صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / بنی عباس /

فهرست مطالب

بنی عباس


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 3 تیر 1399 تاریخچه مقاله

به موازات شركت و حضور گستردۀ عناصر ایرانی در تشكیلات نوین خلافت، برخی به ویژه در خراسان در سودایی دیگر بودند. تشخیصِ درست ماهیت سیاسی و اعتقادی و نیز میزان محبوبیت اجتماعی جنبشهای پی‌درپی كسانی چون سنباد و استادسیس (ه‍ م) و مقنع و یوسف برم در طول خلافت منصور و مهدی ــ به سبب نقصان منابع ــ بسیار دشوار است. به هر حال، همه یا بیشترِ این جنبشها نخست از خاطرۀ ابومسلم خراسانی پایۀ و مایه مشروعیت می‌گرفت (برای تفصیل، نک‍ : صدیقی، 168 بب‍ ؛ عمر، همان، 108 بب‍ ؛ نیز نک‍ : بهرامیان، 77 بب‍ ؛ ه‍ د، ایران، بخش VI، دوره اسلامی). 
از جملۀ اقدامات مهدی كه در اشتغال عناصر نظامی ‌تأثیر بسیار داشت، ادامۀ لشكركشی به مرزهای روم بود (طبری، 8 / 144، 145، 152؛ برای تفصیل، نک‍ : صقر، 20-21). گرچه در 166ق / 783م خلیفه برای خلافت فرزند دیگرش، ‌هارون، پس از موسی الهادی بیعت گرفت (طبری، 8 / 154)، اما در سال بعد عزم كرد تا‌ هارون را در خلافت بر‌ هادی مقدم دارد (همو، 8 / 168). ‌هادی كه در مركز خلافت نبود، این تصمیم را نپذیرفت و خلیفه خود به قصد وی در جرجان از بغداد بیرون رفت (همانجا)، ولی در محرم 169 / ژوئیۀ 785 در ماسبذان، از شهرهای نواحی غرب ایران به طور غیرعادی درگذشت (همو، 8 / 169- 171؛ نیز نک‍ : خلیفه، 2 / 693؛ یعقوبی، 2 / 484؛ مسعودی، 4 / 165). 
یكی از شباهتهای خلافت عباسی با خلافت اموی ــ كه غالباً موجب بروز بحران در اركان خلافت می‌گردید ــ موضوع ولایت‌عهدی بود. دسته‌بندیهای سیاسی در اطراف فرزندان خلیفۀ حاكم، موجب می‌شد تا امر انتقال قدرت، بسته به شرایط رقیبان، پُرتنش و گاه خونین باشد. با آنکـه مهدی عباسی‌ هادی را در جانشینی بر‌ هارون مقدم كرده بود، ولی ‌هارون از دیرباز به صلاحدیدِ شخص خلیفه، پشتیبانی و حتى هدایت جناح پرقدرت دیوان سالاران دربار عباسی را با خود داشت. یحیى بن خالد، از خاندان پرنفوذ برمكی (نک‍ : دنبالۀ مقاله)، از زمانی كه مهدی، به ‌هارون مسئولیتهایی سپرد و از جمله او را به جنگ در مرزهای رومی‌ خلافت در شام گسیل داشت، درواقع اختیاردار ‌هارون بود (طبری، 8 / 187؛ نیز نک‍ : جومرد، ‌هارون ...، 77-79؛ برای سفرهای جنگیِ ‌هارون در دورۀ مهدی، نک‍ : خلیفه، 2 / 687؛ بلاذری، فتوح، 168، 170) و از این زمان، می‌توان گسترش قدرت بی‌نظیر برمكیان را در دربار خلافت پی گرفت. به هنگام مرگ مهدی موسی الهادی از مركز خلافت دور بود و با دوراندیشی یحیى بن خالد، شورش سپاهیان در بغداد مهار شد (طبری، 8 / 187- 188). 
موسی الهادی پس از ورود به بغداد، با همۀ دل‌آزردگی‌ای كه از ربیع بن یونس، دیوان سالار مشهورِ عهد منصور و مهدی داشت، ناچار او را به مقام ریاست دواوین یا وزارت برگماشت (همو، 8 / 188-189؛ نیز نک‍ : مسعودی، 4 / 185). گرچه‌هادی سیاست پدرش را در سركوب زنادقه پی گرفت (طبری، 8 / 190) و در 169ق قیام حسین بن علی بن حسن، مشهور به قتیل فَخ از علویان را سركوب كرد (همو، 8 / 192 بب‍ ؛ نیز نک‍ : ابوالفرج، مقاتل، 435 بب‍ ؛ مسعودی، همانجا)، اما تمامی ‌دورۀ خلافت كوتاه مدت او بیشتر به نزاعها و توطئه‌های آشكار و نهان درباریان، یعنی دیوان سالاران از یك سو، و سپاهیان از سوی دیگر گذشت. درواقع ‌هادی و گروهی از سران سپاه در پی خلع ‌هارون و بیعت با جعفر، فرزند نوخاستۀ ‌هادی بودند (طبری، 8 / 207، 209).‌هادی كه به درستی از میزان نفوذ یحیى بن خالد برمكی بر برادرش و دستگاه دیوان آگاهی داشت، ظاهراً نخست درصدد استمالت از یحیى برآمد (همو، 8 / 208؛ جهشیاری، 170)، اما سپس او را به زندان افكند و گفته‌اند كه حتى در ‌اندیشۀ قتل وی و‌ هارون بوده است (طبری، 8 / 230؛ نیز نک‍ : جهشیاری، 174- 175). البته یحیى ابن خالد هم در تشویق ‌هارون ــ كه گفته‌اند: آمادۀ بیعت با جعفر شده بود ــ در كوشش برای كسب مقام خلافت نقش اساسی داشت (همو، 169-170). در این میان، خلیفه كه گویا بیمار هم بود، به طور مشكوكی در نیمۀ ربیع‌الاول 170 / سپتامبر 786 از میان رفت (طبری، 8 / 205-206، 213؛ نیز نک‍ : خلیفه، 2 / 705). بنابر روایتی، خیزران همسرِ پرنفوذ مهدی كه از پیش با یحیى بن خالد همراه شده بود، در قتل خلیفه دست داشت (طبری، 8 / 206؛ برای تفصیل، نک‍ : جومرد، همان، 105 بب‍‌ ). روشن نیست كه خلیفه سرانجام به طور رسمی ‌فرزندش را به جانشینی گمارده بود یا نه، زیرا بنابر روایتی، یكی از یاران یحیى بن خالد، خزیمة ابن خازم شبانه با تهدید جعفر را وادار به خلع خویش كرد (طبری، 8 / 232-223). 
بدین گونه، خلافت در شب مرگ ‌هادی، به‌ هارون الرشید رسید و او بلافاصله یحیى بن خالد را از زندان خواست و ضمن انتخاب وی به وزارت، گفت: من كار رعیت را به تو می‌سپارم تا هر كه را خواهی بگماری یا از كار بركنار كنی؛ حتى خاتم خلافت را نیز بدو سپرد (همو، 8 / 230، 233؛ جهشیاری، 177). 
خلافت ‌هارون الرشید، دورۀ اوج و شكوهِ خلافت عباسی بود و پرتوی از سیمای این دوره را می‌توان در داستانهای خیال‌انگیزی كه به ویژه در آثار ادبی انعكاس یافته است، به خوبی دید. از حیث سیاسی، با نگاهی به آن بخش از آثار تاریخیِ مربوط به نخستین سالهای خلافت رشید، می‌توان به وجود نسبی آرامش و استقرار پی برد (طبری، 8 / 235-240). بی‌گمان بخش عمده‌ای از این شكوه، از آن خاندان ایرانی برمكی است كه بر امور خلافت چیرگی بی‌نظیری داشتند و دانش‌پروری و ادب‌دوستی و گشاده‌دستی ایشان در طول تاریخ موضوع دل‌انگیز انبوهی از آثار ادبی بوده است (نک‍ : زنبیر، 151-153؛ برای تفصیل، نک‍ : ه‍ د، برمكیان). 
راست است كه از زمان منصور و مهدی و ‌هادی گونه‌ای وزارت وجود داشت و كسانی به این عنوان شهرت یافته بودند (طبری، 8 / 189، 207؛ جهشیاری، 141، 156، 167؛ برای تفصیل، نک‍ : كروی، 29-30، 53 بب‍ ، 61 بب‍‌ )، اما این نهاد مهم از زمان برمكیان استقرار یافت. درواقع، برای ایجاد نهاد وزارت و بسیاری از نهادهای اداری دیگر عباسیان و كارگزاران ایرانی ایشان، با ‌اندكی جرح و تعدیل، از ساسانیان تقلید كردند (نک‍ : دوری، النظم ...، 198، 212 بب‍ ؛ ضیف، 20 بب‍ ؛ برای انواع دیوانها، نک‍ : جنابی، 41 بب‍‌ )؛ از همین رو، كمتر وزیری در دورۀ عباسی غیرایرانی بود (ضیف، 22 بب‍‌ ) هارون نیز در آغاز، خلافت خویش را مرهون حسن تدبیر یحیى برمكی می‌شمرد (جهشیاری، 177) و عملاً سرزمینهای خلافت را میان برمكیان، به ویژه دو فرزندِ یحیى، فضل و جعفر تقسیم كرده بود (همو، 190). 
حكمرانی فضل بن یحیى بر خراسان، موجب آبادانی و رونق اقتصادی گردید (همو، 191؛ برای حكومت فضل بر خراسان، نک‍ : طبری، 8 / 257) و در 176ق / 792م خلیفه حكومت او را تا نواحی شمالی ایران ــ از جبال و طبرستان گرفته تا ارمنستان و آذربایجان ــ گسترش داد (همو، 8 / 242). همچنین وقتی در 176ق در شام میان قبایل یمانی و نزاری نزاع درگرفت، ‌هارون موسی بن یحیى برمكی را به آنجا گسیل داشت و با تدبیر او آتش فتنه خاموش شد (همو، 8 / 251 بب‍‌ ). در 180ق با پدید آمدن وضعیت مشابهی، خلیفه جعفر برمكی را به كار شام گماشت كه توانست آرامش را مستقر كند و از ستایش و تجلیل بی‌دریغ خلیفه برخوردار شود (همو، 8 / 262، 263). 
چنین به نظر می‌رسد كه شهرت افسانه‌ای برمكیان در گشاده‌دستی و بلندنظری نسبت به مردمان عهد، به‌ویژه اهل دانش و فرهنگ، تا حدود بسیاری روشهای ایشان را در پیشبرد موفقیت‌آمیز امور سیاسی و اقتصادی خلافت، تحت‌الشعاع قرار داده است. اغلب این شیوه‌ها با برخورد سنتی خلافت به ویژه با مخالفان، متفاوت بود؛ مانند شیوه‌ای كه فضل بن یحیى در برخورد با قیام یحیى بن عبدالله در شمال ایران به كاربرد و به صدور امان‌نامه‌ای برای یحیى منتهی شد (همو، 8 / 242؛ نیز نک‍ : جهشیاری، 189-190؛ ابوالفرج، همان، 463 بب‍ ؛ برای تفصیل، نک‍ : جومرد، همان، 139-140). 
كامیابیهای برمكیان اگرچه موجب پیشرفت امور می‌شد، اما نفوذ و تسلط شگفت‌انگیزی كه در شئون خلافت یافته بودند، سرانجام، مایۀ تعارض قدرت می‌گردید و به همین سبب، در 187ق / 803م‌ هارون تصمیم به حذف ایشان گرفت (طبری، 8 / 287 بب‍‌ ). شتاب بسیار و شدت عمل خلیفه در فرو افكندن برامكه، موجب شده است تا پژوهشگران در جست‌وجوی سببی خاص باشند. البته در مآخذ كهن در این باره روایتهایی آمده است كه به شایعات درباری و افسانه‌‌پردازی بیشتر شباهت دارد (برای تفصیل، نک‍ : عمر، الخلافة، 184-186)، اما چنانکـه محققان به درستی گفته‌اند، مجموعه عواملی در سركوب برمكیان نقش داشته، و شاید این موضوع تنها نزاعی میان خلیفه و وزیر نبوده است (زنبیر، 156 بب‍ ؛ برای تفصیل، نک‍ : ه‍ د، برمكیان). 
پس از سركوب برامكه و ضبط اموال ایشان و حتى یاران و دوستاران آنان (طبری، 8 / 296، 297، 310-311)، ‌هارون امور خلافت را به دست خویش گرفت و به‌ویژه ادامۀ نبرد در مرزهای رومی ‌خلافت را در دستور كار خود قرار داد. البته وی در 181ق به آسیای صغیر لشكر كشیده، و با تحمیل شرایط سنگینی بر امپراتور روم، به صلح دست یافته بود (همو، 8 / 268؛ نیز نک‍ : حسین، 220). اما در 187ق رومیان صلح را نقض كردند و‌ هارون خود به جنگ ایشان رفت و با تحمیل شرایط مشابهی به پیروزی دست یافت (طبری،8 / 307- 308). وی در 190ق / 806م نیز بار دیگر به مرزهای روم شرقی لشكر كشید و تا فتح هرقله پیش رفت (خلیفه، 2 / 737؛ طبری، 8 / 320-322). 
در طول خلافت ‌هارون جنگهای منظمی ‌در مرزهای رومی ‌خلافت جریان داشت و ‌هارون گاه یكی از فرزندان خود، مثلاً قاسم را بدان مأموریت گسیل می‌كرد (خلیفه، 2 / 715، 717، 734؛ ابن اثیر، 6 / 184-186؛ برای تفصیل درخصوص این جنگها، نک‍ : بارتولد،VI / 342ff. ). هدف اصلی از این جنگها، بیشتر تأمین امنیت مرزها بود و كمتر جنبۀ كشورگشایی داشت (صقر، 20). همچنین گفته شده كه میان‌ هارون و شارلمانی، فرمانروایی امپراتوری مقدس روم و شاه فرانکـها (124- 198ق / 742-814م) روابط مودت‌آمیزی وجود داشته است (جومرد، همان، 312 بب‍ ؛ سالم، 68). اما این موضوع از جهات گوناگون، به ویژه به سبب سكوت منابعِ اسلامی، مشكوك به نظر می‌رسد (برای تفصیل، نک‍ : حسین، 237، بب‍ ؛ بارتولد، همانجا). البته وجود دو دشمن یا رقیب مشترك خلافت عباسی و امپراتوری مقدس روم ــ یكی حكومت امویان‌ اندلس و دیگری ادریسیان در شمال افریقا ــ می‌توانست دلیلی برای نزدیكیِ سیاسی میان خلافت و امپراتوری محسوب شود (جومرد، همان، 309). 
درست است كه هارون امور خلافت را پس از سركوب برامكه خود به دست گرفت، اما پاره‌ای اقدامات او پریشانیهایی پدید آورد؛ مانند انتصاب علی بن عیسی بن ماهان به حكمرانی خراسان كه استبداد و خشونت او در اخذ خراج، خشم بزرگان آن ناحیه را برانگیخت و به خلیفه شكایت بردند. افزون بر این، اخباری هم مبنی بر آمادگیِ علی بن عیسی برای سركشی شایع بود. موضوع این حكمران موجب شد تا خلیفه در 189ق به تن خویش راهی خراسان شود، اما سرانجام، در میانۀ راه در ری، از علی رضایت حاصل كرد و او را بر حكومت خراسان باقی گذارد (نک‍ : طبری، 8 / 314-316). گرچه علی در 191ق عزل شد (همو، 8 / 324 بب‍‌ )، اما ستم بی‌اندازۀ او و به احتمال بسیار، خطای خلیفه در ابقای وی، موجب بروز قیام بزرگی در خراسان، به رهبری رافع بن لیث گردید كه به زودی در شهرهای خراسان هواداران بسیار یافت (همو، 8 / 319-320؛ ابن اثیر، 6 / 195، 205؛ نیز نک‍ : عمر، الخلافة، 180). این بار‌ هارون برای سركوب رافع در شعبان 192 / ژوئن 808 خود به خراسان رفت (طبری، 8 / 338؛ جهشیاری، 266)، اما فرصت چندانی نیافت و چون بیمار بود، مرگش در جمادی‌اﻵخر 193 / آوریل 809 در نواحی طوس خراسان فرا رسید (طبری، 8 / 345، 346؛ جهشیاری، 277). 
تعیین جانشین كه از عهد اموی مرسوم بود و غالباً بحرانهایی را در پی می‌آورد، در دورۀ‌ هارون الرشید و پس از مرگ او، خلافت عباسی را به مرحلۀ خطرناكی رساند.‌ هارون در 5 سال نخست خلافت، جانشینی نداشت و این موضوع برخی از اعضای خاندان عباسی را به طمع ‌انداخته بود (طبری، 8 / 240). بنابراین، خلیفه در 175ق (نک‍ : همو، 8 / 275، كه از تاریخ 173ق یاد كرده است) برای فرزند 5 سالۀ خود از همسر محبوبش زبیده، به نام محمد امین به ولایت عهدی بیعت گرفت (همو، 8 / 240؛ نیز نک‍ : ه‍ د، امین). البته‌ هارون پسر دیگری به نام عبدالله مأمون داشت كه هر چند از امین بزرگ‌تر بود، ولی مادرش خراسانی بود و هرچه هر دو زیر نظر برمكیان رشد كرده بودند (ابن خلكان، 4 / 28؛ نیز نک‍ : رفاعی، 1 / 191-192)، اما بعید نیست كه‌ هارون در ترجیح امین، تعصب عربی نشان داده باشد (رشاد، 21). 
این انتخاب در اوج اقتدارِ برمكیان اتفاق افتاد و از آنجا كه بیعتِ خراسانیان برای ‌هارون اهمیت خاصی داشت (همو، 22)، فضل بن یحیى برمكی به خراسان رفت و با بذل اموال هنگفت، برای ولایت عهدی امین بیعت گرفت (طبری، همانجا). گرچه به نظر می‌رسد كه برمكیان صرف‌نظر از مسئلۀ ملیت، تداوم قدرت خویش را در خلافت امین می‌دیده‌اند، با این همه، میزان تأثیر و نفوذ ایشان در امر گزینش ولایت عهدی خلیفه، از جمله مواردی است كه اینک در ابهام قرار دارد (برای تفصیل، نک‍ : ه‍ د، امین، نیز برمكیان). 
به هر حال، در 182 یا 183ق ‌هارون فرزند دیگرش مأمون را به ولایت عهدی امین برگماشت (طبری، 8 / 269، 275) و ‌اندكی بعد، ولایت عهدی مأمون را به پسر دیگر خود، قاسم سپرد (همو، 8 / 276؛ برای تاریخ این واقعه، نک‍ : رشاد، 20). شگفت‌انگیزترین اقدام ‌هارون در این زمینه، حتى از دید ناظران عهد و مؤلفان پیشین، تقسیم سرزمینهای خلافت میان 3 فرزند خویش بود (طبری، 8 / 275-276، 8 / 277؛ ابن اثیر، 6 / 161؛ نیز نک‍ : جنابی، 131؛ رشاد، 32). به احتمال بسیار، ‌هارون خود از پاره‌ای عواقب این تقسیم‌بندی كه یكپارچگی خلافت را متزلزل می‌كرد (همو، 54-55)، غافل نبود و ازاین‌رو، كوشید با گرفتن تعهدنامه‌هایی از امین و مأمون، و نصب این تعهدنامه‌ها به دیوار كعبه، و نیز تجدید چند بارۀ بیعت، از بروز اختلاف جلوگیری كند (خلیفه، 2 / 733؛ طبری، 8 / 275، 315؛ نیز نک‍ : رشاد، 25-26). در یكی از این تعهدنامه‌ها كه بعید نیست بعدها در آن به نفع مأمون دست‌كاری شده باشد (نک‍ : همو، 28-30)، تأكید شده بود كه اگر امین خلاف كرد، مسلمانان جانب مأمون را بگیرند (طبری، 8 / 280). 
البته ‌هارون در آستانۀ مرگ به خوبی می‌دانست كه رقابت سختی میان دو فرزندش و هواداران ایشان جریان دارد (همو، 8 / 339). درواقع رقابت و نزاع امین و مأمون بیش از آنکـه میان این دو تن جریان داشته باشد، تا حد بسیاری به فعالیت جناحهای رقیب در درون دربار عباسی بستگی داشت و همانها آتش فتنه را تیز می‌كردند (نک‍ : رشاد، 50 بب‍ ؛ برای تفصیل، نک‍ : ه‍ د، امین). به ویژه در دو سوی نزاع، دو تن از دیوان سالاران بزرگ عهد قرار داشتند كه هر یك می‌كوشیدند، اوضاع را به نفع خویش سمت و سو دهند: فضل بن ربیع در كنار امین (رشاد، 44-47)، و فضل بن سهل سرخسی همراه مأمون بود (همو، 41-43). فضل بن سهل كه می‌دانست پس از مرگ خلیفه، دسترسی به مأمون برای امین و هوادارانش آسان خواهد بود، با هوشمندی تمام به مأمون توصیه كرد تا همراه خلیفه به خراسان، یعنی منطقۀ تحت ولایت خویش سفر كند (طبری، 8 / 338؛ نیز نک‍ : رشاد، 69). 
در خراسان حتى ‌اندكی پس از مرگ خلیفه تمایلاتی نسبت به خلافت مأمون وجود داشت (طبری، 8 / 370). امین در آغاز خلافت، كوشید میزان نفوذ خود را بر منطقۀ تحت ولایت برادرش آزمایش كند كه با واكنش سخت مأمون روبه‌رو شد (همو، 8 / 375). البته وجود عهدنامه‌ها ــ دست‌كم در انظار مردم ــ دست هر دو را بسته بود و در مرحله‌ای دو برادر می‌كوشیدند با انتساب پیمان‌شكنی به یكدیگر كار را یكسره كنند. امین كه ظاهراً سخت تحت تأثیر فضل بن ربیع و علی بن عیسی بن ماهان قرار داشت، نخست با ملاطفت تمام مأمون را به بغداد دعوت كرد و چون مأمون نپذیرفت (همو، 8 / 400-405) و از مدتی پیش، مكاتبات تندی میان ایشان رد و بدل شده بود (نک‍ : همو، 8 / 380 بب‍‌ )، از نظر او راه برای عزل برادر، و گرفتن بیعت برای موسی فرزند خردسالش هموار شد (همو، 8 / 381، 387). به موازات این مسائل، هر دو كه می‌دانستند نزاع به مرحلۀ حادی خواهد رسید، به استقرار قوا و استحكام مواضع نظامی ‌خویش همت گماردند (همو، 8 / 386-387، 405). مأمون كوشید با ارائۀ سیمایی دینی از خود و ایجاد تشابه با فضای دورۀ دعوت ضد اموی، و از سوی دیگر، تأكید بر خویشاوندی با خراسانیان از طریق مادرش، اوضاع را برای جنگ با امین فراهم كند (نک‍ : ه‍ د، امین)؛ البته وی در خراسان، به ویژه از سوی مرز با اقوام ترك در شمال خراسان قدیم و ماوراءالنهر با دشواریهایی روبه‌رو بود (طبری، 8 / 403-404؛ نیز نک‍ : رشاد، 87). 
به هر حال، وقتی كار به مرحلۀ نظامی‌رسید، امین با انتخاب علی بن عیسی بن ماهان به سپاهسالاری خود ــ كه نام او برای خراسانیان یادآور ستمگری و غارت بود ــ اشتباهی بزرگ مرتكب شد (برای جریان گزینش او، نک‍ : طبری، 8 / 398-399؛ نیز رشاد، 49)؛ ولی فرمانده سپاه مأمون، طاهر بن حسین، نه فقط در امور نظامی، بلكه بنا بر نشانه‌هایی از حیث سیاسی نیز توانایی داشت (نک‍ : طبری، 8 / 423، 442-443، 478-479). به هر حال، پس از شكست و قتل علی بن عیسی در شعبان 195 / مۀ 811 در حوالی ری (همو، 8 / 411)، با مأمون كه امین را از خلافت خلع كرد، در خراسان بیعت شد (همانجا). گرچه امین كوشید با بذل و بخششهای فراوان، این شكست را در نظر بزرگان بغداد، بی‌اهمیت جلوه دهد (همو، 8 / 412)، اما شكستهای پی‌درپی قوای وفادار به او در نقاط گوناگون و پیشروی سپاه طاهر بن حسین به سوی بغداد (همو، 8 / 412-414، 415-416، 423). ‌اندك‌اندك آثار پریشانی را در عراق و شام و حجاز در پی آورد (همو، 8 / 425-427)؛ چنانکـه امین دیگر به سختی اختیار بغداد را داشت و حتى در رجب 196 / آوریل 812 یك چند به دست حسین بن علی بن عیسی در قصر خود محبوس شد (خلیفه، 2 / 756؛ طبری، 8 / 429-430). 
در 197ق قوای مأمون بغداد را محاصره كردند و امین همچنان می‌كوشید با بذل و بخشش هواداران خود را نگه دارد (همو، 8 / 445-446). با ورودِ طاهر به بغداد و محاصرۀ قصر امین (همو، 8 / 475-476)، راه فرار بر امین بسته شد (همو، 8 / 478-479) و سرانجام، گروهی ایرانی به واپسین پناهگاه امین یورش بردند و در محرم 198 / سپتامبر 813 او را به قتل رساندند (همو، 8 / 485-487). 
گرچه تصویر امین در منابع، او را ناتوان و سبك سر و تا حدی فاسد نشان می‌دهد و بعید نیست كه در روایات موجود مبالغه‌هایی نیز به نفع مأمون راه یافته باشد (نک‍ : رفاعی، 1 / 199؛ نیز ه‍ د، امین)، اما به درستی روشن نیست كه مأمون تا چه ‌اندازه از این معانی در تأمین مشروعیت جنگ با ششمین خلیفۀ عباسی و برادر خویش ــ با آن همه سوگند مؤكد در وفاداری ایشان نسبت به یكدیگر ــ سود برده باشد. ذكر صفت «مخلوع» برای محمد امین (مثلاً نک‍ : طبری، 8 / 491، 492، 507)، می‌تواند نشانه‌ای از پذیرش اولیۀ خلافت وی از سوی مأمون تلقی شود، اما وقتی امین با نقض عهدنامه، فرزندش را به جانشینی گمارد، راه مأمون برای خلع خلیفه هموار شد. به هر حال، با آنکـه سپاهیان خراسان بغداد را فتح كردند، ولی نزاع میان جناحهای درگیر چنان اوج گرفت كه مأمون مدتها بعد توانست به مركز خلافت وارد شود (نک‍ : بخش بعدی مقاله).

مآخذ

آبی، منصور، نثرالدر، به كوشش محمدعلی قرنه و علی محمد بجاوی، قاهره، 1983م؛ ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به كوشش مختار احمد ندوی، بمبئی، 1402ق / 1982م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن خلدون، مقدمة، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، بیروت، دارصادر؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1368ق / 1948م؛ ابن عساكر، علی، تاریخ مدینة دمشق، تراجم النساء، به كوشش سكینه شهابی، دمشق، 1402ق / 1982م؛ ابن قتیبه، عبدالله، فضل العرب و التنبیه علی علومها، به كوشش ولید محمود خالص، ابوظبی، 1998م؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960م؛ ابن ماجه، محمد، سنن، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1373ق / 1954م؛ ابن هشام، عبدالملك، سیرة النبی (ص)، به كوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مطبعة عیسی البابی الحلبی؛ ابوطاهر سمرقندی، «سمریه»، قندیه و سمریه، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1367ش؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛ همو، مقاتل الطالبیین، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1368ق / 1949م؛ احمدبن حنبل، المسند، قاهره، 1313ق؛ اخبارالدولة العباسیة، به كوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، 1971م؛ ازدی، یزید، تاریخ الموصل، به كوشش علی حبیبه، قاهره، 1387ق / 1967م؛ بلاذری، احمد، جمل من انساب الاشراف، به كوشش سهیل زكار و ریاض زركلی، بیروت، 1417ق / 1996م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1863م؛ بهرامیان، علی، «بررسی و تحلیلی دربارۀ شورش یوسف برم در قرن دوم هجری»، معارف، تهران، 1380ش، دورۀ 18، شم‍ 1؛ تاریخ الخلفاء، به كوشش پ. گریازنویچ، مسكو، 1967م؛ جنابی، عجمی‌ محمود خطاب،‌ هارون الرشید و مؤسسات الخلافة فی عهده، بغداد، 1989م؛ جومرد، عبدالجبار، ابوجعفر المنصور، بیروت، 1963م؛ همو، ‌هارون الرشید، حقائق عن عهده و خلافته، بیروت، 1999م؛ جهشیاری، محمد، الوزراء والكتّاب، به كوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، 1938م؛ حسین، صابر محمد دیاب، الدولة الاسلامیة فی العصر العباسی، قاهره، 1422ق / 2001م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1960م؛ دوری، عبدالعزیز، «الفكرة المهدیة بین الدعوة العباسیة و العصر العباسی الاول»، دراسات عربیة و اسلامیة، به كوشش وداد قاضی، بیروت، 1981م؛ همو، النظم الاسلامیة، بغداد، 1950م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1959م؛ دینوری مالكی، احمد، المجالسة و جواهر العلم، به كوشش یوسف احمد، بیروت، 1421ق / 2000م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث 81-100ق، به كوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1411ق / 1991م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1404ق / 1984م؛ رشاد، عبدالمنعم و موفق سالم نوری، الامین الخلیفة المفتری علیه، بغداد، 2001م؛ رفاعی، احمد فرید، عصر المأمون، قاهره، 1928م؛ ریس، محمد ضیاءالدین، الخراج و النظم المالیة للدولة الاسلامیة، قاهره، 1969م؛ زبیری، مصعب، نسب قریش، به كوشش لوی پرووانسال، قاهره، 1951م؛ زرین‌کـوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، 1362ش؛ زنبیر، محمد، «محاولة جدیدة لتفسیر نکـبة البرامكة»، البحث العلمی، بغداد، 1386ق، س 3، شم‍ 8؛ سالم، عبدالعزیز، العصر العباسی الاول، اسكندریه، مؤسسة شباب الجامعه؛ سلطان، طارق فتحی و دیگران، تاریخ الدولة العربیة الاسلامیة فی العصر العباسی، موصل، 1988م؛ سمرقندی، محمد، «قندیه»، قندیه و سمریه، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1367ش؛ صدیقی، غلامحسین، جنبشهای دینی ایرانی، تهران، 1372ش؛ صقر، نادیه حسنی، السلم فی العلاقات العباسیة البیزنطیة فی العصرالعباسی الاول، مكه، 1406ق / 1985م؛ ضیف، شوقی، العصرالعباسی الاول، قاهره، دارالمعارف؛ طبری، تاریخ؛ عانی، حسن فاضل زعین، سیاسة المنصور ابی جعفر، بغداد، 1981م؛ عبداللطیف، بهجت كامل، «مبدأ الحكم و الادارة فی العصر العباسی (ولایة العهد اہنموذجاً)»، دراسات تاریخیة، بغداد، 1422ق / 2002م، س 4، شم‍ 13؛ عمر، فاروق، بحوث فی التاریخ العباسی، بیروت / بغداد، دارالقلم / مكتبة النهضة؛ همو، الخلافة العباسیة، بغداد، 1986م؛ همو، طبیعة الدعوة العباسیة، بیروت، 1389ق؛ العیون و الحدائق، به كوشش دخویه، لیدن، 1869م؛ قاضی، وداد، الكیسانیة فی التاریخ و الا´دب، بیروت، 1974م؛ كروی، ابراهیم سلمان، نظام الوزارة فی العصر العباسی الاول، كویت، 1983م؛ كلیما، اوتاكر، تاریخچـۀ مكتب مزدك، ترجمۀ جهانگیر فكری ارشاد، تهران، 1371ش؛ گوتاس، دیمیتری، تفكر یونانی، فرهنگ عربی، ترجمۀ محمد سعید حنایی كاشانی، تهران، 1381ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به كوشش شارل پلا، بیروت، 1971م؛ نعیم بن حماد، الفتن، به كوشش سمیر امین زهیری، قاهره، 1412ق؛ واقدی، محمد، المغازی، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 1966م؛ یاحقی، محمد جعفر و مهدی سیدی، از جیحون تا وخش، مشهد، 1378ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، به كوشش هوتسما، لیدن، 1969م؛ نیز:

Barthold, W. W., Sochineniya, Moscow, 1966; Crone, P., « On the Meaning of the q Abbasid Call to al-Rida» , The Islamic World, New Jersey, 1989; Daniel, E. L., The Political and Social History of Khurasan under ʾ Abbasid Rule, Chicago, 1979; EI²; Frye, R., « The Role of AbuMuslim in the Abbasid Revolt» , The Moslem World, New York, 1970, vol. XXXVII.

علی بهرامیان

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: