صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / مردم شناسی / بلوچ /

فهرست مطالب

بلوچ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 1 تیر 1399 تاریخچه مقاله

بَلوچ، جماعت بزرگی از گروههاي قومی‌ گوناگون كه در منطقۀ گسترده‌اي به نام بلوچستان در ايران، پاكستان و بخش مجاور آنها در افغانستان و نيز در نواحی ديگر اين سرزمينها و جاهايی مانند هند، تركمنستان، عمان و امارات متحده عربی زندگی می‌كنند. 

نام بلوچ

در رسالۀ جغرافيايی شهرستانهاي ايران ــ كه به زبان پهلوي نوشته، و احتمالاً در سدۀ 2ق / 8م گردآوري شده است ــ از 7 ناحيه، با فرمانروايی جداگانه نام برده شده كه يكی از آنها بلوچ نام داشته است (ماركوارت، 75؛ هدايت، 423). ابن حوقل نيز از 7 طايفه ياد می‌كند كه در كوه قُفص (= كوچ) می‌زيستند و از اكراد (شبانان چادرنشين) بودند و هريك رئيسی داشتند (ص 269-270). ظاهراً اشاره مؤلف گم‌نام شهرستانهاي ايران و ابن حوقل هر دو به يك گروه قومی‌ يعنی بلوچ معطوف بوده است. 
واژۀ بلوچ كوه‌نشين چندبار در شاهنامه، و نيز به صورت معرب آن «بلوص» در كتابهاي جغرافيايی سدۀ 4 به بعد و بيشتر در كنار نام كوچ يا كوفچ و يا قفص در معرفی دو گروه قومی ‌ايرانی مستقر در كوهستان قفص كرمان به كار رفته است (نک‍ : فردوسی، 3 / 42، 4 / 28، 8 / 74؛ مقدسی، 471، 482؛ ابن حوقل، همانجا؛ اصطخري، 98؛ حدودالعالم، 127). 
ريشۀ واژۀ بلوچ و معناي آن دقيقاً دانسته نيست و درباره آن آراء گوناگونی ابراز شده است. هرتسفلد (II / 735) آن را برگرفته از صورت مادي واژۀbrza.vačiya *، به معناي «فرياد بلند» دانسته كه در زبان فارسی باستان نيز به گونه‌اي شبيه به آن آمده است. به گمان مُكلِر اين واژه مشتق از كلمه گِدروسياي يونانی كهن بوده، و روند تحولی آن چنين است: Baloch بليو (ص واژه بلوچ را برگرفته از «باليچه، از دودمان چوهان راجپوت هند، و برخی ديگر (نک‍ : گيلبرتسن، 6؛ نيز نک‍ : جعفري، شم‍ 8-9، ص 770) آن را برگرفته از واژۀ سنسكريت «مليچه» به معناي «بربري» يا «دون دينان» دانسته‌اند. برخی بلوچ را مركب از «بَل» يا «پَهل» فارسی به معناي پهلوان و «اوچ» سنسكريت، برابر «اوز» اوستايی، به معناي بلند، و بر روي هم به معناي «پهلوان بُرز و بلند» معنا كرده و گفته‌اند كه قوم جَت (= جات، زُط) كه در زمان ساسانيان و پيش از بلوچان به سرزمين كنونی بلوچستان آمده بودند، تازه‌واردان را كه بلند بالاتر و نيرومندتر از خود ديدند، «بلوچ» ناميدند (همو، شم‍ 8-9، ص 770-771). برخی ديگر براساس همانندي ميان بلوچ و بلوص، نام پادشاه بابل، بلوچ را صورت ديگر بلوص دانسته‌اند كه نامش 
همراه نمرود، پسر كوش در كتاب مقدس آمده است. استدلال اين گروه آن است كه در تمام دوره ساسانی سرزمين شرق كرمان (يعنی بلوچستان كنونی) به نام كوسان شهرت داشت كه صورت ديگري از كوش است. بعدها نام كوش و بلوص به كوچ و بلوچ (در عربی قفص و بلوص) تبديل شد (راولينسن، I / 62-63؛ سايكس، 94؛ براي اطلاعات بيشتر درباره كوچ و بلوچ، نک‍ : بازورث، «كوفچيان ...»، 17 -9». برخی «لُچ» يا «لوچ»، جزء دوم واژه بلوچ را به معناي «كامل» و «بی كم و كاست» دانسته‌اند كه در اصطلاحهايی مانند «لوچهاي بهادر» به معناي «شجاع تمام عيار» آمده است. همچنين «لوچ» به اين معنا را كوتاه شدۀ كلمۀ «لوچّه» به معناي «شرور»، «شيطان» و «ولگرد» هم گرفته‌اند. بنابراين از «برلُچ» يا «بَلُچ» مفهوم «تخس و شرير» بيابانی در برابر اصطلاحهاي «تخس شهري» يا «تخس بازاري» كه در هند به كار می‌رود، به دست می‌آيد (گيلبرتسن،.(6-7 
در فرهنگهاي لغت يكی از معانی «بلوچ» را «تاج خروس» نوشته‌اند (نک‍ : برهان ...، ذيل بلوچ). بلوچ به معناي «تاج» و «كُلاله» نيز آمده، و فردوسی «خوچ» را به اين معنا و به كلاله پوشش سر بلوچان اطلاق كرده است (4 / 28؛ نيز نک‍ :II / 629 ,EI1). بلوچان خود نامشان را از دو بخش «بَر» (دشت و صحرا) و «لُخ» (لخت و برهنه) و «بَرلُچ» را صورت ديگر بلوچ به معناي «مردم منسوب به كوه و دشت و بيابان لخت و برهنه» دانسته‌اند (گيلبرتسن، همانجا؛ جعفري، شم‍ 8-9، ص 772). اعتمادالسلطنه در مرآة البلدان به نقل از مردم بلوچ می‌نويسد: چون مردم بلوچ لخت به دنيا آمده بودند و توان پوشاندن خود را نداشتند، به «بَلُخت» معروف شدند و «بلخت» هم بر اثر كثرت استعمال به صورت بلوچ درآمد (1 / 437). 

خاستگاه قومی

در تعيين خاستگاه قوم بلوچ ديدگاهها و روايتهاي گوناگونی وجود دارد كه در ميان آنها ديدگاه ايرانی بودن خاستگاه قومی‌ بلوچ اعتبار تاريخی و مقبوليت عقلانی و فرهنگی بيشتري دارد و بر ديدگاههاي ديگر مرجح است. بررسيها در زمينه مردم‌شناسی جسمانی بلوچ، پيوستگی بلوچان را از لحاظ شكل،‌اندازه جمجمه، گونه، شكل و رنگ چشم و مو به گونه هند و ايرانی مردم فلات ايران نشان می‌دهد. ايوانف صريحاً اصل و تبار بلوچهاي كوچنده را ايرانی، اما از لحاظ خصوصيات جسمانی متفاوت با ايرانيها و كردها می‌داند (نک‍ : فيلد، 138, 142). بررسيهاي زبانشناختی دربارۀ زبان بلوچ نيز پيوند اين قوم را با ايرانيان و تاجيكهاي ايرانی تأييد می‌كنند. بسياري از محققان، بلوچان را ايرانی و زبانشان را شاخۀ ايرانی از خانواده زبانهاي هند و اروپايی دانسته‌اند (كرزن، II / 258؛ محمد سردار خان، I / 6؛ جعفري، شم‍ 8-9، ص 778-779) و ازلحاظ پيوند زبانی، بلوچی از گروه زبانهاي ايرانی غربی است كه با زبانهاي عمده ايرانی ميانه و پارتی خويشاوندي نزديك دارد ( ايرانيكا، III / 633) و اين پيوند و خويشاوندي زبانی با زبانهاي شمال غربی ايران، دليلی بر خاستگاه ايرانی بلوچها می‌تواند باشد. 
پاره‌اي از افسانه‌ها و اشعار بلوچی اصل و ريشۀ بلوچ را به قبيلۀ قريش عرب می‌رسانند و بلوچان را از نسل حمزه، عموي پيامبر اسلام (ص)، و بنيان‌گذاران دو ايل بزرگ رِند و لشاري (لاشاري) را دو برادر و از تبار حمزه می‌دانند (براي يكی از چكامه. يكی از  تاريخ‌نگاران بلوچ می‌كوشد تا اختلاف آراء دربارۀ خاستگاه جغرافيايی بلوچ را با مطرح كردن زادگاه سه‌گانه‌اي از ميانه بردارد. او گروهی از بلوچان را از حلب، گروهی ديگر را از كوهستان البرز در شمال ايران، و گروه سوم را از بوميان همين سرزمين كنونی بلوچستان می‌داند (همو، 64، نيز براي آگاهيهاي بيشتر، نک‍ : .(61-66  جعفري (شم‍ 8-9، ص 790) با استناد به روايتهاي مختلف نتيجه می‌گيرد كه بلوچان در بخش بالاي آذربايجان نزديك كرانه درياي خزر می‌زيستند و از آنجا رانده شده، و پس از آمدن به لار و بيابان، جاهايی كه مقدسی، ابن حوقل، اصطخري و مسعودي به آنها اشاره كرده‌اند، از راه رودبار به فهرج و آباديهاي كرمان كوچيده‌اند و از آنجا به سيستان و بلوچستان آمده‌اند. بنابر اطلاعات موجود گروهی از بلوچان در دوران خلافت امويان و عباسيان به سيستان و خراسان مهاجرت كرده بودند I / 1005) ,(EI². به احتمال نزديك به يقين در زمان حمله سلجوقيان به كرمان، بلوچان كه در كرمان و سيستان می‌زيستند، از اين نواحی به سرزمين مكران مهاجرت كردند و به سوي شرق پيش رفتند و تا مرزهاي هندوستان پراكنده شدند. از همين زمان، سرزمين مسكونی بلوچها در مكران، بلوچستان ناميده شد (II / 627 ,1EI؛EI²، همانجا؛ نيز ن : فراي، 44؛GSE، همانجا). 

خاستگاه جغرافيايی تاريخی

كاوشهاي باستان‌شناختی اورِل استاين در 1311 و 1316ش / 1932 و 1937م و در پی آن كاوشهاي خانم بئاتريس دو كاردي در 1345ش / 1966م در ناحيۀ بمپور بلوچستان و بررسيهاي آن دو دربارۀ اشياء، سفالها و نقش و نگار آنها نشان می‌دهد كه در اين سرزمين از حدود سال 2750 تا 1900ق م مردمی ‌با فرهنگ و تمدنی شبيه فرهنگ و تمدن مردم خبيص (شهداد كنونی) می‌زيسته‌اند. شباهت فرهنگی ميان مردم اين دو ناحيه در حدود 5 هزار سال پيش چنين می‌نمايد كه اين مردم احتمالاً يا از يك گروه قومی ‌واحد بوده‌اند كه در منطقۀ وسيعی در كنار كوير لوت، از شهداد تا بمپور، می‌زيسته‌اند، يا اينکـه دو گروه قومی ‌بودند كه با يكديگر رابطه و مراوده فرهنگی ـ اقتصادي داشته‌اند و اين مردم با مردمی‌ هم كه در شرق تا حدود پنجاب و موهنجودار و زندگی می‌كردند، رفت و آمد و بده‌بستان داشته‌اند (نک‍ : استاين، فصلهاي 3 و4، جم‍ ؛ كاردي، 155 -135؛ نيز نک‍ : بهنام، 8-13). 
با همۀ آگاهيهايی كه پژوهشهاي باستان‌شناختی دربارۀ زيستگاه مردم در سرزمين بلوچستان در هزاره‌هاي پيش از ميلاد به دست می‌دهند، آگاهيهاي تاريخی ما از اين سرزمين و مردمش مربوط به دورۀ هخامنشيان و نوشته‌هاي يونانی است. در نبشته‌هاي ميخی فارسی باستان زمان داريوش در بيستون و تخت جمشيد، از اين سرزمين (بلوچستان كنونی) به نام «مكه» با تلفظ قومی «مچيه» نام برده شده است. واژۀ مكه بايستی با مَكْران يا مَكُران، سرزمين ساحلی بلوچستان غربی مربوط باشد (فراي، .(44-45 هرودت «موكی»ها يا «ماكا»ها را يكی از گروههاي ساكن در سواحل خليج فارس در ناحيه‌اي كه امروزه مكران نام دارد، دانسته، و اين ناحيه را بخشی از ولايت چهاردهم در روزگار پادشاهی داريوش شمرده است (3 / 192). 
سايكس (ص 91) بر آن است كه مكران از دو واژۀ مكه + ارنيه يا ايرينه به معناي «زمين باير» يا «تالاب» (يا «دشت مكه»، نک‍ : جعفري،شم‍ 8 -9، ص 783) تركيب يافته، و در زبان سندي مَكران است. در كارنامه اردشير بابكان «مَكُرستان» (متن پهلوي، 65-66، متن فارسی، 187) و در بندهش «مكرستان رود» (ص 75) را اشاره به همين مكران كنونی دانسته‌اند (نيز نک‍ : مشكور، 232). خود بلوچان مكران را مَكُران يا مَكُّران تلفظ می‌كنند (جعفري، همانجا، حاشيۀ 9). تلفظ فارسی ميانۀ مَكران، بنا بر آموخته‌ها از صورت ارمنی نوشته آن، احتمالاً «مكوران» بوده است. همچنين بر اين احتمال كه سرزمينی كه در سال نگار آشوري به نام مَكَن / مَگَن آمده، همين مكۀ نبشته‌هاي فارسی باستان و ماكاي يونانيان بوده باشد، دليلی در دست نيست (فراي، 45). يونانيان در زمان اسكندر مقدونی سرزمين ساحلی دريا در خاك بلوچستان كنونی را «ايخثيو فاگی»، و سرزمين بالاي كرانه دريا را «گدروسيا» می‌ناميدند (سايكس، همانجا). باستانی پاريزي گدروزيا را با جيرفت تطبيق می‌دهد و نه با صحراي مكران. اين مؤلف با استناد به قول ياقوت كه «جِردوس» را نام قديم جيرفت آورده، اين واژه را معرّب و محرّف «گدروز» و «گدروزيا» (گوروسيا) دانسته است (ص 10). 
برخی گفته‌اند كه در زمان اسكندر و سده‌هايی پس از آن در كرانه دريا مردم وحشی ايخثيوفاگی، يعنی ماهی‌خواران می‌زيستند (نک‍ : كرزنII / 261 ). هم اينان مكران را برابر ايخثيوفاگی گرفته، و ماهی‌خواران ترجمه كرده‌اند (نک‍ : فراي، نيز جعفري، همانجاها). هرتسفلد معتقد است كه چون ساكنان اين سرزمين از بوميان پيش از ورود آرياييها بوده‌اند، نامهايی كه در منابع يونانی به اين ناحيه داده شده، نامهايی است كه ايرانيان به انيرانيها (غيرايرانيان) می‌دادند و نامهاي بومی ‌نيست II / 736)؛ نيز نک‍ : فراي، .(46 
كيسلينگ در مقاله‌اي كه به نظر فراي (همانجا) بهترين تاريخچۀ اين ناحيه تا فتح مسلمانان است، می‌نويسد كه ساكنان اوليه بلوچستان «مكه»هاي دراويدي و «پاريكانيو»ها بودند كه گدروسياييهاي ايرانی، زمانی پيش از فتح اسكندر بر آنها غلبه يافتند. بعداً بخشی از مكه‌ها به سوي كرانۀ دريا، از خليج فارس تا عربستان، رفتند و بخشی ديگر در بلوچستان در پيرامون ماشكيد كنونی باقی ماندند. در دورۀ ساسانيان همچنان كه نام گدروسيا از ميان می‌رفت، نام مكه همچون مَكُران ظاهر و رايج می‌شد. 
به نوشتۀ كارنامۀ اردشير بابكان، اردشير اردوان (آخرين شاهنشاه اشكانی) را با ياري مردم كرمان، پارس و مكران شكست داد (ص 187). در اين زمان هنوز نامی ‌از بلوچ و بلوچستان در ميان نبود، و چنانکـه فراي (همانجا) می‌گويد، ظاهراً بخشهاي جنوبی و شرقی اين سرزمين تا هزارۀ 2ق م زير سلطۀ گروههاي قومی ‌انيرانی،به ويژه براهوييهاي دراويدي بود. 
در سدۀ نخست اسلامی‌ مكران (بخش جنوبی و شرقی بلوچستان كنونی) كه به نوشته ابن خردادبه (ص 56، 242) از شهرهاي سند به شمار می‌رفت، به قولی (نک‍ : ياقوت، 4 / 612) در زمان خلافت عمربن خطاب، در 23ق / 644م (نيز نک‍ : بازورث، سيستان ...، 14 -13؛ ايرانيكا، III / 608)، و به قولی ديگر (نک‍ : I / 1005 ,EI2). در دورۀ خلافت معاويه در 44ق / 664م به تصرف سپاهيان اسلام درآمد. در اين زمان، و ظاهراً تا نيمۀ سدۀ 4ق / 10م، بنابر گزارشهاي جغرافی‌نويسان اسلامی، هنوز بلوچان به اينجا نکـوچيده بودند و در ناحيه‌اي كوهستانی در شرق كرمان می‌زيستند. 
جغرافی‌نويسان سدۀ 4ق از دو گروه كوه نشين به نام كوچ و بلوچ (قفص و بلوص) در كرمان ياد می‌كنند (مثلاً نک‍ : مقدسی، 470-471) و از اين ميان، بلوچان را مردمی‌ دلير، سنگ‌دل و شيفته تاخت و تاز می‌شناسانند (نک‍ : ابن حوقل، 269؛ اصطخري، 98؛ نيز قس: ياقوت، 1 / 732؛ فردوسی، 4 / 28؛ عبدالمؤمن، 1 / 220؛ نيز نک‍ : حدودالعالم، 127). فردوسی به جنگ خسرو انوشيروان، پادشاه ساسانی (سل‍ 531- 579م) با بلوچان كه با كشت و كشتار، تاخت و تاز و غارت زندگی را بر مردمان تباه كرده بودند، و سركوب آنان و آسودن مردم كوه و دشت از وجود آنان اشاره دارد (8 / 74-75). مقدسی از حملۀ عضدالدولۀ ديلمی ‌(سل‍ 338-372ق / 949-982م) به صحرانشينان و شبانان كوچ و بلوچ، و كشتار، تار و مار و اسير كردن آنان در كرمان ياد می‌كند (ص 487، حاشيه؛ نيز نک‍ : حدودالعالم، همانجا). نظام الملك به تباهی و فسادي كه بلوچان در نواحی كوهستانی سرزمين كرمان در زمان محمود غزنوي (سل‍ 389-421ق / 999-1030م) كرده بودند و چگونگی از ميان بردن آنان به دست بوعلی الياس، امير كرمان و تيز (= تيس: بندري در جنوب بلوچستان در شهرستان چابهار) اشاره می‌كند (ص 86-95). 
گزارشهاي تاريخی و جغرافيايی زيستگاه اوليه بلوچان را دقيقاً تعيين نمی‌كنند. از اين رو، خاستگاه جغرافيايی اوليۀ اين قوم تاكنون روشن نشده است. برخی با استناد نادرست به گفتۀ فردوسی (8 / 74) و نيامدن نام بلوچ در شرح وقايع مربوط به كرمان در كتابهاي سدۀ 2 و 3ق، مانند فتوح البلدان بلاذري و تاريخ طبري، احتمال داده‌اند كه خاستگاه اوليه بلوچان در گيلان و نزديكی سواحل درياي خزر بوده باشد و تا 23ق (تاريخ حملۀ اعراب به كرمان) هنوز به آن سرزمين نرفته بودند (نک‍ : II / 628 ,1EI). تعيين زيستگاه آغازين بلوچها در گيلان براساس استنباطی ناصواب از اشعار شاهنامه كه بلوچان و گيلانيان را همچون دشمنان انوشيروان ساسانی معرفی می‌كند، عنوان شده است؛ در صورتی كه فردوسی به در كنار هم زيستن اين دو گروه در گيلان اشاره اي ندارد (نک‍ : فراي،47 ). فردوسی در داستان سياوش و در شرح گزينش دليران جنگی و سواران نامدار از هر ديار، آشكارا جدايی زيستگاههاي كوچ و بلوچ را از گيلانيان روشن می‌كند (3 / 42). 
بنابر نظر غالب، مهاجرت بلوچان از سرزمينی در نواحی شمال ايران درنتيجه حملات هياطله (سدۀ 5م) آغاز شد و در دورۀ سلجوقيان (سدۀ 5ق / 11م)، مغولان (سدۀ 7ق / 13م) و كشورگشايی تيمور گوركانی (سدۀ 8ق / 14م) به تدريج به جنوب و بعد به شرق ايران رفتند و در سرزمين پهناوري پراكنده شدند III / 18)؛, GSE 1  EI، همانجا).
يك چكامۀ كهن بلوچی زيستگاه اوليۀ نياكان بلوچ را حلب معرفی می‌كند و می‌گويد اين قوم پس از واقعۀ شهادت امام حسين (ع) در 61ق / 680م از آنجا به ايران مهاجرت كردند و به لار، بيابان و رودبار رفتند و از آنجا به سوي فهرج، بمپور، مكران، كيچ و سند حركت كردند (جعفري، شم‍ 8-9، ص 789-790). سِليگ هَريسن اهميت اين‌گونه افسانه‌ها را در اهميت سياسی و تاريخی آنها دانسته، می‌گويد: حلب عمدتاً يك نماد وحدت از هويت جمعی در خاطرات تاريخی اين قوم است كه بلوچان هم در آن سهم دارند (نک‍ : حسين بُر، 63). يكی از تاريخ‌نگاران بلوچ می‌كوشد تا اختلاف آراء دربارۀ خاستگاه جغرافيايی بلوچ را با مطرح كردن زادگاه سه‌گانه‌اي از ميانه بردارد. او گروهی از بلوچان را از حلب، گروهی ديگر را از كوهستان البرز در شمال ايران، و گروه سوم را از بوميان همين سرزمين كنونی بلوچستان می‌داند (همو، 64، نيز براي آگاهيهاي بيشتر، نک‍ : .(61-66 
جعفري (شم‍ 8-9، ص 790) با استناد به روايتهاي مختلف نتيجه می‌گيرد كه بلوچان در بخش بالاي آذربايجان نزديك كرانه درياي خزر می‌زيستند و از آنجا رانده شده، و پس از آمدن به لار و بيابان، جاهايی كه مقدسی، ابن حوقل، اصطخري و مسعودي به آنها اشاره كرده‌اند، از راه رودبار به فهرج و آباديهاي كرمان كوچيده‌اند و از آنجا به سيستان و بلوچستان آمده‌اند. بنابر اطلاعات موجود گروهی از بلوچان در دوران خلافت امويان و عباسيان به سيستان و خراسان مهاجرت كرده بودند I / 1005) ,(EI².
به احتمال نزديك به يقين در زمان حمله سلجوقيان به كرمان، بلوچان كه در كرمان و سيستان می‌زيستند، از اين نواحی به سرزمين مكران مهاجرت كردند و به سوي شرق پيش رفتند و تا مرزهاي هندوستان پراكنده شدند. از همين زمان، سرزمين مسكونی بلوچها در مكران، بلوچستان ناميده شد (II / 627 ,1EI؛EI²، همانجا؛ نيز نک‍ : فراي، 44؛GSE، همانجا). 
فراي براساس نزديكی و همانندي گويشهاي خوري و اناركی، به ويژه قرابت خوري با بلوچی، احتمال می‌دهد كه بلوچها در راه مهاجرت به كرمان و مكران، زمانی در نواحی بيابانی مركزي و شمال غربی ايران اقامت گزيده باشند، يا احياناً آرام و كند از آنجا گذشته باشند. از اين رو، براساس بررسيها و داده‌هاي زبان شناختی ميان بلوچها و مردم بيابانهاي مركزي در كوير شمالی نيز ارتباطات تاريخی وجود داشته است (ص 49-50).
مؤلف تاريخ سيستان در شرح كشتار و تباهی بسياري از مردم «سجزي، بلوچ و مجوسی» در پيرامون زِرِه (درياچۀ سيستان)، به حضور بلوچها در اين منطقه در 661ق / 1263م اشاره می‌كند (ص 401). در سدۀ 9ق / 15م نيز نويسندۀ روضات الجنات، چند جا به بلوچان كشاورز و چادرنشين اشاره می‌كند؛ مثلاً در جايی می‌نويسد: بلوچان به مسجدجامع فرمكان اسفزار حمله كردند و منبر پر نقش و نگار آن را شكستند و به جاي هيزم سوزاندند (اسفزاري، 1 / 117)؛ در جايی ديگر می‌نويسد: مباركشاه با سپاهش در 719ق به بلوچانی كه در كهدستان هرات می‌زيستند، حمله كرد و مواشی آنان را ربود (1 / 478). 

 

 

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: