صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / علوم / ابن سرابیون /

فهرست مطالب

ابن سرابیون


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 22 اسفند 1401 تاریخچه مقاله

ابن سرابیون، یا ابن سرافیون، شهرت دو پزشک مشهور سده 2 و 3 ق به نامهای داوود و یوحنّا (یوحنّان). درباره این دو پزشک مآخذ چنان اندکند که به سختی می‌توان گزارشی از زندگی آنان به دست داد. تنها بر اساس برخی اخبار پراکنده که در همانها نیز تناقضهای آشکار دیده می‌شود؛می‌توان روزگار زندگانی آنان را حدس زد. قفطی‌(ص431) در ضمن روایتی، داوود، یکی از پزشکان موسی الهادی را برادر یوحنا دانسته است. به گفته او، آن دو پزشکانی چیره دست و فرزند سرابیون، پزشکی از اهل باجرمی‌( یا باجرمق، ناحیه ای در کرانه خاوری رود دجله و نزدیک بغداد) بوده اند. ابن ابی اصیبعه (1/ 109) ضمن قرار دادن یوحنا در سده 1ق (نک:دنباله مقاله) درباره پدر و برادر او، همان عبارات قفطی را نقل کرده است. حال آنکه بررسی‌گزارشهای مربوط به داوود و تألیفات یوحنا نشان می‌دهد که اولی در سده 2ق و دیگری در سده 3ق می‌زیسته است.در اینجا نخست دوره فعالیت داوود و یوحنا و ناهماهنگی موجود در روایات مربوط به این دو و سپس آثار به جای مانده از یوحنا بن سرابیون بررسی می‌شود.
1-داوود بن سرابیون: بر پایه داستانی که قفطی‌(همانجا) و ابن ابی‌اصیبعه(1/ 126)آورده اند، داوود به هنگام مرگ موسی‌الهادی‌( د 170ق/ 786م)، خلیفه عبّاسی‌، همراه با ابوقریش عیسی و عبدالله طیفوری‌، بر بالین وی حاضر بوده است. بنابر این روایت، هادی پس از آنکه این پزشکان را در درمان خود ناتوان دید، به سفارش وزیرش، ربیع بن یونس، پزشکی به نام عبدیشوع بن نصر را فرا خواند و سپس فرمان داد تا داوود و دو پزشک دیگر را گردن زنند. اما ربیع با توجه به وخامت حال خلیفه از کشتن پزشکان خود داری کرد و آنان با درگذشت هادی در همان روز، از مرگ رهایی یافتند. به گفته ابن ابی اصیبعه (همانجا) بختیشوع بن جورجیس (د 185ق) را نیز برای درمان خلیفه از جندی شاپور به بغداد فرا خوانده بودند، اما هادی پیش از رسیدن وی به بغداد درگذشته بود. درباره درستی همه این روایت نمی‌توان مطمئن بود. زیرا درباره مرگ هادی‌، روایات دیگری نیز وجود دارد؛ وانگهی، ربیع یک سال پیش از موسی الهادی (169ق) درگذشته است (نک: طبری ، 8/ 188-189،205-207،213). بنا بر گزارشی دیگرکه به 171ق مربوط می‌شود و از جهاتی شبیه روایت پیشین است، این بار یحیی بن خالد برمکی برای درمان خلیفه هارون الرشید، از یک سو بختیشوع را از جندی‌شاپور فرا خواند و از سوی دیگر داوود و همان پزشکان را نیز به دربار دعوت کرد (ابن ابی اصیبعه،همانجا). به گفته قفطی (382-384) و ابن ابی اصیبعه (1/ 171،173-175)، یوسف بن ابراهیم مشهور به ابن دایه (هـ م) در 215ق از جبرئیل بن بختیشوع شنیده است که ابن ماسویه، پزشک مشهور، ازکنیزی که وی در زمان خلافت هارون از داوود خریده و به پدر ابن ماسویه بخشیده بود، زاده شده است. اما در این داستان دو نکته تردید آمیز می‌نماید: نخست آنکه جبرئیل بنا بر قول مشهور در213ق درگذشته است  و دیگر آنکه اسحاق بن علی رهاوی (ص 167-169) درباره تولد ابن ماسویه روایتی کاملاً متفاوت آورده است(نیز نک: ابن ابی اصیبعه 1/ 171-173). همچنین ابن ابی اصیبعه (1/ 130-131) به نقل از یوسف بن ابراهیم به شرکت پزشک بسیار جوانی به نام " ابن داوود بن سرافیون"  در گردهمایی تنی چند از پزشکان و ریاضی دانان در قصر عیسی بن علی و در حضور ام جعفر بنت ابوالفضل اشاره کرده است؛ ازسخنانی که در این جمع خطاب به وی‌گفته شده، چنین برمی‌آید که داوود، پدر وی ، در آن زمان زنده نبوده است.گفت وگوی میان فرزند داوود و جبرئیل بر سر یک مسأله پزشکی درهمان روز نیز موید همین گمان است؛ چه جبرئیل به همسانی نظر این جوان و پدرش اشاره کرده و می‌گوید که با داوود نیز در این باره اختلاف نظر داشته است (نیز نک: قفطی،144-145).گرچه ابن ابی اصیبعه به زمان این رویداد اشاره نکرده، امّا با توجه به برخی نکات می‌توان آن را تخمین زد؛ زیرا شخصی که در روایت فوق از او با کنیه ام جعفر یاد شده، بی‌تردید زبیده بنت جعفر بن منصور، همسر هارون الرشید و مادر امین بوده که در زمان خلافت مأمون وتا پایان عمر در قصر مشهور عیسی بن علی می‌زیسته است (نک: بلاذری ،3/ 89). از سوی دیگر با توجه به سرگذشت جبرئیل بن بختیشوع و زمان مرگ وی (نک: هـ د، ذیل آل بختیشوع) می‌توان این رویداد را به تقریب مربوط به 210-213ق/ 825-828م دانست. حاصل سخن آنکه داوود در میانه نیمه دوم سده 2ق پزشکی مشهور بوده و با دربار عبّاسیان ارتباط نزدیک داشته و در آغاز سده 3ق درگذشته است. از سوی دیگر ابن ابی اصیبعه(1/ 206)، داوود را در شمار پزشکانی‌که آثاری را برای محمد بن عبدالملک زَیات ( 173ق -مقـ 233ق/  847م) وزیر معتصم، واثق، و متوکل، از یونانی به عربی ترجمه کرده اند، آورده است. امّا اگراین ترجمه ها را به شیوه معمول در آن روزگار مربوط به دوره وزارت ابن زَیات بدانیم، انتساب آنها به فرزند داوود درست تر می‌نماید.
2-یوحنا(یحیی‌) بن سرابیون، پزشک سریانی زبان سده3 ق. ووستنفلد (ص 49) نام او را یحیی بن سرابیون بن ابراهیم آورده، امّا در هیچ یک از مآخذ دیگر نام ابراهیم در نسب یوحنا نیامده است. ظاهراً ووستنفلد به سبب انتساب نادرست نوشته پزشکی به نام سرابیون بن ابراهیم به یوحنا (با فرض اینکه کاتب نسخه، واژه " ابن" را از آغاز نام مولف انداخته باشد) مرتکب این خطا شده است (نک: همانجا؛ قس: دنباله مقاله، آثار یوحنا). پژوهشگران اروپایی معمولاً برای پرهیز از اشتباه میان او و مولف کتاب ادویه مفرده (هـ.م) موسوم به ابن سرابی؛ و نیز جغرافی دانی به نام سهراب (هـ م) که هر دو به خطا ابن سرابیون نیز نامیده شده اند؛ یوحنا را "(ابن) سراپیون مهتر2" یا "‏(ابن)سراپیون قدیم3" نامیده اند. برخی از پژوهشگران مانند فریند4(نک:لکلر،I/ 113-114)، مایرهوف (نک: دنباله مقاله) و دولوریه (ص218؛ قس:الیسII/ 805) یوحنا و ابن سرابی را با یکدیگر اشتباه گرفته اند و برخی دیگر مانند فِرّان (112-113، و حاشیه 242) هر سه شخصیت را با هم خلط کرده اند. شهرت یوحنا در اروپای لاتینی به عنوان "سراپیون دمشقی5" ناشری به نام آلبانوس تورینوس6 را بر آن داشت تا در یکی از چاپهای ترجمه لاتین الکنّاش الصغیر7 او را "یوحنای دمشقی8 " بنامد.این کار باعث شد که برخی ابن سرابیون را با یوحنای دمشقی(د ح754م)، حکیم الهی سریانی و نیز یوحنا بن ماسویه که او نیز به خطا به یوحنای دمشقی شهرت داشت اشتباه کنند (لکلر،I/ 117، میه لی، 90؛ شیپرگس، 97؛ سارتن، حاشیه I/ 806؛ کمپبل،I/ 72؛ الیس،II/ 805). به روایت ابن ندیم-کهن ترین منبع موجود درباره یوحنا بن سرابیون - وی در آغاز حکومت عباسیان (سده 2ق) می‌زیسته است ("کان فی صدر الدوله"، نک:  ابن ندیم،296). لوسین لکلر (I/ 114) بدون توجه به سخن صریح ابن ندیم درباره دوره زندگانی ابن سرابیون تنها بدین دلیل که نام  وی در الفهرست پس از نام ابن ماسویه و پیش از نام علی بن ربن طبری یاد شده، بر آن است که ابن ندیم زمان درگذشت وی را میانه سده 3ق دانسته است. در حالی که ابن ندیم دست کم در موضعی که از ابن سرابیون و چند پزشک دیگر  همچون جورجیس و اهرن القس (نیمه اول سده 1ق) یاد می‌کند تقدّم و تأخّرِ تاریخی آنها را رعایت نکرده است(نک: 296-297). علی بن عبّاس اهوازی نیزکه در مقدمه کامل الصناعه، نوشته های پیشینیان را به ترتیب زمان نگارش نقد کرده، نام یوحنا را پس از اَهرن القس و پیش از عیسی بن حَکم دمشقی(د ح 225ق) آورده است (نک: 3-5). بنا بر این، گویا وی، یوحنا را از پزشکان سده 1یا 2ق می‌شمرده است. ابن ابی اصیبعه (1/ 109) نیز با قرار دادن یوحنا در شمار معاصران پزشکان اسکندرانی، وی را از پزشکان سده 1ق دانسته است (نیز نک:لکلر، I / 114). امّا در میانه سده 19م، لکلر (I / 115-116) با بررسی ترجمه لاتین کتاب الکناش الصغیر ابن سرابیون، نشان داد که تاریخ نگارش این کتاب زودتر از نیمه نخست سده 3ق نبوده است؛ زیرا مولف از دیدگاههای پزشکانی چون یوحنا بن ماسویه (د 243ق) وحنین بن اسحاق (د 260ق) یاد کرده است (نیز نک دنباله مقاله). شاید لمان (ص 870) نیز بر همین اساس تاریخ تألیف این کتاب را 259ق/ 873م دانسته است. از سوی دیگر اولمان با استناد به اینکه احمد بن محمد بن یحیی البلدی در کتاب تدبیرالحبالی والاطفال از بخش دوم  قراباذین سابوربن سهل (د 256ق) ،که به دست یوحنا بن سرابیون اصلاح شده بود بهره گرفته است، یوحنا را ازپزشکان نیمه دوم سده 3ق دانسته است (اولمان ،"یوحنا9"، 279)؛ امّا کتاب سابور در آن زمان رواج بسیار داشته است(نک: ابن ندیم،297) و چه بسا یوحنا کتاب را پیش از مرگ سابور اصلاح کرده باشد. گذشته از این، ابن سرابیون درمقاله قراباذین الکناش الصغیر هیچ گاه ازسابور به رغم شهرت بسیار کتاب وی، یاد نکرده است. از این رو به احتمال قریب به یقین فاصله زمانی میان تالیف این دو کتاب بسیار اندک بوده است. با توجه به نکات یاد شده می‌توان گفت که یوحنا در میانه سده 3 ق فعالیت داشته است
3- بررسی تناقضهای موجود:  باتوجه به آنچه گفته شد، تردیدی نیست که داوود و یوحنا برادر یکدیگر نبوده اند و به همین علت روشن نیست که کدام یک از این دو، فرزند سرابیون، پزشک اهل باجرمی بوده است. بیشتر خاورشناسانی که از یوحنا بن سرابیون یاد کرده اند به این نکات بی توجه بوده اند.در 1942م کورت پتِرس (ص 139-142 )کوشید تا سخنان ووستنفلد، بروکلمان، لکلر، اشتاین اشتاینر و سارتن را درباره یوحنا بررسی و تصحیح کند، امّا او نیز این تناقضها را درنیافت. سرانجام مانفرد اولمان در مقاله مفصّلی به زندگی و آثار ابن سرابیون پرداخت. وی از یک سو برخی خطاهای دیگر خاورشناسان را درباره زندگی ابن سرابیون تصحیح کرد، امّا از سوی دیگر در بحث درباره آثار او، لغزشهایی چند مرتکب شد (نک: دنباله مقاله). افزون بر این، وی از میان روایات مربوط به داوود تنها دو روایت مرگ هادی و زاده شدن ابن ماسویه را یاد کرده که پیش از این  اشکالات آنها یادشد. اولمان بر آن است که نویسندگان مسلمان، به هنگام ترجمه نوشته های یوحنا از سریانی به عربی در آغاز سده 4ق، از آنجا که از سرگذشت او آگاهی نداشته اند، وی را برادر پزشک مشهور دیگری به نام داوود بن سرابیون دانسته اند و احتمالاً روایت حضور داوود بر بالین موسی الهادی به هنگام مرگ او نیز با شاخ و برگ بیشتری بازنویسی و نام یوحنا به عنوان برادر داوود بدان افزوده شده است. گویا ابن ندیم نیز بر پایه همین روایتِ دستکاری شده، چنین پنداشته که یوحنا نیز همچون داوود در "صدر دولت" ، یعنی آغاز فرمانروایی عباسیان می‌زیسته است (نک: اولمان، "یوحنا"، 279-280). امّا چگونگی ترجمه الکناش الکبیر به عربی توسّط خود یوحنا (نک: آثار) و روایت مستقل ابن ابی اصیبعه درباره پدر و برادر او، بر درستی نظر اولمان خلل وارد می‌کند. همچنین سزگین (GAS,III/ 228-229) زیر عنوان سرافیون مطالب متناقضی یادکرده و برخی ارجاعات رازی به ابن سرابیون را که به شکل "سرابیون" آمده به زعم خود از آن پدر یوحنا و داوود دانسته است.
4-آثار یوحنا بن سرابیون: به گفته ابن ندیم همه تالیفات یوحنا به زبان سریانی بوده و دو کتاب وی درباره پزشکی به عربی ترجمه شده است. یکی الکناش الکبیر در 12 مقاله که خود آن را ترجمه کرد و دیگری  الکناش الصغیر در 7 مقاله (ابن ندیم،296). تا کنون هیچ یک از پژوهندگان معاصر که به زندگی و آثار یوحنا پرداخته اند به ترجمه الکناش الکبیر به توسط خود یوحنا اشاره نکرده اند.چگونگی این کار از یکی از نقل قولهای ابن سینا از ابن سرابیون دریافت می‌شود.ابن سینا (ص 3/ 441-442) آخرین مقاله کتاب پنجم القانون(قراباذین) را به "ذکر اوزان و مکاییل از کنّاش یوحنا بن سرابیون" اختصاص داده و سخن او را چنین آورده است:" این مجموع (کنّاش) از چنین بابی بی‌نیاز است زیرا من در بابهای این کتاب هر پیمانه ای را یاد کرده ام و در پی آن، آنچه (اصطلاحی) را که نزد اصحاب لغت عربی معروف است، آورده ام. اما گروهی که بر ترجمه من نظارت دارند از من خواستند تا آن را برای آنکه در جای دیگر نیز مورد استفاده قرار گیرد، ترجمه کنم." از این سخن می‌توان دریافت که یوحنا خود این کتاب را به عربی ترجمه کرده و معادل عربی واژگان یونانی را نیز به متن افزوده است. در نتیجه با توجه به گفته ابن ندیم، این قطعه باید از الکناش الکبیر نقل شده باشد. شاید ناظرین بر ترجمه یوحنا تنی چند از پزشکان مکتب حنین بوده اند.(نیز نک دنباله مقاله ). ابن ابی اصیبعه(1/ 109) تنها کسی است که نام مترجمان الکناش الصغیر‌ را آورده است. به گفته او، این کتاب را [موسی بن  ابراهیم ] الحدیثی کاتب در 318ق برای ابوالحسن بن نفیس ترجمه کرده که از ترجمه حسن بن بهلول اوانی طبرهانی بهتر است و ابوالبشر مَتّی نیز آن را ترجمه کرده است. از میان 4 تنی که نامشان آمد تنها می‌دانیم که حسن بن بهلول آثار دیگری را نیز از سریانی به  عربی ترجمه کرده بوده است (اولمان، ‌‌‌"یوحنا"، 280-281) و ابوالبشر متّی بن یونس (یونان) نیز مترجمی برجسته بوده و د ر 328ق درگذشته است(ابن ندیم، 263-264؛ قفطی، 323؛ ابن ابی اصیبعه، 1/ 234-235). در این میان از سخن ابن ابی اصیبعه چنین برمی‌آید که ترجمه حسن بن بهلول از حیث زمانی بر دو ترجمه دیگر، به ویژه ترجمه حدیثی مقدّم بوده است. در میان آثار ابوالحسن ثابت بن ابراهیم بن زهرون حَرّانی(د 369 یا 365 ق) نیز اثری با نام اصلاح مقالات من کنّاش (کتاب) یوحنا بن سرابیون دیده می‌شود (ابن ندیم، 302؛ قفطی، 111؛ ابن ابی اصیبعه، 1/ 230) که معلوم نیست اصلاح کدام  کنّاش اوست. سزگین (GAS,III/ 241) بی آنکه دلیلی ارائه دهد آنرا اصلاح الکناش الکبیر دانسته است. در یکی از نسخ خطی اسکوریال که حاوی آغاز این کتاب است (ESC2،شمـ 818(4)) چنین آمده است:‌" ترجمه موسی بن ابراهیم الحدیثی با افزوده هایی از حسن بن بهلول طبرهانی."(نک: لکلر،I/ 117)،که با آنچه که ابن ابی اصیبعه درباره برتری ترجمه حدیثی گفته ناسازگار است. اولمان ( "یوحنا"، 281-282) بر آن است که شخصی که می‌توانسته ابوالحسن حرّانی باشد، با به هم آمیختن ترجمه این دو، متن جدیدی به دست داده است. در روایت عربی الکناش الصغیر به مانند سایر متون پزشکی عربی، به ویژه متونی که سریانی زبانان در پدید آوردن آنها دست داشته اند واژگان معرب یونانی و فارسی بسیارند و در اکثر موارد واژه یونانی و معادل عربی درکنار یکدیگر یاد شده اند.برای نمونه عنوان یکی از بابهای  فصل اول چنین است:"فی ابیلمسیا و هو الصرع" (نک: ژاکر،42,162-163؛ اولمان، "یوحنا"، 285-286,287). گذشته از این اولمان با بررسی متن عربی نسخه خطی بروکسل یاد آور شده است که مترجم در پاره ای موارد به جای آنکه اجزای جمله ها را به ترتیب معمول در زبان عربی بیاورد، عبارت سریانی را کلمه به کلمه (تحت اللفظی) ترجمه کرده است(همان،287)
نسخه های روایات عربی: تا کنون هیچ نشانی از متن سریانی این دو کنّاش یافت نشده، امّا بخشهایی از ترجمه عربی آنها در دست است.به گفته پل سبات10  در کتابخانه خصوصی بکری زبیدی از هر یک از این دو کتاب نسخه ای (دومی با نام  الکناش المختصر) وجود دارد؛ اما این نسخ تا کنون بررسی نشده اند و از چند و چون آنها اطلاعی در دست نیست. در دفتر کتابخانه ایاصوفیه(ص 221) نسخه شماره 3716 به خطا با عنوان "کنّاشِ بن سرافیون" معرفی شده است. در آغاز این نسخه آمده است: "باب نخست از این کتاب در پدید آمدن موی بر جاهای مختلف بدن، از کنّاشِ کبیرِ یوحنا که 13 مقاله دارد." و سپس بیش از 3 صفحه از یوحنا نقل شده است (نک: کشکری،گ 1ب-3 آ ). گویا بر همین اساس شخصی که قصد جایگزینی افتادگیهای فهرست نسخه را داشته، عبارت "کنّاش بن سرافیون" را یک بار روی جلد ویک بار در آغاز فهرست ثبت کرده است. در حالیکه در متن نسخه بارها از یعقوب الکشکری به عنوان مولف کتاب یاد شده است (همو،گ 3ب، 86ب،121 آ ،نیز نک: سزگین،مقدمه). گذشته از این مولف چند بار دیگر نیز از ابن سرابیون نقل کرده است(همو،گ 54ب، 55ب،135). با آنکه در 1934م ریتر و والتسر به این اشتباه پی بردند و بدون اشاره به نام مولف این نسخه، تنها باب نخست آن را به عنوان بخشی از الکناش الکبیر معرفی کردند (ریتر، 831,840) ؛ پژوهشگران بعدی، همچون بروکلمان (که شماره نسخه را هم غلط ثبت کرده، نک: GAL,S,I/ 417) و پترس (ص 141) علی رغم استناد به این دو، اشتباه فهرست ایا صوفیه را تکرار کردند (نیز نک: میه لی، 282؛ مایرهوف، 2). در1970م سزگین  بار دیگر این اشتباه را اصلاح کرد(نک: GAS,III/ 241) اما اولمان با آنکه پیش از این یک بار ("پزشکی...11"، حاشیه 102) رأی درست ریتر را تکرار کرده بود، ضمن خرده گیری بر سزگین بار دیگر این دست نویس را نسخه ای کامل از  الکناش الکبیر و در 13 مقاله معرفی کرد (همو،"یوحنا"، 280,291). گفتنی است که این اشتباه حتّی در  آثاری که اخیراً چاپ شده است (مثلاً نک: فلمان،72 ؛  ششن،44) نیز دیده می‌شود. فُواد سزگین در 1985م تصویر این نسخه را با عنوان " کنّاش فی الطب" در فرانکفورت به چاپ رسانده است. قطعه دیگری از  الکناش الکبیر نیز چنانکه گفته شد توسّط ابن سینا در القانون نقل شده که با توجه به عبارات یوحنا، باید آن را آخرین باب مقاله قراباذینِ  الکناش الکبیر (احتمالاً مقاله دوازدهم) دانست. سزگین (GAS,III/ 241) و پترس (ص 142) به وجود بخشهایی از این کتاب تحت عنوان "فی ذکر الاوزان والمکاییل" در قاهره و موصل اشاره دارند که احتمالاً تمامی آنچه را که ابن سینا نقل کرده در بر دارد. همچنین پل سبات تلخیصی از این کنّاش را که در 1198م  توسط پزشکی به نام یحیی بن جمال الدین خیری متطبّب تهیه شده به خطّ خود او در یکی از کتابخانه های خصوصی حلب یافته است. از متن  عربی الکناش الصغیر قطعات بیشتری در دست است، که کهن ترین آنها نسخه شماره 9668 کتابخانه مرکزی است. بنا بر آنچه که در صفحه آخر آن آمده مترجم متن عربی، حسن بن بهلول است. این نسخه در 547ق کتابت شده وحاوی مقالات ششم وهفتم است اما برگهای مربوط به بابهای 15-19 و بخشهایی از بابهای 11-14 و 20(آخر) مقاله ششم (حُمَّیات) افتاده اند.همچنین برگهای 187 تا 196 این نسخه پس و پیش شده اند اما مقاله هفتم افتادگی ندارد. گفتنی است که در فرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران( نک مرکزی، 17/ 448) به این آشفتگی و نواقص آنچنانکه باید اشاره نشده است.  دست نویس دیگر این اثر نسخه شماره 19891کتابخانه سلطنتی بروکسل است که در 660ق کتابت شده و 3 مقاله آخر را در بر دارد (نک:  باون، 29). سزگین به خطا آن را نسخه ای از الکناش الکبیرشمرده است (GAS، همانجا). میکروفیلمی از مقاله هفتم این نسخه درکتابخانه دانشگاه لیدن نگهداری می‌شود (ورهووه، 164-165؛ قس:دخویه،V/ 322). اولمان("یوحنا"،283)، به رغم استناد به ورهووه، که بر این نکته تاکید دارد؛ این میکروفیلم را به عنوان دست نویسی مستقل از مقاله هفتم معرفی کرده است (نیز نک: پترس، 140). بخش دیگری از این اثر توسط لکلر (I/ 115) در کتابخانه ملّی پاریس یافت شده که شامل پایان مقاله سوم و آغاز مقاله چهارم است (نیز نک: دسلان، شمـ 2918(7)). از میان نسخه های این کنّاش نیز که پیش از این در اسکوریال موجود بوده (نک: مورتارا،138-139)، تنها دو قطعه کوچک باقی مانده است (نک: ESC2، شمـ 818(4) ، 852(2)). بروکلمان (GAL,S,I/ 417) به نقل از لمان، از مقاله سوم این کتاب در لیدن خبر داده است اما درفهرست ورهوه چنین نسخه ای دیده نمی‌شود.
ترجمه های لاتین و عبری: الکناش الصغیر در سده 12م توسط گراردوس کرمونایی12(1114-1187م) به لاتینی ترجمه شد. این ترجمه نخستین بار در1479 در ونیز و سپس بارها تحت عناوینی چون "روشهای درمان"14 یا "سخنان مختصر(کلمات قصار) یوحنا بن سرابیون درباره پزشکی بالینی15 " به چاپ رسید و از آنجا که معمولاً با "ادویه مفرده" ابن سرابی در یک مجموعه به چاپ می‌رسید با عناوینی مانند "پزشکی بالینی یوحنا بن سراپیون  غیر از مختصری که یاد شد16 " از آن متمایز می‌شد. پژوهشگران معاصر معمولا با عناوین  "پراکتیکا" یا "برویاریوم" از این ترجمه یاد می‌کنند (نک: لکلر،I/ 114؛ سارتن، I/ 608؛ میه لی، 90؛ اولمان، "پزشکی"،103).  موسی بن مَصلیاح متن لاتینی گراردوس را به عبری ترجمه کرده که نسخه ای از آن در کتابخانه بودلیان موجود است (پترس، 142؛ اولمان، "یوحنا"، 282). همچنین به نظر می رسد که شخصی به نام یوآنس کرمونایی17 نیز همین متن لاتینی را به عبری ترجمه کرده باشد (اشتاین اشنایدر، 26). به نظر می‌رسد پراکتیکا از نخستین کارهای گراردوس باشد زیرا متن لاتین، از نظر واژگان عربی و فارسی دخیل، در صدر ترجمه های او قرار دارد؛ از آن جمله می‌توان از واژه های سهافتی18 (سعفه) ، سُدا19 (صُداع)، سوبت20 (سُبات) نام برد. این واژه ها به ویژه سُدا(نک "آکسفورد مختصر21"،II/ 2041) به صورت اصطلاحات رایج پزشکی آن دوره درآمدند. گراردوس با  آن که غالباً این گونه واژه ها را باز می‌شناساند، گاهی اوقات واژگان معرب یونانی را به جا نمی‌آورد و مثلا برای واژه فرانیتس22 که اصلاً یونانی است؛ واژه کربیتوس23 را ابداع می‌کند (ژاکر، 162) . وی حتی اوریباسوس24-پزشک مشهور- را نمی شناسد، و نام او را ارنمسیوس25 ثبت می‌کند. به این موارد می‌توان خطاهای ناشی از قرائت نادرست را نیز افزود.  مثلاً وی  واژه تهبج (ورم) را تهیج خوانده و به اکسیتاتیو26  ترجمه کرده است( اولمان، "یوحنا"،285-286,288). دراین میان یکی از مهمترین  علل سردگمی مترجم وجود کلمات مترادف یونانی و عربی  و دخیلهای فارسی است (ژاکر،162-163). این کاستیها باعث شد که آندره آ آلپاگو27 در بین سالهای 1487-1517م، ترجمه لاتینی دیگری از الکناش الصغیر  ارائه دهد. این ترجمه نخستین بار در 1550م تحت عنوان "[کتابِ] پزشکی بالینی سراپیون،پزشک عرب27 " در ونیز چاپ شد ( لکلر، I/ 117؛ میه لی، 90؛ ژاکر، 154؛ الیس، II/ 805). گفته می‌شود که این متن،ترجمه مستقل و تازه ای نیست بلکه مانند برخی دیگر از ترجمه های وی، متن تجدید نظرشده ای است که بر اساس ترجمه گراردوس تدوین شده است (پترس،142؛ اولمان، همان، 282). ترجمه آلپاگو به رغم برتریهایی که می‌توانسته داشته باشد به اندازه ترجمه گراردوس مشهور نشد؛ زیرا به هنگام نخستین چاپ ترجمه آلپاگو، بیش از 70سال از زمان نخستین چاپ ترجمه گراردوس می‌گذشت و در این مدت هم بارها به چاپ رسیده بود.
5-آثار منسوب:الف) اصلاح قراباذین سابوربن سهل؛ احمد بن محمد بن یحیی البلدی در کتاب تدبیر الحبالی والاطفال از آن یاد کرده است(نک: اولمان ،"یوحنا"، 279). با توجه به اینکه ابن سرابیون در مقاله قراباذین الکناش الصغیر هیچ گاه از سابور یاد نکرده، می‌توان گفت که این اثر را پس از الکناش الصغیر نوشته است. افزون بر این، پرداختن به اصلاح کتابی بدین شهرت پیش از نوشتن اثری در این زمینه چندان منطقی به نظر نمی‌رسد. ب) عشر مقالات لجالینوس، ابوسهل بشر بن یعقوب در رسائل الطبّیه از این کتاب به عنوان یکی از آثار یوحنا نام برده است(نک: دیتریش، 67؛ نیز نک:GAS,III/ 242). اولمان ضمن خرده گیری به سزگین، این انتساب را نادرست و عنوان کتاب را بی معنی دانسته است("یوحنا"، 295)؛ در حالی که عناوین کتب متعددی به صورت "جوامع...لـ..." در میان آثار دوره اسلامی دیده می‌شود که مجموعه سخنان شخص یا اشخاصی درباره یک موضوع خاص را در بر دارند. کتاب فوق را نیز می‌توان از جمله همین آثار برشمرد.
سزگین با استناد به رازی کتابی به نام قراباذین را نیز به یوحنا منسوب کرده است(GAS؛ همانجا)؛ اما مطالبی که رازی تحت عنوان "من قراباذین ابن سرابیون" از یوحنا نقل کرده به کتاب مستقلی مربوط نمی‌شوند بلکه منظور رازی در این عبارت، مقالات قراباذین دو کناش ابن سرابیون بوده است. در این جا برخی از این نقلها با مواضعی از مقاله  قراباذین الکناش الصغیر مقایسه شده است.
موضوع     الحاوی    موضع مشابه در الکناش الصغیر
 دارویی برای یرقان     7/ 170    گ 80ب
سه نسخه برای زحیر و مغص    8/ 100    به ترتیب در گ94،94آ،119آ
جوارش(گوارش) کمونی    9/ 73    گ126
جدول 1        
علاوه بر رازی، اخوینی بخاری، شاگردِ شاگردِ وی نیز از مقاله قراباذین کناش همین گونه یاد کرده است. وی در جایهای مختلفی از کتاب هدایه المتعلمین  پس از ذکر نام چند دارو  چنین گفته است:" و نسخت این داروها( یا حبها یا ضمادها یا قرصها ) را به کراباذین(یا قراباذین) پسر سرابیون یابذ."(نک: اخوینی، 315-316،348،353،394،395،455،754). شرح این داروها را می‌توان در الکناش الصغیر یافت( به ترتیب:گ 88ب، 106آ و82آ و 87، 174، 123آ،130آ،100،109ب-110آ). البته هم رازی و هم اخوینی مطالبی را از قراباذین نقل کرده اند که در الکناش الصغیر دیده نمی‌شود( برای این موارد نک: دنباله مقاله).
علاوه بر این 3 اثر زیر مدتها به وی منسوب بوده اند که هم اکنون نادرستی این انتسابها روشن شده است: الف-"ادویه مفرده"(هـ م) با توجه به اینکه در  این کتاب از ابن وافد(د 1074م) نقل شده (نک: لکلر، II/ 153؛ گیگه، 475؛ میه لی، 164؛ سارتن، II/ 229؛ اولمان،"پزشکی‌"، 283)، نمی‌تواند از آن یوحنا باشد و به همین جهت پژوهندگان اروپایی مولف این کتاب را گاه [ابن]سراپیون جوان28 و گاه ابن سرابی می‌نامند. اولمان ("پزشکی"، 283) و میه لی(ص90) اطلاق نام ابن سرابیون بر مولف کتاب" ادویه مفرده" را، ناشی از چاپ متن لاتینی آن درکنار ترجمه لاتینی الکناش الصغیر یوحنا، دربرخی از چاپهای آن دانسته اند. اما این انتساب نادرست در نخستین چاپ متن لاتینی ادویه مفرده (1473م) که مستقل و شش سال زودتر از ترجمه لاتین الکناش الصغیر چاپ شده نیز دیده می‌شود (برای مقایسه چاپهای گوناگون این دو اثر نک: الیس، II/ 804-806)؛ ب- دست نویس شماره 598 کتابخانه بادلیان؛ ووستنفلد(ص 49) این نسخه را تحت عنوان "الفصول المُهمّه...29 " از آن یوحنا و لکلر (I/ 116) آنرا نسخه ای از الکناش الصغیر  دانسته است.نام کامل این رساله الفصول المهمّه فی طب الأئمّه و مولف آن، بر اساس آنچه که در فهرست کتابخانه بادلیان آمده پزشکی به نام سرابیون بن ابراهیم است که در باره او هیچ اطّلاعی در دست نیست( اولمان، "یوحنا"، 296؛ نیز نک: ژاکر، 109). با توجه به اینکه به گفته کمپبل در این نسخه از رازی نقل قول شده نمی‌توان آنرا از آن یوحنا دانست هرچند خود کمپبل بدون توجه به این نکته باز هم یوحنا را مولف آن دانسته است (نک: کمپبل، I/ 72).پ-عجائب الاقالیم السبعه الی نهایه العماره؛ در پایان یگانه دست نویس این کتاب آمده است که این نسخه با دو واسطه از روی یک دست نویس صحیح که بر پایه سخن "ابن وراق" به خط "ابن بهلول، مصحّح کتاب ابن سرابیون" بوده نوشته شده است. ظاهراً همین تذکار موجب شده است که فهرست نگاران کتابخانه موزه ملّی بریتانیا این کتاب را نوشته ابن سرابیون تصور کنند(نک: گست، 305)؛ درحالی که مولف در مقدمه کتاب، خود را سهراب معرفی کرده است( سهراب، 5؛ نیز نک:گست، 306). در دائره المعارف اسلام(نک:EI2,III/ 929-930 ) نیز به پیروی از اشتباه یاد شده، نام این جغرافیدان بدون هیچ دلیلی به صورت "ابن سرابیون، سهراب" آمده است.
6-دیدگاهها و روشهای درمانی ابن سرابیون:با بررسی مطالب بسیاری که رازی و دیگر پزشکان از بخش درمانی کناشهای ابن سرابیون نقل کرده اند، به خوبی می‌توان به دیدگاههای وی در علم پزشکی و روشهای درمانی او پی برد. هر یک از درمانهای پیشنهاد شده توسط وی مجموعه ای از مواردی چون استفاده از داروها، رگزنی (فصد) و خون گیری (حجامت)، پرهیز و رژیمهای مختلف و بعضاً پیچیده شامل تنظیم مقدار و نوع خوردنی و آشامیدنی، حرکات بدنی، خواب و استراحت، و حتی برخی جنبه های روانی، تغییر محل سکونت و... را در بر می‌گیرد. مثلاً برای درمان صرع روشی پیشنهاد می‌کند که بیشتر موارد یاد شده را شامل است (نک: رازی، 1/ 136). یا در بخشی از روش  پیشنهادی برای درمان فرانیطس ( هذیان) گفته است: "...در اتاق بیمار نقش و تصویر وجود نداشته باشد و شخصی را که بیمار از او می ترسد نزدش ببرید"(1/ 209). در بیشتر موارد روش درمان پیشنهادی او به سن بیماران بستگی تام دارد و به ویژه برای درمان کودکان و نوزادان روشهای خاصی ارائه داده است. (رازی، 1/ 136،160،183، 10/ 125،235،250، 11/ 91،جمـ؛  الفاخر، 90-96،118). وی به ندرت جراحی را توصیه کرده و در همین موارد اندک هم روش کار را روشن نساخته است (نک رازی 9/ 169،172، 10/ 250؛  الفاخر، 118). او حتی در برخی موارد با آن که پزشکان پیش از وی به این کار رای داده اند، اقدام به جراحی را برای  بیمار خطرناک دانسته است (الفاخر،118). به نظر می‌رسد ابن سرابیون چندان بدین کار نمی‌پرداخته است، تا آنجا که پزشکان جراح را با عنوان "اصحاب العلاج بالید" از خود متمایز ساخته است (رازی، 10/ 250). وی در موارد پرشمار دستورات دقیقی برای رگ زنی، خون گرفتن، بط( شکافتن زخمها یا برخی از عضلات) و داغ کردن(کی) محل فصد و بط، داده است. وی در این دستورها موجبات و موانع فصد وخون گیری، روش گزینش رگها، و چگونگی رگزنی سخن رانده است (مثلاً نک: رازی، 1/ 58، 190، 2/ 130، 188،4 / 104، 169،7 / 289، 320، 9/ 49،66، 10/ 29، 31، 212، جمـ؛ الفاخر، 118؛ عبداللطیف، 137).
7-جایگاه کنّاش ابن سرابیون در تاریخ پزشکی‌: گرچه بهره گیری دانشمندان بزرگی چون رازی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی و بسیاری دیگر از پزشکان دوره اسلامی و پزشکان اروپای سده های میانه از آثار ابن سرابیون و نیز وجود 3 ترجمه عربی و یک متن اصلاح شده، دو ترجمه لاتینی و دو ترجمه عبری برای الکناش الصغیر خود گواهی روشن بر جایگاه ویژه ابن سرابیون در میان پزشکان این اعصار است؛ اما برای نشان دادن اعتبار آثار وی شواهد صریحتری نیز می‌توان ارائه داد. مولف کتاب الذخیره که برخی وی را ثابت بن قره می‌دانند؛ مطالعه "کتاب الصغیر المختصر من کتاب ابن سرابیون"( ظاهرا  الکناش الصغیر ) را به همه کسانی که می‌خواهند درباره بهداشت و درمان کودکان  پژوهش کنند توصیه کرده است( الذخیره،5-6). ابوسهل بشر بن یعقوب (نیمه دوم سده 4ق) نیز در کتاب رسائل الطبیه گفته است:"یوحنا بن سرابیون در کتاب خود درمانهایی را آورده است که پزشکی که می‌خواهد بدین کار بپردازد از نظر افکندن بدانها بی نیاز نیست."( دیتریش، 67). علی بن عیسی کحّال (د پس از 400ق/ 1010م) نیز برای آنکه بهره گیری  فراوان خود از آثار جالینوس را  در کتاب تذکره الکحالین توجیه کند گفته است:"و این عیب نیست چه جالینوس فاضل نیز در کتاب خود از دیسقوریدس بسیار نقل کرده است و همچنین است کار ابن سرابیون که بسیاری از سخنان فولس را در کتاب خود آورد...".(علی بن عیسی،4). ابن ابی صادق (هـ م) در پایان شرح خود بر کتاب مسائل حنین گفته است: "بزرگان، جویندگان پزشکی را به خواندن کتبی از اصول طب سفارش می‌کردندکه عبارت بودند از: مسائل حنین، فصول بقراط و یکی از دوکناش جامع درمان که بهترین آنها کناش ابن سرابیون است." (نک: حاجی خلیفه، 2/ 1092-1093). عبداللطیف بغدادی (د 629ق)  نیز در پایان بخش نخست کتاب النصیحتین (پند به پزشکان)، کناش ابن سرابیون را در میان آثاری که نوشته های بقراط وجالینوس را تلخیص کرده اند، از آثار دیگر پزشکان دوره اسلامی برتر خوانده است(نک: غلیونجی،30؛ اولمان، 282). با تمام این اوصاف از آثار ابن سرابیون انتقادهایی هم شده است.علی بن عباس مجوسی اهوازی در مقدمه کتاب کامل الصناعه حین بر شمردن ایرادات آثار پزشکی متقدمان درباره ابن سرابیون چنین نوشته است:"او در کتابش چیزی جز درمان بیماریها با دارو و تدبیر (رعایت بهداشت و رژیمهای مختلف) نیاورده و درباره جرّاحی هیچ نگفته و بیماریهای بسیاری را یاد نکرده است..." و سپس بیش از50 بیماری را که معتقد است ابن سرابیون نیاورده، به ترتیب اعضایی از بدن که بدانها مبتلا می‌شوند برمی‌شمرد. در این میان بیشتر بیماریها به چشم مربوط می‌شوند. سپس به بی‌ترتیب بودن کتاب و نابجا بودن ذکر برخی از بیماریها پرداخته و محل درست یاد کردن  آن بیماریها را یادآور می‌شود و این کتاب را فاقد ویژگیهای لازم برای یک کتاب آموزشی برمی‌شمرد؛ و در پایان می‌افزاید: "اما آنچه که درباره درمان بیماریها آورده همراه با شرحی مفصل و بی کم وکاست و جستجویی کامل است" (اهوازی، 4). اما در مقاله قراباذین الکناش الصغیر برای برخی از بیماریهایی که به گفته اهوازی در کناش ابن سرابیون نیامده، داروهایی ارائه شده که برخی از آنها را خود ابن سرابیون ساخته است (نک:ابن سرابیون، گ197آ-200ب، 206آ-207آ، چند دارو برای بیاض، وردینج، سلاق، شبکره). رازی نیز درباره برخی از این بیماریها از ابن سرابیون مطالبی نقل کرده است.(مثلاً نک: رازی، 2/ 193،241،272، درباره انتفاخ و عشا=شبکره). رازی خود در موارد انگشت شماری به ابن سرابیون بدان روی که تفاوتهای میان نشانه های برخی بیماریهای تقریباً مشابه را یاد نکرده خرده گرفته است (4/ 168، 5/ 125، 8/ 94،98). همچنین اخوینی بخاری تنها یک بار از ترکیب و مقدار داروی تجویز شده توسط ابن سرابیون اظهار شگفتی کرده است(457).
8- نقش ابن سرابیون در انتقال سنتهای علمی: درباره منابع ابن سرابیون تا کنون پژوهندگانی چون فریند، لکلر (I / 115-116) و اولمان ("یوحنا"، 279)، _بیشتر با تکیه بر ترجمه لاتینی گراردوس_ به تحقیق پرداخته اند. در این میان اولمان با بررسی قطعات کوچکی از متن عربی و مقایسه آنها با سخنان رازی و ابن سینا، درباره نقش آثار ابن سرابیون در انتقال سنتهای علمی سخنانی اظهار کرده است. اما دلایل ارائه شده توسط وی سست و نتایج حاصله تا حدی نادرست است. گذشته از این تحقیق وی وسعت وجامعیت لازم را نداشته است.
8-1)منابع الکناش الصغیر: ابن سرابیون در این کتاب از آثار بسیاری از پزشکان یونانی و اسکندرانی بهره گرفته است. لکلر(I / 115-116) فهرست برخی از این نامها را ارائه داده است. اما منابع عربی وی ( یا ترجمه ها و تالیفات سریانی نوشته شده در دوره اسلامی) بیشتر حائز اهمیت هستند. در این میان به نامهایی چون حنین، یوحنا و میخائیل ابن ماسویه، زکریا و اسرائیل کحال (طیفوری)،سلیمان(؟ گ132آ)، سلمویه(92آ)، "صلیبا بن جبرئیل از جندی شاپور" (گ 47آ)، داوودبن سرابیون (85ب)، سرافیون(136ب، 138ب، پزشک اهل  باجرما یا داوود؟) و ...  می‌توان اشاره کرد(نیز نک:63ب، 106آ، 194ب،198ب، 210آ، جمـ). در این میان آثار جالینوس، فولس، و حنین  مهمترین منابع وی به شمار می‌روند.البته در باب اکحال العین مهمترین منابع وی  زکریاکحال، علی صغیر(؟) بِشر و عیسی کحال هستند.
8-2)پزشکانی که از کناش ابن سرابیون بهره گرفته اند: در میان کسانی که از آثار ابن سرابیون بهره برده اند تنها ابویعقوب کشکری به صراحت ماخذ خود را الکناش الکبیر دانسته است. وی درباره رویش مو، قرصی برای درمان سنگینی گوش، دواء مصری، قلاع، دارویی برای صرع و جدری از این کتاب نقل کرده است (کشکری، گ1ب-3آ،54ب، 55ب، 85آ، 135،174ب). در مورد دیگر پزشکان_گرچه خود آنها به مشخص نکرده اند که ما‏خذشان کدام کناش ابن سرابیون بوده است _ می‌توان با بررسی دقیق نقل قولهای آنها از ابن سرابیون ماخذ آنها را حدس زد یا در برخی ازموارد دقیقا مشخص کرد. در اینجا نقل قولهای برخی از مهمترین و مشهورترین پزشکان دوره اسلامی بررسی می‌شود.
الف)رازی،کناش الفاخر و عبداللطیف بغدادی: رازی بارها از ابن سرابیون سخنانی را نقل کرده است که معمولاً بسیار طولانی است (مثلاً نک:11/ 229-235). از این رو بررسی دقیق این نقل قولها برای پژوهش در آثار ابن سرابیون لازم است. رازی در نقل قول از ابن سرابیون و ( نیز دیگر منابع) بیشتر اوقات مطلب را خلاصه کرده یا دریافت خود از سخنان وی را در الحاوی آورده است و حتی گاه یک مطلب مشخص را به چند شکل مختلف بیان کرده است( مثلاً نک:4/ 13،34،6/ 148،160،که یک مطلب 4 بار گفته شده است.) در برخی از موارد نیز ماخذ خود را ابن سرابیون و پزشکی دیگر دانسته است (مثلاً همراه با طبری، نک:11/ 24) . وی در اکثر موارد نظرات اصلاحی و تکمیلی خود را با عبارت "لی" مشخص کرده و سپس با آوردن "قال" به سخن ابن سرابیون بازگشته است؛ اما گاه نظرات خود و سخن ابن سرابیون را به هم می‌آمیخته است (مثلاً 4/ 67-68، 5/ 125). برای نمونه در مورد تشنج کودکان به هنگام نقل سخن ابن سرابیون آورده است:"... و همان نشانه هایی را یاد کرده که ابن ماسویه درباره تشنج کودکان ارائه کرده است"(1/ 183). این شیوه، اعتبار این نقل قولها را برای تصحیح جزئیات آثار ابن سرابیون کاهش می‌دهد. در این جا بخشهایی از مقاله ششم الکناش الصغیر با نقل قولهای رازی مقایسه می‌شود:

این تغییرات بسیار فراتر از تغییراتی است که اولمان ("یوحنّا"، 289-290) بدانها اشاره کرده است. البته گاهی اوقات نیز مطالب با تغییری اندک نقل شده اند. شباهت بسیار متن نقل شده توسط عبداللطیف بغدادی (که کناش را در دست داشته) با یکی از نقل قولهای رازی دلیلی بر این مدعی است(نک: عبداللطیف، 137؛ قس: رازی،10/ 212-213، بار دیگر با تفاوت بیشتر: 10/ 29)  نکته دیگری که در این نقل قولها جلب توجه می‌کند این است که بیشتر مطالب ابن سرابیون حداقل دو بار در الحاوی ظاهر می‌شوند. در این تکرارها گرچه معمولاً تعابیر کاملاً یکسان نیستند؛ اما بی‌تردید باید آنها را به مربوط موضع مشابهی از کناش (یا کناشهای) ابن سرابیون دانست. برخی از مهمترین موارد این تکرار ها در جدول زیر آمده است و موارد دیگری نیز به طور پراکنده در مقایسات دیگر مشخص شده‌اند.

در میان تمام موارد یاد شده تنها مورد ششم بنا به ضرورت تکرار شده است.  رازی در موارد اول،  چهارم و هفتم  به هنگام  تکرار مطلب، ترتیب آن را تغییر داده یا هر بخش آنرا در جایی  یاد کرده است.تقریبا در تمام موارد به ویژه موارد دوم و سوم ، هر یک از دو متن نسبت به دیگری نکاتی کم یا بیش دارد و گاه قطعاتی بدانها افزوده یا از آنها کاسته شده است. فاصله مکانی میان دو مطلب مشابه در متن چاپی گاه بسیار اندک است( مانند مورد هشتم). در برخی موارد رازی یک بار ماخذ ابن سرابیون را نقل کرده است اما به هنگام تکرار مطلب نام ماخذ اصلی را حذف کرده است(مانند موارد پنجم و آخر). چون احتمال این که رازی درباره بیشتر بیماریها دو بار تنها از یک کناش ابن سرابیون نقل کرده باشد اندک است؛ این تکرارها را می‌توان به دو گونه تفسیر کرد: نخست آنکه رازی هم از الکناش الصغیر و هم  از  الکناش الکبیر  استفاده کرده باشد. با توجه به این که رازی مطالب راخلاصه می‌کرده با مقایسه شرح و تفصیل دو متن مشابه، نمی‌توان دلیلی برای رد یا اثبات این مدعی یافت. و دیگر آنکه بخشهایی از (متن چاپ شده) الحاوی توسط شاگردان رازی نوشته شده باشد.گذشته از این برخی از مطالبی که رازی بیان کرده است در الکناش الصغیر دیده نمی‌شود. از آن جمله می‌توان به مطالبی درباره جدری اشاره کرد(رازی،17/ 10،35) که قاعدتاً باید در بابهای پایانی مقاله ششم الکناش الصغیر یاد شده باشند در حالی که در فهرست محتویات این مقاله از جدری یاد نشده است. با توجه به مطلبی که کشکری(گ174ب) درباره جدری از الکناش الکبیر نقل کرده است می‌توان گفت که رازی نیز دست کم درباره جدری از این کتاب استفاده کرده است. یافت نشدن برخی مطالب منقول از قراباذین (نک:رازی،10/ 331، 11/ 85)  در مقاله هفتم  الکناش الصغیر نیز این گمان را تقویت می‌کند. به هرحال تردیدی نیست که رازی از روایت عربی مورد استفاده عبداللطیف بهره گرفته است (نک: رازی،10/ 212-213؛ قس: عبداللطیف، 137).
در کتاب الفاخر فی الطب مطالب بسیاری از ابن سرابیون نقل شده است اما نام وی همه جا سرافیون حکیم آمده است. شباهت بسیار این مطالب با نقل قولهای رازی از ابن سرابیون، موید این مدعی است (نک: الفاخر،98،100،102؛ قس: رازی، 10/ 146-147). این کتاب از همان سده های نخست به رازی منسوب بوده است(نک بیرونی،" فهرست"،6؛ ابن ابی اصیبعه،1/  318). ابن ابی اصیبه درباره آن گفته است: "...کتابی نیکو است زیرا مولف بیماریهای مختلف و چگونگی درمان آنها به بهترین وجه بیان کرده است و بیشتر مطالب آن از کتاب التقسیم و التشجیر [از آثار رازی] و کناش سرابیون نقل شده است." (همانجا). از سخن ابن ابی اصیبعه دو نتیجه مهم به دست می‌آید: نخست آنکه تصحیف نام ابن سرابیون به سرابیون احتمالاً از سوی مولف (که شاید یکی از شاگردان رازی بوده) صورت گرفته است و دوم این که مولف در نگارش این کتاب از روش ابن سرابیون تقلید کرده است. به هر صورت این نقل قولهای مکرر حائز اهمیت بسیارند. به ویژه از آن رو که به نظر می‌رسد مولف الفاخر بیش از رازی به متن اصلی وفادار بوده است (نک: الفاخر، رازی، همان جاها).
ب) ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی بخاری: وی در کتاب هدایه المتعلمین فی الطب که کهن ترین متن منثور فارسی در زمینه پزشکی به شمار می‌رود بارها از ابن سرابیون نام برده است. اما بهره گیری اخوینی از سخنان ابن سرابیون تنها به مواضعی که از وی نام برده است خلاصه نمی‌شود.چه وی خود به صراحت گفته است که تنها در نقل نظریه‌ای که خود نیازموده ماخذ خود را یاد کرده است (اخوینی، 587). شرح بسیاری از داروهای شرح شده توسط اخوینی در الکناش الصغیر نیز دیده می‌شود. برخی از این موارد در جدول 2 مقایسه شده اند.

در تمام موارد ترتیب ذکر محتویات نسخه ها در هر دو متن کاملاً یکسان است. اخوینی در مورد چهارم پیش از شرح فواید و ترکیبات گوارش حب الآس، نسخه گوارش خوزی را به کراباذین ابن سرابیون و رازی ارجاع داده است. نسخه های پنجم و ششم نیز درهر دو متن در پی هم آمده اند. اما اخوینی فقط نسخه پنجم را به ابن سرابیون نسبت داده است. درمورد هفتم ابن سرابیون برای حب منتن خرد 2 نسخه ذکر کرده و سپس نسخه حب جاورشیر سلمویه را آورده است. اما اخوینی دومین نسخه حب منتن خرد  و نیز نام سلمویه درمورد پنجم  را حذف کرده است.اخوینی در 3 مورد آخر بی آنکه به ترکیب نسخه دست بزند مقدار به کار رفته از هر داروی مفرد در نسخه ها را به ترتیب بر 4،10 و 2 بخش کرده است. مقایسه متن  هدایه المتعلمین با سخنان ابن سرابیون در الحاوی نکات مهمتری را مشخص می‌کند.

در مورد دوم اخوینی بی آنکه از ابن سرابیون یاد کند نسخه وی را نقل کرده است در نتیجه بر اساس دعوی اخوینی می‌توان گفت که این نسخه را آزموده و پذیرفته است. درحالی که در باب استسقاء به وضوح به همین نسخه معترض شده و گفته است:" و پسر سرابیون... بباب شهوت طین یکی طبیخ می‌گویذ و بوی اندر صبر شانزده درم سنگ، و گویذ بسه روز ببایذ خوردن  آن نیز صعب کاریست و ندانم چرا می‌گویذ."(ص457) این سخنان افزون بر این که درستی مقایسات جدول 5 را ثابت می‌کند نشانگر آن است که اخوینی برخی سخنان ابن سرابیون را بی آنکه بیازماید، بدون ذکر نام او نقل کرده است. مورد آخر نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. اخوینی در این بخش از هدایه المتعلمین گفته است"و نشنوی حرف آن مردمان که گویند مستسقیان را گرم بایذ کردن که من بسیار دیذم کی آن را کی استسقاء گرم بوذ بعلاجِ سرد کننده بهتر شد." خواننده چنین می‌پندارد که اخوینی خود این کار را آزموده است حال آنکه این سخن بی تردید همان سخنی است که رازی از قول ابن سرابیون آورده است. البته به رغم این تشابهات  _که شمار آنها کم نیست_  اخوینی به صراحت به استفاده مستقیم و بدون واسطه  از آثار ابن سرابیون اشاره کرده است (نک: اخوینی،447؛قس: همو،355). گذشته از شیوه اخوینی در حذف نام ماخذ، با توجه به مقایسات انجام شده به نظر می‌رسد وی در نقل سخنان ابن سرابیون با به رغم ترجمه آنها به فارسی، بیش از رازی به حفظ ساختار متن  اصلی پای‌بند بوده است. اخوینی نیز به احتمال قوی از الکناش الکبیر  بهره گرفته است زیرا برخی از داروهایی را که وی به کراباذین پسر سرابیون ارجاع داده نمی‌توان در الکناش الصغیر یافت(نک: اخوینی، 286،364). اخوینی خود در یک مورد به نیافتن یکی از این داروها در قراباذین ابن سرابیون( که احتمالاً در این مورد الکناش الصغیر بوده) اشاره کرده (نک: اخوینی،447؛ قس:355) و شاید پیش از آن این داروها را در الکناش الکبیر دیده بوده است.
پ) ابن سینا و سید اسماعیل جرجانی:مقالات قراباذین دو کناش ابن سرابیون مهمترین مآخذ کتاب پنجم ابن سینا بوده اند. ابن سینا بخش بزرگی از مقاله هفتم الکناش الصغیر را با استفاده از روایت عربی حسن بن بهلول، واژه به واژه نقل کرده است.  با توجه به این که نسخه خطی دانشگاه تهران تا آنجا که می‌دانیم تنها نسخه موجود از ترجمه حسن بن بهلول است؛ این نقل قولها در تصحیح جزئیات متن این ترجمه، اهمیت بسیار دارند. جرجانی نیز بسیاری از سخنان ابن سرابیون را در کتاب هشتم ذخیره خوارزمشاهی آورده است. در اینجا تنها به شمار اندکی  از نقل قولهای پرشمار این دو ( به ترتیب ذکر آنها در الکناش الصغیر) اشاره می‌شود.

ابن سینا در این نقل قولهای پرشمار معمولاً منافع و ترکیبات هر داروی مرکب را کلمه به کلمه از ابن سرابیون نقل کرده و تنها در مواردی انگشت شمار منافع برخی از داروها را خود( یا با استفاده از ماخذی دیگر) نوشته است. در موارد اندکی نیز ابن سینا به جای نقل نسخه ابن سرابیون از کس دیگری نقل کرده است(موارد 2و 3 و7). جرجانی در این موارد، نسخه های  ابن سینا را نقل کرده است اما در مورد دوم اختلاف میان سخن ابن سرابیون و ابن سینا را یاد آور شده است. البته در این جا نام وی را سرابیون آورده است. در این نقل قولها ابن سینا و جرجانی تنها چند بار از ابن سرابیون نام برده اند. در یکی از این موارد ابن سینا ضمن نقل 3 نسخه ایارج جالینوس یکی از  نسخه ها را به خود ابن سرابیون نسبت داده است اما خود یوحنا آن را از آن اهرن دانسته است(مورد 6). در همین مورد جرجانی در باره دومین نسخه ایارج جالینوس گفته است: " نسخه فولس از [ روی ] نسخه ابن سرابیون"، و سومین نسخه آن را نیاورده است. در مورد 12 ابن سینا به جای لفظ یونانی دیافودا، شراب خشخاش آورده است. اما جرجانی درمورد 13 به لفظ یونانی نیز  اشاره کرده است. با توجه به مقایسات فوق روشن است که جرجانی  مستقیما از کناش( یا کناشهای) ابن سرابیون  استفاده کرده و از نقل قولهای مکرر ابن سینا از ابن سرابیون آگاهی داشته است. جرجانی درکتاب الاغراض الطبیه نیز برخی از این نسخه ها را یاد کرده است(مثلاً برای موارد 5 و 6 نک: الاغراض، 675 ).
چنانکه گفته شد ابن سینا در پایان کتاب پنجم القانون بابی درباره پیمانه ها از ابن سرابیون نقل کرده است. اما  حسن بن بهلول با آنکه در آغاز مقاله هفتم، باب اوزان و مکاییل (باب سی و هفتم) را در فهرست بابهای آن مقاله یاد کرده (نک: ابن سرابیون،گ 15آ)، در پایان (گ آخر) با اشاره به این نکته که معادل عربی اصطلاحات (یونانی) را قبلاً در متن کتاب آورده(شرح مفصل برخی از این اصطلاحات در گ 162آ-164ب) انصراف خویش از ترجمه آن باب را توجیه کرده است. گذشته از این با مقایسه این باب با ترجمه عربی باب آخر دیگر روایت عربی  الکناش الصغیر، نیز می‌توان از درستی این مدعی اطمینان یافت. همچنین آنچه که اولمان ("یوحنا"، 284) به عنوان انجام نسخه بروکسل  آورده هم با  متن نقل شده در القانون و هم با  انجام نسخه خطی دانشگاه تهران (ترجمه ابن بهلول) تفاوت دارد، زیرا  نسخه بروکسل با عبارت "و القواثوس اوقیه و النصف" و در پی آن عبارتی از ناسخ به پایان می‌رسد، در حالیکه متن عربی نقل شده در القانون با شرح برخی اصطلاحات داروسازی (که البته ربطی به واحدهای جرم ندارد) ادامه می‌یابد.
ت) ابومنصور موفق هروی: وی در کتاب الابینه عن حقایق الادویه که یکی از نوشته های کهن فارسی در زمینه داروشناسی است، بارها از پزشکی یه نام یوحنا یاد کرده است.گرچه ذکر مطلق نام یوحنا ازسوی پزشکان معمولاً بر یوحنا بن ماسویه دلالت می‌کرده است؛ ابومنصور این عنوان را هم برای ابن سرابیون و هم برای ابن ماسویه به کار برده است. افزون بر این وی  چند بار دیگر بی آنکه از ابن سرابیون یاد کند از وی نقل قول کرده است. در اینجا برخی از مواضع الابینه، الکناش الصغیر و الجامع لمفردات ابن  بیطار مقایسه شده است.
موضوع    الابنیه    الجامع لمفردات    الکناش الصغیر
1-خربق سیاه    134-135    3/ 44-56    72آ-73ب
2-بسفایج    324-325    2/ 92    74آ
3-خروع    130    2/ 53    76آ
4-دهن الحسک    148    2/ 108    167ب
جدول 7            
 در مورد نخست منظور ابومنصور از "یوحنا"، ابن سرابیون بوده است اما چون در مورد دوم میان مطلب نقل شده از یوحنا و سخن ابن سرابیون هیچ شبا هتی وجود ندارد، بی‌تردید منظور ابومنصور در این موضع، یوحنا ابن ماسویه  بوده است. در دیگر موارد گرچه ابو منصور از کسی نام نبرده است، روشن است که سخن ابن سرابیون را نقل کرده است. با توجه به تفصیل بیشتر متن نقل شده توسط ابن بیطار(نک دنباله مقاله) و شباهت کامل میان متن الابنیه و الکناش الصغیر  تردیدی نیست که ابومنصور این مطالب را از بابهای 12 تا 15(مفردات)،23(اشربه) و 25(ادهان) الکناش الصغیر یوحنّا ابن سرابیون نقل کرده است. ابومنصور به ویژه در باب ادهان (138-153) از باب  فی صنعه ادهان  الکناش الصغیر به بی آنکه از ابن سرابیون یاد کند؛ نقل کرده است(به ویژه در مورد 4). این در حالی است که در همین باب 5 بار از یوحنا نقل قول کرده است که قطعاً منظور وی  ابن سرابیون نیست. به همین سبب دو حالت را می‌توان در نظر گرفت: نخست آنکه ابومنصور این بخش از کتاب سرابیون را با واسطه اثر دیگری که سخنان ابن سرابیون را بدون ارجاع به نام وی نقل می‌کرده آورده باشد و شاید این واسطه القانون بوده است. زیرا وی ابن سینا نیز بیشتر باب ادهان  ابن سرابیون را نقل  کرده است. دیگر آنکه ابومنصور خود از ذکر نام ابن سرابیون خودداری کرده باشد که با توجه به سایر ارجاعات وی در این بخش بسیار بعید می‌نماید.
ث) غافقی و ابن بیطار: غافقی(د560 ق) و به پیروی از او ابن بیطار، در موارد متعددی از ابن سرابیون نقل قول کرده اند. پیرگیگه (ص475-476 ) بر آن است که نقل قولهای ابن بیطار(د 646ق/ 1248م ) از ابن سرابیون به ابن سرابی(ابن سرابیون جوان) مربوط می‌شود واز این رو دوره فعالیت ابن سرابی را نیمه دوم سده 12م دانسته است. سارتن (II/ 229) نیز ضمن تکرار این سخن، وی را در نیمه نخست سده 12م قرار داده است. گذشته از  این که این دو به ارجاعات غافقی به ابن سرابیون بی توجه بوده اند؛ بیشتر این عبارات با اندک تفاوتی در بابهای 12 تا 15،23 و 25  الکناش الصغیر دیده می‌شود. از آنجا که در این بررسی تنها بخشهایی از تلخیص ابن عبری از اثر غافقی در دست بوده، مقایسه تنها برای نوشته ابن بیطار صورت گرفته است.
موضوع    الجامع لمفردات    الکناش الصغیر
1-زراوند طویل    2/ 160    74آ
2-هلیلج کابلی    4/ 197-198    74ب
3-خیارشنبر    2/ 81    74ب
4-فقاح حاشا و سعتر (صعتر)    2/ 32( ذیل حاشا)3/ 84(ذیل صعتر)    75ب
5-قشور النحاس القبرسی    1/ 146    76آ
6-توبال النحاس القبرسی    1/ 146    76ب
7-لباب القرطم    4/ 16    77ب
8-شراب کمثری    4/ 78    159ب
9-بدسکان    1/ 85    ندارد
جدول 8        
در مورد اول ابن بیطار مطابق یکی از شیوه های معمول خود، تنها یک جمله از سخن ابن سرابیون را آورده است. در مورد اول جدول 7 و موارد2 ، 3 و 8 جدول 8 شرح ابن بیطار از شرح مندرج در الکناش الصغیر مفصل تر است گرچه بی‌تردید هردو متن از آن یوحنا ابن سرابیون است.به ویژه در مورد دوم ابن بیطار پس از ذکر آنچه که در الکناش الصغیر آمده است از قول ابن سرابیون گفته است که خیارشنبر برای اعصاب مضر است. رازی همین مطلب را 3 با ر در باره جاوشیر( رازی، 1/ 45، 2باربه صورت جوشیر 4/ 13،34) و تنها یک بار درباره خیارشنبر( 1/ 50) و در هر 4 بار به نقل از "باب ربو کناش ابن سرابیون"، آورده است. البته تردیدی نیست که یکی از این دو کلمه تصحیف دیگری است. اما بعید به نظر می‌رسد که ابن بیطار (در واقع غافقی) برای تکمیل خواص این دارو به باب ربو رجوع کرده باشد. ýابن بیطار مورد دوم را یک بار ذیل حاشا (ا تفصیل بیشتر) و یک بار هم ذیل صعتر آورده است.  به عکس موارد 4و 5 را با هم  و ذیل توبال النحاس آورده است. این تفاوتها بیش از آن است که بتوان پذیرفت تغییرات به دست غافقی و ابن بیطار صورت گرفته است.گذشته از این مورد آخر اصلا در الکناش الصغیر دیده نمی‌شود. موارد دوم ونهم در تلخیص ابن عبری از مفردات غافقی نیز دیده می‌شود(ابن عبری، شمـ 142،264).در نتیجه ماخذ این دو بدون تردید الکناش الکبیر یا هردو کناش بوده است.
ج) ابوریحان بیرونی:وی در کتاب الصیدنه فی‌الطب درباره پرسیاوشان یا شعرالجبار،عنب الثعلب،منّ  و احتمالاً  راتینج از ابن سرابیون نقل کرده است(103،288،371،439،590). وی درباره عنب الثعلب  سخن ابن سرابیون را از قول شخصی به نام ابومعاذ جوازکانی( یا جوامکانی؟) آورده است. اما در دیگر موارد یا نام ماخذ واسطه را یاد نکرده، یا آنکه مستقیما از اثر ابن سرابیون استفاده کرده است. در هر حال  با توجه به این که هیچ یک از سخنانی که بیرونی به ابن سرابیون نسبت داده در الکناش الصغیر دیده نمی‌شود و هیچ کتابی در ادویه مفرده از ابن سرابیون نمی‌شناسیم، می‌توان گفت که ماخذ بیرونی نیز الکناش الکبیر بوده است.
چ) بدرالدین قلانسی: وی در قراباذین خود داروهای مرکب را یک بار بر اساس زمان آغاز تاثیر و یک بار بر اساس مدت تاثیر به چهار دسته تقسیم کرده است. او در باره  برخی داروها ازابن سرابیون نقل کرده است (نک: قلانسی، 43، 44). ابن سرابیون باب سی وچهارم الکناش الصغیر را به ذکرهمین موضوع، بر اساس نظر پزشکان جندی شاپور اختصاص داده است. اما تقسیم بندی قلانسی در این باب دیده نمی‌شود و باید کار خود او باشد. قلانسی به هنگام شرح داروهای مرکب، هرگز از ابن سرابیون یاد نکرده است. گذشته از این توضیحات وی به طور معمول در جزئیات با توضیحات ابن سرابیون تفاوت دارد. گرچه بعید است که وی در این موارد از کناش ابن سرابیون استفاده نکرده باشد.
ح) دیگرپزشکان:گذشته از این برخی دیگر از پزشکان مشهور گهگاه از وی نقل کرده اند که به لحاظ کم بودن شمار ارجاعها نمی‌توان به بررسی آنها پرداخت (مثلا نک: الذخیره،62؛ زهراوی، 30،244؛ قس: الحاوی، 11/ 45-46).

مآخذ

ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، به کوشش آگوست مولر، قاهره، 1299ق؛ ابن البیطار، جامع لمفردات الادویه و الاغذیه، قاهره، 1291ق؛ ابن سینا، القانون، بولاق،1294ق؛ ابن عبری، غریغوریوس، منتخب کتاب جامع المفرداتِ غافقی،به کوشش ماکس مایرهوف و جورجی صبحی بک، بولاق،1937-1940م؛ ابن ندیم، الفهرست، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، 1871م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیه عن حقایق الادویه،به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346ش؛ اخوینی بخاری، ابوبکر ربیع بن احمد، هدایه المتعلمین فی الطب، مشهد،1371ش؛ اهوازی، علی بن عباس، کامل الصناعه الطبیه، بولاق، 1294ق؛ بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش عبدالعزیز الدوری، بیروت، 1978م، 1398ق/ 1978م؛ بیرونی، ابوریحان، "رساله فی فهرست کتب الرازی"، فهرست کتب رازی و نامهای کتب بیرونی،به کوشش مهدی محقق، تهران،1365ش؛ همو، ابوریحان، الصیدنه فی الطب،به کوشش عباس زریاب،تهران، 1370ش؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیه و المباحث العلاعیه،  چاپ تصویری نسخه خطی شماره 4856 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، 1345ش؛ همو، ذخیره خوازمشاهی (چاپ تصویری نسخه خطی)، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، 1355ش؛ دفتر کتبخانه ایاصوفیه، استانبول، 1304؛ الذخیره فی علم الطب، منسوب به ثابت بن قره، به کوشش جورجی صبحی، قاهره، 1928م؛ رازی، محمد، الحاوی فی الطب،حیدرآباد دکن، 1374-1390ق/ 1955-1970ش؛ رهاوی، اسحاق بن علی،ادب الطبیب، چاپ تصویری نسخه خطی شماره 1658کتابخانه سلیمیه، به کوشش فواد سزگین، فرانکفورت، 1985م؛ زهراوی، ابولقاسم، التصریف لمن عجز عن التالیف، چاپ تصویری نسخه خطی شماره 502(بشیر آغا)کتابخانه سلیمانیه، به کوشش فواد سزگین، فرانکفورت، 1986م؛ سزگین، مقدمه(نک:همـ کشکری)؛ سهراب، عجائب الاقالیم السبعه الی نهایه العماره، به کوشش هانس فون مژیک، وین، 1929؛ ششن، رمضان، فهرس مخطوطات الطب الاسلامی باللغات العربیه والترکیه والفارسیه فی مکتبات ترکیا، استانبول، 1984م؛ طبری، التاریخ؛ عبداللطیف بغدادی،"رساله فی المرض المسمی دیابیطس"، مقالتان فی الحواس...،به کوشش پل غلیونجی و سعید عبده، 1972م؛ علی بن عیسی الکحال، تذکره الکحالین، حیدرآباد دکن،1964م؛ غلیونجی، بول و سعید عبده، مقدمه بر مقالتان فی الحواس (نک همـ: عبداللطیف)؛ الفاخر فی الطب، منسوب به محمد بن زکریای رازی (نک ملـ:دُکونینگ)؛ قفطی،علی بن یوسف، تاریخ الحکما، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ،1903م؛ قلانسی،محمد، اقراباذین،به کوشش محمد زهیر البابا،حلب، 1983م؛ کشکری، یعقوب، کناش فی الطب، چاپ تصویری نسخه خطی شماره 3716 کتابخانه ایاصوفیه، به کوشش فواد سزگین، فرانکفورت، 1985م؛ مرکزی، خطی؛ نیز:ب ،

Bauwen, jan, Makt¾b bilyad, Bruxelles,1968; Campbell,Donald,Arabian Medicine and its influence on the middle ages,London,1926; De Goeje, M.J., Catalogus codicum  orientalium. bibliothecae academiae Lugduno-Batavae, Leiden,1873; De Koning, P., Trad. Trait™ sur le calcul dans les reins et dans la vessie par Ab¾ Bekr Muhammed Ibn Zakar¥y€ Al-R€z¥ ,Leiden,1896; De Slane; Dietrich, Albert, Medicinalia Arabica; Gottingen, 1966; Dulaurier , M. Ed., "Relation des voyages...", JA, 1896, Vol. VIII; Ellis,A.G.,Catalogue of Arabic Books in the Brithish Museum, London,1967;EI2; ESC2; Fellmann, Irene, Das Aqr€b€¥n Al-Qal€nis¥; Beirut,1986; Ferrand, Gabriel, Relations de voyages et textes g™ographiques..., Paris, 1913; GAL,S; GAS; Guest, A. B.," The Delta in the middle ages ...", JRAS; 1913; Guigues, Pierre, "Les noms Arabes dans S™rapion,...", JA, 1905,Vol. V; Jacquart, Danielle et Fran‹oise Micheau, La m™decine Arabe et l'occident m™di™val, Paris, 1990; Leclerc,Lucien, Histoire de la medicine arabe, Paris, 1876; Lehmann, H.,"½€bit b. qurra: Kit€b  a-عa£¥ra f¥ ´Ilm a¹-»ibb", Orientalistische literaturzeitung, 1929, Vol.  XXXII; Meyerhof, Max, "Esquisse d'histoire de la pharmacologie et botanique chez les musulmans d'Espagne",Al-Andalus, Madrid, 1935,Vol. III; Mieli,Aldo, La science arabe et son role dans l'™volution scientifique mondiale, Leiden, 1966; Morata, Nemesio, "Un catalogo los fondos arabes primitivos de el Escorial", Al-Andalus, Madrid, 1934,Vol. II; Peters,Curt,"Johannan B. Serapion", Le Mus™on, Louvain,1942, Vol. LV; Ritter,H. and R.Walzer,"Arabishe هbersetzungen Griechischer Artze in Stambuler Bibliotheken",Sitzungsberichte der Preussischen Akademmie der Wissenschaften (phile.-hist. Klasse Nr. 26), Berlin, 1934, Sarton, George, Introduction to the history of science, Baltimore,Vol. I, 1928, Vol. II,1931;Schipperges,Heinrich, Die Assimilation der Arabischen medizin durch das Lateinische mittelalter, Wiesbaden, 1964; The Shorter Oxford English  Dictionary, Oxford,1976; Steinschneider, Moritz, Die Europ…ischen هbersetzungen aus Arabischen bis mitte des 17. jahrhunderts, Gratz, 1956 ;Ullmann, Manfred, Die Medizin im Islam, Leiden,1970; id.,"Y¾Ÿann€ ibn Sar€biy¾n, Untersuchungen Zur هberlieferungsgeschichte seiner Werke", Medizinhistorisches Journal, 1971,Vol VI; Voorhoeve; Wوstenfeld, Ferdinand, Geschichte der arabischen Aertzte und Naturforscher, Gottingen,1840.
 

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: