صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / ختلانی /

فهرست مطالب

ختلانی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 18 دی 1398 تاریخچه مقاله

خُتَّلانی،  خواجه اسحاق، رکن‌الدین ابواسحاق (اسحاق) بن علیشاه (آرامشاه) (مق‍ 826 یا 827 ق / 1423 یا 1424 م)، از مشایخ طریقۀ کبرویه، خلیفه و جانشین میر سید علی همدانی. 
تاریخ ولادت و نخستین رویدادهای زندگی او دانسته نیست. از آنجا که ابن‌کربلایی وی را در هنگام مرگ 96 ساله می‌داند، زمان تولد او باید در حدود سال 731 ق / 1331 م بوده باشد (ابن‌کربلایی، 2 / 250). جز این، می‌دانیم که او فرزند امیرعلیشاه ختلانی، از خاندانهای حاکم ختلان بود که ظاهراً صاحب مال و جاه بسیار بودند و پیشینۀ مخالفت با تیمور را نیز در کارنامۀ خود داشتند، چنان‌که در 773 ق / 1371 م (نیم سده پیش از کشته شدن خواجه ابواسحاق) یکی از وابستگان همین خاندان به نام امیر کیخسرو ختلانی به جرم حمایت از امیرحسین صوفی، حاکم خوارزم، در مخالفت با تیمور کشته‌شد. این خاندانها در شمار امارتهای محلی بودند که تیمور نسبت به مخالفت و سرکشی آنان بیمناک بود و ظاهراً فعالیتهای آنان را به دقت زیر نظر داشت (همو، 2 / 243-244؛ بدخشی، جعفر، 291؛ شرف‌الدین، 1 / 181؛ فصیح، 105؛ دووسه، 57). 
خواجه اسحاق در زمانی نامعلوم، شاید در حدود 40سالگی بر اثر طلب درونی و نیاز معنوی به خانقاهِ میر سید علی همدانی (د 787 ق / 1385 م) روی آورد و به او دست ارادت داد. این نکته از آنجا مشخص می‌شود که خواجه اسحاق ظاهراً تقریباً هم‌زمان یا زودتر از نورالدین جعفر بدخشی، مرید دیگر میر سید علی و صاحب خلاصة المناقب، به شیخ پیوسته بود و تاریخ پیوستن نورالدین جعفر 773 ق / 1371 م بوده است (بدخشی، جعفر، 189 بب‍‌ ). به هر روی، خواجه اسحاق مدتی را به دستور پیر خویش به کار در خانقاه و خدمت به دیگر مریدان پرداخت و پس از چندی به خلوت نشست و سلوک خود را آغاز نمود. وی پس از مدتی کوتاه مراتب بلندی یافت و نزد میر سید علی از احترامی ویژه برخوردار گشت، تا آنجا که میر تربیت معنوی فرزند خود سید محمد را به او سپرد و دختر خود را به همسری او درآورد. میر سید علی آنگاه خواجه اسحاق را به خلافت و جانشینی خود برگزید و تربیت و ارشاد مریدان را پس از خود به وی سپرد (بدخشی، حیدر، 12، 15؛ استخری، 324-325؛ ریاض، 83-84؛ راز، 28). 
خواجه اسحاق در بسیاری از سفرهای میر سید علی وی را همراهی می‌کرد، از جمله آنکه در نوبت سومی که میر از ختلان به سوی مکه به راه افتاد، خواجه همراه با شمس‌الدین بدخشی، دیگر مرید محبوب همدانی، در خدمت او بود (ابن‌کربلایی، 2 / 245-246). همچنین بنا بر برخی روایتها، هنگامی که تیمور پس از استقرار میر سید علی همدانی در ختلان، از بیم گرد آمدن مردم به دور او و برپا شدن قیامی جدید، میر را به نزد خود خواند، خواجه اسحاق، شاید به منظور آنکه از خشم تیمور بکاهد و خود را سپر بلای سید سازد، پیش از میر سید علی خود را به اردوی تیمور رساند و با او در مجادله‌ای لفظی درگیر شد، که سرانجام، با پرداخت جریمه‌ای معادل 200‘1 اسب قبچاق توسط خواجه خاتمه یافت (همو، 2 / 244-245). این روایت به فرض درستی، از یک سو بیانگر تمکن و توانایی مالی خواجه اسحاق، و در نتیجه تأیید زمینۀ خانوادگی او ست و از سوی دیگر، با اشاره به حضور امیر آرامشاه، پدر خواجه در دستگاه تیمور، مؤید بدبینی تیمور نسبت به خاندان او، بیم وی از تهدیدهای احتمالی این خانواده و ناخشنودی‌اش از خواجه اسحاق و موضع‌گیری او است (نک‍ : دووسه، 57-59). 
خواجه اسحاق بنا بر یک روایت بیش از 50 سال، و بنا بر روایتی دیگر در حدود 40 سال به تربیت سالکان پرداخت و مریدان نامداری را پرورد که از جملۀ آنان می‌توان به اینها اشاره کرد: میر سید عبدالله بُرزِش‌آبادی، سید محمد نوربخش، زین‌الدین ابراهیم مبارک‌خوانی ختلانی، سلطان کشمیری، جمال‌الدین هبةالله مشهور به خواجه خورد، سید علی شبرغانی، شیخ محمود کامل شیرازی، حاجی حسین ختلانی، شیخ حبیب علیشاهی و پسر او محمد بن اسحاق علیشاهی و ... (ابن‌کربلایی، 2 / 247- 248؛ استخری، 323). 
با این‌همه، مهم‌ترین رویداد زندگی خواجه که توجه تذکره‌نویسان را بیش از همه به خود جلب کرده است، ارتباط وی با ماجرای سید محمد نوربخش و قیام نافرجام او ست. چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، دو تن از برجسته‌ترین مریدان خواجه، میر سید عبدالله برزش‌آبادی و سید محمد نوربخش بودند که دو شاخۀ بعدی سلسلۀ کبرویه، یعنی ذهبیه و نوربخشیه که پس از خواجه اسحاق ختلانی شکل گرفتند، به ترتیب منسوب به این دو نفرند. نکته اینجا ست که منابع ذهبی و نوربخشی بر سر روایت قیام نوربخش و میزان دخالت خواجه اسحاق در آن هم‌داستان نیستند. از روایت ابن‌کربلایی، که خود از وابستگان ذهبیه است، چنین به نظر می‌رسد که برزش‌آبادی پیش از نوربخش به خواجه پیوسته بود و پس از طی مراتب سلوک نزد وی، از جانب او به‌عنوان خلیفۀ وی انتخاب شد و در همان زمان حیات خواجه نیز، به سبب کهن‌سالی او، تربیت مریدان و رسیدگی به امور ایشان را برعهده گرفت (2 / 231-236). سید عبدالله همچنین دختر خواجه اسحاق را در همسری خود داشت (استخری، 325). بنابر این روایت، پس از آنکه سید محمد نوربخش بنا به سنت رایج مریدان، واقعۀ خود را که از آن اشارت به مهدی بودن خویش را درمی‌یافت، برای میر سید عبدالله نقل کرد، میر چنین برداشتی را نپذیرفت. اما نوربخش به همراه برخی از یاران خود نزد خواجه اسحاق رفت و مطلب را چنان عرضه کرد که خواجه به ناچار به مهدی بودن او اذعان نمود. پس از این، با آنکه میر سید عبدالله با گفت‌وگو با خواجه کوشید تا این داستان را به همین‌جا خاتمه دهد و از پیامدهای بعدی چنین ادعایی جلوگیری کند، اما پیری و ناتوانی خواجه، و عزم نوربخش در قیام، سرانجام رویدادها را به سمت و سوی دیگری برد و با گرد آمدن گروهی از مریدان خواجه به دور نوربخش، در ختلان، بدخشان و نواحی اطراف شورشی آغاز شد که با دخالت سپاهیان شاهرخ، شاهزادۀ تیموری، و کشته شدن دو پسر خواجه، 80 تن از صوفیان و دیگران سرکوب شد (ابن‌کربلایی، 2 / 248-250). 
در نتیجۀ این شورش، خواجه اسحاق به همراه برادرش و نوربخش دستگیر، و به بلخ آورده شدند و در آنجا خواجه و برادرش در 827 ق / 1424 م به فرمان شاهرخ به قتل رسیدند. اما نوربخش به هرات برده شد و پس از مدتی اسارت در آنجا، به حال تبعید به شیراز، بهبهان و شوشتر رفت و از آنجا به بصره و حله سفر کرد و پس از مدتها آوارگی در شهرهای مختلف، سرانجام، در روستای سولقان، در حوالی تهران ساکن شد و در آنجا به تربیت مریدانش پرداخت، تا در 869 ق / 1465 م در همان‌جا به مرگ طبیعی درگذشت (همو، 2 / 250؛ شوشتری، 2 / 145؛ زرین‌کوب، 184-185). 
قاضی نورالله شوشتری که خود از وابستگان به شاخۀ نوربخشیه است، از این ماجرا روایت دیگری دارد. بنا به قول شوشتری، خواجه پس از تشخیص استعداد ذاتی نوربخش، خرقۀ میر سید علی همدانی را به او پوشاند و وی را خلیفه و جانشین خود ساخت و ادارۀ امور خانقاه و مریدان را به او سپرد. آنگاه با تحریک نوربخش به قیام بر ضد تیمور، خود دست بیعت به او داد و مریدانش را نیز به بیعت با او تشویق نمود. در این میان، تنها میر سید عبدالله برزش‌آبادی و چند تن دیگر از مریدان که در آن هنگام در آنجا نبودند، از بیعت با نوربخش سر باز زدند. شوشتری در ادامۀ این روایت بیان می‌دارد که خواجه اسحاق سید محمد نوربخش را به‌رغم میل باطنی‌اش وادار به قیامی نمود که سرانجام به کشته شدن خواجه و برادرش در 826 ق / 1423 م و تبعید نوربخش انجامید (2 / 144-145). 
سبب ادعا، و محرک قیام نوربخش هرچه باشد، پرسش از چرایی کشته شدن خواجه و برادرش، و زنده ماندن نوربخش پاسخ چندان روشنی نداشته است. ابن‌کربلایی این موضوع را به بدگویی دشمنانی نسبت می‌دهد که با خواجه به سبب حسادت به پدرانش که از امیران منطقه بوده‌اند، کینۀ دیرینه داشتند و نزد شاهرخ به سعایت از او پرداختند. وی بر این باور است که سخن‌چینی آنان موجب آن شد که شاهرخ خواجه اسحاق را محرک اصلی شورش بداند و سید محمد نوربخش را تنها بازیچه‌ای در دستان او بشمارد. استدلال ابن‌کربلایی با این واقعیت تأیید می‌شود که برادر خواجه نیز در کنار او به دستور شاهرخ به قتل رسید (ابن‌کربلایی، همانجا). 
برخی از محققان معاصر نیز بر این باورند که برای دشمنان خواجه اسحاق در دربار تیمور، حمایت او از ادعای مهدویت سید نوربخش تنها بهانه‌ای بود تا به وسیلۀ آن بتوانند موجبات نابودی او را فراهم آورند. به عبارت دیگر، کشته شدن خواجه اسحاق بیش از هر چیز به سبب آن بود که وی در اردوی مخالفان تیمور قرار داشت (دووسه، 59, 60). 
به هر روی، چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، خواجه اسحاق در بلخ کشته شد و شاید در همان‌جا مدفون گشت، اما در منابع به محل دفن او اشاره‌ای نشده است. با این همه، امروزه در کولاب تاجیکستان (که نام جدید ختلان است)، علاوه بر مزار میر سید علی همدانی، مزار دیگری وجود دارد که منسوب به خواجه اسحاق ختلانی است (یاحقی، 252-253؛ افشار، 105). 
خواجه اسحاق ختلانی در مدت نسبتاً درازی که پس از میر سید علی همدانی ادارۀ امور طریقه را بر عهده داشت، تنها به تربیت مریدان پرداخت و برخلاف پیرش که صاحب آثار متعدد است، کتابی ننوشت و از خود تألیفی برجای نگذاشت. 

مآخذ

ابن‌کربلایی، حافظ حسین، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطان القرایی، تهران، 1349 ش؛ استخری، احسان‌الله علی، اصول تصوف، تهران، 1338 ش؛ افشار، ایرج، جغرافیای تاریخی تاجیکستان، تهران، 1383 ش؛ بدخشی، جعفر، خلاصة المناقب، به کوشش اشرف ظفر، اسلام‌آباد، 1374 ش؛ بدخشی، حیدر، منقبة الجواهر، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شم‍ 901‘1؛ راز شیرازی، «مرصاد العباد»، تاریخ حیات و کرامات سید قطب‌الدین محمد شیرازی از شمس‌الدین پرویزی، تبریز، 1309 ق؛ ریاض، محمد، احوال و آثار و اشعار میر سید علی همدانی، اسلام‌آباد، 1370 ق؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، دنبالۀ جست‌وجو در تصوف ایران، تهران، 1362 ش؛ شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1338 ش؛ شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، 1365 ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339 ش؛ یاحقی، محمدجعفر و مهدی سیدی، از جیحون تا وخش، مشهد، 1378 ش؛ نیز: 

DeWeese, D., «The Eclipse of Kubravīyah in Central Asia», Iranian Studies, ed. R. McChesney, 1988, vol. XXI, no. 1-2. 
فاطمه لاجوردی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: