فندق چین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 6 مرداد 1400
https://cgie.org.ir/Fa/article/258581/فندقچین
شنبه 1 اردیبهشت 1403
چاپ شده
6
فَنْدُقْ چین، یا فندقچینْ مبارک، مراسم برداشت فندق در منطقۀ الموت. دربارۀ این مراسم و اجزاء آن تاکنون مقاله یا کتابی منتشر نشده، و آنچـه در پـی میآیـد، حـاصل پـژوهش میـدانی نویسنده است. منطقۀ الموت در میان کوههای البرز، در شمال شهر قزوین قرار گرفته است. فندق محصول رایج بیشتر روستاهای این منطقه، و فصل برداشت آن، بهطور معمول، اول تا دهم شهریور است. به گفتۀ اهالی، فندق دشمنان فراوان دارد؛ ازجمله خوک، خرس، موش، جوجهتیغی و نیز کودکان محل. ازاینرو، در گذشته، فردی یا افرادی با عنوان دشتبان یا خوکپا (کسی که خوک را میپاید) از طرف کدخدای روستا مأمور مراقبت از این محصول میشدند. برای برداشت محصول، یکی از بزرگان محل با توجه به سعدونحس روزها، زمانی را تعیین میکرد. سپس، به دستور کدخدا، دشتبان بر بام مسجد یا بلندترین خانۀ روستا میرفت و با صدای بلند شروع برداشت محصول را جار میزد. به گفتۀ اهالی، هیچکس جرئت نمیکرد پیش از اعلام کدخدا، محصول فندق خود را بچیند. حتى پس از اصلاحات ارضی، همه منتظر میماندند تا ریشسفید محل اقدام کند و به اصطلاح اهالی، «دست ببرد توی فندق» و بعد محصول را بچینند. در روستای میلَک، برخی از افراد بهعمد عقب میماندند و محصولشان را آخر از همه جمعآوری میکردند؛ زیرا اعتقاد داشتند این کار سبب افزایش محصول و ازدیاد گاو و گوسفند میشود و دراصطلاح میگفتند: به فلانی لو افتاده و برایش میسازد. با شروع فصل برداشت، ادب حکم میکرد که هنگام عبور از باغستان، به صاحب باغ بگویند: فندقچین مبارک، باغتان آباد! هنگام فندقچین، سید (ه م)هایی از روستاهای الموت و اشکورات، و درویش (ه م)هایی از طالقان و خلخال روانۀ باغستانهای فندق الموت میشدند و هنگام ورود به باغها میگفتند: «باغت آباد! مبارک باشد فندقچینتان! انشاءاللٰه برای عروسی پسرتان خرج کنید! انشاءاللٰه برای زیارت خرج کنید! انشاءاللٰه برکت باغ و دامتان زیاد شود!». سپس، اشعاری در مدح حضرت علی، امام حسین و بیش از همه، امام هشتم (ع) میخواندند و آواز سر میدادند: شب شد و مشعلۀ شمع و چراغ روشن شد / هر کجایی زدم سیخ چراغی، تا ببینم پدر شاهچراغش را. به اعتقاد مردم، درویشها از فندقچین سهم داشتند و بنابراین صاحبان باغها در کیسۀ هریک از آنها 2-3 کیلو فندق میریختند. گاه برخی از درویشان معترض میشدند و فندق بیشتری مطالبه میکردند. هنگامی که کیسۀ درویش پر میشد، بار فندقش را نزد یکی از اهالی روستا که رفاقت بیشتری با او داشت و به گفتۀ روستاییان، خانهخدایش بود، امانت میگذاشت و به دیگر باغها سر میزد. اگر کسی در باغ نبود، غروب، جلو خانۀ صاحب باغ حاضر میشد و به اصطلاح الموتیها، «حق زبان یا حق پا یا حق قدم» خود را میگرفت و بهاینترتیب، هیچ باغداری را از قلم نمیانداخت. گاهی درویشان شب را نیز در روستا و نزد خانهخدایشان به صبح میرساندند. آنها فندق جمعآوریشده را در همان روستا به بارفروش میفروختند و راهی روستایی دیگر میشدند. اهالی به یاد داشتند که در یک روز، تا 10 تن درویش را روانه میکردند. در سالهای پیش از انقلاب، پرویز باقری که بهعنوان سپاه دانش به یکی از روستاها اعزام شده بود، برای تأمین میز و نیمکت و دیگر لوازم مدرسه، با اهالی مشورت کرده، و از آنها خواسته بود بهجای اینکه کیسۀ درویشها را پر کنند، هر خانوار 3 کیلو فندق برای مدرسه ببرد. او این درخواست را مکتوب، و به سردر امامزادۀ محل نصب کرده بود. این تصمیم اگرچه سبب اعتراض گروه وسیعی از درویشها شده بود، اما اجرای آن پیامدهای خوبی برای روستا داشت. گروه دیگر از سهمبران فندق، سیدها بودند. آنها خمس اموال روستاییان را بسته به مقدار محصول دریافت میکردند و ذکر خمس را با این مضمون میخواندند: «از جانب سید فلانی، خمس آلعبا میخوانم، قبول است با 3 صلوات محمدی». به مقدار فندقی که نصیب سید میشد، مال جد میگفتند. مادران از سیدها میخواستند با نوک عصایشان، آهسته ضربهای به فرزندانشان بزنند؛ آنها اعتقاد داشتند با این کار، تا فندقچین سال بعد، فرزندانشان از هرگونه گزندی به دور خواهند بود. یکی از رسمهای فصل فندقچین عروسبردن سر باغ بود، که هنوز هم با اندکی تفاوت در برخی از روستاها رایج است. در روستاهایی مانند ملیک، وَرگیل، و ویار رسم بر این بود که خانوادۀ داماد عروس را در دورۀ نامزدی، به همراه پدر و مادر و یا خواهرش به بهترین باغشان، که مرغوبترین محصول را داشت، دعوت میکردند. صبح آن روز، آنها از عروس و همراهانش با نانِ شیرمال (ه م) محلی (کُلاس) که از روز قبل میپختند، پذیرایی، سپس خون گوسفندی را بهعنوان نظرقربانی در باغ جاری، و با گوشتش ولیمۀ آن روز را تهیه میکردند. در الموت، برعکس اشکور، بوتۀ فندق را نمیتکانند، بلکه آنها را میچینند و در صورت لزوم از درخت بالا میروند. زنان فندقهای روی زمین را جمع میکنند و در کیسه میریزند. عروس همۀ فندقهای دوپوستی را که آن روز جمعآوری میکرد، به سفارش مادر یا خواهر(ان) داماد در کیسهای جداگانه میریخت و پیش از رفتن به خانه، همانجا در باغ پوست میگرفت و به اصطلاح محلیها، گیزگیری میکرد. افزونبراین، همۀ فندقهایی که آن روز تا غروب در باغ چیده، و جمعآوری میشد نیز سهم عروس بود. عروس مغز فندقهای پوستگرفته را، پیش از آنکه خشک شود، بهطور کامل و سالم بیرون میآورد و آنها را به نخ میکشید و گردنبندی درست میکرد که تا روی شکم یا زانو میرسید و به آن ریوه یا فندقریسه میگفتند. ریوهها را از میخ آویزان میکردند تا خشک شود یا آنها را در ماهیتابه روی آتش حرارت میدادند و شور میکردند تا در شبنشینیهای زمستانی، دور کرسی بهعنوان شبچره صرف کنند. رسم بر این بود که عروس دستکم تا پس از ازدواج، در جمع افراد بالغ خانوادۀ داماد حرف نزند و چیزی نخورد و منظورش را با زبان اشاره بیان کند. به این وضعیت، در گویش الموت «عروسشدن» میگفتند؛ بهاینترتیب، عروس در طول آن روز با کسی حرف نمیزد و هنگام ناهار، در گوشهای از باغ به دور از نگاهها و پشتبهجمعیت، کنار بوتهای فندق مینشست و آرام و بیصدا غذایش را میخورد. در برخی دیگر از روستاها، مثل روستاهای چهارناحیه (فِشک، رَشکین، پرچکوه، تَلاتر و جز آنها)، از گذشته تا کنون، رسم بر این بوده است که هنگام بردن عروس سر باغ، همۀ اهل روستا را به باغ دعوت، و یک یا دو رأس گوسفند قربانی کنند. پس از صرف ناهار و میوه و شیرینی، یک زن و یک مرد پیشدستیای برمیداشتند، نخست جلو خانوادۀ داماد، و بعد بسته به میزان نزدیکی و خویشاوندی، بهترتیب جلو بقیه میگرفتند و پول یا هدیه جمعآوری، و سپس هدایا را با صدای بلند در میان جمع اعلام میکردند. عرف بر این بود که بستگان داماد پول بیشتری بدهند. هدایای آن روز به عروس تعلق میگرفت. هنگام غروب، مهمانی تمام میشد و عروس با هدایا و لاقههای فندق به خانه برمیگشت. یاوردادن در فصل فندقچین از دیگر رسوم رایج در چهارناحیه است؛ بهاینترتیب که خانوادۀ داماد در یکی از روزهای اول فندقچین، پیش از مـراسم عـروسبردن سر بـاغ، چند نفر بستگان بانشاط و نیرومند خود را بهعنوان یاور و کارگر به باغ پدر عروس میفرستد که یک روز تا غروب، بدون مزد در چیدن فندق به خانوادۀ عروس کمک کنند. البته یاورها گاهی با ترفندهایی چند کیلوگرم بار با خود به خانه میبرند تا بهرایگان کاری نکرده باشند؛ مثلاً در آستر کتشان مقداری فندق جا میدهند یا سر درخت با دندان، یا روی زمین با سنگ فندق میشکنند تا بینصیب نمانند. چند سالی است که سازمان گردشگری استان قزوین به هنگام برداشت فندق، جشنوارهای برگزار میکند که در ضمن آن برنامههایی چون موسیقی محلی، ورزشهای بومی مثل لافندبازی و چوبجنگبازی، و بازدید از قلعۀ لمبسر در الموت اجرا میشود.
تحقیقات میدانی مؤلف.
فرشته بهرامی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید