صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / منابع فرهنگ مردم ایران / منابع تاریخی / منابع ادبی / جهانگیر نامه /

فهرست مطالب

جهانگیر نامه


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 9 دی 1398 تاریخچه مقاله

جَهانْگیرْنامه، منظومه‌ای حماسی در سرگذشت جهانگیر پسر رستم که پس از نبردهای شجاعانه به دست دیو کشته می‌شود. منظومه در بحر متقارب سروده شده و شامل 300‘6 بیت است. گویندۀ داستان شاعری است گمنام موسوم به قاسم و متخلص به مادح که در هرات می‌زیسته و داستان را در همین شهر به نظم در‌آورده است (محقق، 8- 9). در چاپ سنگی، سراینده به‌اشتباه، ابوالقاسم هراتی معرفی شده است (صفا، 325). 
تاریخ نظم جهانگیرنامه به‌طور دقیق معلوم نیست. ژول‌مُل (ص 43-44) به‌سبب تأثیر نداشتن افکار متأخر اسلامی در کتاب، آن را متعلق به سدۀ 5 ق می‌داند؛ اما ذبیح‌الله صفا به‌تفصیل و با دلایل کافی، نشانه‌های تأخر متن و تعلق آن به سدۀ 7 ق را نشان می‌دهد (برای تفصیل مطلب، نک‍ : ص 326-332). صفا تاریخ نظم آن را پایان سدۀ 6 ق، یا به احتمال بیشتر اوایل سدۀ 7 ق می‌داند (ص 332)، که وجود بیتی از سعدی در منظومه، این نظر را تأیید می‌کند (نک‍ : محقق، 9). صفا می‌افزاید برخی از ترکیبات و اصطلاحات متأخرترکتاب، شاید بدان سبب باشد که در قرن 9 ق در آن دست برده و ابیاتی به آن افزوده باشند و ابیات احیاناً سست یا نارسای موجود در منظومه را باید نتیجۀ الحاقات شاعر متأخرتر دانست (همانجا).
این کتاب برای نخستین‌بار در 1846 م / 1225 ش، با عنوان کتاب البدیع موسوم به جهانگیرنامه در مطبعۀ ناصری در شهر بمبئی چاپ شده است. تازه‌ترین تصحیح به کوشش ضیاءالدین سجـادی، بـراساس نسخۀ کتابخانۀ ملی فـرانسه (نک‍ : منزوی، 4 / 2752) در 1380 ش فراهـم آمـده است (نک‍ : مشـار، 2 / 1630؛ محقق، همانجا). 
قرائن فراوانی نشان می‌دهد که داستان برگرفته از زبان مردم و رایج میان عوام بوده است، مثل وجود بن‌مایه‌های داستانهای عیاری و شفاهی چون عاشق‌شدن در یک نگاه، دیو، اژدها، مدهوش‌شدن، ناپدید‌شدن، جادوگری و طلسم‌گشایی، و نظایر آن. افشاری جهانگیرنامه را صرفاً تقلیدی عامیانه از شاهنامه می‌داند که برخلاف برخی منظومه‌های حماسی دیگر، از قبیل گرشاسب‌نامه و بهمن‌نامه، از فرهنگ و ادب ایران باستان سرچشمه نگرفته است (ص 497). وی دلایل دیگری را نیز ذکر می‌کند: اینکه گاه سراینده داستانی را نیمه‌تمام گذارده و داستانی دیگر نقل کرده و باز به داستان قبل برگشته، به سخن‌پردازی نقالان و قصه‌گویان شبیه است؛ ذکر موجوداتی نظیر دیو و جادو، غالباً با نامهای عربی مثل داستان غواص‌دیو و همسر او که جادو ‌ست، یا جنگ ایرانیان با جادوان به فرماندهی را‌حیلۀ جادو و گرفتار‌شدن جهانگیر در طلسم و کیفیت رهایی او و کاربرد اصطلاحاتی مانند دعای «باطل‌السحر»، آن را بیش‌وکم به حماسه‌های عامیانه همانند کرده است (همانجا). افزون بر این، شخصیتهای داستان‌ نیز همان شخصیتهای داستانهای ادب عامه‌اند: دلنواز، غواص‌دیو، آزادمهر، آزادچهر، جمهورشاه، هژبر، جهانگیر، افراسیاب، کاووس، زال، مسیحای عابد، هومان، گیو، بیژن، طوس، فرامرز، سام، شتر‌لب، اردشیر بغدادی، سقلاب‌شاه، داراب‌شاه، و دلبر مغربی. 
افزون بر این موارد، شاعر در مواضع مختلف داستان از گزاره‌های قالبی قصه‌گویان و راویان داستانهای ادب عامه استفاده می‌کند؛ مانند: جهانگیر یل را در اینجا بدار / دگر قصه‌ای گویمت گوش دار (ص 84)؛ یا: کنون شاه و لشکر به ره بر بدار / دگر داستانی ز من گوش دار (ص 89). کاربرد «سخن مختصر» یا «سخن کوتاه» نیز از همین مصادیق است: سخن مختصر، آن دلیران ز راه / رسیدند در شب به توران سپاه (ص 108).
سادگی بیان، روانی و ایجاز کلام، و دوری از تعقیدهای لفظی و معنوی، از ویژگیهای زبانی و ادبی جهانگیرنامه است (صفا، 331). 
این داستان مانند برزونامه با داستان رستم و سهراب شباهتهایی دارد، جز آنکه سرانجام آن غم‌انگیز نیست؛ زیرا پس از جنگ و کشمکش میان جهانگیر و رستم در نبرد سوم، این دو همدیگر را می‌شناسند (ص 299). اینکه رستم پیش از آنکه جهانگیر را بکشد، او را می‌شناسد و خطای فرزند‌کشی را تکرار نمی‌کند، گویی برای جبران پایان اندوهبار داستان رستم و سهراب ساخته شده است (مرتضوی، 140). باید افزود که خوانندۀ عامی این پایان را پس از پایان تلخ رستم و سهراب بهتر و بیشتر می‌پذیرد. سراینده در جای‌جای داستان از شاهنامه تأثیر پذیرفته است: ازدواج رستم با دلنواز یادآور رفتن رستم به سمنگان و ازدواج او با تهمینه است؛ جنگ با غواص‌دیو نیز بیش‌وکم به داستان اکوان‌دیو شبیه است؛ راهنمای رستم به جای سیمرغ و به تأثیر از افسانه‌های شفاهی، پیری است که به خواب رستم می‌آید و به او کمک می‌کند (نیازکار، 594). 
شخصیت جهانگیر اساساً بر‌ساختۀ شاعر است و رستم پسری به نام جهانگیر نداشته است. رستم دو پسر به نامهای سهراب و فرامرز دارد. مادح به‌اشتباه تخوار را در شمار فرزندان فرامرز آورده، در‌حالی‌که از فرزندان زواره است. 
داستان جهانگیر مورد علاقۀ نقالان نیز بوده است. در طومارهای نقالی، روایتهای کامل و گاه ناقصی از این داستان وجود دارد. روایتهای نقالی از یک سو با هم و از سوی دیگر با روایت کتبی تفاوتهایی دارند. یکی از تفاوتهای مهم مربوط به صحنه‌ای است که رستم از نسبت خود با جهانگیر آگاه می‌شود. براساس روایت کتبی، رستم پس از چند دور نبرد، جهانگیر را بر زمین می‌زند و خنجر از میان می‌کشد که او را از پای درآورد. در همین زمان رخش شیهه می‌کشد. فرامرز با شنیدن شیهۀ رخش، رستم را می‌شناسد، ازاین‌رو، خطاب به پدرش می‌گوید: «جهانگیر فرزند دلبند تو ست» (نک‍ : ص 298- 299). 
این صحنه به صورتهای متفاوتی در روایتهای نقالی آمده است. براساس قدیم‌ترین طومار در دسترس که در 1135 ق تألیف شده است، جهانگیر در مقابله با رستم تیغ بر وی می‌کشد. رستم دست او را می‌گیرد و تیغ را از دست او می‌اندازد و با یک «سیلی آزاد» جهانگیر را از اسب سرنگون می‌کند؛ سپس دستش را می‌بندد و به سپاهیان می‌سپارد. فرامرز چون برادر را گرفتار می‌بیند، سرِ راهِ رستم را می‌گیرد، اما چون با پدر روبه‌رو می‌شود، او را می‌شناسد (طومار ... ،484). 
در طوماری دیگر که اواسط دورۀ ناصرالدین شاه تألیف شده است، پیش از آنکه رستم جهانگیر را بر زمین زند، رخش شیهه می‌کشد و به این ترتیب، باعث آشنایی رستم و فرزندش می‌شود (هفت‌لشکر، 215-216). در این طومار، بخشی از زندگی و سرگذشت جهانگیر ضمن داستان بهمن نقل می‌شود؛ یعنی برخلاف روایت کتبی، جهانگیر پس از مرگ رستم مدتی زنده بوده است (همان، 506-516). 
در طومار نقال معاصر، مصطفى سعیدی، نبرد رستم و جهانگیر به گونه‌ای دیگر روایت شده است. براساس این روایت رستم تاب مقابله با جهانگیر را ندارد، به گونه‌ای که «مرگ را در چند‌قدمی خود احساس می‌کند» و هنگامی که «جهانگیر زانوهای رستم را به خاک میدان» می‌کشاند، رخش شیهه می‌کشد و به این ترتیب، فرامرز که دور از صحنۀ نبرد بوده است، رستم را می‌شناسد. او بلافاصله با صدای بلند، جهانگیر را از ادامۀ نبرد باز‌می‌دارد (1 / 555-556). 
افزون بر این مورد، نکات دیگری نیز در بعضی از طومارها وجود دارد که با روایت کتبی متفاوت است و به چند نمونۀ آن اشاره می‌شود: در طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، تألیف جمشید صداقت‌نژاد، مرگ جهانگیر به گونه‌ای دیگر روایت شده است. براساس این طومار، مرگ جهانگیر در زمان حملۀ بهمن به سیستان اتفاق می‌افتد؛ پاس، از نزدیکان بهمن، در غذای جهانگیر زهر می‌ریزد و باعث مرگ وی می‌شود (ص 843). اما در روایت کتبی، یکی از دیوان جهانگیر را از کوه به پایین می‌اندازد و او را می‌کشد (مادح، 337- 338). 
نمونۀ دیگر مربوط به مقابلۀ غواص‌دیو با رستم است. در روایت کتبی، غواص‌دیو طی نبردی با رستم، ابتدا رخش را به دریا می‌اندازد و ناپدید می‌شود. هنگامی که رستم می‌خواهد رخش را از گرداب نجات دهد، دیو دوباره سر می‌رسد و این‌بار خود رستم را در آب می‌اندازد (همو، 27- 29). 
در یکی از طومارها، این بخش از داستان کاملاً شبیه داستان اکوان‌دیو در شاهنامه (نک‍ : فردوسی، 3 / 291) است؛ غواص‌دیو رستم را در خواب غافل‌گیر می‌کند، او را بر دست می‌گیرد و می‌پرسد: «ای زابلی! حالا تو را به دریا اندازم یا به کوه؟». ادامۀ ماجرا نیز کم‌و‌بیش شبیه داستان اکوان‌دیو است (طومار، 474). 
نام مادر جهانگیر، دلنواز، و چگونگی آشنایی رستم با او نیز در روایتهای کتبی و شفاهی به صورتهای متفاوتی نقل شده است. در روایت کتبی، رستم پس از دیدن دلنواز، دختر مسیحای عابد، شیفتۀ او می‌شود و از کنیز مسیحا می‌خواهد که شیفتگی وی را به آگاهی دلنواز برساند. دلنواز در پاسخ می‌گوید که اجازه‌اش به دست پدر است. رستم پس از آن، دلنواز را از مسیحای عابد خواستگاری می‌کند (مادح، 20-25). در روایت سید مصطفى سعیدی، دختر مسیحا که گل‌اندام نام دارد، پیش از دیدن رستم، وصف او را از دیگران شنیده و عاشق او می‌شود؛ سپس ضمن آنکه نقاب به چهره زده است، با صحنه‌سازی زمینۀ جنگ تن‌به‌تن با رستم را فراهم می‌کند. رستم در حین جنگ، کلاه‌خود را از سر ا‌و بر‌می‌دارد و متوجه جنسیت وی می‌شود. پس از آن، گل‌اندام بدون آگاهی پدر با رستم ازدواج می‌کند (1 / 531-532). البته اختلافات روایتهای شفاهی و کتبی به این موارد محدود نمی‌شود و برخی جزئیات را نیز شامل می‌شود. 

مآخذ

 افشاری، مهران، «جهانگیرنامه»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1386 ش، ج 11؛ سعیدی، مصطـفى و احمد هاشـمی، طومار شاهنـامۀ فردوسـی، تهران، 1381 ش؛ صداقت‌نژاد، جمشید، طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1374 ش؛ صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، 1384 ش؛ طومار نقالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1391 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ مادح، قاسم، جهانگیرنامه، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1380 ش؛ محقق، مهدی، مقدمه بر جهانگیرنامه (نک‍ : هم‍ ، مادح)؛ مرتضوی، منوچهر، فردوسی و شاهنامه، تهران، 1369 ش؛ مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران، 1351 ش؛ مل، ژول، دیباچۀ شاهنامه، ترجمۀ جهانگیر افکاری، تهران، 1345 ش؛ منزوی، خطی؛ نیازکار، فرح، «جهانگیرنامه»، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، به کوشش اسماعیل سعادت، تهران، 1386 ش، ج 2؛ هفت‌لشکر، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، 1377 ش.

حسن ذوالفقاری ـ محمد جعفری (قنواتی)
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: