صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / شخصیتها / علمی / حاتم طایی /

فهرست مطالب

حاتم طایی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 23 دی 1398 تاریخچه مقاله

حاتِمِ طایی، از جنگاوران و شاعران بزرگ عهد جاهلی که سخاوت و جوانمردی او در ادب عرب و عجم، نیز در فولکلور برخی از اقوام جهان اسلام مثل شده است. دیوان اشعار او ــ که در آن بعضی لغات فارسی هم به کار رفته (آذرنوش، 125، 132، 134، 137) ــ بارها چاپ، و به انگلیسی هم ترجمه شده است. 
سخاوتمندان دورۀ جاهلی عرب را 3 تن ذکر کرده‌اند: حاتم طایی، هَرِم بن سنان مُرّی و کعب بن مامَۀ ایادی. از این میان، به قول ابن عبد ربه، تنها حاتم به سخا مثل بود (1 / 197، 241، 3 / 9، 287؛ ابوالفتوح، 2 / 61)؛ اما جاحظ کعب بن مامه را در بخشندگی، بر حاتم ترجیح می‌نهد و می‌گوید اعتقاد به سخای حاتم از اعتقادات عوام‌ است (2 / 107). 
چون تعدد روایات و حتى تناقضِ گهگاه آنها با هم، از ویژگیهای فولکلور است، اختلاف در آراء ابن عبد ربه و جاحظ، و نیز شهادت جاحظ دربارۀ اعتقادات عامیانۀ مربوط به حاتم، این احتمال را که خصیت حاتم در سده‌های 2 و 3 ق کاملاً وارد حیطۀ فولکلور شده بود، قابل قبول می‌کند؛ به عبارت دیگر، حاتم را باید تجسم آرمانی بخشش در فرهنگ جاهلی عرب دانست (نیکلسن، 85) و احتمال داد که شخصیت او از این فرهنگ به متون ادبی و تاریخی اسلامی، و از آن متون و نیز از طرق معمول نقل و انتقال کالاهای فرهنگی (تماسهای نظامی، تجاری، و جز آنها) به فرهنگهای تحت تأثیر اسلام وارد شده است. شخصیت و داستانهای حاتم در فرهنگهای میزبان رنگ محلی به خود گرفته، و از صورت جاهلی خود دور شده است (نک‍ : ادامۀ مقاله)، و حتى در جریان اصلی فرهنگ کلاسیک اسلام نیز با روی کار آمدن عباسیان و صعود ایرانیان در فرهنگ سیاسی‌ ـ ادبی عباسی، شخصیتهای عرب جاهلی به حاشیه رانده شده‌اند (همو، 288) و بعید نیست که تبعید از ادب رسمی، به شکوفایی تصویر برخی از ایشان ــ که سرنوشتی مناسب با ذوق مردم داشته‌اند‌ ــ در ادب عامه کمک کرده باشد. 
در ادب قدیم فارسی، سخاوت حاتم با ذکر شجاعت یکی از پهلوانان قدیم ایران، یا با دلیری امیرالمؤمنین (ع) همراه شد و به صورت فرمولی ادبی به کار رفت (فرخی، 119؛ تاریخ ... ، 289؛ مولوی، 1 / 102-103، 200، 2 / 836، 913، جم‍ ؛ داستانها ... ، 34). شاعران متقدم سخاوت او را در عرض دلیری رستم (نفیسی، 496؛ مدبری، 272؛ فرخی، 452)، شجاعت سام نریمان (نفیسی، 528)، و یا مردانگی سهراب (فرخی، 11) یاد کرده‌اند. 
نام حاتم در داستانهای ادب عامه به صورت حاتَـم تلفظ می‌شود. شاید این تلفظ در قدیم هم شایع بوده است؛ زیرا عنصری نیز در برخی از اشعار خود نام او را با فتح «تا» به کار می‌برد: که باید جود را حاتَـم جز او از تخمۀ آدم / که هر دستش یکی عالـَم، هر انگشتش یکی کشور (ص 103). در این بیت، به اعتبار تناسب موسیقایی آدَم و عالـَم، شاید حاتِم هم حاتَـم تلفظ ‌شده است. همچنین، در ابیاتی که نام حاتم با نام رستم (ه‍ م) قرین شده است، می‌توان این احتمال را در نظر گرفت که ایرانیان حاتـم را به فتح «تا» تلفظ می‌کرده‌اند (همو، 181؛ فرخی، 452؛ مدبری، همانجا؛ فخرالدین، 17)؛ چنان‌که امروز هم در فرهنگ مردم همین تلفظ شایع است. 
حاتم از قبیلۀ طیّ یمن بود (ابن‌قتیبه، المعارف، 64) و به همین سبب، اهل یمن بر دیگران تفاخر می‌کردند (ابن عبد ربه، 3 / 284، 4 / 135). قبیلۀ حاتم در 9 ق / 630 م به اسلام مشرف شدند و حتى در 11 ق که موج ارتداد در میان برخی از قبایل عرب گسترش یافت، مسلمان باقی ماندند و در دو جنگ جمل و صفین، از حضرت علی (ع) حمایت کردند (جعفری، 130). 
نام کامل او را حاتم بن عبدالله بن سعد طایی (ابن عبد ربه، 1 / 241) یا حاتم بن عبدالله بن سعد بن حشرج آورده‌اند، و کنیه‌اش را ابوعدی و ابوسفّانه به نام پسرش عدیّ و دخترش سفّانه، که به قولی فرزند ارشد او بود، ضبط کرده‌اند (ابوالفرج، 17 / 363؛ جاحظ، 383؛ رشید، 65). حاتم در کودکی یتیم شد و سرپرستی او را جدش بر عهده گرفت؛ اما به سبب بخشندگی فراوان حاتم، با او نساخت و ترکش کرد (ابوالفرج، 17 / 367- 368). حاتم در سخن‌سرایی زبردست، در جنگ و سوارکاری پیروز، در بخشش غنایم و در برآوردن حاجت مستمندان گشاده‌دست، و نسبت به اسیران رحیم بود (ابن‌قتیبه، عیون ... ، 1 / 336؛ بیهقی، 188؛ ابوحیان، 6 / 42). 
سخا در خاندان حاتم شایع بود؛ چنان‌که مادرش عُتبه بنت عفیف نیز همچون فرزندش بسیار گشاده‌دست بود (ابن‌قتیبه، همان، 1 / 335-336؛ ابوالفرج، 17 / 365-366) و به قولی، حاتم سخاوت را از او به ارث برده بود (رشید، 66). آمده است که مادر حاتم هنگامی که بدو آبستن بود، در خوابی، داشتن حاتم را بر داشتن 10 فرزند معمولی ترجیح داد (ابوالفرج، 17 / 366). دخترحاتم، سفانه، هم از سخی‌ترین زنان عرب بود (همانجا) و پسرش، عدی، هم به سخا شهرت داشت (ابن عبد ربه، 1 / 260-261). 
حاتم با ملوک لخمی حیره، به ویژه با معروف‌ترین ایشان، نعمان بن منذر (حک‍ 580-602 م)، مربوط بوده است (ابن‌قتیبه، همان، 2 / 23-24؛ ابوالفرج، 17 / 377-380؛ آذرنوش، 183) و شاید این روایت که همسرش ماویه را به خاندانهای اشرافی یمن مربوط می‌کند، به سبب ارتباط او با دربار یمن بوده باشد (ابوالفرج، 17 / 380؛ فزونی، 227؛ منوچهری، 72). نام همسرش به‌صورت ماریه هم ضبط شده است (رشید، 65)؛ البته احتمال دارد که این ضبط، صورت تغییر‌یافتۀ ماویه باشد. با اینکه ماویه به سبب سخا و سخن‌آوری حاتم او را به همسری برگزیده بود (ابوالفرج، 17 / 380-386)، اما آخر به تحریک پسرعموی حاتم، شوی را به‌سبب گشاده‌دستی بسیارش ترک کرد و همسر آن پسرعمو ‌شد (همو، 17 / 387-390)؛ همچنین، از زنی به نام نوار نیز به عنوان همسر دیگر حاتم یاد شده است (ابن عبد ربه، 1 / 242؛ ابوالفرج، 17 / 386). 
احتمال دارد که نوار پیش از ماویه در حبالۀ نکاح حاتم بوده باشد؛ زیرا، در داستان ازدواج حاتم و ماویه آمده است که چون ماویه بر حاتم عاشق ‌شد، از او ‌خواست که زنش را طلاق دهد و با او ازدواج کند؛ بنابراین، حاتم پیش از ازدواج با ماویه همسری داشته، و ممکن است که نوار نام زن نخست او بوده باشد (همانجا). احتمال دیگر این است که نام همسر فرَزدَق که نوار بوده (ابن‌قتیبه، همان، 4 / 122)، به اشتباه نام زن حاتم دانسته شده است. 
پس از حاتم، فرزندش عدی به ریاست قبیلۀ طیّ رسید (همو، المعارف، 177). عدی بن حاتم خدمت رسول اکرم (ص) شرفیاب، و گویا تحت تأثیر این دیدار مسلمان ‌شد (ابن عبد ربه، 3 / 347). او از یاران حضرت علی (ع) بود (همو، 4 / 113، 162). پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع)، عدی از امام حسین (ع) (ه‍ م) پشتیبانی ‌کرد و اهل کوفه را به حمایت از آن حضرت فرا خواند. پسر او، طرماح بن عدی بن حاتم نیز از سیدالشهداء (ع) درخواست کرد که تا رسیدن نیروهای کمکی، در منطقۀ تحت نفوذ او بمانند؛ اما آن حضرت تقاضای او را رد کردند و به سوی کوفه شتافتند (جعفری، 238). عدی 120 سال عمر کرد و در 66 ق / 686 م درگذشت (سعدی، بوستان، 238؛ فزونی، 228). از او دو دختر به نامهای اسده و عمره باقی ماند (ابن‌قتیبه، همانجا). 
برخی نوشته‌اند که عدی در آغاز، مسیحی بود و حضرت محمد (ص) (ه‍ م) سپاهی به سرکردگی امیرالمؤمنین علی (ع) به جنگ او فرستادند و عدی از پیش ایشان با اهل بیت خویش به شام گریخت (ابن‌هشام، 511؛ حمدالله، 153)؛ اما هنگام فرار، خواهرش از قافله جا ماند. چندین روایت از داستان روبه‌روشدن دختر حاتم با رسول اکرم (ص) در دست است (همانجا؛ سعدی، همان، 92؛ ابن‌هشام، 511-516). چون این زن را با دیگر اسیران نزد پیامبر اکرم (ص) ‌آوردند، آن حضرت به احترام پدرش، او را گرامی داشتند (ابوالفرج، 17 / 363-365). 
برخی افسانه‌ها بخشندگی حاتم را به دوران نوزادی او نیز مربوط کرده‌اند؛ ازجمله اینکه مادرش بعد از درگذشت او، به پسر دیگرش که قصد تقلید از او را داشته است، می‌گوید که بخشندگی حاتم غریزی بوده، و حتى هنگام شیرخوارگی تا طفلی را از پستان دیگرش شیر نمی‌داده، حاتم پستان او را به دهان نمی‌گرفته است (عطار، 368). حاتم بسیار جوانمرد بود؛ چنان‌که سوگند خورد که هرگز دشمنی را که تنها فرزند مادرش به شمار می‌رود، در جنگ نکشد (رشید، 65؛ فزونی، 227). 
سخاوت او تا جایی بوده که به قولی، به‌جز اسب و شمشیرش، هرچه را که داشته، می‌بخشیده است و حتى به کسانی که افراط در سخاوت را با مثل «لا خیر فی السَّرف» نقد می‌کرده‌اند، پاسخ می‌داده است که «لا اسراف فی الخیر» (ابوالفتوح، 8 / 64). روایاتی موجود است که حتى اسب او هم از سخایش در امان نبوده است و یک‌ بار که در زمان قحطی، مستمندان عرب نزد او از فقر و گرسنگی نالیدند، اسب محبوبش را برای ایشان ذبح کرد (ابوالفرج، 17 / 394-395؛ ابن عبد ربه، 1 / 242؛ رشید، 65-66). 
روایت معروف دیگری دربارۀ ذبح اسب حاتم موجود است که طبق آن، شاه روم یا یمن که ذکر علاقۀ حاتم را به اسبش شنیده بود، به منظور آزمودن بخشندگی و جوانمردی او، پیکی نزد وی می‌فرستد تا از او بخواهد که اسبش را به شاه هدیه کند. فرستادگان شاه وقتی نزد حاتم رسیدند که گله‌های او همه به چرا رفته بودند، و حاتم برای پذیرایی از مهمانانش، اسب محبوب خود را برای ایشان ذبح کرد (فزونی، 229؛ سعدی، همان، 89 -90؛ قس: یوسفی، 287؛ نیز تامپسن، بن‌مایۀ شم‍‍ N345). 
سخای حاتم تا بدانجا بود که یک‌بار اسیری از او خواست که فدیه‌اش را بپردازد و از اسارت رهایش کند. حاتم که در آن هنگام، بهای آزادی آن اسیر را نداشت، خودش را به جای او به گروگان داد و آن اسیر را آزاد کرد و خود در بند ماند تا سربهای او برسد و آزاد شود (ابوالفرج، 17 / 394؛ ابن عبد ربه، همانجا، نیز 3 / 308؛ بیهقی، 189-190؛ رشید، 65). 
حاتم برای برآوردن حاجات دیگران حاضر بود که نه تنها از آزادی، بلکه از جان خود نیز بگذرد. نقل کرده‌اند که شاهی که به سخای حاتم حسادت می‌ورزیده است، کسی را برای کشتن او فرستاد. آن مرد نزد حاتم رسید و بی‌خبر از اینکه میزبانش حاتم است، مهمان او ‌شد. چون حاتم در حین صحبت ‌فهمید که این مرد برای کشتن او آمده است، خود را در اختیار مهمان ‌گذاشت تا او را بکشد و ناکام نزد شاه باز نگردد. مرد که به شدت، تحت تأثیر جوانمردی حاتم قرار گرفته بود، از کشتن او سر باز زد و چون به دربار بازگشت، با روایت این داستان، دل شاه را هم بر حاتم خوش گرداند (قس: تـامپسن، بن‌مایۀ شم‍ W18؛ سعدی، همان، 90-92؛ فزونی، 228).
براساس برخی افسانه‌ها، سخای حاتم پس از مرگش هم ادامه یافت. آورده‌اند که او را سر تپه‌ای خاک ‌کردند و دو دیگ بزرگ سنگی به علامت ظروفی که از آن مردم را اطعام می‌کرده است، و مجسمۀ 4 دختر سوگوار را بر سر قبرش بنا ‌کردند. مسافرانی که در نزدیکی گور او فرود می‌آمدند، صدای نوحه و زاری این دختران را در تمام طول شب می‌شنیدند (هزار و یک شب، 2 / 308). یک بار، گروهی از قبیلۀ بنی‌اسد بر سر قبر او فرود آمدند و یکی از ایشان به طعنه گفت: «ای حاتم، امشب ما مهمان توایم». حاتم از دیار مرگ، ایشان را میزبانی کرد؛ بدین نحو که یکی از شتران ایشان را مشرف به موت کرد و اینها مجبور به ذبح آن شدند. چون صبح دمید، عدی بن حاتم درحالی‌که افسار شتری را به دست داشت، نزد ایشان آمد و گفت که دیشب پدرش را به خواب دیده است و به فرمان او، این شتر را در عوض شتری که ذبح کرده‌اند، برایشان آورده است (ابوالفرج، 17 / 374-375، 391-392؛ ابن عبد ربه، 1 / 243؛ فزونی، همانجا). این داستان روایات متعددی دارد و در ادب عرب بسیار نقل شده است (نک‍ : بیهقی، 189). روایتی از این داستان به افسانه‌های هزار و یک شب (ه‍ م) نیز راه یافته است (نک‍ : 2 / 309-310؛ نیز گرهارد، 284, 347). 
با اینکه حاتم از بزرگان عهد جاهلی بود که اسلام‌نیاورده درگذشت، شاید به سبب محبوبیتش، برخی داستانها‌یی که در متون ادبی و تاریخی وارد شده‌اند، به نحوی موجبات آمرزش او را فراهم کرده‌اند؛ برای نمونه، به روایت سیاست‌نامه، خداوند تن حاتم را بر آتش دوزخ حرام کرده است (نظام‌الملک، 172) و صاحب بحیره می‌نویسد که پیامبر اکرم (ص) در معراج مشاهده فرمودند که دو باغ از باغهای بهشت در آتش جهنم قرار دارند و در توضیح وضعیت این دو باغ به آن حضرت می‌گویند که یکی از این باغها محل سکونت انوشیروان (ه‍ م) عادل، و دیگری منزل حاتم طایی است و این دو به ‌سبب اینکه مسلمان نبودند، در دوزخ‌اند؛ اما چون خداوند سوگند خورده است که مردم عادل و بخشنده را عذاب نکند، خانۀ آنها را از بوستانهای بهشت معین فرموده است و آتشی که در میانۀ آن است، بدیشان آزاری نمی‌رساند (فزونی، 227). 
اما برخی از منابع مذهبی این روایات را قابل قبول نمی‌دانند؛ برای نمونه، به روایت تفسیری فارسی از سدۀ 5 ق، عدی بن حاتم از حضرت پیامبر (ص) پرسید که آیا سخاوت پدرش که در کفر درگذشت، برای او در آخرت فایده‌ای دارد یا نه؟ آن حضرت پاسخ دادند که فایده‌ای ندارد؛ مگر اینکه پیش از مرگ توبه کرده باشد (بخشی ... ، 24). این داستان به تفسیرهای صوفیانه هم وارد شده است (نک‍ : میبدی، 4 / 41-42). در برخی از روایات اهل سنت آمده است که چون حضرت رسول (ص) در وجنات عدی بن حاتم دید که پاسخش باعث اندوه او شده است، برای دلجویی از او، فرمودند که پدر تو و من و حضرت ابراهیم (ع) همه در آتش‌اند (ابوالفرج، 17 / 387)؛ البته این داستان مورد قبول شیعیان نیست. 
داستانهای حاتم طایی میان مسلمانان غیر عرب، به‌ویژه در ایران و شبه‌قاره و ماوراء‌النهر نیز رایج است. برخی از این داستانها هم روایات ادبی دارند و هم روایات شفاهی. این داستانها معمولاً روایاتی از بن‌مایۀ شمارۀ H1552 تامپسن (امتحان سخاوت)، یا یکی دیگر از بن‌مایه‌های مربوط با سخاوت‌اند. براساس برخی روایتهای فارسی، حاتم در پاسخ به این پرسش که آیا از خودش سخی‌تر، کسی را سراغ دارد، پاسخ می‌دهد که آری، فلان کس از او سخی‌تر است؛ نحوۀ سخاوت آن شخص را که در بعضی از این روایتها جوانی از قبیلۀ بنوتمیم، در برخی دیگر گدایی (فزونی، 228- 229)، و در روایت گلستان سعدی خارکنی فقیر است (نک‍ : ص 114)، نقل شده است. 
داستان شاهی را که در سخاوت به حاتم حسد می‌ورزیده است، سعدی با ذکر «ندانم که گفت این حکایت به من» (بوستان، 90) آغاز می‌کند؛ بنابراین، به نظر می‌رسد که سعدی این داستان را از کسی شنیده بوده است، در‌حالی‌که جای دیگر از حاتم با عبارت «ثنا ماند از آن نامور در کتاب» یاد می‌کند (همان، 93) و این دو مورد نشان می‌دهد که در سدۀ 7 ق، این داستانها به ‌صورت مدون نیز موجود بوده است؛ اما به‌طور‌کلی، می‌توان گفت که داستانهای حاتم به زبان فارسی بیشتر در متون مکتوب بازتاب یافته است. شاید ادبا و اقشار باسواد جامعه حاتم را بهتر می‌شناخته‌اند و با جزئیات زندگی‌اش از طریق متون کتبی ادبی یا کتابهای داستانی ادب عامه آشنا‌تر از عموم مردم بوده‌اند. می‌توان احتمال داد که فصاحت و بذل و بخشش که از صفات معروف حاتم بوده است، بیشتر مورد توجه اقشار مرفه و ادیب قرار داشته است، نه عامۀ مردم که اکثرشان چیزی نداشته‌اند که با آن بذل و بخشش کنند. 
از این گذشته، شخصیت حاتم در داستانهای شفاهی آشفتگی دارد؛ برای نمونه، گاهی او را مرد، و گاه زن پنداشته‌اند (میلز، 62). در داستانی حاتم مؤنث آخر کار به عقد درویشی در می‌آید (امینی، 85). در روایتی افغانی، نه‌تنها حاتم زن است، بلکه نام او نیز به «آتَـم» تغییر یافته است (میلز، 71). مارگارت میلز در تحلیل این روایت، که در آن حاتم به زنی به نام آتم تبدیل شده است، احتمال می‌دهد که راوی قصه که زن است، نام پهلوان داستان را زنانه انتخاب کرده است (ص 73-74)؛ اما این احتمال بعید به نظر می‌رسد؛ زیرا راوی دیگری که خود مرد است (مشدی مهدی)، در قصه‌ای به لهجۀ وَفْسی، حاتم را زنی تصویر کرده که لباس مردانه می‌پوشیده است (استیلو، 195، 191). در این مجموعۀ استیلو، عنوان این قصه «حاتم، خاتم، و ملک بی‌غم» است و حاتم دختر ثروتمندی است (همو، 190-197؛ میلز، 77، 81). 
در سده‌های گذشته، داستانهای حاتم در ایران و شبه‌قاره محبوبیت بسیار داشت. حسین کاشفی روایتی از این داستانها را تألیف کرده که متن آن با عنوان «رسالۀ حاتمیه» در دست است (ص 173-203). روایات دیگری از داستانهای مربوط به حاتم با عناوینی چون قصۀ حاتم طائی، هفت انصاف حاتم، و هفت سیر حاتم به فارسی و اردو موجودند (نک‍ : محجوب، 192؛ نیز نک‍ : ه‍ د، حاتم‌نامه). یکی از این مجموعه‌ها را در سدۀ 19 م دانکن فوربز، زبان‌شناس و مترجم اسکاتلندی، در هند، به زبان انگلیسی ترجمه کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت؛ چنان‌که روایتی از آن در آمریکا نیز به چاپ رسید (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، حاتم‌نامه). 

مآخذ

آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران، 1374 ش؛ ابن عبد ربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، 1983 م؛ ابن‌قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت، 1343 ق / 1925 م؛ همو، المعارف، بیروت، 1407 ق؛ ابن‌هشام، عبدالملک، سیرت رسول الله، ترجمۀ رفیع‌الدین اسحاق بن محمد همدانی، به کوشش جعفر مدرس صادقی، تهران، 1376 ش؛ ابوحیان توحیدی، علی، البصائر و الذخائر، به کوشش وداد قاضی، بیروت، 1419 ق؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، به کوشش محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد، 1378 ش؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش علی‌محمد بجاوی، قاهره، 1993 م؛ امینی، امیرقلی، سی افسانه از افسانه‌های محلی اصفهان، هنرهای زیبا، بی‌تا؛ بخشی از تفسیری کهن به پارسی، به کوشش مرتضى آیت‌الله‌زادۀ شیرازی، تهران، 1375 ش؛ بیهقی، ابراهیم، المحاسن و المساوی، بیروت،1380 ق / 1960 م؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمد‌تقی بهار، تهران، 1366 ش؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1357 ق / 1938 م؛ جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمۀ محمدتقی آیت‌اللٰهی، تهران، 1373 ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1364 ش؛ داستانهای بیدپای ( کلیله و دمنه)، ترجمۀ محمد بن عبدالله بخاری، به کوشش پرویز خانلری و محمد روشن، تهران، 1361 ش؛ رشید وطواط، محمد، لطائف الامثال و طرایف الاقوال، به کوشش حبیبه دانش‌آموز، تهران، 1341 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1384 ش؛ همو، گلستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1384 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، مصیبت‌نامه، به کوشش نورانی‌وصال، تهران، 1338 ش؛ عنصری، حسن، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1342 ش؛ فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، به کوشش ماگالی تودوا و الکساندر گواخاریا، تهران، 1349 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1355 ش؛ فزونی استرابادی، محمود، بحیره، تهران، 1328 ق؛ کاشفی، حسین، «رسالۀ حاتمیه» (نک‍ : مل‍ ، شفر)؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1387 ش؛ مدبری، محمود، شرح احوال و اشعـار شاعـران بی‌دیـوان، تهـران، 1370 ش؛ منـوچهری دامغانی، احمد، دیـوان، به کوشش محمدحسین مدرس نهاوندی، تهران / تبریز، شرکت چاپ کتاب؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش عبدالکریم سروش، تهران، 1375 ش؛ میبدی، احمد، کشف الاسرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، 1361 ش؛ میلز، مارگارت و روشن رحمانی، «مقایسۀ دو روایت از قصۀ شفاهی حاتم طایی»، ترجمۀ شهروز مهاجر، فرهنگ مردم، تهران، 1390 ش، شم‍ 39؛ نظام‌الملک، حسن، سیرالملوک (سیاست‌نامه)، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، 1347 ش؛ نفیسی، سعید، محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، تهران، 1341 ش؛ هزار و یک شب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1315 ش؛ یوسفی، غلامحسین، تعلیقات بر بوستان (نک‍ : هم‍ ، سعدی)؛ نیز:

Gerhardt, M. I., The Art of Story - Telling, Leiden, 1963; Nicholson, R. A., A Literary History of the Arabs, Cambridge, 1941; Schefer, Ch., Chrestomathie Persane, Amsterdam, 1976; Stilo, D. L., Vafsi Folk Tales, Wiesbaden, 2004; Thompson, S., Motif-Index of Folk Literature, Copenhagen, 1955.
محمود امیدسالار

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: