صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / ابویوسف /

فهرست مطالب

ابویوسف


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 30 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اَبویوسُف، یعقوب بن ابراهیم بن حبیب بن خُنَیس بن سعد بن بُجَیر انصاری (113-182 ق / 731- 798 م)، قاضی نامدار و یكی از بنیان‌گذاران فقه حنفی. نیای بزرگ او سعد بن بجیر از قبیلۀ بَجیله، در شمار اصحاب پیامبر (ص) و از نخستین كسانی بود كه از مدینه به كوفه مهاجرت كردند (نک‍ : ابن سعد، 6 / 34؛ ابن قتیبه، 499؛ ذهبی، 57). برپایۀ روایتی از خود ابویوسف، پدر وی آنگاه كه او كودكی بیش نبود، درگذشت و تنگدستی، مادرش را نـاچار ساخت تا او را برای كار به گازری بسپارد (نک‍ : خطیب، تاریخ ... ، 14 / 244؛ قس: صمیری، 92)، اما او با وجود گذران سخت زندگی از هر فرصتی برای فراگیری دانش بهره می‌جست.
ابویوسف در طول تحصیل خود، محضر دو نسل از محدثان كوفه را دریافته كه ابن سعد در طبقه‌بندی خود آنان را در طبقۀ 4 ‌و 5 از تابعین كوفه جای داده است. از سرشناس‌ترین آنان در نسل كهن، منصور بن معتمر، عطاء بن سائب، سلیمان اعمش، ابواسحاق شیبانی، مطرِّف بن طریف، اسماعیل بن ابی خالد و مجالد بن سعید، و از شیوخ نسل بعد، حجّاج بن ارطاة، محمد بن سائب كلبی، ابوحمزۀ ثمالی و مسعر بن كدام را می‌توان برشمرد (نک‍ : ابن سعد، 7(2) / 74؛ خطیب، همان، 14 / 242؛ ذهبی، 58؛ نیز نک‍ : اسانید روایی ابویوسف در جای جای آثار بازمانده).
ابویوسف از مشایخ بصره نیز حلقۀ تحدیث ابان بن ابی عیاش و داوود بن ابی هند از طبقۀ چهارم تابعین و حسن بن دینار و سعید بن ابی عروبه از طبقۀ بعد را درك كرد. همچنین او چندی نیز در حجاز به استماع حدیث گذرانده و از شیوخ مدینه چون عبیدالله بن عمر عمری و یحیی بن سعید انصاری، و شیوخ مكی چون ابـن جُرّیج و حنظلة بن ابی سفیـان بهـره گرفتـه است (نک‍ : همانجاها). او در این دوره به حفظ در حدیث شهرت داشت و در حلقۀ برخی از مشایخ خود، به عنوان مستملی حضور می‌یافت و گاه نیز به املای احادیث شنودۀ خود می‌پرداخت (نک‍ : ابن سعد، همانجا؛ وكیع، 3 / 255).
ابویوسف پس از چندی آمد و شد در مجلس محدثان، مجذوب حلقۀ فقه ابوحنیفه شد و ملازمت او را در اختیار كرد (ابن سعد، همانجا). بدین ترتیب وی وارد دورۀ جدیدی از تحصیل خود شد كه یكسره شخصیت علمی او را دگرگون ساخت و او را كه ممكن بود در زمرۀ ‌عالمان اصحاب حدیث جای گیرد، به یكی از بزرگ‌ترین فقیهان اصحاب رأی مبدل ساخت. وی در این دوره از زندگی خود همچنان با فقر شدید روبه‌رو بود و به روایتی، از كمك مالی ابوحنیفه گذران زندگی می‌كرد (نک‍ : صیمری، همانجا؛ تنوخی، الفرج ... ، 2 / 387).
برپایۀ برخی روایات، ابویوسف 17 سال با ابوحنیفه مصاحبت داشت (صیمری، 93؛ خطیب، همان، 14 / 252) و این مدت با تاریخ بازگشت ابوحنیفه از حجاز به كوفه در 132 ق و درگذشت او در 150 ق هماهنگی دارد (نک‍ : ه‍ د، ابوحنیفه)؛ لیكن به نظر می‌رسد كه كاهش دلبستگی ابویوسف به حلقه‌های درس محدثان و جذب شدن او به فقه رأی گرای ابوحنیفه، امری تدریجی بوده است. به هر روی، این دوره از تحصیل وی نیز با وفات ابوحنیفه پایان پذیرفت و از آن پس ابویوسف به عنوان برجسته‌ترین شاگرد ابوحنیفه و به سان فقیهی مبرز در محافل علمی عراق نامبردار شد. 
ابویوسف چندی بعد از كوفه به بغداد آمد و در روزگار خلافت مهدی عباسی (حك‍ ‍158- 169 ق)، در بغداد منصب قضا یافت (نک‍ : وكیع، 3 / 255-256). در برخی از منابع، انتصاب ابویوسف بدین منصب را بی‌درنگ پس از درگذشت ابوبكر بن عبدالله بن محمد بن ابی سیرة قاضی بغداد، در 162 ق / 779 م آورده‌اند (نک‍ : ابن‌قتیبه، 489). در 166 ق كه مهدی فرزند و ولیعهد خود موسی را به گرگان فرستاد، ابویوسف را با وی همراه ساخت و فرزند او یوسف را ــ كه خود فقیهی توانا بود ــ برجای پدر به قضای بغداد نشانید (وكیع، همانجا؛ طبری، تاریخ، 8 / 162). تا زمانی كه موسی در گرگان بود، ابویوسف با او بود و منصب قضای آن سرزمین را برعهده داشت (ابن‌سعد، همانجا؛ مسعودی، 3 / 340). وی در گرگان از فعالیتهای علمی نیز باز نایستاد و از جمله كسانی كه در آنجا از او دانش آموختند، محمد بن عواد بن راشد، فرزند میزبان وی، بود كه پاسخ سؤالاتی را در فقه از وی روایت می‌كرد (نک‍ : سهمی، 487).
آنگاه كه پیك بغداد به گرگان رسید و خبر درگذشت مهدی و به خلافت رسیدن موسی را آورد، ابویوسف همراه موسی رهسپار بغداد شد (نک‍ : ابن سعد، 7(2) / 74). موسی كه با لقب هادی به خلافت رسیده بود (حك‍ ‍169-170 ق)، قضای بغداد را از نو به ابویوسف سپرد (همانجا؛ وكیع، 3 / 256)، ولی كمتر از دو سال نگذشت كه هادی وفات یافت. 
هارون (حك‍ ‍170-193 ق) نیز ابویوسف را مورد عنایت خاص خود قرار داد و بر منصب قضای بغداد ابقا كرد و او همچنان تا پایان عمر عهده‌دار این سمت بود (ابن سعد، همانجا). هارون چندی بعد ابویوسف را لقب قاضی القضات داد و این نخستین بار در تمـدن اسلامی بود كه چنین لقبی به كسی اعطـا می‌شد (نک‍ : وكیع، همانجا؛ صیمری، 90؛ خطیب، تاریخ، 14 / 242؛ ذهبی، 61). هر چند به درستی دانسته نیست كه قاضی القضات در آن هنگام چه اختیارات و مسئولیتهایی داشته است، ولی از برخی حكایات پراكنده برمی‌آید كه ابویوسف عزل و نصب قاضیان ولایات را برعهده داشته است (مثلاً نک‍ : تنوخی، الفرج، 2 / 228؛ مقریزی، 2 / 333). 
در این دوره ابویوسف بارها همراه هارون به سفر می‌رفت و در غیاب او فرزندش یوسف بر جای او می‌نشست. از جملۀ آنها می‌توان از دو سفر او به بصره در 176 ق و 180 ق یاد كرد (نک‍ : خلیفه، 2 / 716؛ خطیب، همان، 14 / 255). وی همچنین به همراه خلیفه سفری (یا سفرهایی) به حجاز داشت كه مطابق روایات، در خلال همین سفر (یا سفرها) در مكه با امام موسی كاظم (ع) (امامت: 148-183 ق) دربارۀ برخی از مسائل مربوط به اِحرام، مناظره گونه‌ای داشت و امام (ع) پیروی او از قیاس را مورد نكوهش قرار داد (نک‍ : كلینی، 4 / 350، 352-353؛ ابن بابویه، عیون ... ، 1 / 64؛ قس: مفید، الارشاد، 298؛ نیز برای روایت در مورد مناسبات غیردوستانۀ ابویوسف با امام موسی كاظم (ع)، نک‍ : ابن طاووس، 298). در منابع، همچنین از ملاقات ابویوسف و مالك بن انس از ائمۀ اربعۀ اهل سنت و گفت‌وگوی طعنه‌آمیز آن دو، در مدینه سخن رفته كه در همان سفر یا سفرها انجام گرفته است (نک‍ : وكیع، 3 / 259 و بعد؛ الامامة ... ، 1 / 154-155؛ عقیلی، 4 / 441). در 180 ق نیز كه هارون به سبب شورش عطاف بن سفیان ازدی شخصاً راهی موصل شد و تصمیم به كشتار موصلیان گرفت، ابویوسف همراه او بود و با تدبیری مردم را از گزند خشم هارون رهانید (نک‍ : ازدی، 284-285، 289؛ ابن اثیر، 6 / 152). 
در یك داوری كلی از شخصیت سیاسی ـ اجتماعی ابویوسف، می‌توان گفت كه او فقیهی سیاستمدار بود كه با تیزهوشی و زبردستی تمام، از پیچیدگیهای فقهی برای رهانیدن خود ودیگران از تنگناها بهره می‌جست و با نفوذ سیاسی كه در دستگاه عباسی داشت، به عنوان عاملی حساس در برخی از پیشامدهای تاریخی ایفای نقش می‌كرد و گاه نیز زشتكاریها و هوسرانیهای خلیفه و درباریان عباسی را مشروع جلوه می‌داد (نک‍ : صیمری، 99؛ ابوحیان، 3(1) / 168-171؛ تنوخی، نشوار ... ، 1 / 252-254). برپایۀ روایات، ازجمله اقدامات ماندگار ابویوسف در روزگار تصدی قضا، مرسوم ساختن لباسی خاص برای قاضیان و عالمان دینی است كه آنان را در جامعه به عنوان یك گروه مشخص اجتماعی ممتاز می‌ساخت (نک‍ : ابن خلكان، 6 / 379). ابویوسف سرانجام در بغداد درگذشت.

عقاید او

ابویوسف با توجه به پایگاه اجتماعی خاص خود سعی بر آن داشت تا ضمن حفظ نفوذ خود در جامعۀ حنفیان، اصحاب حدیث را نیز نسبت به خود خوشبین سازد (مثلاً نک‍ : صیمری، 96- 97). حصول به این مقصود نیازمند آن بود كه در آن اوضاع پرجنجال، ابویوسف از اظهارنظرهای صریح دربارۀ مسائل بحث‌انگیز تا حد امكان پرهیز نماید. 
اگرچه گاه در منابع از دانش ابویوسف در كلام سخن رفته (مثلاً نک‍ : مكی، 1 / 112-113)، اما او نه تنها برخلاف ابوحنیفه هیچ گاه به عنوان یك نظریه‌پرداز كلامی شناخته نشده است، بلكه در منابع اصحاب حدیث، از زبان ابویوسف عبارتهایی نقل شده است كه در آنها علم كلام نكوهش گردیده و با زندقه یا جهل برابر دانسته شده است (نک‍ : وكیع، 3 / 258؛ ابن‌بّطه، 1 / 419، 2 / 536، جم‍‌‌‌ ). بغدادی نیز در روایتی آورده كه ابویوسف معتزله را زندیق می‌دانسته است (ص 104). 
همانگونه كه برخی از متعصبان اصحاب حدیث سعی داشتند تا ابویوسف را همچون استادش ابوحنیفه به جهمی بودن متهم نمایند (نک‍ : عقیلی، 4 / 444)، برخی نیز، برپایۀ تعصب بر آن بودند تا عقاید ابوحنیفه را از زبان ابویوسف مورد حمله قرار دهند (نک‍ : بسوی، 2 / 782، 783؛ ابن‌حبان، كتاب المجروحین، 3 / 65) و بدین ترتیب چنین بنمایند كه ابویوسف در نظام اعتقادی كاملاً از ابوحنیفه بریده بوده و صرفاً او را در فقه استاد خود می‌دانسته است (نک‍ : وكیع، همانجا؛ خطیب، تاریخ، 13 / 386). ابن‌حبان این نكته را به عنوان بـاور شخص خود در آثارش مطرح نموده است (نک‍ : الثقات، 7 / 645، مشاهیر ... ، 270). در حالی كه عقیده نامه‌نویسان حنفی اهل سنت و جماعت چون ابوالقاسم حكیم سمرقندی در السواد الاعظم (ص 145) و ابوجعفر طحاوی در العقیده (ص7) بر این پندار بودند كه ابویوسف و همتایش محمد بن حسن شیبانی در عقاید نیز با امام حنفیان هم‌سو بوده‌اند.
با یك نظر تحلیلی می‌توان گفت كه ابویوسف، همچون فقه، در عقاید نیز یك عالم حنفی است كه تا حد زیادی به مواضع اصحاب حدیث نزدیك شده است. می‌توان چنین پنداشت كه ابویوسف در مسألۀ بحث‌انگیزی چون خلق قرآن با اصحاب حدیث هم‌سو بود، یـا دست‌كم نظری مخـالف آنان ابراز نمی‌داشت (نک‍ : وكیع، 3 / 257- 258؛ خطیب، همان، 14 / 253)، ولی در مسألۀ اِرجاء كه از اصول مذهب ابوحنیفه در عقاید بود، به مخالفت با وی برنمی‌خاست. اعتقاد ابویوسف به ارجاء معتدل حنفی، در منابع گروههای مختلف از حنفیان، اصحاب حدیث و غیر آنان تأیید شده است (مثلاً نک‍ : وكیع، 3 / 261؛ ابولیث، 181؛ خطیب، همان، 14 / 256، 257؛ نوبختی، 13؛ شهرستانی، 1 / 130). 
همكاری ابویوسف با خلفای عباسی و قبول منصب قضا در حكومت آنان نشان از این حقیقت دارد كه وی در مسائل مربوط به شرایط امام بر حق و لزوم قیام در برابر حكومت جور، پیرو نظریات ابوحنیفه نبود، ولی برخی اظهارنظرهای او دربارۀ امام عادل و امام جائر در كتاب الخراج (نک‍ : دنبالۀ مقاله) نشان می‌دهد كه وی آراء ابوحنیفه را در این باره از نظر دور نداشته است. به هر روی بلندی جایگاه ابویوسف در میان شاگردان ابوحنیفه از یك سو و محافظه‌كاری او در اظهارنظرهای اعتقادی موجب می‌گردید تا دو مذهب رقیب حنفی: حنفیان اهل سنت و جماعت و حنفیان عدل‌گرا، هر دو ابویوسف را از پیشوایان خود قلمداد كنند. 
اعتقاد نامه‌هایی كوتاه، مركب از چند بند در دست است كه باید آنها را نمونه‌هایی از اعتقادات مكتب حنفی اهل سنت و جماعت پیش از میانۀ سدۀ 3 ق تلقی كرد (نک‍ : ه‍ د، ابوحنیفه). در برخی از این اعتقاد نامه‌ها باورهای اساسی آن مكتب از زبان ابویوسف به ابوحنیفه نسبت داده شده است. رئوس عقاید مطرح شده در این اعتقاد نامه‌های كوتاه كه در آنها از ابوحنیفه دربارۀ ‌«اهل سنت و جماعت» پرسش شده و ابوحنیفه در پاسخ آنها نكاتی را گوشزد كرده، اینهاست: تفضیل شیخین، حُبّ خَتَنین، مسح بر خفّین، تكفیر نكردن احدی به جرم ارتكاب گناه و پاره‌ای عقاید دیگر (نک‍ : خوارزمی، قاسم، 4 / 1545؛ نیز ابن عبدالبر، 161). در عقیده نامه‌های مربوط به نیمۀ دوم سدۀ 3 ق همچون السواد الاعظم ابوالقاسم حكیم سمرقندی و العقیدۀ طحاوی (همانجاها)، ‌عقاید ابوحنیفه، ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی، عقاید رسمی مكتب حنفی اهل سنت و جماعت، تلقّی شده‌اند.
از سوی دیگر بشر بن غیاث مریسی از نخستین نظریه‌های پردازان مكتب عدل‌گرای حنفی، از شـاگردان ابویوسف بود (نک‍ : صیمری، 156؛ خطیب، تاریخ، 7 / 56 و بعد) و محمد بن شجاع ابن ثلجی عالم دیگر این مكتب روایات متعددی در ستایش از شخصیت ابویوسف نقل كرده است (نک‍ : صیمری، 93، 95، جم‍ ؛ خطیب، همان، 14 / 260). در میانۀ سدۀ 3 ق حنفیان عدل‌گرای مورد انتقاد عثمان بن سعید دارمی و فضل بن شاذان نیشابوری، ابویوسف را از پیشوایان خود می‌شمرده‌اند (نک‍ : دارمی، 125، 127، جم‍ ؛ الایضاح، 81، 168، جم‍‌ ). 

زمینه‌های فقه او

 آن زمانی كه شخصیت علمی ابویوسف در كوفه شكل می‌گرفت، كاربرد رأی در فقه كوفی بسیار مورد توجه بود؛ 3 تن از بزرگ‌ترین فقیهان كوفه در نیمۀ نخست سدۀ 2 ق، ابن شُبرُمه، ابن ابی لیلی و ابوحنیفه، در واقع پیشگامان فقه اصحاب رأی به شمار می‌آمدند. با تكیه بر آنچه از زندگی ابویوسف در دست است، او در آغاز تحصیل در حلقه‌های درس اصحاب حدیث به فراگیری تعالیم آنان پرداخت و به تدریج به جانب اصحاب رأی گرایش یافت. در كوفه محضر ابن ابی لیلی و به ویژه ابوحنیفه را درك كرد و با ملازمت حلقۀ درس آنان بر فقه اصحاب رأی و در مذهب شاخص آن آگاهی عمیق یافت (نک‍ : صیمری، 93؛ خطیب، همان، 14 / 254). در منابع گوناگون، ابویوسف همواره به عنوان یار ابوحنیفه شناخته شده و كمتر بر رابطۀ نزدیك او با ابن ابی لیلی تأكید شده است، ولی بامطالعه در آنچه از ابویوسف برجای مانده، آشكارا برمی‌آید كه تأثیر ابن ابی لیلی در نظام فقهی ابویوسف اندك نبوده است، و این سخن عمار بن ابی مالك كه ابویوسف نشر دهنده و رسانندۀ تعالیم ابن ابی لیلی و ابوحنیفه به آیندگان بود (صیمری، 92)، با اینكه تا حدی اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد، ولی دست كم دربارۀ ابن ابی لیلی چندان دور از واقع نیست.
در مقایسه‌ای بین فقه ابن ابی لیلی وابوحنیفه، بدیهی است كه فقه ابوحنیفه از نظام قانونمندتر و استوارتری برخوردار بود، ولی فقه ابن ابی لیلی نیز با توجه به سنت‌گرایی بیشتر و تجربۀ بلند مدت وی در امر داوری و برخی جهات دیگر، می‌توانست جالب توجه باشد. شاید چنین مقایسه‌هایی ابویوسف را بر آن داشته است تا در عین پذیرش نظام اصل فقه ابوحنیفه، در بسیاری از موارد فرعی‌تر، سبك ابن ابی لیلی را بر شیوۀ ابوحنیفه برتری دهد. همین گونه برخورد ابویوسف با فقه این دو فقیه اهل رأی است كه برخی را برآن داشته است تا فقه ابویوسف را جمع میان مذهب ابوحنیفه و ابن ابی لیلی برشمارند (نک‍ : مكی، 1 / 104). اوج تقابل فقه این دو استاد در تألیف پرآوازۀ ابویوسف اختلاف ابی حنیفة و ابن ابی لیلی، خود می‌نماید كه وی در آن آزادانه با نظر آنان برخورد انتخابی كرده و مورد به مورد، قولی را بر قول دیگر ترجیح داده است (نیز نک‍ : ابویوسف، الخراج، 88، 174؛ طحاوی، اختلاف ... ،1 / 159، 197-202، 219-220؛ كندی، 452).
اینكه ابویوسف فقیهی از اصحاب رأی بوده، هرگز از سوی صاحب نظری مورد تردید قرار نگرفته است، لیكن از مقایسه میان فقیهان رأی‌گرا می‌توان دریافت كه ابویوسف گرایش آشكاری را به شیوه‌های اصحاب حدیث نشان داده است. این گرایش تا آنجا بودكه مُزَنی شافعی، ابویوسف را در میان فقیهان ]رأی‌گرای[ عراق، پای‌بندترین آنان به سنت شمرده است (خطیب، تاریخ، 14 / 246) و عمرو ناقد از عالمان اصحاب حدیث، با عبارتی تعصب‌آمیز او را تنها پیرو سنت از اصحاب رأی دانسته است (همان، 14 / 253؛ ذهبی، 63). همچنین ابن عدی از رجال‌شناسان اصحاب حدیث، چنین ابراز داشته است كه ابویوسف در بسیاری موارد از «اثر» پیروی كرده و از مخالفت یاران خود باكی نداشته است (7 / 2604).
نگرش در آثار بازماندۀ ابویوسف، به ویژه كتاب الخراج و الرد علی سیر الاوزاعی نیز آشكار می‌سازد كه وی به شیوۀ همیشگی اصحاب حدیث، ‌آثار و احادیث مورد استفادۀ خود را ذكر كرده و در بسیاری از آنها سند متصل خود را نیز به دست داده است. در حالی كه تجرید نوشته‌های فقهی از متون احادیث خرده‌ای بود كه از سوی حدیث‌گرایان براصحاب رأی گرفته می‌شد (نک‍ : خطیب، همان، 14 / 260).

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: