پاکستان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 12 مهر 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229364/پاکستان
شنبه 13 اردیبهشت 1404
چاپ شده
13
5 حوزۀ قومی متمایز در پاكستان وجود دارد: پنجاب، سند، ایالت سرحدی شمال غربی، بلوچستان و سرزمینهای كوهستانی نواحی شمالی كه درگذشته به چندین امیرنشین، مانند چترال، دیر، كوهستان و هونزا، تقسیم میشد. این ایالتها با تأسیس پاكستان در این كشور ادغام شدند. مرزهای پاكستان از هر سو گروههای قومی را تقسیم میكند. مرز هند و پاكستان، پنجابیها و سندیها را، و مرز پاكستان و افغانستان، پشتونها و كافرها را دو تكه میكند؛ همچنین مرز پاكستان و ایران، قلمرو چادرنشینان بلوچی و براهویی را از هم جدا میسازد.
ایالت پنجاب تقریباً 62٪ از جمعیت پاكستان را در خود جای داده است و از لحاظ بافت جمعیتی متشكل از اقوام راجپوت و جَت و شاخههای مختلف این اقوام مانند آوانها، خوخارها، قاكارها، خاتارها، جانجواها، آراینها، گوجارها و دیگر اقوام كوچكتر است. آوانها، خوخارها و خاتارها مدعیاند كه نیای مشترك آنها به قطب شاه میرسد كه گفته میشود با سلطان محمود غزنوی از غزنی به این نواحی آمده بود. محققان معتقدند كه این اقوام به احتمال بسیار بومی این منطقهاند كه در دورۀ حكومت محمود غزنوی، به دست قطبشاه به دین اسلام گرویدهاند و در حقیقت از اعقاب او نیستند. این گرایش به ادعای خاستگاه خارجی در میان دیگر قبایل محلی نیز بسیار دیده میشود. حتى قبایل معروف راجپوت، مانند خوخار، ریشۀ قومی خود را به مغولان فاتح هند میرسانند. بیشتر پنجابیها نیاكان خود را در كاستهای پیش از اسلام جت و راجپوت جست و جو میكنند. اما از اختلاط آنها با دیگر گروههای قومی كه به این ناحیه آمدند، بعضی از قومها (طایفه یا قبیله) به وجود آمدند كه نقش برتر پیدا كردند، به خصوص گوجارها، آوانها، آراینها و خوخارها در شمال پنجاب، و گیلانیها، گردیزیها، قرشیها و عباسیها در جنوب. دیگر پنجابیها منشأ خود را از عربستان، ایران، بلوچستان، افغانستان و كشمیر میدانند. دربارۀ گوجارها، برخی از محققان بر این باورند كه اینها بازماندگان اقوام سكایی و بوئه ـ چی (كوشان) هستند كه به ترتیب در سدههای 1قم و 1م به این نواحی هجوم آوردند، و برخی دیگر از محققان معتقدند كه گوجارها از نسل خزرهای تركی زباناند كه از آسیای میانه به این منطقه آمدهاند و از لحاظ زبانشناختی نام آنها برگرفته از نام خزر است. به باور این دسته از محققان، روند تحولی این نام چنین است: خیزار، گوزار، گورجار، گورجارا یا گوجار. زیستگاه این قبایل گوزارا، هازارا یا هزاره خوانده میشود. به روایتی دیگر، نام گوجار متشكل از دو واژۀ فارسی «گاو» و «چر» است كه بر روی هم «گاو چر» یا «گاوچران» معنی میدهد. بیشترمحققان رانگارها و مئوها را آمیزهایاز راجپوتها و جتها دانستهاند كه در زمان قطبالدین آیبك اسلام آوردند. كاهوتاها یك قبیلۀ مغول ـ راجپوت هستند. خاتارها با آوانها و جاتها خویشاوندان یكدیگرند. خوخارها را گاهی جت و گاهی راجپوت دانستهاند. خوخارهای پنجاب شرقی خود را از نسل جت ـ راجپوت میدانند، اما برخی از خوخارهای پنجاب غربی برای خود منشأ عربی قائل هستند.
ایالت سرحدی شمال غربی، زیستگاه اصلی پشتونهای پاكستان است كه بیشترین جمعیت این ایالت را تشكیل میدهند. دربارۀ آداب و رسوم، ارزشها و سازمان اجتماعی پشتونها بیش از هر گروه قومی دیگری در پاكستان مطلب نوشته شده است. پشتونها به طوایفی (خل) تقسیم میشوند كه هر كدام به نام نخستین مهاجریكه به زیستگاه فعلی آنها آمده است، خوانده میشوند و هر طایفه خود را از نسل او میداند. عضویت در هر طایفه به مالكیت و خویشاوندی وابسته است. كسی كه زمین خود را از دست بدهد، دیگر عضو كامل جامعه نیست و نمیتواند به جرگه بپیوندد، یا در آن صحبت كند. جرگه همان شورای سران قبایل است كه در آن به مسائل مشترك میپردازند. در پاكستان، پشتونها از شمال بلوچستان تا هندوكش پراكندهاند و در واحدهایی اداری به نام كارگزاری به سر میبرند كه از جنوب به شمال اینهاست: وزیرستان جنوبی، وزیرستان شمالی، كورام، خیبر، محمد و مالاكند. یكپشتون بهلحاظ هویت خود وابستگی كاملی بهرفتار مردسالارانه دارد كه آنرا در زبان پشتو، «پختونوالی» مینامند. از هر چیزی مهمتر، شرف یا ننگ است كه به حالت سیاه یا سفید، همه یا هیچ، ابراز میشود. بدون شرف، زندگی برای یك پشتون ارزش زیستن ندارد. شرف مستلزم پایبندی به اخلاق جنسی است. عفت كامل در میان زنان خویشاوند، اصل است؛ فقط با عفت و خوشنامی مادر، دختران، خواهران و همسر (یا همسران) است كه مرد میتواند شرافت داشته باشد. از اینرو، زنان پشتون در حصارهای خصوصی و خانوادگی محدود میشوند. اصل انتقام یا بدل كاملاً با مفهوم شرافت مربوط است. اگر كسی به شرف كسی تعرض كرد، باید قصاص شود، وگرنه شرفی در كار نخواهد بود. مسائل جزئی را شاید بتوان با گفت و گو و مذاكره حل و فصل كرد، اما خون فقط با خون پاك میشود و اگر كسی علناً بیعفتی كند، به قتل میرسد. یك جنبۀ مهم دیگر پختونوالی، میهماننوازی یا «ملمستیا» است. تعارفات وسیلۀ ابراز احترام، دوستی و اتحاد است. پذیرایی از مهمان آداب و رسوم بغرنجی دارد و میزبان یا پسرانش موقع پذیرایی، به رسم ادب، از نشستن با میهمان خودداری میكنند. پناه دادن نیز با ملمستیا ارتباط دارد، حتى پناه دادن به دشمن، زیرا تا وقتی كسی مهمان یك پشتون است، جانش در امان خواهد بود. این آداب و رسوم همه به شرف ربط دارند، زیرا میزبان با پذیرایی از مهمان، شرف خود را نشان میدهد، و كسی كه خود را به محافظت دیگری وامیگذارد، فرد ضعیفی است كه پناه میجوید (برای آگاهی از تاریخ این قوم، نک : ه د، افغان).
در زمان حكومت بریتانیا، سند كه در جنوب پنجاب است، پس كرانۀ فراموش شدۀ بمبئی بود. اختیار جامعه را شمار اندكی از زمینداران عمده (وادرا) در دست داشتند. بیشتر مردم زارعان اجارهنشین بودند و شرایط قراردادشان طوری بود كه چندان تفاوتی با بیگاری نداشت؛ طبقۀ متوسطی در كار نبود. منظرۀ اجتماعی بیشتر فقر شدید را نشان میداد و زمینداران فئودال به مداخلۀ خارجی چندان توجهی نداشتند. طرحهای آبیاری دهۀ 1930م صرفاً برای افزایش ثروت زمینداران بزرگی اجرا شد كه زمینهای بایر خود را نیز دایر كردند. در سالهای پس از جدایی، جنبش قابل توجهی در سند پدید آمد. میلیونها هندی و سیك روانۀ هند شدند و حدود 7 میلیون مهاجر جای آنها را گرفتند و در حیات تجارتی سند، جایگزین هندیها و سیكهای تحصیل كرده شدند. بعداً مهاجرها اساس نهضت پناهندگان (مهاجر قومی مهاز) را گذاشتند. كراچی رفته رفته به صورت شهر تمام عیار مهاجر درآمد، و سایر شهرهای سند، به خصوص تاتا، حیدرآباد و لاركانا، كانونهای اصلی جنبش مهاجران سند شدند. در 1373 ش / 1994 م سند همچنان میدان جنگ قومی در پاكستان بود. در دهۀ 1980م آدمرباییهای بسیار در این ایالت دیده شد كه برخی از آنها جنبۀ سیاسی داشت. ترس از «داكویت»ها (راهزنان) به این تصور قوت بخشید كه محدودۀ سند برای سفرهای جادهای و راهآهن امن نیست. ایالت سند هویت بومی خود را دارد كه نمونهاش اختیار كردن سندی به عنوان زبان رسمی و رواج آن در نظام آموزشی است، حال آنكه در نقاط دیگر پاكستان و در مدارس زبان اردو رواج دارد. گروههای قومی عمدۀ سند اینهاست: ساما، ممون، عباسی، آریان (كالهورو)، آبرو، و....
برای گروههای قومی بلوچ، نک : ه م.
مردمشناسان هنوز دربارۀ نظم اجتماعی پاكستان به نظریات منسجمی نرسیدهاند كه البته علت این امر عدم مطالعات كافی روستایی بوده است. تنها گزارشِ كتابْ مانند از روستای مسلماننشین پنجاب را زكیه اگلار نوشته است كه همۀ مردم را به دو «كاست» تقسیم میكند. زمیندارها، كه صاحب زمین هستند یا اجدادشان صاحب زمین بودند، و كمّیها یا پیشهوران. كمیها شامل آرایشگران، نانوایان، بنایان، فرشبافان، كوزهگران، آهنگران، موسالیها (كارگران)، بافندگان و خیاطان میشوند. زندگی اجتماعی پاكستان برپایۀ خانواده و پیوندهای خویشاوندی است؛ حتى در میان نخبگان آشنا با تمدن غربی نیز خانواده اهمیت خود را حفظ كرده است. خانواده اساس سازمان اجتماع است و به اعضای خود هویت و پناه میدهد. به ندرت فرد جدا از بستگان خود زندگی میكند؛ حتى مردان مهاجر به شهر هم عموماً با بستگان یا دوستان قوم و خویش به سر میبرند. بچهها نزد پدر و مادر زندگی میكنند تا به سن ازدواج برسند، و پسران اغلب بعد از ازدواج هم نزد پدر و مادر میمانند و خانوادۀ مشتركی پدید میآورند. خانه و خانواده، واحد اولیۀ خویشاوندی است. در شكل آرمانی یا گستردهاش شامل زوج، پسران، همسران و فرزندان پسران، و نوههای ازدواج نكردهاست. پسران پس از مرگ پدر،خانه و خانوادۀ مستقلی تشكیل میدهند. تداوم یا عدم تداوم خانوادۀ گسترده به انتخاب افراد آنخانواده بستگی دارد. مشاجرات و نزاعها، بهخصوص میان زنان (عروس و مادر شوهر) میتواند به تجزیۀ زود هنگام خانوادۀ مشترك منجر شود. اصل و نسب از طرف پدر است، نه مادر؛ از همینرو، فقط كسانی كه از طرف اجداد مذكر با هم خویشاوند باشند، قوم و خویش به حساب میآیند. «برادری»، یا گروه خویشاوندی مردانه، نقش مهمی در روابط اجتماعی دارد. اعضای هر گروه برادری، دارایی منقول مشترك و عواید مشتركی ندارند، اما نام و ننگ هر عضو بر وجهۀ برادری در درون جامعه اثر میگذارد. یك ضربالمثل رایج همین را میگوید: «آدم در نان شریك نمیشود، اما در آبرو میشود». به لحاظ نظری، اعضای هر برادری ساكنان یك روستا هستند؛ اما در بعضی از نواحی، پراكندگی زمین و چند نسل برون كوچی سبب پراكنده شدن بسیاری از اعضای برادری در روستاها، منطقهها و شهرهای مختلف شده است. خویشاوندی پدری همچنان در روستاهای زادگاه سبب تقویت پیوندها میشود و حق قانونی دربارۀ امتناع از فروش هر زمین برادری ایجاد میكند. بسیاری از مردمشناسان اجتماعی لفظ فارسی «برادری» را پدر تباری ترجمه كردهاند، زیرا اعضای مذكر هر برادری همه از نسل یك جد مشترك هستند. خویشاوندان درون یك خانۀ واحد، اعضای برادریواحدی هستند. ازاینرو، «برادری» را «مجموعۀ خانوادههای خویشاوند» تصور میكنند. زكیه اگلار میگوید: «برادری، پدر تباری است. همۀ مردانی كه اصل و نسبشان به یك جد مشترك میرسد، هر قدر هم كه این جد دور دست باشد، عضو یك برادری هستند». حمزه علوی در مقالۀ «خویشاوندی در روستاهای پنجاب غربی»، برادری را چنین تعریف میكند: «میتوان آن را اصطلاحی دانست كه ساختار معنایی لغزندهای دارد كه محور عمودیاش اصلِ تبار است و محور افقی آن اصلِ همبستگی برادرانه». او از 4 نوع برادری نام میبرد: برادری افقی، برادری عمودی، برادری از مشاركت، و برادری از شناخت. از برادری به عنوان گروه موروثی نیز یاد میشود؛ زیرا برادری اصولاً شامل همۀ كسانی است كه میان آنها پیوندهای ارثی از جد مشترك وجود دارد، ولو چند نسل سپری شده باشد. با این تعریف، برادری ابعاد نامحدودی پیدا میكند. لفظ «قبیله» نیز به كار میرود، اما برادری اصطلاح رایجتری است. برادری هم به كل گروه كسانی كه به تبار پدری تعلق دارند، اطلاق میشود و هم به تكتك اعضای تبار پدری. دختران به برادری پدر خود تعلق دارند، اما پس از ازدواج به برادری شوهران خود پیوسته میشوند. همۀ اعضای برادری خویشاوند به شمار میآیند، بجز آنهایی كه پیوند شان با دیگر اعضا را نتوان مسجل كرد. چنین اشخاص را برادری مینامند، اما خویشاوند نیستند. بیشتر پاكستانیها، از جمله دانشمندان علوم اجتماعی، قبول ندارند كه در پاكستان كاست وجود دارد. چارچوب آیینی یا نمادین قدرتمندی ردهبندی گروههای بومی را نشان نمیدهد، حال آنكه در ایدئولوژی كاست هندیها نشان میدهد. همۀ مسلمانان در روستاهای پنجاب با هم در مسجد نماز میخوانند و همه میتوانند با هم بر سر مزار پیر بروند. آیینهایی هم اگر دیده میشود، به افراد مربوط نیست، بلكه به حرفهها مربوط میشود. مردم ممكن است با رفتگران غذا نخورند، اما همین رفتگران كه به شغل دیگری روی میآورند، از این گونه محدودیتها ندارند. اعضای برادری مراسم مهم زندگی را با هم برگذار میكنند. پیوند پدری اقتضا میكند كه اعضا در مراسم تولد، ازدواج، مرگ و اعیاد مذهبی فعالانه شركت كنند. در هر گروه برادری اعضا با كمكهای متقابل اجتماعی سعی در رفع مشكلات اعضای نیازمند گروه دارند؛ از قبیل ترتیب اعطای وام، پیدا كردن شغل برای اعضای بیكار و یا تهیۀ جهیز برای خانوارهای بیبضاعت گروه. در پیوند خویشاوندی پدرانه، تلاشهای فراوانی برای حفظ رابطۀ حسنه میان اعضا با یكدیگر صورت میگیرد؛ اعضای برادری، در صورت منازعه، سعی میكنند اختلافات خود را پیش از مناسبتهای مهم اجتماعی حل و فصل كنند، به گونهای كه به حسن شهرت گروه در روستا لطمهای وارد نشود. به خصوص كسانی كه پسران و دخترانشان به سن ازدواج رسیدهاند، لازم میبینند كه روابط حسنه برقرار كنند، زیرا كسی حاضر نمیشود با خانوادهای وصلت كند كه با دیگر اعضای گروه برادری خود رابطۀ خوبی ندارد. اینكه اصل و نسب از طریق پدر است، زنان در تمام عمر خود روابطشان را با خانوادۀ زادگاه خود حفظ میكنند. درجۀ وابستگی به خویشاوندان مادری در میان گروههای قومی و مناطق مختلف شدت و ضعف دارد. پیوند میان برادر و خواهر كلاً قوی و عاطفی است؛ زن در صورت طلاق یا فوت شوهر، برادران خود را حامی خود میداند. در مناطقی كه خانوادهها تماس بیشتری با خویشاوندان مادری دارند، فرزندان حتى اگر عضو سلسلۀ پدری نباشند، خویشاوند مادری بهشمار میآیند. ازدواج وسیلۀ اتحاد دو خانوادۀ گسترده است. در اینجا علائق قلبی نقش چندانی ندارد. زن و شوهر در درجۀ اول نمایندۀ خانوادههای خود در یكقرار و مدار هستند كهعموماً میان دو رئیس از دو خانواده گذارده میشود. تدارك ازدواج فرزندان اصولاً از مسئولیتهای پدر و مادر است، اما اگر پدر و مادر زنده نباشند، خواهران و برادران بزرگتر فعالانه دست به كار میشوند، بهخصوص اگر از تمكن مالی نیز بیبهره نباشند. شرایط جزء به جزء تعیین و نوشته میشود و دفتر محلی ثبت ازدواج هم بر آن صحۀ قانونی میگذارد. پیوندهای بخشهای مختلف تبار و نسب، با وارتان بهانجی تعریف میشود: نظامی از هدیه دادنهای متقابل، با دعوت به مراسمی كه در آنها چنین هدیههایی داده میشود. هدایا شامل پول، شیرینی، میوه، پارچه، و گاهی خدمات و پذیرایی است. سوابق هدایا را چه دهنده و چه گیرنده ثبت میكنند. این سوابق حفظ میشود تا بتوان در مناسبت دیگری هدایا را جبران كرد. چون استطاعت و جایگاه هر كس نزد اعضای گروه مشخص است، از خانوادههای بیبضاعت انتظار نمیرود كه به اندازۀ خانوادۀ ثروتمند هدایا رد و بدل كنند. اگر خانوادهای مشكل داشته باشد و نتواند هدیهای بدهد، رئیس آن خانواده ممكن است توضیح دهد و در مراسم هم حضور یابد. اگر هدیه زیاد داده شود، دریافت كننده خجل، و اگر كم داده شود، دریافت كننده ناراحت میشود؛ از اینرو، دریافت كنندۀ هدیه میتواند با دادن هدیه به مقداری كه مدیون است، به رابطهای خاتمه دهد، یا از این سیستم خارج شود.
معمولاً چادرنشینان در خیمهها، سایبانهای علفپوش، یا دیگر زیستگاههای موقت یا سیار زندگی میكنند. لفظ «چادرنشینی» در اشاره به این زندگی سیار به كار میرود. چادرنشینان در جهان اغلب در نقاط كم آب زندگی میكنند كه شرایط آب و خاك امكان كشاورزی مستمر را محدود ساخته است. اینان به صورت كاروان پیاده یا شترسوار با تمام بار و بنۀ خود از جایی به جای دیگر میروند. لباسهای بلند سنگین میپوشند. زنان با پیراهنهای قرمز تیره، و مردان با عمامههای بزرگ كه از دور دست هم مشخص هستند. چادرنشینها ایل یا طایفهاند و اصلاً معنی این لفظ این است كه آواره یا بدون مسكن دائمی هستند. اصل چادرنشینان از افغانستان است؛ اما بعداً بر اثر مراودات، بسیاری از طوایف به كوچنشینی در پاكستان پرداختند. از 1326ش / 1947 م به بعد، این پدیده هم در افغانستان و هم در پاكستان بهچشم میخورد. آنها در زمستان از سردسیر به جای گرم میروند و در تابستان از گرمسیر به جای سرد. شاید عدۀ دقیق چادرنشینان را نتوان معلوم كرد. بررسی مردمشناسانۀ شیوۀ زندگی چادرنشینان نشان میدهد كه هنجارهای آنها با مردم دیگر فرق دارد. در پاكستان بیشتر چادرنشینان به زبان پشتو حرف میزنند و بسیاری از آنها زبان «دان» را كه نوعی فارسی است، میفهمند یا تكلم میكنند. حس همبستگی گروهی در آنها قوی است و كمتر با خارج از ایل خود پیوند برقرار میكنند. خانوادۀ چادرنشین معمولاً شامل عموها، عموزادهها و عروس و دامادهاست. ممكن است طوایف مختلفی به اقتضای امنیت یا فرصت شغلی با هم اردو بزنند، اما این با هم بودن نمیتواند تقسیمات خویشاوندی را از میان ببرد. در محل اردو، فاصلۀ مناسب میان دو جنس مخالف را در نظر میگیرند. آنها بیشتر به استحكام خانواده پایبندند و به راحتى حاضر به ازدواجهای خارج از طایفه نمیشوند. ازدواج داخلی در میان چادرنشینان رواج دارد. در ازدواج به رضای دختر چندان اعتنا ندارند. ازدواجهای داخلی به همبستگی گروهی كمك میكند.دخترها در سن پایین، 14 تا 18 سالگی شوهر میكنند. آنهایی كه شوهر نكردهاند، از طرز لباس پوشیدنشان معلوم است. چادرنشینان از سواد یا مظاهر زندگی مدرن بهرهای ندارند. میزان با سوادی در میان آنها بسیار اندك است. عدۀ چادرنشینان در دهههای اخیر بسیار كاهش یافته است. بسیاری از آنها از كوچنشینی دست شسته، و در شهرهای مختلف ساكن شدهاند و به زراعت و كسب و كار روی آوردهاند. بسیاری از قبایل و عشایر پشتون در بلوچستان و ایالت سرحدی شمال غربی، مانند نصیر، كوندی، نورزایی، مَروات و نیازی قبلاً كوچنشین بودند. عدهای با كار سخت و روزمزدی یا چوپانی درآمد كافی كسب كردهاند و به موازات مهاجرت بیشتر چادرنشینان به شهرهای مختلف، صاحب اموال غیرمنقول شدهاند و رفته رفته شیوۀ زندگیشان عوض شده است. آنها تمایل خود را به كوچ از دست داده، و به زندگی ساكن در خانههای كاه گلی روی آوردهاند. حالا دیگر فرزندان آنها به مدارس محل میروند و خود را چادرنشین نمیدانند.
پاكستان براساس ایدئولوژی اسلامی پا گرفت. بیش از 96٪ مردم مسلمان هستند و 4٪ دیگر اقلیتهای مذاهب و ادیان گوناگوناند. مردم پاكستان از اسلام رسمی و نیز عامیانه پیروی میكنند؛ اما باید گفت كه اسلام بسیاری از عامۀ مردم ــ بهخصوص گروهی از پیروان فرقههای سنی و شیعی ـ از گونۀ اخیر است. در میان روستانشینان اعتقادات خرافی بیش از شهرنشینان رواج دارد. در نظام اعتقادات خرافی بیشتر با مفهوم پیر و مرید مواجهیم. نظام پیر و مرید نهادهای مقدس و زیارتگاههایی در پاكستان پدید آورده است كه در فرهنگ عامه بسیار نفوذ دارند. زیارتگاهها و عبادتگاهها در پاكستان نهادهای اجتماعی عمدهای هستند كه به فعالیتهای مهم گوناگون، از مذهبی گرفته تا تجاری اشتغال دارند. بخش مهمی از مردم نیز به این اماكن وفادارند. این مراكز، برای تأمین نیازهای نهادی، صورتهای بغرنجی پدید آوردهاند و به فعالیتهای صنفی و نیز ایجاد رابطه با حكومت پرداختهاند. این اماكن مقدس به سبب نقش مهمی كه در زندگی اجتماعی ـ سیاسی مردم ایفا میكنند، سهم خاصی در فرهنگ پاكستان دارند. عبادتگاهها نهادهای اجتماعی بغرنجی به شمار میآیند و با مشخصاتی در هیئت و فرهنگ پاكستان متمایز میشوند؛ تشكیلات داخلی دارند كه معمولاً پیر آن را هدایت میكند، نیز عوامل و كاركنانی كه برای فعالیتهای مختلف لازم است؛ افرادی برای وظایف محوله جذب میشوند، برای مسئولیتهای خاص آموزش میبینند، و برای موفقیت و اعتبار عبادتگاه خود به كار میپردازند. عبادتگاهها حلقۀ اعضای خود را پدید میآورند و با عبادتگاههای دیگر نیز رابطه برقرار میكنند. علاوه بر ارتباطات تاریخی، همكاری و روابط اقتصادی و رفت و آمد هم میان آنها وجود دارد. این حلقهها شامل پیروان یا مریدان هر عبادتگاهی است. این حلقهها در بسیاری از نقاط پاكستان، حتى در نواحی جغرافیایی دور دست، ریشه دواندهاند و عملاً افرادی از همۀ طبقات اجتماعی و اقتصادی جامعۀ پاكستان در آنها عضو هستند. به این ترتیب، عبادتگاهها به صورت نهادهای پیوند دهنده عمل میكنند و افرادی را كه منافع مشترك دارند، به رغم زمینههای متفاوت فردی، دور هم گرد میآورند؛ در نتیجه، قادرند نقش مثبتی در یكپارچگی و وحدت جامعۀ پاكستان ایفا كنند. زیارتگاهها خدمات شخصی نیز به پیروان خود میدهند. زائران بیشتر دربارۀ مسائل فردی خود، بی كاری و نیاز به شغل، و كسب و كار و حرفه، مسائل جسمانی، از بیماریهای جزئی گرفته تا امراض شدید و معلولیتها، كمك میخواهند. خیلی وقتها افراد با اعضای خانواده و دوستان نزدیك به زیارت میروند. این نشان دهندۀ آن است كه دسته جمعی تصمیم گرفتهاند تا طلب اندرز و یاری كنند. این زیارتگاهها در پاكستان انواع و اقسام دارند، از كوچك تا بزرگ، با شهرت منطقهای یا حتى ملی و بینالمللی. برخی از آنها پیرِ مقیم دارند. برخی به لحاظ یاری خاصی شهرت یافتهاند، مانند علاج برخی از بیماریهای خاص؛ بعضی جامعترند و در زمینههای گستردهتری به مردم كمك میكنند. از اینرو، این زیارتگاهها انواع یاریها را ارائه میدهند، به رفاه مردم نیز كمك میكنند، اما تا به حال این جنبه از كار آنها مكتوب و مستند نشده است. پاكستان زیارتگاههای بیشماری دارد كه در سراسر كشور پراكندهاند. اگر زمینی سفر كنید، همه جا آنها را میبینید. برخی بزرگ، برخی كوچك، و برخی هم خیلی كوچك، با پرچمهای سبزی كه برافراشتهاند. این زیارتگاهها یا مقبرۀ اشخاص محترم است، یا محلی كه افراد مقدس در آن به سر بردهاند، یا هر دو. در هر حال، پیرهای فعلی وارث «قداست» آنها از طریق اجداد خود هستند كه مزارشان همانجاست. برخی از این اماكن ساختمانهای با شكوهی دارند، و بعضی دیگر بسیار سادهاند (فقط یك مزار در كنار درخت یا بوته). كلاً زیارتگاههای موردتوجه مردم الگوی مشابهی از لحاظ ساختمانی دارند. روی مزار معمولاً یك «تربت» (سنگ قبر) قرار دارد كه اغلب از مرمر است و دور تا دور آن حصار كشیدهاند، یا بنای مربع شكلی ساختهاند كه معمولاً سقف گنبدی دارد. سنگ معمولاً با پارچهای پوشانده شده است كه به رنگ سبز است و روی آن آیهای از قرآن نوشته شده است، و تاجهای گل و سنگهای تخت و صافی نیز روی پارچه میگذارند تا باد پارچه را نبرد. در كنار آرامگاه نسخههایی از قرآن برای قرائت به چشم میخورد و مواد خوراكی، و عمدتاً نمك نیز هست تا زیارتكنندگان به عنوان تبرك بچشند. پای آرامگاه نیز محفظهای آهنی میگذارند كه شكافی مستطیل شكل دارد و زائران از این شكاف هدایایی برای كمك به نگهداری مزار به درون محفظه میاندازند. مزار و درختهای اطراف آن را با بیرق و پارچه تزیین میكنند. نه تنها خود زیارتگاه، بلكه محیط اطراف آن نیز حرمت دارد. درختها كاملاً با مزار پیونددارند. تك درختی كه نزدیك مزار بروید، مقدس به حساب میآید. چاه و چشمه و نهر نیز به همین مقدسان نسبت داده میشوند و با مزار ارتباط دارند و وقتی نزدیك مزار باشند، از نظر مردم زمانی مورداستفادۀ افراد مقدس نیز بودهاند. آب این محلها به عقیدۀ مردم قدرت شفابخش دارد. البته این خاصیتها را مردم به قدرتهای خاص مقدسان نسبت میدهند. مقدسان پاكستان از روی محل مزارشان شناسایی میشوند. در نواحی روستایی، بسیاری از قبایل به طور سنتی با شخص مقدس خاصی مرتبط هستند كه تصور میرود ابتدا او قبیله را به آیین اسلام مشرف كرده است. قبیله خاطرۀ مسلمان شدن را نیرویی برای حفظ رابطه با مزار میداند. بیشتر گروههای جت و راجپوت كه پیشتر به پنجاب آمدند و مسلمان شدند، عقیده دارند كه به دست بابا فریدالدین گنج شكر (ه م) و یا بهاءالدین زكریای ملتانی (ه م) به اسلام تشرف یافتهاند. تشرف به اسلام دستهجمعی نبود، بلكه بیشتر به شكل نهضت سیاسی جلوهگر میشد كه در آن رئیس قبیله به خانقاه شخص مقدس میرفت و به نام آن شخص اسلام میآورد. حتى امروزه هم پیروی از مقدسان سنتی به انتخاب فردی ربطی ندارد. هر كس از فرد مقدسی تبعیت میكند كه مقدس قبیلۀ اوست. این پیوند هم روحی است و هم قبیلهای. این رابطۀ سنتی منحصر به قبایلی نیست كه معتقدند به دست فرد مقدس اسلام آوردهاند كه به مزار او وابستهاند؛ در مواردی نیز این رابطه براساس روایتهایی از كرامات و معجزات مبتنی است كه گفته میشود آن پیر یا شخص مقدس برای عضوی از قبیله بروز داده است. مزارها بیش از مساجد، شخصیت سازنده و فرد مقدس را نشان میدهد. مزار ركنالدین در ملتان طرح و معماری بسیار گیرایی دارد و بدنۀ ستبر آن مزین به كاشیهای آبی و سفید است. كاشیهای آبی درخشان مزار پیرهای طریقت سهروردی و قـادری، در اوچ شـریف ــ زادگـاه بولهشاه ــ امروزه رو به ویرانیاند. این مكان كه زمانی مركز فعالیتهای دینی و علمی بود، اینك مخروبه شده است. مزار رحمان بابای شاعر، در محفظۀ محقر كوچكی در گورستان سایهسار جنوب پیشاور است، حال آنكه بقعۀ شاه عبداللطیف در بهیتشاه، در سند به زیبایی اشعار این عارف است؛ ستونهای پوشیده از كاشیهای آبی و سفید گویی از لالههای بزرگ آبی و سفید روییده شدهاند؛ و كارهای زیبای چوبی، با رگههای كاشی رنگارنگ، سقف بقعه را پوشانده است.
Ahmad, A.S., Pakistan: The Social Sciences Perspective, Karachi, 1990; Ahmad, K. S., A Geography of Pakistan, Oxford, 1972; Beals, A.R., Village Life in South India, Aldine Publication, 1974; Beteille, A., Caste Class and Powers: Changing Patterns of Stratifications in a Tanjoro Village, Berkely 1971; Bougle, C., Essays on the Caste System, London, 1971; Chaudhry, M. I., Pakistan Society: A Sociological Perspective, Lahore 1980; Coom Ararwany, A., History of Indian and Indonism, New York, 1927; Culture, Society and Politics, Central Asia and India, Delhi, 1999; Deva, I., Folk Culture and Peasant Society in India, Jaipur, 1989; Dwivedi, G. Ch., The Jats: Their Role in Mughal Empire, Bangkok, 1989; Eglar, Z., A Punjabi Village in Pakistan, New York, 1960; Elliot, H. M., Encyclopedia of Caste, Customs, Rites and Superstitions of the Races of Northern India, Delhi, 1870; Family, Kinship and Marriage Among Muslims in India, New Delhi, 1976; Feroz, A., Ethnicity and Politics in Pakistan, Karachi, 1998; Hand Book of Ethnography, ed. P. Atkinson, Sage Publication, 2001; Harris, Chr. Ch., Kinship, Buckingham, 1990; Hulton, J. H., Caste in India, Bombay, 1963; Huma Haque, An Ethnographic Study of ODH Culture with Emphasis on Kinship and Marriage Pattern, 1983; Hussain, J., History of People of Pakistan, Oxford; Ibbeton, D., Punjab Castes, Lahore, 1982; Imtiaz Ahmed, Caste and Social Stratification Among Muslims in India, New Delhi, 1978; Janmahmad, The Baluch Cultural Heritage, Karachi, 1982; Karve, I., Kinship Organization in India, Bombay, 1968; Leach, E. R., Aspects of Caste in South India, Ceylon and North-West Pakistan, London, 1971; Maloney, C., Peoples of South Asia, New York, 1974; id, South Asia, New York, 1974; Marica, C. P., The Indo-Aryan Languages, Cambridge, 1991; Maron, S., Pakistan: Society and Culture, New Haven, 1957; Mayer, A. C., Caste and Kinship in Central India, New Delhi, University Book State; Pakistan Almanac, 2000-2001, Karachi, 2001; Parry, J. P., Caste and Kinship in Kangra, London, 1979; Rauf, M. A., India Village in Guyana, Leiden, 1974; Ridgway, R. T. I., Pathans / Comp, Peshawar, 1983; Sabir, M. Sh., Pakistan Culture, People and Places, Peshawar, 1981; Sagar, S. L., Hindu Culture and Caste System in India, Delhi, 1975; Saghir Ahmed, Class and Power in a Punjabi Adabi Markez, 1977; Selier, F., Migration in Pakistan: Theories and Facts, Lahore, 1986; Shuaib bin Hasan, A Passage to Pakistan, Lahore, 1993;Singh Dar and P.D. Bardis, The Family in Asia, London, 1979; Srinivas, M.N., India's Villages, Bombay, 1940; Tariq Rehman, Language, Education and Culture, Karachi 1999; id, Language Ideology and Power, Karachi, 2004; Tyler, S., India: An Anthropological Perspective, Good Year Publication, 1973. حفیظ الرحمان چودهری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید