی بر سرش میانداختند. یک توری بلند گلدوزی شده روی سر و صورتش میکشیدند. یک چارقد بزرگ هم دور سر و گردن و گلویش میبستند. در آذربایجان معمولاً یک پارچه یا توری سفید بهعنوان نماد عروس ــ که به آن «دوآغ» یا «دوآخ» میگفتند ــ روی سر و صورت و لباسهای الوانش میانداختند؛ از همینرو، وقتی مادران میخواستند دختران خود را نفرین کنند، میگفتند: امیدوارم «سیاه دوآغ» گردی و آیینۀ بختت «کاس» (تیره) شود. در همدان روی سر عروس روسری قرمز یا لاکی، و در بوشهر شال سفید یا سبز میاندازند. در فارس بر کمر داماد شال سبز رنگ و به دور گردنش دستمال چهارگوش ابریشمی سبز میبستند و رنگ سبز را نشانۀ سبز بختی]زندگی و زایایی[ میدانستند. در شاهرود لباس سفید بر تن عروس میکنند.
در نظـام ارزشـهـای فـرهنگـی ـ قومی و فرهنگی ـ دینی در جامعههای سنتی اسلامی و ایران، پوشش زنان نماد نجابت، عفت، عزت و حیا و از عاملهای حفظ کیان خانواده، طایفه و قبیله انگاشته شده است. تا زمانی که نظام سنتی ارزشهای قومی ـ دینی پوشش را حفاظ لازم برای تداوم این نمادها و استوار نگهداشتن روابط خانوادگی در جامعه میشناخت و بر ذهنیت جامعۀ سنتی تسلط داشت، کنار نهادن پوششهای کهن و سنتی، مانند نقاب، برقع و چادر ضد ارزش و عامل فروپاشی کیان زن و خانواده بهشمار میرفت. پس از تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در این جامعهها و سست شدن ارزشهای نمادین سنتی کهن در میان جامعۀ زنان سنتگریز و جایگزینی ارزشهای نوین فرهنگی ـ دینی، این تفکر و باور تعمیم یافت که تنها پوششهایی چون برقع، نقاب و چادر فینفسه نمیتوانند نگهدارندۀ عصمت، پاکدامنی و تقوای زن باشند، بلکه پوششهایی که بتواند بر طبق معیارهای اسلامی اعضایی از بدن را که پوشاندن آنها واجب است، بپوشاند، قدرت حفظ کرامت زن مسلمان را دارد. بنا بر گفتۀ مرتضى مطهری «پوشیده بودن زن در همان حدودی که اسلام تعیین کرده است، موجب کرامت و احترام بیشتر او ست، زیرا او را از تعرض افراد جلف و فاقد اخلاق مصون میدارد».
برخی از پژوهشها نشان میدهد که خاستگاه پوشش و حجاب در جهان اسلام به پیش از دورۀ اسلامی میرسد و کم و بیش در میان اقوام حاشیۀ جنوبی مدیترانه، مانند یونانیان و نیز ایرانیان رایج بوده است. در این میان، تنها استثنا مصریان و یهودیان بودهاند.غلبۀ ایرانیان و یونانیان بر مصر از مقام و منزلت زنان اشرافی مصر کاست و به دنبال آن، رسم و آداب مستورگی و پوشش را در حدود سدۀ 3قم در میان، این زنان رواج داد.پوشش زنان مسلمان نمادی از عقاید اسلامی بوده است. این نوع پوششی که زنان پذیرفته و میپوشند، تقریباً همچون یک نشان آرمانی نشاندهندۀ نجابت و پوشیدگی اهمیت دارد. زنان مسلمان در واقع از جهان دوری نگزیدهاند. در این زمان، شمار بسیاری از این زنان در میان دانشجویان، زنان جوان کارگر و امثال آنها حضور دارند و به فعالیتهای سیاسی نیز میپردازند. همچنین پوشاک بیشتر زنان مسلمان امروزی، دیگر همان لباس سنتی کهن نیست، بلکه لباس جدید باب روز است.
برقع یا نقاب و چادر که پوششدهندۀ اندام یا اندامهایی از زن است، از ارکان پوشش زن بهشمار میآمده است. گزارش سیاحان قدیم اروپایی از سرزمین و مردم ایران و نقاشیهای بومی ایرانیان نشان میدهد که زنان عشایر ایرانی پوشش (چادر و برقع و...) نداشتهاند. مینیاتورهای بازمانده از دورۀ آغازین پادشاهی صفوی که با حمایت قبایل کوچندۀ ترک به قدرت رسیدند و تشیع را مذهب رسمی ایران کردند، بسیاری از زنان را بدون پوشش نشان میدهد. در اواخر عصر صفوی، با رشد یافتن طبقات مذهبی، زنان بهطور چشمگیری پوشیده و مستوره شده بودند. در صورتی که پیش از دورۀ صفوی، گروهی از زنان در نواحی جنوب سرزمین ایران، نوعی پوشش داشتند که سراسر بدنشان و یا فقط چهرهشان را میپوشانده است. ابن بطوطه که در سدۀ 8ق به ایران آمده است، در سفرش به شیراز در وصف زنان شیرازی مینویسد: زنان به هنگام بیرون رفتن از خانه، خود را میپوشانند و با برقعی که بر رخ میافکنند، چهرۀ خود را پنهان میدارند، چنانکه هیچ اندامی از تن آنان نمایان نمیشود.در سرزمین ماوراءالنهر، برقع به نوعی پوشش یا روپوش میگفتند که همۀ اندام زنان را میپوشانده است. از اینرو، این برقع فقط حجاب چهره نبوده است.فریزر در سفر به خراسان مینویسد، زنان با چادر یا پارچهای ابریشمین که برقع نامیده میشود، سرتاسر بدن خود را میپوشانند، ولی روی چشمهایشان شکافهای کوچکی به شکل توری هست. او این رسم را رایج میان زنان شهری میداند و میگوید زنان روستایی چهرۀ خود را گشوده میگذارند. این نوع چادر یا برقع زنان قدیم در خراسان، مانند «چادَرْ» رایج میان زنان پشتون است، که به ردا میماند و شکافی باتوری در برابر چشمان دارد. نوع دیگر آن را «بُقْرا» (= برقع) و در هرات «بُرْقُع» و در کُندوز «پَرَنجی» مینامند. این نوع چادرها اصولاً جامۀ زنان شهر بهشمار میرفته است.زنان سواحل خلیجفارس و دریای عمان برقعهایی به شکل و رنگ مختلف بهکار میبرند. نوعی برقع خاص نیز در میان زنان بخشهایی از حوزۀ هرمزگان بهکار میرود که به «بَطُّولَه» (یا بَتوله) معروف است. خاستگاه جغرافیایی بطوله، یا دوره و زمانی که بطوله به هرمزگان آمده است، دقیقاً روشن نیست. بطوله انواع گوناگونی دارد که هریک به نام مکانها و گروههای قومی که هویت از آنها گرفتهاند، نامیده میشوند، مانند «مُقامی»، «جُمیرانی»، «عَربی»، «قَطَری»، «سِکانی» و جز آن.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید