صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / جانورشناسی / خر، /

فهرست مطالب

خر،


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 9 مرداد 1400 تاریخچه مقاله

خَر، چهارپای فردسُم اهلی و باربر که در باورهای مردم کارکردی دوگانه (مثبت و منفی) دارد.
واژۀ خر در عربی، حمار و طین (تونجی، 260)، در پهلوی، «خر» (xar)، و در اوستایی، خرا (xara-) (مکنزی، 163؛ نیبرگ، II / 218) است. در اوستا کتَوْ (ktaw)، خر در معنای عام است (پورداود، 133، حاشیۀ 1).
سابقۀ اطلاق لفظ ترکی اولاق، الاق، اولاغ یا الاغ بر خر، که در اصل به معنای پیک، چاپار، حقوق و عوارض گمرکی ویژه، و سوار بیگار است (نک‍ : کاشغری، 133؛ جوینی، 132؛ برهان ... ، ذیل الاغ؛ غیاث ... ، ذیل الاق)، به زمانی برمی‌گردد که این ستور در تشکیلات اداری و دیوان برید، پیش از استیلای مغول به کار گرفته شد. این واژه در دورۀ تسلط قراختاییان بر فرارود به زبان فارسی وارد شد (نک‍ : اقبال، 411-413، 454-455؛ دورفر، II / 102-107). همچنین در برخی متون، از واژۀ اَسکْ به معنای نامه‌بر، قاصد و جز آنها مفهوم الاغ مستفاد شده است (نک‍ : خوارزمی، 65؛ برهان، ذیل اسگدار؛ انوری، اصطلاحات ... ، 188-190؛ فرهنگ ... ، 120؛ نیز قس: کاشغری، 130: اشیک ترکی). واژۀ ترکی الاغ از ریشۀ اولا (ula-) به معنای محکم بستن حیوان است (دورفر، همانجا).
در اوستا و متون پهلوی، دربارۀ چگونگی آفرینش جانداران، خر در کنار سایر ستوران در 7 شبانه‌روز آفریده شده است (نک‍ : بندهش، 84؛ قس: بندهش هندی، 91-92) و در گونۀ اسبان جای دارد (بندهش، 79)؛ در رستۀ خرپایان، خر سپیدِ گر‌به‌پای سرور آنان، و خر گرگانی (گورخر کویر) فروترین آنان است (همان، 78، 89)، و خر بز سفید در برابر زردشت سر فرود می‌آورد (همانجا)؛ همچنین در اوستا، از خری موسوم به «خر سه‌پای» ساکن دریای فراخ‌کرت یاد شده که با وجود هیبت غریب و ترسناکش، موجودی «مینوخورش و پرهیزکار» است و با شاخ زرین خود جانوران اهریمنی را نابود می‌کند (پورداود، همانجا؛ بندهش، 151؛ عفیفی، اساطیر ... ، 499). برخی اسطوره‌شناسان معتقدند حوادث طبیعی نظیر سیل، طوفان و جز اینها در هیبت این جانور عجیب‌الخلقه تصویر شده است (پورداود، همانجا). همۀ آبها به‌واسطۀ بول او مطهر، و پلیدی اهریمن برای مرگِ آفریدگانِ هرمزی در آبها، با بول مطهر او زدوده می‌شود؛ خر سه‌پای یاری‌رسان تیشتر در آبسالی است و سرشت مینوی‌اش موجب پیدایش عنبر از سرگین او ست (بندهش، 152). خر سه‌پا حیوانی قَمَری، نماد پاکی، قدرت در برابر شر، و مظهری از 3 هالۀ ماه دانسته شده است (کوپر، 125).
در برخی دوره‌ها چون عصر آل‌بویه، خر در لشکرکشیها به کار گرفته می‌شد (نک‍ : ابن‌اثیر، الکامل، 8 / 488). مارکوپولو بهترین خرهای دنیا را در ایران مشاهده کرده (نک‍ : ستوده، 2 / 239)، و شاردن از تمهیدات ویژه برای راهواری این چهارپا در ایران عصر صفوی خبر داده است (4 / 106-107). 
در دورۀ پهلوی اول (1304-1320 ش / 1925-1941 م)، در کردستان، خرهای روستانشینان را به اجبار برای اموری نظیر حمل‌و‌نقل آذوقه و ادوات جنگی لشکریان به کار می‌گرفتند که به «خر بیگاری» موسوم بود (نک‍ : ایازی، 612-613)؛ همچنین بلدیۀ سنندج در امر نفت‌کشی از این حیوان بهره می‌برد (همو، 618). در تهران قدیم، در محله‌هایی نظیر عین‌الدوله و امیریه، هرساله در فصل پاییز، برای گونه‌های مختلف خر با جهازات کامل و تزییناتی مانند سرگوشها و مگس‌پرانهای مزین به طلا، نقره و برنج، مسابقات «خردوانی» ترتیب می‌دادند (نک‍ : شهری، طهران ... ، 1 / 373-374، 378) و برای این ستوران نگهبانانی موسوم به خرپا می‌گذاشتند (همانجا).
تا دهه‌های اخیر، خر نه‌تنها به‌واسطۀ سهمش در معیشت عشایری، در اموراتی نظیر کوچ، خرمن‌کوبی (نک‍ : ه‍ د، خرمن و خرمن‌کوبی)، آب‌کشی از گاوچاهها، سنگ‌کشی و جز اینها مورد استفاده بود (کیانی، 35، 37، 134، 142؛ مقدم، 1 / 508؛ مختارپور، 159، 161، 163-164؛ ایازی، 480-481، 648)، بلکه در سفر حج (همو، 176) نیز یکی از مرکوبها به شمار می‌آمد. در برخی مناطق، مثل تویسرکان و کردستان، خر به‌سبب پایین بودن هزینۀ نگهداری‌اش نسبت به ستورانی چون اسب، معمولی‌ترین وسیلۀ حمل‌و‌نقل درون‌شهری بود و کار سوخت‌رسانی به «تون‌تاب» (= گلخن) گرمابه‌های عمومی را انجام می‌داد (مقدم، 1 / 510؛ ایازی، 402)؛ همچنین پِهِن تابستانی خران منبع اصلی سوخت گرمابه‌ها بود (همو، 403). 
در همدان، افرادی که ستورانی ازجمله خر را به منظور حمل بار و کرایه در اختیار مشتریان قرار می‌دادند، به مکاری، الاغ‌دار، خرکچی، خربنده، خرکدار (گروسین، 46)؛ در سیستان، آخرکار (محمدی خمک، 170)؛ در آمره و تویسرکان، آچاروادار (نک‍ : عادلخانی، 1 / 41؛ مقدم، 1 / 508)؛ و در جزیرۀ کیش، به حمال (مختارپور، 63) موسوم بودند (نک‍ : لغت‌نامه ... ، ذیل الاغ‌دار). در تویسرکان، مکاری برای آگاه‌کردن عابران از عبور قطاری از خرهای زنگوله‌دار، همیشه لفظ «خبر» را فریاد می‌زد (مقدم، 1 / 510). در سنندج، محله‌ای به نام قطارچیان (مراد قطاری از ستوران) وجود داشت (ایازی، 649). ساحل‌نشینان خلیج فارس، مثل اهالی بوشهر و جزیرۀ کیش، خر سیاه‌رنگ را دیزه می‌نامند و آن را بیشتر برای حمالی به کار می‌گیرند؛ اما خر سفید را سبز می‌خوانند و آن را نشانه‌‌ای بر تشخص می‌دانند، چنانچه شیوخ و بزرگان قوم بر خر سفید سوار می‌شوند (مختارپور، همانجا).

بیطاری و پرورش سنتی

در گزارشهای بازمانده از متون وابسته به دانش بیطاری مردمی، خر را جانوری سردمزاج دانسته‌اند که سربه‌راه بودن و فرمان‌بری‌اش ناشی از این سرشت او ست (قزوینی، 379؛ طوسی، 562؛ مراغی، 90)، همچنین بانگ خر برای سگ ناخوشایند است و به هنگام شنیدن آن، از شدت درد کمر پارس می‌کند و چنانچه سگی را به دنبال خری ببندند، بانگ نکند (نک‍ : قزوینی، مراغی، همانجاها؛ طوسی، 563).
در کرمان، برای پیشگیری از مسمومیت حیوان با خر‌زهره، شیرۀ این درخت را به دماغ و دهان خر می‌مالند و در یکی از گوشهای او، جملۀ «پدرت خورد و مرد» و در گوش دیگر، «مادرت خورد و مرد» را نجوا می‌کنند و خطاب به خر می‌گویند: «اگر تو هم بخوری، می‌میری» (لاریمر، 65؛ مرادی، 261). به باور مردم لرستان، مالاندن خمیر یا توف (= نوعی پنیر پوست) بر پیشانی ستوران در جلوگیری از اثر سوء تابش سهیل بر چشم آنان، نافع است (نک‍ : اسدیان، 133). 
در مناطق کویری، مردم عارضۀ کوم‌کردن (پیدایش نوعی غده در گلوی ستوران) و روش درمان آن را به خوبی می‌شناسند (نک‍ : باستانی، حماسه ... ، 2 / 183). اهالی آمره با دیدن نیش پنج و نیش هفت که در پنج و هفت سالگی نمایان می‌شود، سن حیوان را تشخیص می‌دهند (نک‍ : عادلخانی، 1 / 91، 104). دامداران بیشتر مناطق ازجمله ایلام، بوشهر و کرمان، برای خارانیدن پوست (و یا دفع انگلهای پوستی) خر و دیگر ستوران، ابزار دندانه‌داری به نام قشو به کار می‌بردند که این عمل به قشو‌کردن موسوم است (جمال‌زاده، 302؛ ایزدپناه، 106؛ حمیدی، 479؛ پورحسینی، 334).
بنا به نقل شاردن، در دورۀ صفوی، گونه‌ای خرِ موسوم به عربی در ایران پرورش داده می‌شد که برای آموزش یورغه، ساقهای پیشین مرکوب را با دو رشته طناب به اندازۀ یک قدم خر یورغه‌رو، به ساقهای پسین بند می‌کردند و آن را از طناب دیگری که از تنگ زین در محل رکاب می‌گذشت، می‌آویختند و به همراه میرآخور و گاه چند رأس از ستوران تربیت‌شده، راهی صحرا می‌کردند تا طرز حرکت مطلوب را بیاموزد (4 / 106-107). بهترین گونۀ خر برای سواری که کوچک‌اندام و چابک به رنگ فلفلی نمکی است، در بوشهر و بنادر خلیج فارس پرورش می‌یابد و به خر بندری موسوم است ( لغت‌نامه، ذیل ‌واژه). مرغوبیت خر بندری نسبت به سایر گونه‌های آن، موجب راهیابی این گونه در زبانزد فارسی شده است: «خر بندری را از دمش شناسند» (ذوالفقاری، 1 / 883).
بر پایۀ گزارشهای تاریخی، مرکب پیامبر اسلام (ص) در شب معراج، ستوری بین خر و استر بوده است (نک‍ : بیهقی، 2 / 364، 374، 378؛ ابن‌اثیر، اسد ... ، 1 / 27، 4 / 252؛ ابن‌سید، 1 / 167- 168؛ ابن‌حجر، 2 / 278)؛ دربارۀ دو خر پیامبر (ص)، به نامهای غفیر و یعفور (نک‍ : طبری، 4 / 1304)، و سخن‌گفتن پیامبر (ص) با یعفور (نک‍ : ابشیهی، 2 / 195) مطالبی نیز آمده است. برخی ساحران صدر اسلام، از دهن خر وارد و از دم حیوان خارج می‌شدند (ابن‌عبد‌البر، 2 / 259).
بنابه باورهای برخی از فرقه‌ها و نحله‌های فکری، خدای تعالى هرشب از آسمان فرود می‌آید و مرکوبش در این نزول جسمانی خر است؛ بنابراین برخی مردم شب آدینه برای این مرکوب بر بام منزلشان، کاه و جو می‌نهند. برخی پژوهشگران خاستگاه لفظ مردمی خرِ خدا را به این اعتقادات منتسب می‌دانند (شریفی، 575).
خوردن گوشت و شیر خر در مذاهب اسلامی حرام است (دمیری، 1 / 358) و در فقه شیعه، بر کراهت آن تصریح شده است (نک‍ : حر عاملی، 25 / 50-52)؛ همچنین به خر خارج از امر تجارت، زکات تعلق نمی‌گیرد (زحیلی، 3 / 1914-1915) و نمی‌تواند مهریه و کابین زنان و بهای خون‌بها باشد (ابشیهی، همانجا).
هریک از خرده‌فرهنگهایی که از خر برای انجام امور گوناگون بهره می‌گیرند، به نحوی بر قدرت او می‌افزایند؛ به طور مثال بختیاریها سوراخهای بینی خر را گشادتر می‌کنند تا هنگام کار به راحتی نفس بکشد (دیگار، 173)، و بومیان جزیرۀ کیش باور دارند که خوراندن 3 بچه موش کباب‌شده به خر، موجب سرمستی و قوت همیشگی آن می‌شود (نک‍ : مختارپور، 303).
در زیدشت طالقان، مزد و اجرت خرگِل‌وان (چرانندۀ گلۀ خران) بیشتر از دستمزد چوپانِ سایر احشام بوده، و به صورت سهمی از گندم و جو پرداخت می‌‌شده است (حداد، 43-44). اهالی جزیرۀ کیش خرهایِ افزون بر نیاز خود را بعد از برداشت محصول، رها می‌کنند و دیگران بدون پرداخت بهایی، آنها را در اموراتی نظیر خرمن‌کوبی به کار می‌گیرند (نک‍ : مختارپور، 161، 164).

باورهای مردمی

بنابه باور مردم ایلام، خداوند پس از خلقت آدمی، برای آسایش وی، خر را آفرید؛ خر نزد خدا رفت و وظیفه‌اش را پرسید و به‌جز باربری پاسخی نگرفت (نک‍ : میرنیا، 244-245). اهالی میناب بر این باورند که اگر فردی شام‌نخورده به بستر رود، در خواب گوشت خر به وی می‌خورانند (نک‍ : سعیدی، 276). به باور اهالی سیرجان، وارونه نشستن بر خر موجب به سرقت رفتن حیوان می‌شود (بختیاری، 322). مردم برخی مناطق کشور مثل خراسان و تویسرکان، عرعر خرِ نشسته را نشانه‌ای بر مرگ صاحبش می‌دانند (شکورزاده، 309؛ مقدم، 1 / 573؛ میرنیا، 236). به باور اهالی کرمان، خندیدن بر بادی که از خر خارج شده است، موجب ترک برداشتن لبهای شخص می‌شود (مؤید‌محسنی، 482) و لرستانیها سم خر را رزق‌آور می‌شمارند (عسکری‌عالم، 1 / 164). در باورهای مربوط به آبستنی، سوزاندن سم خر در زیر دامن زن آبستن موجب سقط جنین می‌شود (نک‍ : شاملو، دفتر 5 / 1327). 
در جشن ناقالی که در نواحی مرکزی، 50 روز پیش از نوروز انجام می‌گیرد، یکی از بازیگران این نمایش جمجمۀ خری را دو نیم می‌کند و با ریسمانی، آن را به چانۀ خویش می‌آویزد و چنین می‌سراید: «خر سیاه خرم بود / آبسارش زیر سرم بود / پالانش زیر سرم بود» (نک‍ : انجوی، جشنها ... ، 1 / 75-76). در نمایش آیینی کوسه‌برنشین، کوسه‌سوار بر خری ظاهر می‌شود (نک‍ : بیرونی، آثار ... ، 342، نیز التفهیم، 256)؛ از‌این‌رو، به کوسه‌خرنشین نیز موسوم است (نک‍ : بلوکباشی، 35). در یکی از موارد آیین باران‌خواهی (ه‍‌ م) در خراسان، جمجمۀ خری را با زغال یا «گلِ برّه»، با نقوش رنگارنگ، نامنظم و در هم می‌آرایند و به آن هیبتی عجیب می‌دهند و درضمن آتش زدن آن، با لعن بر دشمنان پیامبر (ص) و ائمۀ اطهار (ع)، چنین هم‌سرایی می‌کنند: ای خر تو چرا مردی / ارمون [آرزو، آرمان] بهار به خاک بردی؛ گاهی نیز کودکان خری بزک‌شده را با خواندن ترانه‌هایی در طلب باران، به حمام شهر می‌برند (شکور‌زاده، 346). در خراسان، افشاندن آب از پشت‌بام روی خر خاکستری‌رنگ نیز راه دیگری برای طلب باران است (همانجا). جمجمۀ خر را برای چشم‌زخم بر باغ و بوستان نیز می‌آویزند (نک‍ : سعدی، 269؛ شمیسا، 1 / 410؛ نیز نک‍ : شریفی، 575). برخی مورخان علت لقب خربنده برای ایلخان مغول، سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) را مربوط به این باور می‌دانند (گروسه، 628).
در پاره‌ای از مناطق کردنشین، چهارشنبۀ پیش از چهارشنبه‌سوری به «چهارشنبۀ خران» موسوم است و در این روز، برای تبریک یال و دم ستوران را رنگ می‌کنند (هاشم‌نیا، 213). در گاه‌شماری سنتی مردم آذربایجان، در این چهارشنبه موی دم و یال ستوران را می‌زنند (صدیق، 123). همچنین دجال هنگام خروج در آخرالزمان، سوار بر خری است (نک‍ : ه‍ د، خرِ دجال).
در خواب‌گزاریها، دیدن خر در خواب به طور کلی به بخت، دولت، فرمانروایی، مال، زن، شادی، عزت، اقبال، مرتبت (خواب‌گزاری، 152؛ حبیش، 160) و خبر (باستانی، نون ... ، 322؛ ابریشمی، 54-55)، و بانگ و صدایش نحس و عاری از نیکویی تعبیر می‌شود (خواب‌گزاری، 154؛ حبیش، همانجا)؛ همچنین دیدن خر یک‌چشم به شوریدگی در طلب معیشت؛ خر نابینا از دو چشم به ضایع شدن مال؛ و خر دست و پا دراز به بیع بسیار تعبیر می‌شود (خواب‌گزاری، 153؛ حبیش، همانجا). 
اگر فردی که صاحب خری نبوده است، در خواب خود را سوار بر خری ببیند درحالی‌که وارد خانه می‌شود، تعبیر آن رهایی از غم و ازدیاد نیکویی است (خواب‌گزاری، 152)؛ بار گذاشتن بر خر، به نیکی بسیار (همانجا)؛ خر سیاه به مهتری و بزرگی؛ خر سپید به عز و جاه دنیا؛ خر سبز به زاهد با ورع و خیرات دوجهانی؛ خر سرخ به راحتی و عیش این جهان؛ و خر زرد به بیماری تعبیر شده است (حبیش، 180). ماده‌خر در تأویل، به کنیزک و زن تعبیر شده است (خواب‌گزاری، همانجا؛ حبیش، 180-181). خر آبستن به زیادی در نیکی، و خوردن گوشت آن به تجارت، مال و خواسته‌های خوش تعبیر می‌شود (خواب‌گزاری، 152-153؛ حبیش، همانجا).
مردن خر در زیر پا، به مرگ سوار و دگرگونی اوضاع (همانجا)؛ از خر افتادن به درویشی و تنگ‌دستی؛ از خر دیگری افتادن به مضرت دیدن از ناحیۀ دیگران؛ فرود آمدن و نشستن بر خر به طلب کار و حاجت و مهیا‌شدن سریع آن؛ فرود‌آمدن و جای به دیگری دادن به هزینه کردن و به درازا کشیدن کار؛ معاوضۀ خر با دیگری به تغییر حالت؛ خریدن خر و ندادن بها به رسیدن خیری در سخن گفتن با بزرگان؛ ندیدن پول خرید و فروش آن به آزادی؛ بار گران به توانگری؛ و خوردن شیر خر به شفا از ناخوشی تعبیر می‌شود (خواب‌گزاری، حبیش، همانجاها). 
اگر شخص بیند که خرش اسب یا استر شد، دلیل که زندگانی وی از پادشاه بود؛ چنانچه گوسفند شد، دلیل که کار او فزونی گردد؛ اگر مرغی شد، کار او به آنجا رسد که آن مرغ بدان بازخوانند؛ اگر گربه شد، دلیل که مال و معیشت او از دزدی است. بالا رفتن از کوه یا فرود آمدن بر پشت خر و به چوب راندن آن به قوت حال و بخت و اقبال؛ مجامعت با این ستور، به یافتن مال؛ دزدیده شدن خر به زنی فاسد و فراق؛ خر بی‌صاحب به ندانستن و بی‌خبری از منبع معیشت؛ نعره‌زدن خر در زیر پای سوار، به عیال بدخو و مشنَّع؛ خری ضعیف و ناتوان از حمل بار به ضعف و سستی بخت، و خلاف آن به آسانی در کسب و کار تعبیر شده است (برای آگاهی بیشتر نک‍ : خواب‌گزاری، 153-154؛ حبیش، همانجا).
سرگرمیها و بازیهای محلی اقوام مختلف ایرانی که با اسامی این ستور، به‌تنهایی یا با ترکیبات دیگر همراه است، گاه در حکم ابزار بازی، مانند شرط‌بندی بر پریدن از روی خر در بین جوانان ایل قشقایی (نک‍ : کیانی، 354-355)، و بیشتر همانندسازی نقش این چهارپا در امورات باربری و حمالی است (برای آگاهی از این بازیها در مناطق مختلف، نک‍ : قزل‌ایاغ، جم‍ ؛ آل‌احمد، 83-84؛ راعی، 191). در قاب‌بازی نیز کم‌ارزش‌ترین سوی قاب، همان سویی است که خر نامیده می‌شود (احمدپناهی، 83).

پزشکی مردمی

در گذشته، شخصی که کژدم وی را نیش زده بود، برای درمان، با آواز بلند در گوش خر، جملۀ «مرا عقرب گزیده است» را فریاد می‌زد، سپس واژگونه بر خر می‌نشست. آنان معتقد بودند که پس از طی 7 گام، درد عضو فرد کژدم‌گزیده به همان عضو خر منتقل، و اثر نیش زایل می‌شود (نک‍ : قزوینی، 379؛ مراغی، 91؛ برهان؛ لغت‌نامه)؛ همچنین، برای درمان یبوست، مردم بر این باورند چنانچه مردی حنظلی از شاخۀ درختی مثمر و بارآور باز کند و پیه (چربی) آن را بر دست و پای خر بمالد و فرد بر آن سوار شود، به عدد گامهایی که خر را می‌راند، شکم او راه می‌افتد (نک‍ : طوسی، 563). اگر کسی را لرز شدید بگیرد، پالان خری سیاه را روی رختخوابش می‌گذارند، به نیت آنکه لرز بیمار به آن خر بگیرد (هدایت، 56-57).
در رامهرمز، برای بهبود طفلی که به ریح الصبیان (= بادی که موجب تب و لرز شدید کودکان می‌شود) و یا تشنج شدید دچار شده است، او را برای مدتی درون پالان خر می‌خوابانند (یوسفی، 127- 128). 
مردم خراسان برای تب نوبه (مالاریا) یا تب سعیک (سه‌یک)، سحرگاهان هنگامی که خروس، سگ و خر بانگ برمی‌دارند و هم‌آواز می‌شوند، نخی را به دست می‌گیرند و به شمار بانگی که از حیوانات مزبور می‌شنوند، گره می‌زنند و ضمن گره‌زدن می‌گویند: «بستم نوبۀ فلانی [شخص بیمار] را به بانگ خروس ... و عَرّ خر» (شکورزاده، 240).
ماست چکیدۀ شیر خر در درمان برخی ناخوشیها نافع است (محمدی ری‌‌شهری، 2 / 465). شیر خر را برای درمان سل، دق، آرام‌کردن کودک گریان (نک‍ : طوسی، همانجا؛ مراغی، 91-92)، زردی (یرقان)، سیاه‌سرفه و تب روده (شکورزاده، 260؛ حداد، 233) نیز استفاده می‌کردند. کرمانیها شیر خر را خنک‌کننده می‌دانند و در سوزشهای ناشی از گرمازدگی، شست‌و‌شوی سر را با آن توصیه می‌کنند؛ همچنین برای رفع گرفتگی بینی حاصل از حساسیت، چند قطره شیر خر در بینی فرد می‌چکاندند (مؤیدمحسنی، 384). بوییدن دود پشکل ماچه (ماده) خر را در مصونیت از اثر چشم‌زخم و درمان چشم‌درد کودکان (انجوی و ظریفیان، 225؛ حداد، همانجا)، درمان گرفتگی سینه، دملهایی که سر باز نمی‌کنند و یا درمان گرفتگی حاصل از حساسیتهای فصلی (آلرژی) (مؤید‌محسنی، همانجا) مفید می‌دانند. مردم خراسان برای درمان خروسک (التهاب حنجره)، مهرۀ خر (نک‍ : ه‍ د، خرمهره) را روی قطعه‌سنگی می‌سایند و با شیر این ستور یا شیر مادری که نوزاد دختر دارد، مخلوط می‌کنند و در بینی و گوش طفل می‌چکانند (شکورزاده، 244). 
در سیستان و بلوچستان، شخصی را که لگنش در رفته است، بر خر یا گاوی که 3 یا4 روز از خوردن آب و علوفه باز داشته شده است، سوار می‌کنند، آنگاه به حیوان علوفه می‌دهند و با برآمدن شکم، لگنچه جا می‌افتد (نک‍ : میرنیا، 251-252)؛ اما کرمانیها بیماران را بر خر سوار نمی‌کنند، زیرا بر این باورند که خر مرض‌شناس است و توان سوار خود را می‌شناسد و چنانچه ناتوان باشد، با او لج می‌کند (ابریشمی، 55، 57). 
مردم خراسان در موردی نادر، در شب چهارشنبه‌سوری یا عید نوروز، برای درمان سیاه‌سرفه، با کوبیدن هاون برنجی بر بام 7 منزل و خواندن اشعاری با مضمون رخت بربستن بیماری مزبور، بر سر گذر، منتظر اسب‌سوار یا سواری که بر خری سیاه‌رنگ نشسته باشد، می‌مانند و وقتی سوار رسید، دوا و چارۀ درمان سیاه‌سرفه را از وی می‌پرسند و هر آنچه را سوار تشخیص دهد، درمان سیاه‌سرفه می‌دانند. در روش دیگر درمان، سواران خر می‌بایست هم‌زمان 3 سوار باشند (شکورزاده، 240، 260). چنین می‌نماید که جایگاه، تقدیس و احترام نوروز و آیینهای پیشواز آن و همسانی ظاهری سیاه‌سرفه با خر سیاه در این باور عامیانه مؤثر بوده است. 
به باور مردم، گذاشتن کوفتۀ خایۀ خشک‌شدۀ خر بر پوست آهو و آویختن آن بر خود، موجب جلب نظر و عزیزشدن در چشم دیگران می‌شود (مراغی، همانجا). همچنین، سوزاندن پاره‌ای از اجزاء خر، نظیر پوست آن، در تسهیل درد زایمان مؤثر است (همو، 92-93). 

ادبیات

شاعران پارسی‌گو از خر به‌عنوان مظهر حمق، کودنی، بارکشی، پندناپذیری، نادانی، بی‌دانشی، جهالت، بی‌تمییزی، رفتارهای ابلهانه، و در مقام کنایه از تن و تمایلات، و گاه در هجو و ذم حریفان خویش یاد کرده‌اند (برای نمونه، نک‍ : سوزنی، 37، 38، 47، 48، 52؛ ناصرخسرو، 7، 47، 106، 398؛ سعدی، 107، 130، 135، 269؛ مولوی، دفتر 5 / 669، 710 بب‍ ؛ یاحقی، 322). خاقانی تنها بارکشی و حمالی را صفت خر می‌داند (ص 836؛ نیز نک‍ : عفیفی، مثلها ... ، 323- 328؛ دهخدا، 2 / 734). 
کم‌ارزشی این ستور در نگاه مردم به حدی است که صاحب خر تنها با «خر به خیار دادن» متضرر می‌شود ( لغت‌نامه؛ ذوالفقاری، 1 / 887) و حد وارستگی‌اش در صورت مدنیت استرشدن است، در این مثل که: «خر به بغداد رود، استر می‌گردد» (همو، 1 / 883). به‌ ندرت در زبانزدها قدر سودمندی خر دانسته شده است (برای نمونۀ نادری از نقش ارزشی و مثبت خر، نک‍ : گروسین، 171). 
خر در گفت‌و‌گو و محاورۀ مردم، گاه در معنای نفهم، بی‌شعور، احمق، زودباور (انوری، فرهنگ ... ، 91، 477) و مطیع بی‌چون‌و‌چرا به کار گرفته می‌شود (همانجا). 
جنگ خرفروشان کنایه از جنگ مصلحتی و ظاهری و قیل‌و‌قال خرفروشان سابق برای بازارگرمی (نک‍ : شمیسا، 1 / 409)؛ خر به بام کردن کنایه از گره در کار انداختن؛ خرت به چند کنایه از مورد کم‌توجهی و بی‌مهری واقع شدن؛ خر بیار و باقالی بار کن کنایه از بروز گرفتاری و دردسر؛ خر کریم نعل کردن کنایه از رشوه‌دادن؛ خرحمال و خرحمالی کنایه از انجام‌ دادن کارهای پرمشقت، سنگین، بی‌اجر و بیگاری؛ خرزور و خرگردن کنایه از نیرومندی و گردن‌کلفتی؛ خرفهم کنایه از فهماندن و تفهیم مطلب به فرد احمق؛ خرکار، پرکار؛ گاو خر در تداول کنایه از ابله و احمق؛ گاو و خر را با یک چوب راندن کنایه از همه را به یک چشم دیدن؛ خر دادن کنایه از خرج سفر دادن؛ خر دراز بستن و خر در پیش خانه بستن کنایه از عرض تجمل و فارغ‌البال بودن؛ خر در خلاب ماندن کنایه از خود را عذاب دادن و دچار مشقت کردن؛ خر کسی رفتن اشاره به بانفوذی و اعتبار اشخاص؛ خرگرفتن کنایه از کسی را احمق فرض کردن؛ پل خربگیری کنایه از محل امتحان؛ از خر مرده نعل کندن کنایه از خسیسی؛ خرکله کنایه از افرادی با سر بزرگ (واژه‌نامه ... ، 1 / 118)؛ خرآوردن اشاره به بدبختی و بدبیاری؛ و خر در چمن در تداول در مقام اشاره و وصف آوازی زشت، در ادب مردمی به کار گرفته می‌شوند (شهری، قند ... ، 326؛ لغت‌نامه؛ انوری، همانجا؛ ثروت، 323-326، 679؛ پورحسینی، 487). بر خر مراد سوار شدن کنایه از به هدف و آرزو رسیدن (نک‍ : انوری، همان، 477) و گاهی مراد از لفظ خر مراد، فرد احمق است (نک‍ : غیاث، ذیل الاق). 
امروزه در تداول فارسی‌زبانان، خرزدن و خرخون به‌ویژه در مدارس، در مقام اشاره به مطالعه و خواندن بیش از اندازه (نک‍ : انوری، همانجا؛ افشاری، 158) کاربرد دارد، و «خرخور» در وصف میوه‌ای است که قابلیت خوردن را از دست داده باشد (نک‍ : ثروت، 323). 
خر در برخی قصه‌های ایرانی، نظیر داستان «شغال و خر» (نک‍ : مرزبان بن رستم، 81- 88)، «خر مشیر» (نک‍ : درویشیان، 4 / 299-300)، و «جدمان قصاب بود، ما را به نعلبندی چه سر و کار» (انجوی، تمثیل ... ، 1 / 59) به چشم می‌خورد. گاهی خر شخصیت فعال قصه و متل شده (نک‍ : زرین‌کوب، 490)، در نقش قهرمان داستان ظاهر می‌شود و با ذکاوت خود، شغال، شیر و گرگی را از پای می‌افکند. 

مآخذ

 آل‌احمد، جلال، اورازان، تهران، 1357 ش؛ ابریشمی، احمد، فرهنگ نوین مثلهای فارسی رایج در کرمان، تهران، 1377 ش؛ ابشیهی، محمد، المستطرف فی کل فن مستظرف، به کوشش محمد سعید، بیروت، 1416 ق / 1966 م؛ ابن‌اثیر، اسد الغابة، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛ همو، الکامل؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، 1415 ق / 1995 م؛ ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، به کوشش ابراهیم محمد رمضان، بیروت، 1414 ق / 1993 م؛ ابن‌عبدالبـر، یوسف، الاستیعـاب، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ افشاری، مهران، «شوخی با واژه‌ها»، فرهنگ مردم، تهران، 1389 ش، س 9، شم‍ 33؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1346 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1352 ش؛ همو، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ همو و محمود ظریفیان، گذری و نظری در فرهنگ مردم، تهران، 1371 ش؛ انوری، حسن، اصطلاحات دیوانی دورۀ غزنوی و سلجوقی، تهران، 1355 ش؛ همو، فرهنگ روز سخن، تهران، 1383 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، 1443 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، حماسۀ کویر، تهران، 1371 ش؛ همو، نون جو و دوغ گَوْ، تهران، 1362 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ برهان قاطع؛ بلوکباشی، علی، نوروز: جشن نوزایی آفرینش، تهران، 1380 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بندهش هندی، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، 1368 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1389 ش؛ همو، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1362 ش؛ بیهقی، احمد، دلائل النبوة، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ پورحسینی، ابوالقاسم، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، کرمان، 1370 ش؛ پورداود، ابراهیم، تعلیقات بر ج 1 یشتها، ترجمۀ همو، تهران، 1347 ش؛ تونجی، محمد، المعجم الذهبی، بیروت، 1413 ق / 1993 م؛ ثروت، منصور و رضا انزابی‌نژاد، فرهنگ لغات عامیانه و معاصر، تهران، 1377 ش؛ جمال‌زاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1341 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1387 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حداد، مصطفى، زیدشت دروازۀ طالقان، تهران، 1377 ش؛ حر عاملی، محمد، وسائل الشیعة، قم، 1412 ق؛ حمیدی، جعفر، فرهنگ‌نامۀ بوشهر، تهران، 1380 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1368 ش؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح ‌العلوم، ترجمۀ حسین خدیوجم، تهران، 1362 ش؛ درویشیان، علی‌اشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران، 1379 ش؛ دمیری، محمد، حیاة الحیوان الکبرى، قم، 1364 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1374 ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، مشهد، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ راعی اسکی، مصطفى، اسک در گذر تاریخ، تهران، 1387 ش؛ زحیلی، وهبه، الفقه الاسلامی و ادلته، دمشق، 1409 ق / 1989 م؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، نه شرقی نه غربی، انسانی، تهران، 1352 ش؛ ستوده، حسینقلی، تاریخ آل‌مظفر، تهران، 1347 ش؛ سعدی، کلیات، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1340 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سوزنی سمرقندی، محمد، دیوان، به کوشش ناصرالدین شاه‌حسینی، تهران، 1338 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1387 ش، حرف الف؛ شریفی، محمد، فرهنگ ادبیات فارسی، تهران، 1387 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1377 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ صدیق، حسین، هفت‌ مقاله، تهران، 1357 ش؛ طبری، تاریخ، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1362 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عادلخانی، حسن، فرهنگ آمره، اراک، 1379 ش؛ عسکری‌عالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1386 ش؛ عفیفی، رحیم، اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشته‌های پهلوی، تهران، 1374 ش؛ همو، مثلها و حکمتها در آثار شاعران قرن سوم تا یازدهم هجری، تهران، 1371 ش؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375 ش؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1337 ش؛ قـزل‌ایاغ، ثریـا، راهنمای بازیهای ایران، تهران، 1379 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب‌ المخلوقات، قاهره، 1376 ق / 1956 م؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات‌ الترک، ترجمۀ حسین محمدزاده صدیق، تبریز، 1384 ش؛ کوپر، ج. س.، فرهنگ مصور نمادهای سنتی، ترجمۀ ملیحه کرباسیان، تهران، 1386 ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛ گروسه، رنه، امپراطوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میکده، تهران، 1353 ش؛ گروسین، هادی، واژه‌نامۀ همدانی، همدان، 1370 ش؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ محمدی خمک، جواد، واژه‌نامۀ سکزی (فرهنگ لغات سیستانی)، تهران، 1379 ش؛ محمدی ری‌شهری، محمد، دانش‌نامۀ احادیث پزشکی، قم، 1385 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مرادی، عیسى، ترانه‌ها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ مراغی، عبدالهادی، منافع حیوان، به کوشش محمد روشن، تهران، 1388 ش؛ مرزبان ابن رستم، مرزبان‌نامه، ترجمۀ سعدالدین وراوینی، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران، 1363 ش؛ مقدم گل‌محمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ مکنزی، دیوید نیل، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1379 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1382 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم (فولکلور ایران)، تهران، 1369 ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی و علی‌اکبر دهخدا، تهران، 1367 ش؛ واژه‌نامۀ بزرگ تبری، تهران، 1377 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها در ادبیات فارسی، تهران، 1386 ش؛ یوسف، حسین، فرهنگ عامیانۀ مردم رامهرمز، قم، 1387 ش؛ نیز: 

Doerfer, G., Türkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974.

محمدعلی جودکی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: