صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / هنرهای عامه / هنرهای دستی / جل /

فهرست مطالب

جل


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 8 دی 1398 تاریخچه مقاله

جُل، دست‌بافته‌ای از جنس قالی، گلیم، جاجیم و یا نمد که بر پشت چهارپایان می‌نهند، و در برخی از نقاط ایران، از آن به‌عنوان کف‌پوش نیز استفاده می‌شود.
جل در معنای کلی به هر نوع پوشش اطلاق می‌شود (معین، 580، حاشیۀ 4) و گاه نیز در معنای پارچۀ کهنه و رخت و لباس آدمی است (محمدی، 133). جل در معنای پوشش پست و زمخت و فقیرانه و مخصوص چهار‌پایان، گاه با لباسهای ظریف و لطیف مقایسه می‌شود. نظام قاری (سدۀ 9 ق / 15 م) در دیوان البسه آورده است: آدمی را باید اُرمک بر بدن / ورنه جل بر پشت خود دارد حمار (ص 27؛ نیز نک‍‍ : محمدی، همانجا). در فرهنگهای فارسی، جل پوشش چهارپایان خوانده می‌شود (نک‍ ‍: بنتسینگ، 338؛ صفی‌پوری، ذیل جلل؛ لغت‌نامه ... )؛ چنان‌که در قصص الانبیاء (نیشابوری، 296) و تاریخ بیهقی (2 / 643)، به جلهای قیمتی زربفت و دیبا اشاره شده که با گوهر و مروارید تزیین شده و پوششی برای اسبان بوده است. جهانگردان نیز در سفر‌نامه‌های خود بارها به کاربرد جل به‌عنوان پوششی برای چهارپایان به‌‌ویژه اسب اشاره کرده‌اند (‌برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : شاردن، 168؛ پولاک، II / 169-170؛ کمپفر، 271؛ بابن، 82). 
محمد‌تقی بهار در تعریف واژۀ جل آورده است: «پوششی بوده از هر جنس نسج و برای هر جنس از آدمی یا غیر آن» (ص 62، حاشیۀ 1). همچنین جل در ترکیب با دیگر واژه‌ها در معانی گوناگون نیز به کار می‌رود؛ مثلاً: جل و پلاس، جل و پوست، جل و جهاز، جل و جِندِره (نک‍ : نجفی، 1 / 385). در گذشته در عزاداریها و سوگواریها نیز افراد عزادار برای نشان‌دادن میزان اندوه، جلِ چهار‌پایان را بر تن می‌کردند (نک‍‍‍‍ : ابن‌بطوطه، 196). 
تاریخ دقیقی از کاربرد جل و اینکه از چه زمانی استفاده از این منسوج در بین ایرانیان رواج پیدا کرده، در دست نیست، اما شاید کهن‌‌ترین نمونۀ مکشوفه از جل، مربوط به کشفیات باستان‌شناسان در تپۀ پازیریک متعلق به دورۀ هخامنشیان در حدود سدۀ 3-4 ق م باشد. این قطعه جل نمدینِ نقش‌دار و مرصّع که با تکه‌های چرم تزیین شده، نمونه‌ای زیبا و منحصر‌به‌فرد از جلهای چهارپایان سلطنتی است (گیرشمن، 362-363). 

شیوۀ بافت و تهیه

مواد اولیۀ بافت جل بیشتر شامل پشم گوسفند، و موی بز و شتر است، چنان‌که رایس در سفر‌نامه‌اش به بافت جل از موی بز در میان زنان ایرانی اشاره می‌کند (ص 180). جل معمولاً روی دارهای مخصوص قالی، گلیم و جاجیم بافته می‌شود (نک‍ : ه‍ م م). بافت جل بیشتر در جوامع ایلی و عشایر کوچ‌رو رواج دارد؛ در کتاب حدود العالم به شهرک بیلقان به‌عنوان یکی از مراکز مهم بافت جل اشاره شده است (ص 161). 
شکل، اندازه و اجزاء جل کم‌و‌بیش ثابت و مشخص و متناسب با جسم چهارپایان سواری و بارکش است. هر جل دو بازوی پهن دارد که سینۀ اسب را می‌پوشاند و به آن «دَستَک» می‌گویند. دستکها با نوار دست‌بافته‌ای (با همان طرح و نقش جل) به پهنای تقریبی 10، و درازای 70 سانتی‌متر به یکدیگر بسته می‌شود؛ این نوار را «خِفتَک» می‌گویند. نوار باریک‌تر و تسمه‌مانندی در دو طرف بدنۀ جل وجود دارد که زیر شکم اسب گره می‌خورد و آن را کاملاً محکم نگه می‌دارد. جلِ اسب را به‌طور معمول با اسلوب جاجیم‌بافی در دو قطعۀ جداگانه می‌بافند و از وسط با هم جفت می‌کنند. همۀ جلها از 3 جانب (تا قاعدۀ دستکها) شرابه و منگوله دارند. هر‌چه جل ظریف‌تر و به‌اصطلاح ریز‌بافت‌تر باشد، آویزها و تزیینات آن نیز بیشتر و ظریف‌تر خواهد بود (نک‍ : پرهام، 2 / 98-99؛ قس: شیوۀ تهیۀ جل در میان بختیاریها و لرها، دیگار، 175-176؛ رخش‌خورشید،170؛ قاضیانی، 92-93).

جل اسب، متعلق به سدۀ 12 ق / 19 م، لری یا بختیاری، اندازه: 150×130 سانتی‌متر («هنرها ... »، 147)


سبک بافت جل در میان قشقاییها متفاوت است. در کتاب دست‌بافته‌های عشایری و روستایی فارس، چند شیوۀ بافت جل در میان قشقاییها شرح داده شده است، ازجمله: سوزنی‌بافی، رِند‌بافی، اوی‌بافی، قالی‌بُری، گل‌برجسته و شِش‌دِرمه (برای اطلاعات بیشتر، نک‍‍ : پرهام، 2 / جم‍‍ ). 
جل اسب یا رواسبی یکی از ممتازترین و رنگارنگ‌ترین دست‌بافته‌های زنان عشایر است. ویژگیهای جل اسب، چون تنوع رنگ، تزیینات و نقوش آن، نشان از ارزش اسب در نزد کوچ‌روان است؛ ازاین‌رو، اسب را همچون عروسان آرایش و آذین می‌کنند، و حتى گاه جل اسب را با وسواس و دقت بیشتری می‌آرایند و معتقدند عروس مهمان یک‌شبه است و اسب یار و همدم یک عمر (پرهام، 2 / 97).
بافت جل در میان قشقاییها نمادی از احترام و حیثیت خانواده است (هانگ، 79). در فرهنگ مردم دریاچۀ پریشان در استان فارس، به دو نوع نَرمه‌جل (مخصوص الاغ، قاطر و اسب) و قَره‌جل (مخصوص اسب) اشاره می‌شود (ثواقب، 277). لرها نیز از جِل‌شال (جل رنگی و ظریفی که از پشم مرغوب گوسفند بافته می‌شود) برای آراستن اسب به همراه زین و یراق استفاده می‌کنند. آنها به حاشیۀ جل معمولاً رشته‌های نخ رنگی «گُلنگ» و مهره‌های رنگی می‌آویزند (‌عسکری‌عالم، ادبیات ... ، 115؛ نیز نک‍ : فیلبرگ، 126). 
 
اما نوع دیگری از جل که در میان لرها بافته می‌شود، از موی بز تهیه شده و ظرافت چندانی در بافت ندارد. این جلها مخصوص حیوانات بارکش‌اند و از ضروریات زندگی کوچ‌نشینی محسوب می‌گردند. عشایر لر جل را با دو طناب بر گردۀ حیوان استوار می‌کنند، تا بتوانند به‌راحتی خورجینها را بر رویش قرار دهند؛ بند جلویی را «وَربین» و پشتی را « پالدم» می‌نامند (عسکری‌عالم، فرهنگ ... ، 1 / 36؛ نیز نک‍ : مُرتنسن، 157-147). 
ژان پیر دیگار در پژوهش خود دربارۀ فنون کوچندگان بختیاری، اشاره‌ای به جل بختیاریها کرده است. جلهای بختیاری با 3 بند بر پشت حیوان ثابت می‌شوند. بند جلویی حلقه‌ای است که بر سینۀ حیوان می‌افتد و مانع لغزیدن جل به طرف پشت می‌شود. بند عقبی را به صورت حلقه‌ای به زیر دم حیوان می‌اندازند که مانع لغزیدن آن به طرف جلو می‌شود. بندی نیز از دو طرف به زیر شکم حیوان بسته می‌شود و مانع لغزیدن آن به پهلوها می‌گردد. این جلها معمولاً لایه‌ای نمدین دارند که زیر آن دوخته می‌شود. دیگار کاربرد این نوع جل را بیشتر از اینکه محافظ پشت حیوان باشد، برای دور نگه‌داشتن خورجینها از عرق بدن حیوان می‌داند (‌همانجا). 
بختیاریها برای شخم‌زدن زمین از ابزارهای سنتی همچون خیش استفاده می‌کنند. آنها خیش را با تیغه‌ای بلند (دارخیش) به یوغ متصل می‌کنند که یوغ به گردن دو رأس گاو نر می‌افتد و برای جلوگیری از لرزشهای یوغ روی گردن حیوان، جل لوله‌شده‌ای 
را که انتهای آن زیر گلوی چهار‌پا بسته می‌شود، به کار می‌برند (همو، 113-114). 
زنان ترکمن جل اسب یا «آت‌کِچه» را که از جنس قالی یا گلیم است، با نخهای رنگیِ پشمی و نگاره‌هایی چون خانه‌های شطرنجی و نقش خورشید گل‌دوزی می‌کنند؛ البته در گذشته جل اسب از نمد قهوه‌ای و سفیـد تهیه می‌شد. ترکمنها معمولاً جل را روی نمد بسیار بلندی که تن‌پوش اولیۀ اسب است، می‌اندازند. «قِزِل‌جل» نوع دیگری از جل است که در این منطقه تولید می‌شود و جنس آن از نمد و پارچۀ قرمز رنگ است (نک‍‍‍‍‍ : معطوفی، 3 / 2251، 2364، 2365؛ برای جل نمدین در کرمانشاه، نک‍ : جزمی، 70، 74). در میبد، برای بافت جلِ گاو، پشمی را که در دباغ‌خانه با آهک از پوست جدا شده و کیفیت خوبی ندارد، به کار می‌برند. همچنین برای بافت جلِ شتر از موی شتر به‌ویژه موی قسمت کوهان شتر استفاده می‌گردد (جانب‌اللٰهی، 430). در گذشته در استان کرمان، بزرگان و ثروتمندان برای جل اسبهایشان از پارچۀ ترمه استفاده می‌کردند (نیازمند، 1799). گاه جل را همچون پالان، از پوشال و کاه و ساقۀ گندم پر می‌کنند و بر پشت خر یا قاطر می‌گذارند (رسولی، 156).

نقـوش

مهم‌ترین نقشهای بافته‌شده در جلهای قشقایی شامل نقوش طاووس، گوزن، اسب، آهو، مرغ، بته‌آدمکی و ترمه است. هیچ‌گاه این نقوشْ جهت‌دار بافته نمی‌شود، زیرا جل بر پشت اسب از چند زاویه دیده می‌شود. رنگهای به‌کاررفته در بافت جلهای قشقایی عموماً سرمه‌ای، قرمز، طلایی و سفید است (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : پرهام، 2 / 98-100، 104-105؛ کیانی، 99-100). از‌جمله نقوش بافته‌شده بر روی جلهای عشایر بختیاری، نقش خشتی است که نمادی از بناهای ساخته‌شده در ییلاق است که بخشی از سال را در آنجا به سر می‌برند (قاضیانی، 135). در نمونه‌ای از جلِ لری ـ بختیاری که پوششی برای اسب در این مناطق است، رنگ غالب در آن قرمز لاکی، آبی لاجوردی و سبز است و نقش سواِستیکا یا ستارۀ چهار‌پر که سمبل خوشبختی است، بر روی جلها بافته می‌شود (هاوسگو، 145). 
جل کاربردهای غیر‌متعارف هم دارد و از آن در درمان برخی بیماریها نیز استفاده می‌شود. در لرستان، برای درمان بیماری «تَریوت» که علائمی چون اسهال شدید، استفراغ و خواب‌آلودگی دارد و بیشتر در کودکان شیر‌خواره شایع است، کودک را لای جل الاغ می‌خوابانند تا با گرم نگه‌داشتن بدن و تعرق زیاد، بیماری از بدن کودک خارج شود (عسکری‌عالم، فرهنگ، 1 / 231-232).
جل در امثال و اصطلاحات گفتاری فرهنگ مردم ایران بازتاب فراوان دارد: اصطلاح «آسمان‌جل»، کنایه از فرد فقیر و محتاج، از‌جمله اصطلاحات بسیار رایج است (نک‍ : امینی، 1 / 40؛ بختیاری، 397؛ کتیرایی، 154؛ الول‌ساتن، 255)؛ «آن جل را این‌چنین جل‌کشی می‌باید»؛ «جل بر گاو بسـت» (عزم نقل مکان و جابه‌جایی کرد) (هبله‌رودی، 18، 51؛ امینی، 1 / 259)؛ «اگر پدرش را ندیده بود، ادعای جل و افسار ترکمنی می‌کرد» (دهخدا، 1 / 196)؛ «خر اَر جل اطلس بپوشد، خرست» (سعدی، 120؛ نیز نک‍ : شهری، 322)؛ «خر نشود از جل دیبا فقیه» (شکور‌زاده، 464)؛ «سفرۀ بی‌آب جُل است و کوزۀ بی‌آب گِل» (همو، 638)؛ «جُل ز سگ و توبره از خر به است» (نظامی، 137؛ نیز نک‍ : ذوالفقاری، 1 / 747)؛ در مثلی بختیاری آمده: «چونو زِلی، بس دو جلی؟» (آن‌قدر زرنگی که توانایی حمل دو جل را داری؟)؛ یا در مثلی دیگر بختیاریها می‌گویند: «خر همو خره، جُلِس عوض اویده» (کیانی، 44، 48)؛ جل خر را باید در خاکدان جست (لـری، قشقایی)؛ جلت از خودت بزرگ‌تر است؛ جلت به پشت شتر الامان ترک رفت؛ جلش به کوهان شتر افتاد (بختیاری)؛ جل تازی به دوشت (ایلامی)؛ جل خر را بر کرۀ خر می‌گذاری؟ (‌بختیاری، بوشهری)‌؛ جل خر کازرونی تو هیچ قافله‌ای نیفته (کازرونی)؛ جلش به گُردۀ خر بسته شده (بروجردی)؛ جُلش را در قاطر‌خانۀ شاهی می‌اندازد (فیروز‌کوهی) (نک‍ : ذوالفقاری، همانجا).

مآخذ 

ابن‌بطوطه، رحلة، بیروت، 1384 ق / 1964 م؛ الول‌ساتن، ل. پ.، توپوزقلی میرزا، به کوشش احمد وکیلیان و دیگران، تهران، 1386 ش؛ امینی، امیر‌قلی، فرهنگ عوام، اصفهان، 1350 ش؛ بابن، س. و فردریک هوسه، سفرنامۀ جنوب ایران، ترجمۀ محمدحسن اعتماد‌السلطنه، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1363 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بهار، محمدتقی، حاشیه بر تاریخ سیستان، به کوشش همو، تهران، 1314 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به‌کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران، 1383 ش؛ پرهام، سیروس، دست‌بافته‌های عشایری و روستایی فارس، تهران، 1371 ش؛ ثواقب، جهان‌بخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمد‌سعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، تهران، 1385 ش؛ جزمی، محمد و دیگران، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، تهران، 1363 ش؛ حدود العالم، به‌کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رایس، کلاراکولیور، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، تهران، 1366 ش؛ رخش‌خورشید، عزیز و دیگران، بامدی طایفه‌ای از بختیاری، به‌کوشش پرویز ورجاوند، تهران، 1346 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیر‌سواران، تهران، 1378 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1384 ش؛ شکور‌زاده، ابراهیم، دوازده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ شهری، جعفر، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ صفی‌پوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377 ق؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، ادبیات شفاهی قوم لر، تهران، 1388 ش؛ همو، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1386 ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ قاضیانی، فرحناز، بختیاریها، بافته‌ها و نقوش، تهران، 1376 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1360 ش؛ کیانی، منوچهر، کوچ با عشق شقایق، شیراز، 1377 ش؛ کیانی هفت‌لنگ، کیانوش، ضرب‌المثلهای بختیاری، تهران، 1378 ش، لغت‌نامۀ دهخدا؛ محمدی خمک، جواد، واژه‌نامۀ سکزی، تهران، 1379 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع، ج 2؛ نجفی، ابـوالحسن، فـرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378 ش؛ نظام قاری، محمـود، دیـوان البسه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1359 ش؛ نظامی گنجوی، گزیدۀ مخزن الاسرار، به‌کوشش عبدالمحمد آیتی، تهران، 1367 ش؛ نیازمند، رضا، «حرفه‌ها و پیشه‌ها»، ایرانشهر، تهران، 1343 ش / 1964 م، ج 2؛ نیشابوری، ابراهیم، قصص الانبیاء، به‌کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1359 ش؛ هبله‌رودی، محمد‌علی، مجمع الامثال، به‌کوشش صادق‌کیا، تهران، 1344 ش؛ نیز:

The Arts of Persia, ed. R. W. Ferrier, New Haven / London, 1989; Benzing, J., Chwaresmischer Wortindex, Wiesbaden, 1983; Chardin, J., Travels in Perisa, tr. E. Lioyd, London, 1927; Ghirshman, R., Iran: Protoiranier, Meder, Achämeniden, tr. S. Edzard, München, 1964; Housego, J., «Carpets», The Arts of Persia, ed. R. W. Ferrier, New Haven / London, 1989; Huang, J., Tribeswomen of Iran, London / New York, 2009; Mortensen, I. D., Nomads of Luristan, Copenhagen, 1993; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865.
مریم محمد‌تبار

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: