امام جمعۀ تهرانی، خاندان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 30 مهر 1404
https://cgie.org.ir/Fa/article/272463/امام-جمعۀ-تهرانی،-خاندان
یکشنبه 11 آبان 1404
چاپ شده
3
امـامجمعۀ تهـرانی، خـاندان \xān(e)dān-e emām jomʾe-ye tehrānī\، خاندانی از عالمان شیعه که در اصلْ اصفهانی بودهاند و به سبب اقامت چند تن از ایشان در تهران و استقرار در منصب مهم امامجمعگی تهران (سدههای 13-14 ق/ 19-20 م)، به «تهرانی» شهرت یافتند. امامجمعههای تهرانِ ــ و اصفهان ــ برخاستـه از این خاندان، همگی از روحانیان فحل و مشهور به علم بودند و از سوی بیشتر نویسندگان، صاحب تقوا وصف شدهاند. برخی از ایشان به سبب عهدهداربودن منصب رسمی امامجمعگی پایتخت که عزل و نصب آن در اختیار شاه [قاجار] بود، در رویدادها و کشمکشهای مشروطیت بهناچـار در جـانب دولت و شاه مستبد ــ عینالدولـه و محمدعلی شاه ــ قـرار گرفتند و ازایـنرو، گزارش همۀ مورخان دربارۀ آنان یکسان نیست. سلسلۀ نسب این خاندان را میتوان تا ثلث پایانی روزگار صفویان، که در آن سادات، بهویژه بزرگان ایشان را به جهت احترامْ اغلب «امیر» میخواندند، پیگیری کرد. سردودمان خاندان، امیر عبدالواسع، پسر محمدصالح، پسر امیر اسماعیل، پسر امیر عماد، اهل خاتونآباد، محلهای در اصفهان کهن است و پدرانشان همگی ریاست روحانی و علمی داشتهاند (شریف رازی، 417). شهرت این خاندان زمانی از حد محله درگذشت و خاندان در پایتخت صفویان به اهمیت اجتماعی و سیاسی فراگیر دست یافت که عبدالواسع به مجلسی اول (محمدتقی، د 1070 ق/ 1660 م) نزدیک شد، و این آشنایی بعدها به پیوند ازدواج میان پسر او، امیر محمدصالح، و دختر مجلسی دوم (محمدباقر، د 1110 یا 1111 ق/ 1698 یا 1699 م) انجامید. فرزند این دو، امیر محمدحسین، به این ترتیب نوۀ دختری مجلسی دوم است و همو بود که برای نخستینبار منصب امامجمعگی اصفهان یافته(اعتمادالسلطنه، المآثر ... ، 191؛ شریف رازی، 418؛ قس: معیرالممالک، رجال ... ، 249، که پیش از او، میر عبدالواسع را نیز امامجمعۀ پایتخت صفوی شمرده است). پس از او پسرش میر محمدمهدی (قس: آقابزرگ، 14/ 148، که نسب او را چنین یاد میکند: میر محمدمهدی، پسر سید مرتضى، پسر میر محمدمهدی، پسر میر محمدحسین) نخستْ امامجمعۀ اصفهان، و سپس امامجمعۀ تهران گردید و این منصب در خاندان تداوم یافت (قس: شریف رازی، 417؛ نیز بامداد، 4/ 6). اینک شرح زندگانی 6 تن از امامجمعههای این خاندان در تهران بهترتیب تاریخی میآید:
وی در اصفهان متولد شد و چنین برمیآید که تحصیل خود را در همین شهر به انجام رساند و به مرتبۀ والایی دست یافت. او را به پاکطینتی و صفای باطن ستودهاند (نک : سپهر، 2/ 894) و پیدا ست که شهرت دانش و تقوای وی به پایتخت هم رسیده بود؛ زیرا وقتیکه فتحعلی شاه قاجار (د 1250 ق/ 1824 م) ساخت مسجد جامع سلطانی تهران ــ بعدها مسجد شاه و مسجد امام کنونی ــ را که در 1212 ق/ 1797 م، آغاز کرده بود، در 1229 ق/ 1814 م، به پایان رساند، پس از چند سال میر محمدمهدی را در 1236 ق/ 1821 م، به تهران خواست و امامت جمعۀ پایتخت را به او سپرد. فتحعلی شاه موقوفههای بسیاری برای این مسجد معین کرد و تولیت آنها را در کف اختیار میر محمدمهدی نهاد (هدایت، رضاقلی، 10/ 137؛ بامداد، معیرالممالک، همانجاها). این نیز گفته شده است که شاه این مسجد را مخصوصاً برای میر محمدمهدی بنا کرد (اقبال، 171)، گرچه دربارۀ 7 سال فاصلۀ میان پایان بنای مسجد تا گماردن سید محمدمهدی به امامت جمعه، سخنی در میان نیست. بههرروی، میر محمدمهدی پس از مهاجرت به تهران و اقامت در پایتخت، به شخصیتی مهم و تأثیرگذار بدل شد، چنانکه پس از مرگ فتحعلی شاه همچنان در منصب خود برقرار ماند. وی با دربار شاه جدید (محمد شاه، د 1264 ق/ 1848 م) و صدراعظم او حاجی میرزا آقاسی (د 1265 ق/ 1849 م) ربط و پیوند پیدا کرد؛ چنانکه وقتی در عقد ازدواج شاهبیگم ملقب به ضیاءالسلطنه، دختر محبوب فتحعلی شاه، با حاجی میرزا مسعود وزیر خارجه، به همراه صدراعظم برای اجرای عقد به دربار رفت، ضیاءالسلطنه از پس پرده با او احوالپرسی کرد (عضدالدوله، 26) که نشانهای از نزدیکی وی با اندرونی شاه تواند بود. روزگاری که میر محمدمهدی در منصب امامجمعگی تهران صاحب نفوذ اجتماعی و سیاسی گردید، بهویژه در دورۀ محمد شاه، دولت و کشور ایران در موقعیت مطلوبی قرار نداشت. دو شکست بزرگ ایران از روسیه، و برقراری برآیند دو عهدنامۀ گلستان و ترکمانچای، دولت ایران را در برابر این کشور در موضع ضعف قرار داده بود. از سوی دیگر، انگلستان نیز با بهرهگیری از این ضعف میکوشید در ظاهر بهعنوان کمک به ایران، از رقیب شمالی عقب نماند و درنتیجه دولت ایران که خود را سخت به حمایت کشور اروپایی نیرومندی در برابر روسیه نیازمند میدید، بهشدت در موضع انفعالی قرار گرفته بود و سفیران هر دو کشور به دلخواه در کارهای کشور دخـالت میکردنـد. امامجمعـه و نفـوذ اجتماعی ـ سیاسی او در دربار و دولت، بهویژه از نهادهایی به شمار میرفت که بیگانگان سلطهجو برای پیشبرد کارهای خویش روی آن حساب میکردند. از برخی از گزارشها چنین پیدا ست که میر محمدمهدی با میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی (مق 1251 ق/ 1835 م) دشمنی داشته، و شاه را به کشتن او تـرغیب میکرد. از خـاطرات روزانۀ کمپل، وزیرمختـار انگلیس در ایـران، چنین برمیآید که میـان امامجمعه و وزیرمختـار، تـوطئه یـا دستکم مذاکـرهای دربارۀ عزل وزیر در میان بوده است؛ چنانکه امامجمعه پس از دستگیری قائممقام که چند روز بعد به قتل او انجامید، پیام تهنیتی برای کمپل میفرستد و اظهار خرسندی و شادمانی میکند (آدمیت، 425، به نقل از خاطرات روزانۀ کمپل؛ خانملک، 2/ 59). میر محمدمهدی شخصاً مردی دانشمند و فقیه بود و از دو اثر از او آگاهی داریم: شرح نهج البلاغة به فارسی که چند جلد از آن در مدرسۀ سپهسالار، و شماری دیگر در مجموعۀ شخصی محمد مشکوٰة موجود بوده است. نویسنده در جایی از همین کتاب اشاره کرده است که اثری نیز در موضوع امامت و غزوههای پیامبر (ص) به نام تکملة الحیـاة دارد (آقابزرگ، 14/ 148- 149؛ اعتضادالسلطنه، 603). وی سرانجام پس از 26 سال و 10 ماه امامت جمعه، در 12 ربیعالآخر 1263 ق/ 30 مارس 1847 م در تهران درگذشت (سپهر، همانجا؛ اعتمادالسلطنه، مرآة ... ، 1/ 948- 949، تاریخ ... ، 3/ 1687).
فرزند میر محمدمحسن، از مردان پرنفوذ این خاندان است که در 1215 ق/ 1800 م، در اصفهان به دنیا آمد و تحصیل آغازین و ادامۀ آن را تا جوانی در همانجا گذراند. در 1237 ق/ 1822 م، در واقعۀ مرگ محمدعلی میرزا پسر فتحعلی شاه، به سفارش عمویش، سید محمدمهدی امامجمعۀ تهران، با هیئتی از روحانیان ازجمله حاج میر محمدحسین سلطانالعلما، امامجمعۀ اصفهان، برای تسلیتگویی به پایتخت آمد و به شاه معرفی شد. فتحعلی شاه، از میرزا ابوالقاسم که در آن زمان طلبۀ جوان 22ساله بود، خوشش آمد و چون میر محمدمهدی پسری نداشت، شاه به او تکلیف کرد که برادرزاده را به فرزندی قبول کند تا او نیز در تهران بماند و نیابت او را برعهده بگیرد (نامه ... ، 1/ 489). بنابراین، سخن معیرالممالک مبنی بر اینکه وی پیش از آنکه به پایتخت قاجاریه بیاید، در اصفهان امامت جمعه را برعهده داشته (نک : رجال، 249)، نمیتواند درست باشد. میرزا ابوالقاسم در عین فرزندخواندگی سید محمدمهدی، داماد عموی خود نیز گردید (شریف رازی، 418؛ بامداد، 1/ 55). میرزا ابوالقاسم در زمان اقامت در تهران، درحالیکه عمویش، سید محمدمهدی، امامت جمعۀ پایتخت را در دست داشت و او عهدهدار نیابت وی بود، به تکمیل تحصیل خود در نزد استادان زمان پرداخت و از درسهایی که گذراند، علاقه و تواناییاش در دانشهای دینی و غیردینی پیدا ست. وی فقه و اصول را نزد ملا محمدتقی استرابادی، و حکمت و کلام را نزد ملا عبدالله خواند و چون عمویش بهضرورتی به اصفهان رفت، میرزا ابوالقاسم به نیابت او در سمت امامجمعۀ موقت تهران به محبوبیتی قابل ملاحظه دست یافت (شریف رازی، همانجا)، که نشان از آن دارد که مردی مردمدار و صاحب حسن خلق بوده است (قس: بامداد، همانجا، که گفتۀ کنت دو گوبینو را دربارۀ اخلاق خوش میرزا ابوالقاسم در سالهای بعد نقل میکند). در این زمان، هر روز بر محبوبیت او نزد شاه افزوده میشد، چنانکه در عید نوروز همان سال، وقتی فتحعلی شاه به سنت هر سال، به دیدار عالمان بزرگ پایتخت میرفت، پیش از دیدار حاج میرزا مسیح، بر سر راه خود نخست به خانۀ امامجمعۀ موقت و جوان رفت. این حرکت شاه حرمتی بسیار والا در حق او محسوب شد و آوازۀ آن پیچید و شاه نیز مدام از او تعریف و تمجید میکرد. وقتی سید محمدمهدی از اصفهان بازگشت، ظاهراً از آنهمه اقبال و محبوبیت برادرزادۀ جوان خشنود شد، اما گویا مصلحت چنان دید که مدتی او را از پایتخت دور نگه دارد؛ پس برای تکمیل درسهای دینی، او را به نجف فرستاد. میرزا ابوالقاسم در نجف به درس شیخ حسن پسر شیخ جعفر کاشفالغطاء حاضر شد و اجازههای متعدد گرفت و به اجتهاد رسید. سپس سید محمدمهدی، چنانکه نوشتهاند از شاه درخواست کرد که فرمان بازگشت او را به تهران بدهد. وی به تهران بازگشت و به تدریس و قضاوت شرعی پرداخت و قبول عام یافت و تا وفات فتحعلی شاه، محترم و مقبول زیست. میر محمدمهدی در زمان جانشین او ــ محمد شاه ــ نیز همچنان منصب امامجمعگی داشت و محترم و معزز بود و چون در دوازدهم ربیعالآخر 1263 درگذشت، میرزا ابوالقاسم در 48سالگی جای او را گرفت (نامه، 1/ 489-490؛ اعتمادالسلطنه، مرآة، 1/ 948- 949، تاریخ، 3/ 1687). از جملۀ کارهای خوب یادشده از میرزا ابوالقاسم یکی آن است که در واقعۀ دستگیری و قتل میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی، وزیر بزرگ و نامدار محمد شاه در 1251 ق، بااینکه عمویش میر محمدمهدی چنانکه گفته شده است از مخـالفـان او بود (نک : همین مقـاله، شم 1)، میرزا ابوالقاسم که در آن زمان نیابت امامجمعۀ تهران را برعهده داشت، بهطور مستقیم از فرزندان قائممقام حمایت کرد و مانع کورکردن ایشان از سوی مأموران دولتی گردید. وی نخست آنان را در مسجد شاه که بست به شمار میرفت، نگهداری کرد تا آنکه به آستانۀ حضرت عبدالعظیم رفتند (نک : بامداد، 6/ 189). با مرگ سید محمدمهدی، امامت مسجد شاه تهران و موقوفههای بسیار آن در اختیار میرزا ابوالقاسم قرار گرفت. میرزا ابوالقاسم نیز در دورۀ سلطنت محمد شاه (1250-1264 ق/ 1834- 1848 م) روزبهروز بر نفوذ خویش افزود و ازآنجاکه مردی خوشخلق بود، دوستان و طرفداران بسیاری از هر قشر و طبقه پیدا کرد و در نزدیک به پایان دورۀ محمد شاه و صدر اعظم او، حاجی میرزا آقـاسی، از اقتدار و نفـوذ کلام بسیـار بـالایی در پایتخت برخوردار شده بود (اقبال، 171). با مرگ محمد شاه (1264 ق)، وضع امنیت پایتخت برای مدتی به هم ریخت و خشم عامۀ مردم متوجه صدراعظم شد. در این میان، میرزا ابوالقاسم از نفوذ سخن خود در میان مردم استفاده کرد و توانست نظم و امنیت را در پایتخت برقرار سازد (واتسن، 333). با رسیدن شاه جدید به پایتخت، روزگار امامجمعگی میرزا ابوالقاسم، به دورۀ سلطنت ناصرالدین شاه (1264-1313 ق/ 1848-1895 م) انتقال یافت و او توانست دوران سلطنت 3 پادشاه را درک کند. اکنون فروغی از نظم و سیاست که با قتل میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی، در زمان نیابت میرزا ابوالقاسم، خاموش شده بود، بار دیگر با ظهور میرزا تقی خان امیرکبیر و این بار، در زمان اوج قدرت و نفوذ اجتماعی و سیاسی امامجمعه، درخشیدن گرفت. رویدادهای میان امیر و امامْ گوناگون، با فراز و نشیب و تأملکردنیاند. امیرکبیر که در سیاست و ادارۀ کشور روشهای ویژۀ خود را داشت، ناگزیر بود با امامجمعه در نهایت کیاست و تدبیر راه برود. وقتی در حضور امیرکبیر سخن از میرزا ابوالقاسم به میان آمد، وزیر بزرگ بر حسن سیرت او گواهی داد که برخلاف دیگران، هرگز چیزی از او برای خود نخواسته و درخواستهایش همواره در جهت احقاق حق صاحبان حق و رفع ظلم از مظلومان بوده است (نامه، 1/ 490). بااینهمه، در چند مورد مجبور شد در عین احترام به میرزا ابوالقاسم، حکم او را نقض کند و او را از دخالت در برخی از کارها بازدارد. ازجمله در مورد حکمی از سوی امامجمعه، وقتی اشتباهبودن آن را نشان داد، برای او پیغام فرستاد که: «به ایشان عرض کنید که احترام خاتم خویش را نگاه دارند و وارد اینگونه مطالب نشوند» (اقبال، 172-175). دشواری کار امیرکبیر در رفتار با میرزا ابوالقاسم در آن بود که در حادثۀ شورش فوج قهرمانیه، به گونهای وامدار امامجمعه شده بود؛ بهطوریکه امامجمعه همواره میگفت که اگر من نبودم، دولت امیر بر باد میرفت (همو، 171).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید