صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / اتابکان فارس /

فهرست مطالب

اتابکان فارس


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 2 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

6. مظفرالدین ابوبكر بن سعد

(623- 5 جمادی الآخر 658 ق / 1226- 19 مۀ 1260 م)، نامورترن فرمانروای سلغری است. در دوران طولانی حكومت او، سرزمین فارس آبادانی و رونق بسیار یافت و وی توانست این منطقه را از خطر تهاجم مغولان كه سراسر ایران را ویران كرده بودند، حفظ كند. ابوبكر هنگامی كه پدرش درگذشت، در شیراز نبود و عمیدالدین ابزری وزیر، پایتخت را تا رسیدن او كه به روایتی رسماً ولی‌عهد پدر بود (زركوب، 79)، حفظ كرد و پس از آن راه را برای فرمانروایی او هموار ساخت. 
از تاریخ تولد ابوبكر اطلاع صحیحی در دست نیست. اما از آنجا كه رشیدالدین فضل‌الله سن او را وقت مرگ، 67 سال دانسته، برمی‌آیـد كه در 591 ق زاده شـده اسـت (نک‍ : قزوینی، محمد، «ممدوحین»، 723). لقب او به اشارۀ همۀ منابع، مظفرالدین بوده و تنها در یك جا و چندین بار از او با نام نصرالدین ابوبكر یاد شده است (نسوی، 31). ابوبكر چون بر تخت نشست، به رغم وفاداری عمیدالدین ابزری نسبت به او، وی را در قلعۀ اشكنوان به حبس انداخت و یك سال بعد در 624 ق او را از پای درآورد (وصاف، 91-92).
ابوبكر با مغولان از در اطاعت درآمد و چون خاطرش از آن جانب آسوده شد، دامنۀ متصرفات خود را توسعه داد و سپاه خود را برای گشودن كیش و هرمز و بحرین به سوی جنوب گسیل كرد (منهاج، همانجا). كیش را در 628 ق تصرف كرد (وصاف، 103-105) و روی به بحرین نهاد و در 641 ق شهر مركزی طاروت را در آنجا تسخیر كرد، اما پیوسته با حاكمان آنجا منازعاتی داشت، تا آنكه رشتۀ این درگیریها در 654 ق قطع شد و ابوبكر حكمت آنجا را به عصفورین راشد بن عمیر و مانع بن علی بن ماجد برگرداند (همو، 105-106؛ حمدالله، 506؛ بیضاوی، 88؛ اشپولر. 147- ‌148) و آنان پذیرفتند كه هر سال خراج بفرستند (غفاری، 126-127).
پس از درگذشت چنگیزخان، ابوبكر برادرزادۀ خود تهمتن را برای اظهار اطاعت نزد اكتای قاآن فرستاد. قاآن فرستادۀ ابوبكر را بنواخت و فرمان «قتلغ خانی» برای او فرستاد و همین امر سبب شد تا فارس از یورشهای بعدی مغولان در امان بماند (وصاف، 91). ابوبكر از آن پس نیز هر سال پسر خود سعد را با یكی از برادر زادگانش به دربار خان مغول می‌فرستاد و مالیات معهود را می‌پرداخت (اقبال، 386). چندی بعد هنگامی‌كه هلاگوخان امور ایران را در دست گرفت، ابوبكر فرزند خود سعد را نزد وی فرستاد و به این ترتیب توانست وضع موجود را حفظ كند (اشپولر. 148). او در اظهار اطاعت از مغولان تا جایی پیش رفت كه هنگام محاصرۀ ‌بغداد، سپاهیانی به مدد هلاگو خان روانه كرد و پس از فتح آن شهر، خان را تهنیت گفت (قزوینی، محمد، همان، 721-722). او شحنگان مغول را كه به فارس آمده بودند، در بیرون شیراز جای داد و مایحتاج آنان را همواره مهیا می‌كرد و كسانی را مأمور كرده بود تا رفت و آمد آنان را زیر نظر گیرند (وصاف، 92). از حوادث دیگر دوران حكومت او نزاعهایش با ملوك شبانكاره و قراختاییان كرمان است. در این زمان چند تن از امیران خوارزمشاه چون اورخان و سونج خان كه در دربار ابوبكر بودند، به كرمان حمله‌ورشدند، اما از قطب‌الدین محمد بن جینتمور حاكم قراختایی كرمان در جیرفت به سختی شكست خوردند و به فارس برگشتند (منشی، 27؛ فصیح، 2 / 307).
مظفرالدین محمد بن مبارز از ملوك شبانكاره پیوسته برای توسعۀ قلمرو خود به فارس حمله می‌كرد و ابوبكر هر چند نتوانست به كلی او را از پای درآورد، اما با قطع درختان و سوزاندن محصولات، زیان فراوان بر او وارد كرده (وصاف، 254؛ اشپولر، 152).
از این گذشته ابوبكر با فرمانروایان دور و نزدیك دیگر روابط حسنه‌ای داشت، چنانكه یك بار علاءالدین اسماعیلی پدر ركن‌الدین خورشاه فرمانروای اسماعیلیۀ الموت از او طبیبی حاذق خواست و ابوبكر یكی از پزشكان برجستۀ فارس به نام امام بهاءالدین بن ضیاءالدین كازرونی را نزد وی فرستاد (وصاف، 347). حادثۀ دیگر عصر او، قتل برادرش سلغرشاه ملقب به قرانداش بود كه گفته‌اند ابوبكر او را به چشم رقیب خود می‌دید و به دستور او، وی را زهر دادند (همو، 98-100).
ابوبكر بن سعد سرانجام در شیراز درگذشت (رشیدالدین، 2 / 664؛ قزوینی، محمد، «ممدوحین»، 732؛ قس: زركوب، 85، كه مدت سلطنت او را 36 سال ضبط كرده است؛ نیز نک‍ : حمدالله، همانجا). وصاف شیرازی (ص 106) مرگ ابوبكر را در 659 ق یاد كرده است كه صحیح نمی‌نماید. پیكر ابوبكر را نزدیك مزار پدرش سعد بن زنگی در رباط ابش به خاك سپردند (قزوینی، محمد، تعلیقات، 217؛ شبانكاره‌ای، 184).
ابوبكر، نامورترین پادشاه سلغری بود و در دورۀ‌ پادشاهی خود خدمات زیادی انجام داد. او پس از آنكه خطر حملۀ مغول را از میان برداشت، برای افزایش درآمد كشاورزان به كارهایی دست زد و تسهیلات مالیاتی قائل شد و روستاییان آواره را به برگشت به روستاهای خود تشویق كرد (پتروشفسكی، 2 / 167) و املاكی را كه به تصرف دیوان درآمده و مورد منازعه بود، به صاحبان اصلی بازگرداند (همو، 2 / 82). در روزگار او تنها از ولایات كربال هر سال 300 هزار خرواز غله برداشت می‌شد (وصاف، 263). مردم در عهد او آسوده بودند و به خوشی روزگار می‌گذراندند و آوازۀ او تا بدانجا رسید كه در برخی از شهرهای هند، خطبه به نام او می‌خواندند (زركوب، 79-80). 
ابوبكر پادشاهی دیندار و متشرع بود و صالحان، عابدان، زهاد و متشرعان را به دیدۀ‌احترام می‌نگریست. اما با ترویج فلسفه و حكمت و منطق مخالف بود. چنانكه گروهی از عالمان علوم عقلی مانند صدرالدین محمود اشنهی وشهاب‌الدین توده پشتی را از فارس تبعید كرد (وصاف، 92-94؛ خواندمیر، حبیب السیر، 2 / 563). شاعران و عرفا را دوست می‌داشت و مرید شیخ صدرالدین ابوالمعالی مظفر بن روزبهان عدوی بود (جنید، 191)، شیخ سعدی شاعر بزرگ بارها این پادشاه را ستوده است. رونق و آبادانی و امنیتی كه در عصر او در سرزمین فارس پدید آمد، سبب شد كه عالمان و شاعران از هر طرف به دربار او روی آورند (قزوینی، یحیی، 196-197). 
وزارت ابوبكر در آغاز بر عهدۀ اسعد ابزری بود، اما به زودی بركنار و مقتول شد (وصاف، 91-92؛ فسایی، 1 / 256). پس از وی این سمت را امیر فخرالدین ابوبكر و مقرب‌الدین مسعود برعهده گرفتند. فخرالدین فرزند ابونصر حوائجی بود و مراتب و مقامات متعددی را تا وزارت پیمود. او شخصی دانا و دانش دوست بود و موقوفات بسیار در فارس از خود برجای نهاد (وصاف، 94؛ اقبال، 387). سعدی در مقدمۀ گلستان پس از ستایش ابوبكر و فرزندش سعد، وزیر او فخرالدین رانیز ستوده (ص 55) و غیر از آن چند قصیدۀ طولانی در رثای وی سروده است (قزوینی، محمد، «ممدوحین»، 747- 748). فخرالدین سرانجام به دستور تركان خاتون، همسر سعد بن ابی بكر هلاك شد (وصاف، 106). شخصیت برجستۀ دیگر عصر ابوبكر، علامه جمال‌الدین ابوبكر مصری قاضی القضات آن عصر بود كه از مصر به شیراز آمد و پس از مدتی به این منصب دست یافت (همو، 93-94).

7. مظفرالدین سعد بن ابی بكر

(د 17 جمادی الآخر 658 ق / 2 ژوئن 1260 م)، از زمان ولیعهدی، برای خود در شیراز دیوان و دستگاهی داشت و از سوی پدر به مأموریتهای سیاسی می‌رفت. سعدی بنابر قول مشهور، تخلص خود را از نام سعد برگرفت (قزوینی، محمد، همان، 726-727). سعد بن ابی بكر درحدود سال 653 ق به دستور پدر رهسپار درگاه ارغون شد تا اعلام اطاعت و انقیاد كند (رشیدالدین، 2 / ‌‌688- 689). دیگر بار پس از فتح بغداد به دست هلاگوخان به رسم تهنیت عازم آن شهر شد و در 7 شعبان 656 به اردوی هلاگوخان رسید و مورد مرحمت و ملاطفت او قرار گرفت (همو، 2 / 717؛ بناكتی، 419). دو سال بعد هم چون هلاگو لرستان را فتح كرد، به اردوی او رفت و در راه بازگشت، در تفرش به بیماری سختی دچار شد (قزوینی، محمد، همان، 728-‌ 729) و همانجا خبر مرگ پدرش ابوبكر به وی رسید. متعاقب‌ آن در شیراز خطبۀ حكومت به نام خوانده شد و سكه به نامش ضرب گردید. سعد بن ابی بكر از همانجا به سبب نفرتی كه ازخواجه فخرالدین ابوبكر، وزیر پدر داشت، دستور قتل او را صادر كرد، اما پیش از آنكه این حكم اجرا شود، خود در اثر همان بیماری درگذشت (وصاف، 106؛ رشیدالدین، 2 / 664؛ بیضاوی، 89؛ اقبال، 389). جنازه‌اش را به شیراز بردند و در مدرسۀ عضدیه كه زنش تركان خاتون در نزدیكی دروازه دولت شیراز بنا نهاده بود، به خاك سپردند (زركوب، 86). دوران حكومت او را صاف (همانجا) 18 روز و زركوب شیرازی (همانجا) 17 روز ذكر كرده است. 
سعد بن ابی بكر در هنگام مرگ 37 سال داشت و بنابراین می‌بایست در 621 ق زاده شده باشد (نک‍ : فصیح، 2 / 328). از اتابك سعد یك پسر و دو دختر برجای ماند. پسر 12 سالۀ او محمد پس از وی حکومت یافت. دختر كوچك‌تر وی ابش، سرانجام به عنوان آخرین اتابك سلغری به پادشاهی نشست (قزوینی، محمد، همان، 729). سعدی در قصیده‌ای كه ناگزیر باید اندكی پیش از مرگ سعد سروده شده باشد، در مدح او و رثای پدرش ابوبكر سخن رانده و پس از مرگ سعد هم چند قصیده در اندوه از دست رفتن ممدوحش سروده است (قزوینی، محمد، همان، 729-730).
سعد شاهزاده‌ای نیكوكار و دوستدار اهل فضل و دانش بود و آنان را می‌نواخت و صله می‌داد (جنید، 272). خود او هم به روزگار نوجوانی نزد فقیه شرف‌الدین از دانشمندان سدۀ‌ 7 ق در شیراز به كسب دانش پرداخته بود (همو، 212).

8. عضدالدین محمد بن سعد بن ابی بكر

(658-660 ق / 1260-1262 م)، 12 ساله بود كه بر جای پدر نشست و لقب سلطان عضدالدین یافت. اما كارها را مادرش تركان خاتون، دختر قطب‌الدین محمود شاه اتابك یزد، اداره می‌كرد (رشیدالدین، 1 / 664؛ فصیح، همانجا). پادشاهی محمد بن سعد هم چندی نپایید و او در ذیحجۀ 660 از بام فرو افتاد و درگذشت (رشیدالدین، همانجا؛ غفاری، 127؛ حمدالله، 506؛ قس: وصاف، 107، كه درگذشت محمد بن سعد را در 661 ق دانسته است). تنها شبانكاره‌ای نقل كرده است كه فوت محمد بن سعد در اثر ضربۀ لگدی بود كه مادرش تركان خاتون بر او نواخت و وی را عمداً كشت (ص 185). اگر این خبر صحیح باشد، باید گفت كه تركان خاتون خود داعیۀ سلطنت داشته و به تدریج موانع را از سر راه خود برمی‌داشته است. پیكر محمد بن سعد را در مدرسۀ عضدیۀ شیراز نزدیك مدفن پدرش سعد به خاك سپردند (زركوب، 87؛ قزوینی، محمد، تعلیقات، 218).
در زمان پادشاهی محمد بن سعد، چنانكه گذشت، به دستور تركان خاتون، فخرالدین ابوبكر كه روزگاری دراز وزارت اتابكان را برعهده داشت، به قتل رسید (اقبال، 390؛ قزوینی، محمد، همان، 234). پس از وی خواجه نظام‌الدین ابوبكر به وزارت رسید و اندكی بعد همراه با هدایایی به رسات نزد هلاگوخان رفت و از سوی اومنشور ایالت فارس را به نام محمد بن سعد بیاورد (وصاف، 106؛ خواندمیر، دستور، 239). 
سعدی در مقدمۀ بوستان شرحی دربارۀ محمد بن سعد به نظم آورده و در آن از او به عنوان سلطان وقت یاد كرده (ص 40)، اما پیداست كه این قسمت را چند سال پس از اتمام كتاب یعنی در 658 ق به بعد به كتاب خود افزوده است. عنوان این قسمت در یكی از نسخه‌های خطی چنین است: «ستایش اتابك محمد بن سعد بن ابی‌بكر». جز آن نیز اشعار دیگری در مدح این اتابك سروده است (قزوینی، محمد، ‌«ممدوحین»، 732-735).

9. محمدشاه بن سلغرشاه بن سعد بن زنگی

(660-661 ق / 1262-1263 م). پس از درگذشت محمد بن سعد، مادرش تركان خاتون با رایزنی امرای دولت، پسر عم محمد به نام محمد شاه بن سلغرشاه بن سعد زنگی را كه دامادش شد، به پادشاهی برداشت (حمدالله، همانجا؛ وصاف، 107). محمدشاه مردی دلیر و خردمند بود. در فتح بغداد همراه هلاگوخان دلاوریها كرد و هلاگو شجاعت او را می‌ستود، اما چون به پادشاهی رسید، به عشرت نشست و بیدادگری پیش گرفت و حتی برادر بزرگ خود سلجوق شاه را كه در قلعۀ اصطخر زندانی بود، بیرون نیاورد. به تدریج مردم از او رویگردان شدند، تا اینكه تركان خاتون به یاری امرای شول و تركمان در 10 رمضان 661 او را دستگیر كرد ونزد هلاگو فرستاد (همانجا؛ زركوب، 87- 88؛ میرخواند، 616). مدت سلطنت او بیش از 8 ماه نبود (حمدالله، همانجا؛ فصیح، 2 / 330؛ قس: وصاف، 108). محمد شاه چند ماه بعد هنگام شورش برادرش سلجوق شاه بر ضد مغولان، به دستور هلاگو كشته شد (میرخواند، 4 / 618؛ خواندمیر، حبیب السیر، 2 / 566).

10. مظفرالدین سلجوق شاه بن سلغرشاه بن سعد بن زنگی

(661-662 ق / 1263-1264 م)، برادر بزرگ‌تر محمد شاه كه از طرف مادر به سلجوقیان نسب می‌برد. پس از بركناری محمد شاه، به درخواست تركان خاتون و پشتیبانی امیران سپاه، وی را از زندان به درآوردند و فرمانروایی دادند و تركان او را به شوهری برگزید‌ (وصاف، همانجا؛ بیضاوی، 89-90). سلجوق شاه فرمانروایی عیاش و ستمگر بود و نیز از تركان خاتون همسر خود كینه‌ای شدید در دل داشت و چون شایع شد كه او درنهان با شمس‌الدین میاق، یكی از غلامان ترك، سروسرّی دارد، فرمان به قتلش داد (وصاف، همانجا؛ زركوب، 88؛ میرخواند، 4 / 618) و دو دختر وی یعنی سلغم و ابش را هم در قلعۀ سپید به زندان افكند (رشیدالدین، 2 / 664)، اما شمس‌الدین میاق گریخت و هلاگو را از وقایع شیراز بیاگاهانید (وصاف، میرخواند، همانجاها).
هلاگو به انتقام آن، نخست محمد شاه را كه در اسارت داشت، به قتل ساند و آنگاه لشكری به فرماندهی التاجو و تیمور به شیراز فرستاد و حكام دست نشاندۀ خود در اصفهان و لرستان و یزد و كرمان را به یاری آنان مأمور كرد (وصاف، 108-110؛ اقبال، 390-391). پیش از آنكه لشكر مغول به شیراز برسد، نظام‌الدین حسن شبانكاره‌ای با هزار سوار به همراه علاءالدوله حاكم یزد جلوداران سلجوق‌شاه را از میان برداشتند و او را به كازرون گریزاندند (تاریخ، 160-165؛ شبانكاره‌ای، 168- 169، 186؛ رشیدالدین، همانجا). التاجو هم متوجه شیراز شد و قصد كشتار مردم و غارت شهر كرد، اما امیر مقرب‌الدین مسعود كه از وزیران دوران ابوبكر بن سعد و مردی خیراندیش و پارسا بود، با گروهی از سادات شهر به پیشواز او رفت و وی را از حمله به شیراز بازداشت (وصاف، 109؛ قزوینی، محمد، تعلیقات، 290). از آن سوی سلجوق شاه با لشكر و خزانه به بندر خورسیف در كنارۀ سیراف رفت و كشتیها آماده كرد تا اگر از عهدۀ دفع مغولان برنیاید، از دریا بگذرد، اما التاجو بی‌درنگ به تعقیبش پرداخت و سرانجام او را كه به كازرون بازگشته و موضع گرفته بود، به اسارت گرفتند و پس از چندی در پای قلعۀ سپید در اواخر سال 662 ق به دار آویختند (وصاف،‌ 108-110؛ قزوینی، ‌محمد، «ممدوحین»، 740-742؛ بیضاوی، 90). در این نبرد علاءالدوله اتابك یزد هم به دست یكی از غلامان سلجوق شاه كشته شد.
مدت سلطنت سلجوق شاه 5 ماه و به روایتی 7 ماه بود؛ وصاف در موضع دیگر كتاب خود (ص 255) نیز واقعۀ كازرون و قتل سلجوق شاه را در ربیع‌الثانی 662 دانسته است (قس: حمدالله، 507، كه حادثه را به رغم تمام مورخان جزو وقایع صفر 663 آورده است).
با قتل سلجوق شاه، حكومت اتابكان مستقل از میان رفت و از آن پس فارس مستقیماً تحت سلطۀ ایلخانان درآمد (وصاف، 110؛ زركوب، 89؛ قزوینی، محمد، همان، 742). پس از این واقعه دختران تركان خاتون از زندان آزاد شدند و جدۀ آنان یاقوت تركان آن دو را نزد هلاگو برد ودر آنجا ابش خاتون كه به اقرب احتمال در ایام حیات تركان خاتون به عقد منگو تیمور پسر هلاگوخان در آمده بود، رسماً زن منگو تیمور شد (رشیدالدین، همانجا؛ وصاف، 114). 
از سلجوق شاه دو دختر برجای ماند. یكی را به اردوی مغول فرستادند و دیگری كه فاطمه خاتون نام داشت، به عقد نصرت‌الدین ابراهیم شاه برادر نظام‌الدین حسویه درآمد (شبانكاره‌ای، 169؛ وصاف، 255؛ منتخب التواریخ، 5-6). 
شیخ سعدی در مدح سلجوق شاه چند قصیده سروده از جمله در قصیده‌ای به زندانی بودن وی در عصر محمد شاه اشاره كرده است (قزوینی، محمد، همان، 742-743).

11. ابش خاتون

(حك‍ ‍662-685 ق / 1264-1286 م). پس از قتل سلجوق شاه چون از خاندان سلغری غیر از دختران سعد بن ابی‌بكر یعنی سلغم و ابش كسی نمانده بود، امرا و بزرگان شیراز ابش خاتون خواهر كوچك‌تر را به سلطنت برداشتند و خطبه وسكه به نام او كردند (وصاف، 110؛ زركوب، همانجا). ابش مدت 23 سال گاه به اسم و گاه به رسم در فارس حكومت كرد (قزوینی، محمد، همان، 743-744). به روایت حمدالله مستوفی وی یك سال پس از شروع سلطنت به اردوی مغول برده شد و به شوهرش منگو تیمور ملحق گردید. ابش خاتون بزرگ‌ترین زن منگو تیمور و خاتون بزرگ او محسوب می‌شد (رشید‌الدین، 2 / 682). 
دوران حكومت واقعی ابش بر فارس بر چند دوره متمایز تقسیم می‌شود. تقریباً می‌توان گفت كه او تا 667 ق در شیراز مستقر بوده و بیشتر اختیارات حكومتی را در دست داشته است (قزوینی، محمد، یادداشتها، 1 / 10). در همین سال انیكانو به امارت فارس منصوب شد. او كلجه را كه نایب دیوان ابش بود، بازداشت كرد و بعداً او را به قتل رساند. ظاهراً ابش خاتون از همین ایام شیراز را ترك كرد. از آن پس امرای مغول متناوباً به شیراز آمده و در امور حكومت مداخله داشتند (وصاف، 113 به بعد؛ فسایی، 1 / 267- 268)، اما پس از چندی به دستور اباقاخان، ابش خاتون به شیراز بازگشت و مردم هم به شایستگی از او استقبال كردند. این بار پس از استقرار و تسلط بر كارها، امور دیوان و ادارۀ سرزمین فارس را به جلال‌الدین ارقان بن ملخان كه یكی از نوادگان سعد بن زنگی بود، سپرد و خواجه نظام‌الدین ابوبكر را به وزارت برگماشت (زركوب، 93-94)، اما ظاهراً این دوره هم طولانی نبود و گزارشهای دیگر خبر از حضور وی در دربار ایلخانان می‌دهد؛ تا اینكه سلطان احمد تگودار در 682 ق مجدداً ابش خاتون را به فارس برگرداند (قزوینی، محمد، «ممدوحین»، 744). ابش این بار با قدرت حكومت كرد و املاك بسیاری را در ولایات فارس از مزارع و روستاها به تصرف خود درآورد (وصاف، 124). 
از حوادث دورۀ ‌اخیر حكومت ابش حملۀ قاضی شرف‌الدین ابراهیم به فارس و مقابله با او و هزیمت و قتل شرف‌الدین در كوار فارس است (میرخواند، 4 / 260-621). حادثۀ دیگر این عصر، قتل سید عمادالدین از سوی ارغون خان ادارۀ برخی امور فارس را در دست داشت (وصاف، 125، 126). پس از قتل وی فرزندش به دادخواهی به اردوی مغول رفت و ارغون خان نیز ابش و همراهان او را احضار كرد و گروهی از بزرگان شیراز چون جلال‌الدین ارقان را بكشت و دیگر اجازۀ بازگشت به ابش خاتون نداد (رشیدالدین، 2 / 811؛ قزوینی، محمد، همان، 744-745؛ نیز نک‍ : زركوب، 94-96). 
ابش خاتون از آن پس در تبریز به سر می‌برد و سرانجام در همان شهر درگذشت و به خاك سپرده شد. بعدها دخترش كردوچین پیكرش را به شیراز رساند و در مدرسۀ عضدیه دفن كرد (رشیدالدین، 2 / 664-665؛ غفاری، 127؛ فصیح، 2 / 357؛ قس: میرخواند، 4 / 622؛ اقبال، 395). 
پس از درگذشت ابش، دخترش كردوچین وارث او شد، اما حكومت فارس دیگر در دست اتابكان نبود و مغول ادارۀ آن ایالت را در دست گرفت. با اینهمه، تا سالها بعد مراسم حكومتی را در سرای اتابكان برپا می‌داشتند و «نوبت» را آنجا می‌زدند‌ (رشیدالدین، 1 / 665). 
از ابش خاتون در سالهای اخیر سكّۀ زرینی به دست آمده كه بر روی آن كلمۀ توحید و نام پیامبر (ص) و نام «ابش بنت سعد» و در وسط پشت آن عبارتی به خط اویغوری و در حاشیۀ آن تاریخ ضرب دینار در شیراز در 683 ق آمده است. این سكه ظاهراً به مناسبت بر تخت نشستن ارغون خان ضرب شده است (سامی، 574-575). ابش خاتون مدرسه‌ای در كوی طناب بافان شیراز احداث كرده بود (میرخواند، همانجا). 
سعدی ابش خاتون را مدح كرده بود و غزلی به نام او سروده است (قزوینی، محمد، همان، 745-746). 
از ابش ظاهراً یك پسر و دو دختر كه یكی از آن دو به نام كردوچین از بقیه مشهورتر است، برجای بماند (نک‍ :‌ همو، یادداشتها، 1 / 11). كردوچین پس از مرگ مادر به حسب وصیت وی بخشی از املاك و اموال او را به تملك درآورد (وصاف، 130). كردوچین بعداً به عقد سیورغتمش اتابك كرمان در آمد‌ و هم در آنجا می‌زیست (منشی، 56). وی پس از درگذشت سیورغتمش زن ساتالمیش شد و پس از او زن پسر عمش گردید (رشیدالدین، 2 / 682) و سرانجام به عقد امیر چوپان از امرای مشهور مغول درآمد (شبانكاره‌ای، 187). او در 719 ق به حكومت فارس رفت ودر آنجا به آبادانی و احداث بنا از جمله مدرسۀ شاهی پرداخت (قزوینی، محمد، تعلیقات، 283). از پایان زندگی وی اطلاعی در دست نیست، اما مسلّم است كه تا 729 ق در فارس بوده است (اقبال، 410). 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: