زمین داور
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 8 تیر 1404
https://cgie.org.ir/Fa/article/275456/زمین-داور
سه شنبه 10 تیر 1404
چاپ شده
26
زَمینْداوَر، نام سرزمینی در نواحی شرقی سیستان کهن. در منابع جغرافیایی نخستین سدههای اسلامی، نواحی میان غور در شمال، و بُست در جنوب، که درواقع دربرگیرندۀ نواحی میان بخش علیای رود هیرمند و رودخانۀ ارغنداب بوده، زمینداور یا به زبان عربی بلاد داور یا ارض داور خوانده شده است و عموماً آن را ناحیهای آباد و پرجمعیت و از نواحی ولایت سیستان توصیف کردهاند که در مرزهای ناحیۀ غور جا داشته است. دو شهر مهم این ناحیه درتل یا تل و دَرْغَش، هر دو در کنار رود هیرمند، و در فاصلۀ حدود یکمنزلی از یکدیگر جای داشتند. درتل مرکز ناحیۀ زمینداور که حدود یک مرحله با مرز غور فاصله داشته، شهری بزرگ و بدون بارو بوده است؛ اما در آن دژی استوار بر پا بوده است، که همواره نیروهایی از آن محافظت میکردهاند و در شهر درغش، دیگر شهر مهم زمینداور، زعفران به عمل میآمده که به دیگر جاهـا صادر میشده اسـت (نک : حـدود ... ، 43، 103؛ ابنخردادبه، 50؛ اصطخری، 244-245؛ ابنحوقل، 418- 419؛ مقدسی، 305، 350؛ یاقوت، 2/ 956). نام این سرزمین مرکب از دو واژۀ «زمین» و «داور» است که گویا در زبان فارسی میانه بهشکل «زمین داتبر»، و به معنی «زمین داددهنده» بوده است. منظور از داور یا داددهنده در این نام، اشاره به نام خدای زون است که در میان آن دسته از هونهای شرقی، موسوم به هپتالیان که در سدههای 5 و 6 م بر برخی از نواحی شرقی خراسان و سیستان حکومت داشتند، مورد پرستش و احترام بوده است (نک : مارکوارت، 287؛ بیوار، 309-310). هیوئن تسانگ راهب بودایی چینی که در نخستین سالهای سدۀ 7 م از پرستشگاه خدای زون دیدار کرده، در سفرنامۀ خود از این خدا با نام سونا یاد کرده، و آگاهیهایی مهم دربارۀ این آیین و پرستش خدای زون به دست داده است. به نوشتۀ او، پیروان این آیینْ هدایای ارزشمندی نذر بت زون میکردهاند و در مقابل پرستشگاه زون، مجسمۀ ماهی غولپیکری قرار داشت که گویا نمادی از خدای زون بوده است. به نوشتۀ وی، تاج پادشاه نیز با نمادی از سر یک ماهی آراسته شده بود (نک : واترز، II/ 265-266؛ مارکوارت، 287-288). بلاذری در شرح فتوحات مسلمانان در سیستان، از پرستشگاه زون در نواحی کوهستانی زمینداور، همچنین از بت زون یاد کرده است. به نوشتۀ وی، این بت بهشکل پیکرهای انسانی از طلا، با چشمانی از سنگ یاقوت بوده است (ص 394). از نوشتههای هیوئن تسانگ اینگونه پیدا ست که آیین پرستش زون هیچ پیوستگیای با آیین بودایی که در نواحی شرقی زمینداور در هند، یا آیین زردشتی که در ایران رایج بوده، نداشته است. چنین مینماید هونهای هپتالی این آیین را با خود از خاستگاهشان به این نواحی در شرق سیستان آورده، و با آیینها و باورهای محلی درآمیختـه باشنـد (نک : بـازورث، 81-82). ازجملـه نشانههای این آمیختگیْ تقدیس ماهی در این آیین است که به گمان مارکوارت، از طریق بازرگانان و دریانوردان هندی به این آیین راه یافته است. همچنین، وی به شباهتهای خدای زون با دورگا، یکی از خدایان آیین هندو، اشاره دارد که خدایی شرور بوده، و پیروان این آیینْ نذوراتی به پرستشگاه این خدا اهدا میکردند تا از خشم و شر آن در امان باشند (همانجا). از دیگر سو، نام زون یا سون، که خدای مورد پرستش هونها بدان خوانده میشد، نامی محلی است و ریشه در زبانهای هندواروپایی دارد و در این زبانها به معنای خورشید یا آفتاب است (نک : حبیبی، 65-66). مارکوارت عنوان خاندان حکومتگر هونهایی که بر برخی نواحی شرقی خراسان و سیستان فرمانروایی داشته، و در منابع دورۀ اسلامی از آنها با عناوین رَتْبیل، رُتبیل، زَنبیل، زُنبیل یا ژُنبیل یاد شده را برگرفته از نام خدای زون دانسته، و شکل درست آن را زُنبیل آورده، که در بخش نخست نام خدای زون آمده است. نام زمینداور نخستین بار در منابع دورۀ اسلامی، ذیل وقایع فتوحات مسلمانان در نواحی شرقی سیستان آمده است (نک : بلاذری، 394)؛ اما منابع بیزانسی در نخستین سالهای دهۀ 6 م از دژی به نام «زُندابِر» در نواحی شرقی قلمرو ساسانیان نام میبرند که قباد یکم ساسانی (سل 488-531 م) آن را به تصرف درآورده بود (نک : مارکوارت، 278-279) که درواقع، اشارهای به وجود نام زمینداور در روزگار ساسانیان است. گویا پس از استیلای هپتالیان بر برخی نواحی شرقی سیستان در سدۀ 5 م و برپایی پرستشگاه خدای زون، این ناحیه بدین نام خوانده شده است. زمینداور از شمال به زابلستان، و از جنوب و جنوب شرقی به رُخَّج محدود میشد، اما مرزهای این مناطق نامشخص بود، بهویژه مرزهای زمینداور با زابلستان که معمولاً در منابع با یکدیگر خلط شده است (EI2, XI/ 439)؛ ازاینرو، تاریخ زمینداور پیوستگی بسیار با تاریخ زابلستان دارد. بنابر نوشتۀ طبری، اردشیر یکم ساسانی لشکرکشیهایی به سیستان داشته، و گویا تا نواحی شرقی آنجا، ازجمله زابلستان و ناحیهای را که سپستر زمینداور خوانده شده است نیز به تصرف درآورده بود (2/ 41)؛ اما این نواحی در دست ساسانیان باقی نماند. در میانههای سدۀ 5 م، در دورۀ نابسامانیهای سیاسی پس از درگذشت یزدگرد دوم (د 457 م) تا روزگار پادشاهی خسرو یکم انوشیروان (سل 531- 579 م)، نواحی شرقی سیستان در تصرف هپتالیان بود. به نوشتۀ طبری، پس از آنکه انوشیروان بر نابسامانیها چیره آمد، بر آن شد تا سرزمینهای ازدسترفته را بازستاند؛ ازاینرو، در لشکرکشی خود به سیستان تا نواحی شرقی این سرزمین پیش راند و این نواحی را به تصرف درآورد (نک : 2/ 81-100)؛ اما گویا نواحی شرقی خراسان و سیستان در آشوبهای سیاسی دورۀ پادشاهی خسروپرویز دوم و پس از آن، بار دیگر به تصرف هپتالیان درآمده باشد؛ زیرا چنین به نظر میرسد به هنگام فتوحات مسلمانان در سیستان، زمینداور در تصرف هپتالیان بوده است. در سال 30 ق/ 650 م، عبدالله بن عامر کُرَیز از راه کرمان رهسپار فتح خراسان شد. وی در سیرجان، ربیع بن زیاد حارثی را برای فتح سیستان بدان سرزمین گسیل داشت. ربیعْ زَرَنگ، مرکز ولایت سیستان و نواحی اطراف آن را گشود، اما بیش از آن نتوانست در سیستان پیشروی کنـد. در حـدود سال 33 ق/ 653 م، عبدالرحمان بن سَمُره جانشین ربیع شد. وی توانست تا نواحی شرقی سیستان پیش راند و چون به زمینداور رسید، مدافعان آنجا را در کوه زور (زون) محاصره کرد و آنان ناگزیر تن به مصالحه دادند؛ سپس وارد پرستشگاه زون شد و دست بت زرین زون را برید و دو یاقوتی را که به جای دو چشمْ در چهرۀ آن کار گذاشته بودند، از جا برکند (نک : بلاذری، 392-394). چنین مینماید که به هنگام جنگهای داخلی میان مسلمانان در زمان خلافت علی بن ابیطالب (ع) (35-41 ق/ 656-661 م)، زمینداور از تصرف مسلمانان بیرون شده باشد؛ زیرا در زمان خلافت معاویة بن ابیسفیان (40-60 ق/ 661-680 م)، بار دیگر عبدالرحمان بن سمره به ولایتداری سیستان گمارده شد تا نواحی ازدسترفته را بازستاند. وی بار دیگر نواحی سیستان، از آن میانْ زمینداور را برخی با جنگ و برخی را با مصالحه بگشود. ابنسمره در 45 ق/ 665 م، از منصب خود برکنار، و ربیع بن زیاد حارثی بر جای او گمارده شد. در این هنگام، کابل شاه مسلمانان را از قلمرو خود بیرون راند و زنبیل زمینداور را از مسلمانان بازپس گرفت و تا بُست پیش راند. ربیع با گروهی به نبرد زنبیل در بست شتافت و او را هزیمت کرد و در پی او به رخج رسید و در آنجا سپاه زنبیل را درهم شکست و زمینداور را بگشود. پس از چندی، ربیع بن زیاد از ولایتداری سیستان برکنار، و عبیدالله بن ابیبکره به ولایتداری آنجا گماشته شد. گویا در زمان ولایتداری ربیعْ زمینداور و دیگر بخشهای شرقی سیستان به تصرف زنبیل درآمده بود؛ ازاینرو، عبیدالله به نبرد زنبیل رفت. زنبیل کس نزد وی فرستاد و در ازای پرداخت 000‘200‘1 درهم نسبت به قلمرو خود درخواست صلح کرد. عبیدالله این درخواست را پذیرفت و زمینداور در قلمرو زنبیل باقی ماند (همو، 396-397).در سال 74 ق/ 693 م، عبدالملک بن مروان، خلیفۀ اموی، امیة ابنعبدالله بن خالد را به حکومت خراسان و سیستان منصوب داشت و وی پسرش عبدالله بن امیه را به ولایتداری سیستان گماشت. عبدالله چون به سیستان رسید، آهنگ نبرد با زنبیل کرد. زنبیل که توان رویارویی در برابر سپاهیان مسلمان را در خود نمیدید، در برابر پرداخت یکمیلیون درهم به وی، درخواست صلح داد. عبدالله درخواست وی را نپذیرفت و با سپاهیانش به سوی زنبیل رفت و زنبیل راه را بر او گشود و به کوهستانهای سختگذر زابلستان عقب نشست. چون عبدالله از زمینداور گذشت و به کوهستانهای زابلستان رسید، زنبیل در درهای او را در محاصره گرفت. عبدالله که خود را در سرزمینی کوهستانی و سختگذر و رودرروی با دشمن میدید، پذیرفت که با گرفتن 300هزار درهم از قلمرو زنبیل بیرون رود و تا زمانیکه در منصب خود باقی است، دست به کشتار و ویرانی در قلمرو وی نزند (نک : همو، 399؛ ابناثیر، 4/ 368- 369). در سال 92 ق/ 711 م، قُتَیبة بن مسلم باهلی به قصد غزای با زنبیل رهسپار زابل شد و چون به سیستان رسید، زنبیل فرستادگانی نزد وی گسیل داشت و بر سر قلمرو خود، و از آن میانْ زابل و زمینداور با قتیبه صلح کرد (طبری، 6/ 468). پس از برافتادن دستگاه خلافت بنیامیه و برآمدن خلافت بنیعباس، زمینداور همچنان در قلمرو خاندان زنبیل باقی ماند. منصور خلیفۀ عباسی (حک 136- 158 ق/ 754-775 م) در 151 ق، مَعْن بن زائدۀ شیبانی (مق 152 ق/ 769 م) را به ولایت سیستان گمارد. معن چون به سیستان رسید، به زنبیل نامهای نوشت و خراجی را که از زمان حجاج بن یوسف مقرر شده، و در ناآرامیهای سیستان به تعویق افتاده بود، از وی طلب نمود؛ اما زنبیل میزان کمتری از آن خراج را پرداخت کرد. معن که از این کار زنبیل به خشم آمده بود، آهنگ نبرد با وی کرد و تا زمینداور پیش راند. زنبیل از زمینداور به سوی زابلستان عقب نشست. سپاهیان معن در پی او بـه زابلستان رسیدند و سپاهیانش را درهم شکستند و بسیاری را به اسارت گرفتند، اما معن از ترس سرمای زمستان کوهستانهای زابلستان، از پیشروی بیشتر بازایستاد و به بست بازگشت (بلاذری، 401؛ ابناثیر، 5/ 606؛ بازورث، 175-176). زنبیلیان تا سالهای میانی سدۀ 3 ق/ 9 م، بر نواحی شرقی سیستان فرمانروایی داشتند. اختلافات قبیلهای و فرقهای میان اعراب مسلمان در سیستان، در وهلۀ نخست و سپستر، چیرگی عناصر آشوبگر بومی، چون عیاران و سرهنگان، مانع از آن بود که اعراب مسلمانْ قلمرو زنبیلهای زمینداور و زابلستان را به تصرف درآورند و هیچگاه نتوانستند تا نواحی شرقی بست پیشروی کنند؛ به همین سبب، به تاختوتازهای بیشتر بیبرنامه برای بهچنگآوردن غنایم بسنده میکردند (نک : همو، 170)، تا آنکه با بالاگرفتن کار یعقوب لیث صفاری (حک 247- 265 ق/ 861- 879 م) در سیستان و چیرگی او بر این سرزمین، با توجه به پایگاه استواری که در سیستان داشت، توانست در چندین نبرد فرسایشی با نیروهای زنبیل، سرانجام با لشکرکشی به زمینداور و زابلستان، نیروهای زنبیل را درهم شکند و با کشتن آخرین زنبیل و بـهاسارتگرفتن پسـر او ــ کـه در دژ نایلامان در کوهستانهای زابلستان پناه گرفته بود ــ به فرمانروایی زنبیلیان پایان دهد (نک : تاریخ ... ، 208، 216؛ گردیزی، 139؛ منهاج، 1/ 198). در سال 366 ق/ 977 م، سبکتگین از غزنین به زمینداور لشکر کشید و آنجا را بر قلمرو خود افزود. سپس، حکومت آنجا را به پسرش محمود واگذار کرد. ازآنجاکه محمود نخستین بار حکومتداری را در زمینداور تجربه کرده بود، بدانجا توجه و دلبستگی داشت (همو، 1/ 227؛ بیهقی، 111). زمینداور در قلمرو غزنویان باقی بود تا آنکه سلطان علاءالدین حسین جهانسوز غوری (حک 544-556 ق/ 1149-1161 م)، به قصد انتقام خون برادرانش کـه در جنگ بـا سلطان بهرامشاه غزنـوی کشتـه شده بودند، بـه زمیـنداور لشکـر کشیـد و بـا درهمشکستن سپاهیـان بهـرامشاه، زمینداور را بر قلمرو غوریان افزود. در دورۀ غوریان، بر رونق زمینداور افزوده شد. گویا در این دوره، زمینداور پایتخت زمستانی آنان بوده است. سلطان غیاثالدین محمد سام غوری (حک 558- 599 ق/ 1163-1202 م) در زمینداور باغی سرسبز و بزرگ بـه نـام باغ ارم، بـا گونههایی متنوع از درختـان و گیاهان ساخته، و در کنار آن باغ، محوطهای وسیع را به پرورش انواع حیوانات شکاری اختصاص داده بود تا هنگام زمستان، در شکارگاه رها شوند تا سلطان و درباریان به شکار بپردازند (منهاج، 1/ 341- 344، 364-365). زمینداور در دست غوریان باقی بود تا آنکه سلطان محمد خوارزمشاه (حک 596-617 ق/ 1200-1220 م) در 612 ق، دولت غوریان را برانداخت و قلمرو آنان، و از آن میان، زمینداور را بر قلمرو خوارزمشاهیان افزود. سپس، نـواحی حکومت غزنین، زمینداور و جروم را به پسرش جلالالدین سپرد (همو، 1/ 309).پس از حملۀ مغول به ایران و برافتادن خوارزمشاهیان، زمینداور رفتهرفته از رونق افتاد. امروزه نام زمینداور به یکی از علاقهداریهای (بخشهای) وُلُسوالی (شهرستان) موسىقلعه، در ولایت هلمند افغانستان در کرانۀ راست رود هیرمند، اطلاق میشود. نواحی شمالی این علاقهداریْ کوهستانی و دیگر نواحی آن هموار، و پوشیده از تپهماهورهایی است که در محل، به آن «ناوه» میگویند. این علاقهداری در دهۀ 1380 ش، دارای 000‘5 خانوار بود. بیشتر مردم آن به کشاورزی و دامداری میپردازند. زمینهای کشاورزی و باغهای علاقهداری زمینداور بیشتر از آب رود هیرمند و افزونبرآن، شماری چشمه آبیاری میشوند و گندم، جو، ذرت، یونجه و شبدر از مهمترین محصولات کشاورزی آن سرزمین است و در باغهای آن انگور، زردآلو و توت بهفراوانی عمل میآید ( قاموس ... ، 2/ 960).
ابناثیر، الکامل؛ ابنحوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش دخویه، لیدن، 1938 م؛ ابنخردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1889 م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870 م؛ بازورث، ک. ا.، تاریخ سیستان، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1370 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران، 1324 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ حبیبی، عبدالحی، «تصحیح و تحقیق یک نام تاریخی: معبد زور یا زون در زمینداور»، آریانا، کابل، 1350 ش، شم 297؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ طبری، تاریخ؛ قاموس جغرافیایی افغانستان، تهران، 1389 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Bivar, A. D. H., «The Political History of Iran Under the Sasanians», The Cambridge History of Iran, vol. III(1), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1985; EI2; Markwart, J. and J. J. M. de Groot, «Das Reich Zābul und der Gott Žūn, vom 6-9 Jahrhundert», Festschrift Eduard Sachau, ed. G. Weit, Berlin, 1915; Watters, Th., On Yuan Chwang’s Travels in India, eds. T. W. R. Davids and S. W. Bushell, New Delhi, 1973.علی کرمهمدانی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید