بلوچ
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 1 تیر 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/228959/بلوچ
جمعه 12 اردیبهشت 1404
چاپ شده
12
طايفه در جامعۀ بلوچ همچون يك واحد سياسی در حيات اجتماعی و اقتصادي مردم نقش ايفا میكرد. پس از فروپاشی ايلها و از ميان رفتن قدرت سياسی واحدهاي عمده ايلی بلوچ، مانند ايلهاي رند، لشار و نارويی، طايفهها نقش سياسی در جامعه بزرگ بلوچ يافتند (يادداشتهاي مؤلف). پاتينجر (ص 61-62) سازمان اجتماعی ـ سياسی ايل نارويی (از ايلهاي سهگانه بلوچ) را در ساختار سنتی كهن ايلی، چنين ردهبندي كرده است: ايل ← طايفه ← خيل (انجمنی از چند گِدام ]در متن گدان[ برابر با تومان و ده) ← گدام (چادر، دربرگيرندۀ يك خانواده). به نوشتۀ او هر طايفه به چند خيل تقسيم، و هرخيل به نام رئيس خود ناميده میشد، مانند خيل اميري، خيل داوودي و.... در اين نظام ردهبندي، خيل ظاهراً همان هلك، واحد اجتماعی ـ اقتصادي است كه از چند خانوار معمولاً براي كوچ و چراي دام تشكيل میشد (يادداشتهاي مؤلف). به اين واحد اجتماعی ـ اقتصادي در طايفۀ بامِري «حَشَم»، در براهويی و طايفه كردي بلوچستان «خيل»، و در ميان كپرنشينان ايرانشهر «بازار» اطلاق میكردند (نک : ه د، 11 / 273، 643). در اين ردهبندي طايفه نيز همچون ايل يك واحد اجتماعی ـ سياسی بود كه بعداً جاي ايل را گرفت و اعتبار سياسی مستقل يافت. در گذشتههاي دور، در دورۀ حماسی تاريخ بلوچ و عصر قهرمان ملی بلوچ، ميرچاكور ــ كه با اواخر سدۀ 15 و اوايل سدۀ 16م مطابقت میكند (پاستنر، «بلوچ»، 92) ــ بنا بر روايت اشعار حماسی بلوچ، بلوچان قومی بودند كه به چند ايل بزرگ و عمده تقسيم میشدند كه دو ايل رِند و لشاري (لاشاري) از آن جمله بودند. در اين زمان، حركت بزرگ بلوچان به رهبري ميرچاكور به سوي شرق آغاز گرديد و آنان به تدريج در برخی از گذرگاهها و دشتها فرود آمدند و مناطقی از خاك هندوستان را تصرف كردند و بر بيشتر سرزمين بلوچستان و حتی پنجاب استيلا يافتند. در همين دوره بسياري از طايفههاي امروزي بلوچ و گروهبنديهاي ايلی آشكار گرديد (همانجا؛ نيز نک : ديمز، مقدمه، .(21در اين ميان، رقابت و ستيزي ميان ميرچاكور، رئيس رندها و ميرگوهرام، رئيس لشاريها بر سر دختري گوهر نام روي داد. اين رقابت و ستيز 30 سال به درازا كشيد و با كشته شدن بسياري از مردان لشاري، و مهاجرت ميرچاكور و بسياري از طايفههاي رند به پنجاب پايان يافت (همو، مقدمه، .(21-22 ديمز در پی يافتن شواهد تاريخی در اثبات وقايع ياد شده در اين اشعار، سرانجام به اين نتيجه رسيد كه دربارۀ 30سال جنگ و نزاع ميان رندها و لشاريها، اگرچه شاهد تاريخی مستقلی در دست نيست، اما راجع به اتحاد ميان رندها و تركها و نيز رقابت ميان رندها و دوداييها، به ويژه اتحاد ميان ميرچاكور و برخی طايفههاي مولتانی اشارات معتبر تاريخی وجود دارد (مقدمه، 24، براي شرح كاملتر وقايع، نک : 24 -21؛ نيز بلوكباشی، نقد و نظر، 201-203). بلوچان در تهاجمات خود به سان كوچندگانی غارتگر در مسير خود بسياري از اقوام و طايفههاي ديگر را به جامعه بلوچ و واحد سياسی ايلی بلوچ جذب و در خود مستحيل كردند. اين ناهمگنی قومیدر تركيب ايلها و طايفههايی كه امروز خود را بلوچ مینامند، مانند براهوييهاي دراويدي زبان، پناهندگان پشتو زبان، بردگان سياه و جز آنها هويداست (پاستنر، همانجا). گزارشهاي مأموران انگليسی در اوايل سدۀ 19م، قوم بلوچ را متشكل از 3 گروه ايلی عمده نارويی، رند و مِگسی آوردهاند كه هر يك به طايفههايی چند تقسيم میشدهاند (فريه، 431؛ پاتينجر،.(55 از اين 3 گروه، ناروييها مهمترين گروه بلوچ ساكن در بلوچستان و سيستان ايران بودهاند (نک : I / 1006 ,EI²). كه بيشترين طايفههاي ايل در سيستان، بهويژه در كرانههاي رودخانه و درياچه هيرمند (فريه، همانجا)، يا در بخشی از بلوچستان در مغرب صحرا میزيستند (پاتينجر، همانجا). بنا بر يك افسانۀ بلوچی، ناروييها در آغاز در دياري به نام نارو در افغانستان زندگی میكردند. رئيس آنان در آستانۀ مرگ، فرزندانش را به ترك اين ديار سفارش كرد. آنها نخست به زابل در سيستان آمدند، سپس گروهی از آنها در آنجا ماندند و گروهی ديگر به بلوچستان مهاجرت كردند و در بمپور اقامت گزيدند. رئيس اين گروه با دختري از خاندان حكمرانان بمپور ازدواج كرد. در نتيجه اين وصلت سران نارويی به جرگه بزرگان بلوچ پيوستند و پس از چندي قدرت را از دست آنان در آوردند (براي شرح كامل افسانه، نک : برقعی، 25-27). دو گروه رند و مگسی پيشتر در مكران میزيستند، بعدها از آنجا كوچ كردند و در ناحيۀ كوچ گُندَوا در دشتی حاصلخيز در مشرق و پاي كوهستانی اقامت گزيدند و با گذشت زمان باجَتها و دهقانان بومیآنجا درآميختند و به خدمت خان كلات درآمدند. شمار اندكی از آنان نيز در تپههاي شرقی كوچ گندوا و در اطراف صحراي شمالی كلات مأوا گرفتند (پاتينجر، همانجا). پاتينجر شمار طايفههاي عمدۀ ايل نارويی را 8 تا 10 و شمار هر يك از طايفههاي رند و مگسی را بيش از دو برابر طايفههاي نارويی دانسته، اما نامهاي 7 طايفه از طوايف نارويی، 25 طايفه از رند و 16 طايفه از مگسی را همراه نام سران هر يك از طايفهها در صورتهاي جداگانه ياد كرده است (همانجا). طايفههاي رخشانی نارويی به سرداري مهراب خان، طايفه رندانی رند به رياست سردار خان و طايفه مگسی از ايل مگسی به سرداري جعفرخان از طايفهها يا دودمانهايی بودند كه رؤساي ايل از آنها برمیخاستند (براي نام طايفهها و سرداران و شمار خانوارها يا مردان جنگی هر طايفه از 3 گروه ايلی، نک : همو، .(56-58 بيشتر ايلها و طايفههاي بلوچ ايران در منطقه وسيعی كه امروزه به بلوچستان معروف است، پراكندهاند. اين منطقه از روزگار قديم به 4 ناحيۀ جغرافيايی سرحد، سراوان، بمپور يا بلوچستان مركزي و مكران تقسيم و معروف شده بود (براي تقسيمات جغرافيايی و حدود مرزي و اوضاع طبيعی بلوچستان، نک : جهانبانی، عمليات، 9-10، 12-13، 17). اسنادي از ديرباز در دست است كه از ايل و طايفههاي ساكن در هر يك از اين 4 ناحيه ياد كردهاند. نويسندگان و گردآورندگان اين اسناد بيشتر طايفههاي بلوچ و غير بلوچ و طايفهها و زير طايفهها را درهم آميخته، و در يك فهرست كلی آوردهاند، چنان كه جداكردن آنها از يكديگر بسيار دشوار مینمايد. بزرگترين گروه ايلی بلوچ را طايفۀ مَرّيها تشكيل میدادند كه جمعيت آنها را حدود 60هزار تن نوشتهاند. ايلات و طوايف ديگر بلوچ عموماً بسيار كوچكتر از مري و از چندصد تا حداكثر يك هزار خانوار تجاوز نمیكردند. از ايلها و طوايف مهم بلوچ در ايران میتوان از ياراحمدزيی، گمشادزيی يا غمشادزيی، شيرخان زيی، سِمال زيی (= اسماعيل زيی) و ريگی نام برد. طايفه سِمال زيی يا اسماعيل زهی پس از درگيري رئيسشان جمّاخان (جمعه خان) با قواي نظامیرضاشاه و شكست از آنها و فرار از كشور و بخشودگیاش، شهبخشی خوانده شد (ناصري، 36-37). اين طايفه نسب خود را به شخصی به نام اسماعيل خان میرسانند كه گويا 8 نسل پيش از فارس گريخت و به بلوچستان آمد و اين طايفه را بنياد نهاد (اسپونر، «كوچ»، .(60 اسپونر مهمترين طايفههاي كنونی بلوچستان را، با چشمپوشی از خاستگاه قومی آنان، باركزايی، ميرمرادزايی، بزرگزاده، بليدهی، شيرانی، مباركی، ريگی و شهبخشی معرفی كرده، و نوشته است كه همه ايلات يا طايفههاي ديگر بلوچستان و وابستگان آنها به يكی يا چند تا از اين طايفهها وفادار بودند و از آنها پيروي میكردند. 5 طايفۀ نخست، اتحاديهاي ايلی تشكيل داده بودند كه نفوذشان همۀ بلوچستان، بجز يك ناحيه كوچك در اطراف چامپ (چانپ) را در برمیگرفت. بر اين ناحيه طايفه مباركی سلطه و نظارت داشت. اين طايفه نيز در خرداد 1342 / پايان مۀ 1963 به ظاهر با طايفههاي اتحاديه سازش كرد و به آنها پيوست (همانجا). برخی از اسناد جغرافيايی ـ تاريخی و جمعيتی مربوط به سرزمين بلوچستان به شرح وضعيت ايلها و طايفههاي بلوچستان پرداختهاند و شماري از طايفههاي پراكنده در نواحی مختلف اين سرزمين را نام بردهاند و به زيستگاهها و جمعيت تقريبی هر يك اشاره كرده، و پارهاي اطلاعات درباره شغل، لباس و اخلاق و رفتار آنان دادهاند. از جمله اين اسناد میتوان به «كتابچه سياحتنامه بلوچستان»، نوشته ميرزا مهدي خان سرتيپ قاينی، تأليف در 1292ق (ص 175-201)، «جغرافيا و تاريخ بلوچستان»، تأليف در 1289ق (ص 205-206، 209-214، 218) و «جغرافياي بلوچستان»، تأليف در 1304ق (ص 283-284، 286، 290) اشاره كرد. فهرستی از طايفههاي عمدۀ بلوچستان غربی و مكران (جمعاً 21طايفه) با شمار خانوارها و زيستگاههايشان در دهه دوم سدۀ 14ق / اواخر سدۀ 19م همراه يادداشتی دربارۀ خاستگاه قومی برخی طايفهها در سفرنامه «ده هزار مايل در ايران» آمده است (سايكس، .(96-97 نويسنده كتاب «پرتوافكنيهايی بر بلوچها و بلوچستان» فصل 26 كتابش را به ايلات بلوچ اختصاص داده است. در اين فصل نام ايلات عمدۀ كنونی بلوچستان، سند، پنجاب، ايران، افغانستان و مكران همراه با تقسيمات ايلی و ذكر طايفهها و تيرههاي هر يك و آگاهيهايی دربارۀ آنها آورده شده است (ميرخدابخش، .(319-361 بليو در «تحقيقی در زمينه قوم نگاري افغانستان» صورتی از طايفههاي عمده رند ــ كه همه بلوچ ناميده میشدند ــ به دست میدهد و مینويسد كه هر يك از اين طايفهها به زير طايفههايی تقسيم میشدند كه برخی از آنها فقط چند خانوار را در بر میگرفتند. آن گاه صورتی از زيرطايفههاي برخی از طايفهها را میدهد و خاستگاه قومی شماري از آنها را با اطلاعاتی درباره هر يك میآورد (ص .(183-186 جهانبانی در 1307ش در كتاب عمليات قشون در بلوچستان صورت طوايف بلوچستان را در جداولی (نک : جدول مقابل صفحۀ 10، و جدولهاي صفحات 13، 15، 19)، و در 1338ش در ضميمه شمارۀ 3 سرگذشت بلوچستان و مرزهاي آن (ص 23-56)، تيرههاي طايفههاي باركزايی، بامري، بليدهاي، ريگی، بهرامی ريگی، حسين بُرِريگی، سردارزايی يا (سدّازايی) باهوكلات و باهوكلات تيرۀ ميرثعبان، سردارزايی دشتياري، دج و تلنگ، شهبخش (اسماعيلزايی)، مباركی، گمشادزهی، لاشاري، ميرمرادزايی، ميرمرادزايی بخشان، شهنوازي، گرگيچ، نارويی، بارانزهی، نوشيروانی (كوهك و اسپندك و كلگان)، زابلی كُرد و شماري طوايف مختلف متفرقه در نواحی گوناگون را همراه با نام متنفذين يا رؤسا و شمار خانوارها و مراكز هر تيره در سراسر بلوچستان در جدولهايی به نام طايفهها فهرست كرده است. افشار سيستانی نيز درباره عشاير و طوايف بلوچستان و سيستان صورتی از طوايف و تيرههاي بلوچ و غيربلوچ بلوچستان را به تفكيك حوزههاي جغرافيايی زاهدان، خاش، ايرانشهر، سراوان و چابهار فراهم آورده، و توضيحاتی درباره تبارشناسی برخی از طايفهها و مسائل اجتماعی و فرهنگی آنها داده است (نک : عشاير...، 41-182، قس: بلوچستان، 273-342؛ براي طايفههاي ساكن در سيستان، نيز نک : همو، عشاير...، 239- 488). برخی سازمانهاي دولتی در آغاز نيمۀ دوم سدۀ 14ش گزارشهايی از پژوهشهاي ميدانی در ميان ايلات و عشاير سيستان و بلوچستان منتشر كردند. در پاره اي از اين گزارشها فهرستی كم و بيش كامل از طايفهها و تيرههاي پراكنده در سراسر استان تنظيم شده است. مثلاً در نشريه دفتر آبادانی مناطق عشايري صورتی از 44 طايفه و 432 تيره ( بررسی ايلات ...،27) آمده، و در جدولی اسامیآنها و جمعيتشان (همان، 30-32)، و در جداولی مستقل نيز تيرهها با جمعيت تقريبی و درصد اسكانيافتگی تيرهها و مناطق ييلاق و قشلاق كوچندگان و وضع طبيعی منطقۀ اقامت و فاصلۀ تقريبی كوچ هر گروه كوچنده داده شده است (همان، 35-79). مركز پژوهش خليج فارس و درياي عمان نيز فهرستی از طايفههاي هر يك از شهرستانهاي بلوچستان و سيستان را با اسامی تيرهها و سردار هر طايفه و زيستگاههاي مردم و سرداران داده است (نک : درآمدي مجمل ...، جم ).
در سراسر استان سيستان و بلوچستان ايلها و طايفههاي ديگري هم زندگی میكنند كه از خاستگاههاي قومی ـ زبانی و جغرافيايی متفاوت با بلوچان برآمدهاند، اما امروزه در ساختار سياسی جامعۀ بلوچ انسجام يافتهاند و به اعتباري بلوچ و جزو جامعۀ بلوچ شناخته میشوند. از جمله آنان میتوان به اين گروهها اشاره كرد:
آراء مختلفی دربارۀ قوميت اصلی اين طايفه وجود دارد. برخی براهوييها را از بازماندگان اوليۀ سرزمين ايران و هند، پيش از آمدن آرياييها به اين منطقه، و برخی ديگر از مهاجران سرزمين جنوب هندوستان دانستهاند. زبان براهوييها از خانواده زبان دراويدي است و در هند اين گروه به دراويدي معروفند، اما در شيوه رفتار و ارزشهاي فرهنگی همانند بلوچها عمل میكنند (تامپسن، و از نظر تاريخ سياسی بلوچستان، بلوچ به شمار میروند (اسپونر، «بلوچها»، 99؛ براي اطلاعات جامع درباره براهويی و زبانشان، نک : ه د، 11 / 640-645).
طايفه اي بزرگ از گروه قومی دُرانی (ابدالی) پشتون افغانستان است كه احتمالاً از سدۀ 8ق / 14م هم زمان با فرمانروايی تيمور لنگ شكل يافته، و در اوايل سدۀ 13ق / 19م گروه بزرگی از آنان به ايران آمده، و در سيستان و بلوچستان استقرار يافتهاند. امروزه باركزاييها با بلوچها درآميخته، و هويت بلوچی يافتهاند و به زبان بلوچی سخن میگويند (براي آگاهی بيشتر، نک : ه د، 11 / 99-102).
اينان طايفه اي از اقوام كرد مهاجر كردستان (ميرخدابخش، 323؛ ايرانيكا، III / 624) و از بازماندگان كردانی هستند كه شاه عباس اول در سدۀ 10ق / 16م به اين سرزمين كوچاند (اسكرين، .(323 آنها را از فرزندان پهلوانی به نام حسين كرد، تبعيدي شاه عباس به بلوچستان نوشتهاند (افشار سيستانی، همان، 73). رزمآرا به دو طايفه كُرد مقيم در نواحی دزك و مرز و پراكنده شدن كردهاي ساكن در مرز، پس از كشته شدن سرانشان در 1306ق / 1889م به دست حكومت بمپور و پيوستن به طايفه دامنی اشاره میكند. همو طايفه بزرگزاده بلوچستان را كرد و از كردان مهاجر بخارا نوشته است (ص 46- 48؛ براي تفصيل دربارۀ پيشينۀ تاريخی طايفۀ كرد و تقسيمبندي آن به طايفهها و زير طايفهها، نک : افشار سيستانی، همان، 73-86).
يا دهواري، اين گروه را طايفه اي از بازماندگان جماعت كشاورز پيش از اسلام اين سرزمين در زمانی كه زير نظارت فرمانرواي ايالتی سيستان بودند، شمرده، و زبانشان را فارسی نزديك به دري و تاجيك ( ايرانيكا،همانجا) دانستهاند. در تاريخ كنونی بلوچ، دهوارها به عنوان «لُس» يا «اولوس» (رعايا و دهقانان) خوانين بلوچ شناخته میشوند و امروزه در ميان بلوچان ايران پايگاهی همانند «شهري» دارند (همانجا).
اينان ظاهراً در زمان شاه عباس از ناحيهاي در نزديك اصفهان به بلوچستان كوچانده شدند (كرزن، II / 259؛ سايكس،.(97
يا بليدهی، احتمالاً از مسقط (همانجا؛ رزمآرا، 43)، و گيچكی از اعقاب راجپوت در اواخر سدۀ 11ق / اواخر سدۀ 17م (سايكس، همانجا) از سند به بلوچستان آمدند (اسپونر، «بلوچها»، 103؛ قس: ايرانيكا، همانجا). سايكس (همانجا؛ قس: رزمآرا، همانجا) گيچكی، مَلِك، بزنجو و شاهزاده را به ترتيب از اعقاب راجپوت، صفاريان، براهويی و شاه زادگان قندهار آورده است. ميرزا مهدي خان سرتيپ قاينی در معرفی طوايف سرحد، طايفههاي تمينی (از تمين)، لادزي (از لادز)، تمندان، كوشه (از كوشه)، كرم زهی، هاشم زهی، و خاشی (از خاش) را از طايفههاي «فارسی» برشمرده است (ص 177- 178). جَت، جدگال، لاسی، لِوري و ميد نيز از گروههاي غير بلوچ جذب شده در جامعۀ بلوچ به شمار میروند. جتها گروه قومی ـ زبانی همگن نيستند. بيشتر آنها جذب چند گروه قومیشده، اما هويت شغلی خود را حفظ كردهاند (وستفال ـ هلبوش، .(355 برخلاف نظر اسپونر (نک : ايرانيكا، همانجا) كه زبان جتها را، مانند زبان مردم جدگال و لاسی، از خانواده زبانهاي سندي میداند، جتها هرجا به زبان مردمی كه در ميان آنها میزيند، صحبت میكنند (وستفال ـ هلبوش، همانجا). برخی احتمال میدهند جت و جدگال و لاسی از گروه قومی جتهاي هند باشند، اما برخی ديگر اين انتساب را نمیپذيرند و جتها و جدگالها را از فرزندان يوتيه يا اوتيهاي امپراتوري هخامنشی، و معرف آبادينشينان متقدم با تبار هندي میپندارند ( ايرانيكا،همانجا).
اينان از گروه كوليهاي سرگردانی هستند كه در سراسر خاك بلوچستان ايران و پاكستان پراكندهاند. مردانشان به كار درودگري، فلزكاري، نوازندگی و آوازخوانی و نمايش و بازيگري، و زنانشان به رقاصی و برخی هم به قابلگی اشتغال دارند و معمولاً در دستههايی مركب از دو يا 3 چادر زندگی میكنند (سالزمن، «پيوستاري»، 439 -438؛ نيز نک : ايرانيكا، همانجا).
جماعتهاي كوچك ماهی گير هستند كه در بنادر و سواحل مكران و درياي عمان پراكندهاند. برخی ميدها را از بوميان اصلی سرزمين مكران (ميرخدابخش، 359)، و برخی ديگر از نسل «ايخثيوفاگويی» (ماهیخواران) كه در سدۀ 4 ق م به هنگام گذر اسكندر از اين سرزمين از آنها ياد شده، دانستهاند (پاستنر، «بلوچ»، .(93 چند گروه قومی ـ دينی ديگر، مانند هندو، سيك، اسماعيلی، پارسی، پاكستانی، ايرانی و هزاره نيز با بلوچها و در كنار آنان زندگی میكنند. آنها تا چندي پيش نتوانسته بودند جذب جامعه بلوچ شوند. برخی از اين گروهها، مانند هندوها و سيكها جمعيتهاي كوچك بازرگان بودند كه در پيرامون قلعهها و زيستگاههاي سرداران بلوچ و در آباديهاي بندري میزيستند. ايرانيها، بيشتر يزديها و نيز پاكستانيها كه اغلب پنجابی بودند، همچون مأموران كشوري به بلوچستان آمده، و در آنجا زمين خريده، و اقامت گزيده بودند. هزارهها در اواخر سدۀ 13ق و اوايل سدۀ 14ق به اين سرزمين مهاجرت كردند ( ايرانيكا،.(III / 623-624
تا چندي پيش جامعۀ بلوچ داراي اقتصادي چند منبعی بود و از اين رو، با مجموعهاي از فنون گوناگون كسب درآمد سر و كار داشت. فعاليتهاي توليدي سنتی بلوچ شامل پرورش گوسفند، بز و شتر، كشت آبی و ديم غلات، نخلكاري، شكار حيوانات، و گردآوري مواد خوراكی و مواد خام طبيعی بود، گهگاه حمله به روستاها و كاروانها و غارت آنها نيز از منابع درآمدزاي ايشان محسوب میشد. اكنون تمام اين فعاليتها، بجز غارت، پايدار باقی مانده، و جاي غارت را كار دستمزدي و قاچاق كالا گرفته است (سالزمن، خويشاوندي، 52).
كوچ مهم ترين شكل دست يابی به منابع طبيعی در ميان عشاير بلوچ است. بلوچها دو نوع كوچ داشتند: كوچ شبانی در سرحد، و كوچ چند منبعی از نواحی شبانی سرحد تا نواحی كشت خرما در حوزه ماشكل (= ماشكيد). اين دو نوع كوچ و محصولات به دست آمده از آنها مكمل يكديگر، و تا اندازهاي به هم وابسته بودند و مشتركاً با منابع ديگر اقتصادي، نظم اقتصادي جامعه بلوچ را شكل و سامان میدادند (سالزمن، «كوچ»، 189). سالزمن كوچندگی را از شبانی متمايز میكند و كوچ را نوعی تحرك و مبتنی بر منابع مختلف، و شبانی يا شبانکـارگی را نوعی «پويش منابع» و در مجموعۀ فرايندي از بیتحركی تا تحرك مداوم و مديريت در به دست آوردن خوراك از يك منبع خاص، يعنی احشام اهلی يا نيمه اهلی میداند (همان، 190-191). در چرخۀ زندگی اقتصادي سالانه بلوچ معمولاً دو يا 3 فعاليت توليدي متفاوت همراه با هم وجود داشت. بلوچ در هر زمان دستكم بايستی دو كار را غالباً در دو مكان جدا از هم انجام میداد. اين موضوع نوعی تقسيم كار و تعيين وظايف در ميان خانوادههاي بلوچ پديد آورده بود، چنانکـه هر فرد میتوانست براي كار كردن و ايفاي وظايف در يك زمان در بيش از يك مكان حضور داشته باشد (همو، خويشاوندي، 53). هَلك نمايانترين و ملموسترين واحد اجتماعی در ميان كوچندگان بلوچ است كه در آن فعاليتهاي اقتصادي جريان دارد. هلك كه آن رادر برخی طايفهها «میتگ»، «حَشَم»، «دَوار» و در بيشتر روستاها «لوگان» میگويند ( بررسی كلی ...،59؛ نيز نک : امان اللهی، 155؛ ايرانيكا، III / 626)، از چند «گِدام» (چادر)، شكل میگيرد كه در هريك از آنها يك خانوادۀ هسته اي میزيند. كم و بيش بودن شمار چادرهاي هر هلك (معمولاً ميان 2 تا 10 چادر) به شمار دامهاي اعضاي هلك بستگی دارد. اگر دامهاي خانوارها بسيار باشد، شمار چادرهاي هلك كم خواهد بود و اگر شمار دامها كم باشد، چادرها افزايش خواهد داشت. شمار چادرهاو رمههاي هلك در دشتها بيش از كوهستانهاست (پاستنر، «همكاري ...»، 166؛ اماناللهی، همانجا؛ براي شرح بيشتر، نک : سالزمن، همان، 23-26). كوچ هر هلك معمولاً 5 تا 15 بار در سال بود. جهت حركت هلك با گردش فصلهاي سال تغيير میكرد، چنان كه خانوادهها در فصول پاييز و زمستان، به ويژه در بهار به سوي چراگاههاي كوهستانی، و در تابستان به سوي دشت و نخلستانها میكوچيدند. طول مسير كوچ هلكها از 5 / 1 تا 80 كم متفاوت بود و مدت زمانی كه هلكها به هنگام كوچ يك ساله در حركت بودند، ميان 20 تا 30 روز طول میكشيد. هر هلك دام خود را در چراگاههايی با پوشش گياهی تُنک و ناچيز و آب ناكافی در يك اقامت نسبتاً طولانی میچراند؛ در چنين وضعی طبيعی است كه بلوچ فقط میتوانست دام محدودي را نگه دارد. اعتقاد عموم به اين اصل كلی كه «هلك گروه رمهداري است كه تنها يك رمه میتواند داشته باشد»، بلوچان را در نگهداري دام بسيار در هلك محدود میكرد. بدين سان، اين اصل مانند نوعی ساز و كار عمل میكرد تا بلوچ شمار رمههايش را در چراگاههاي فقيرانه، اندك و پراكنده نگه دارد (همان، 17، 70). اعضاي هلك از راههاي گوناگون، مانند پيوندهاي خونی، ازدواج، وابستگی يا دوستی ساده متحد میشوند. افراد هلك يكديگر را «همسايگ» خطاب میكنند و نسبت به يكديگر «حق» يا «تعهد» متقابل قائلند. اينکـه میگويند «ما يك سايه و يك آب داريم»، بيانگر يك باور عمومی نسبت به وحدت ميان اعضاي هلك است كه از طريق كمك اقتصادي متقابل عمومی يا كمكهاي خاص به برخی از افراد هلك، مانند پرداخت شيربها، جريمه و وثيقههاي حكومتی در برابر نقض قوانين و صلح نمودار میشود (پاستنر، همان، .(166-167
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید