صفحه اصلی / مقالات / افضل ایوبی /

فهرست مطالب

افضل ایوبی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 20 آبان 1398 تاریخچه مقاله

اَفْضَلِ اَیّوبی، ابوالحسن نورالدین علی (565-622 ق / 1170-1225 م)، فرزند ارشد و جانشین صلاح‌الدین ایوبی، ملقب به الملك الافضل كه یك چند بر مناطقی از شام و مصر حكم راند، اما همچون دیگر فرزندان صلاح‌الدین در حكومت چندان اقتدار و توفیق نیافت.
وی اهل فضل و ادب بود و نزد عده‌ای از علمای برجستۀ مصر و شام از جمله ابوطاهر اسماعیل بن مكی بن عوف زهری، ابومحمد عبدالله بن بری نحوی، ابوالحسین احمد بن حمزة بن علی سلمی و ابوالقاسم هبةالله بن علی بن مسعود دانش آموخت. گفته‌اند كه وی بر بسیاری از فضایل علمی و اخلاقی آراسته بود؛ خط را نیكو می‌نوشت و در شاعری نیز دستی داشت. اشعاری كه وی به قصد شكایت از برادر و عمویش به الناصر خلیفۀ عباسی نوشته، در بسیاری از منابع آمده است. او در این اشعار ــ كه برخی منابع آنها را نشانۀ تشیع افضل دانسته‌اند ــ اختلافات سیاسی صدراسلام را یادآور شده، و با ظرافتی خاص از حقانیت علی (ع) سخن رانده است. وی در قلعۀ سُمیساط، مقر حكومتش در شام، چشم از جهان فروبست و در حلب دفن شد (ابن خلكان، 3 / 419-421؛ ابن سعید، 199-203؛ ذهبی، 21 / 295-296؛ نیز نك‍ : ابوشامه، 145؛ مقریزی، 1(1) / 216).
زندگی افضل را به دو دورۀ پیش و پس از مرگ پدر می‌توان تقسیم كرد. وی به روزگار صلاح‌الدین نخست حكومت مصر یافت، اما چون كم سال بود، صلاح‌الدین برادرزادۀ خود تقی‌الدین مظفر را به نیابت او برگماشت. در 582ق / 1186م به علت اختلافاتی كه میان افضل و تقی‌الدین بروز كرد، صلاح‌الدین وی را به دمشق نزد خود فراخواند و مصر را به فرزند دیگرش عزیز سپرد (ابن اثیر، 11 / 523؛ ابوالفدا، 5 / 94؛ مقریزی، 1(1) / 91). افضل از این زمان تا مرگ صلاح‌الدین به عنوان ولی‌عهد در بسیاری از لشكركشیها و جنگهای او با صلیبیان شركت جست و نامش در تاریخ جنگهای صلیبی پرآوازه گردید. جنگ حِطّین (583 ق) نخستین نبردی بود كه وی در آن شركت كرد. گزارش ابن اثیر (11 / 536) دربارۀ این پیكار مبتنی بر روایات خود افضل است. در همان سال و به دنبال جنگ حطین، افضل در فتح شهر عكا توسط مسلمانان شركت كرد. پس از فتح عكا، صلاح‌الدین شهر را به وی سپرد و او كه در كرم و سخا شهره بود، در تقسیم غنایم گشاده‌دستی به خرج داد (همو، 11 / 539-540). پس از آن نیز در جنگهای پراكندۀ دیگری شركت جست كه شرح آنها در تواریخ عصر جنگهای صلیبی ــ اعم از منابع شرقی و غربی ــ آمده است.
در 588 ق به دنبال مرگ تقی‌الدین مظفر فرزند او ناصرالدین محمد از صلاح‌الدین خواست تا حكومت سرزمینهایی كه در دست پدرش بود، بدو سپارد. صلاح‌الدین از این كار سرباز زد و به درخواست افضل این سرزمینها را به وی سپرد و افضل همراه سپاهی راهی حلب شد، اما اصرار ناصرالدین محمد و میانجیگری عادل،برادر سلطان صلاح‌الدین، باعث شد كه افضل از نیمه راه به دمشق بازخوانده شود (همو، 12 / 82-83؛ ابن فرات، 4(2) / 42-45، 59-62).
پس از مرگ صلاح‌الدین (589ق)، افضل در دمشق به حكومت نشست، در حالی كه برادرش عزیز در مصر و برادر دیگرش ظاهر در حلب، و عمویش ابوبكر عادل در كرك و سرزمینهای شرق شام (ابن اثیر، 12 / 97- 98؛ ابوالفدا، 5 / 114؛ ابن واصل، 3 / 3-4) حكم می‌راندند. گفته‌اند كه امرای دولت ایوبی در دمشق نزد افضل بودند و سران سپاه و غلامان خاص ایوبیان مانند گروههای معروف به صلاحی و اسدی و نیز اكراد در مصر نزد عزیز اقامت داشتند (همو، 3 / 5). دیری نپایید كه اختلاف میان برادران بروز كرد. اولین رویارویی میان افضل و برادرش عزیز در 590ق روی داد. برخی از منابع عامل این اختلاف را ضیاءالدین ابن اثیر جزری، نویسندۀ المثل السائر و برادر مورخ مشهور عزالدین ابن اثیر صاحب الكامل فی التاریخ دانسته‌اند كه ملك افضل وی را به وزارت برگزیده بود. گفته‌اند كه سیاستهای غلط ابن اثیر جزری و رفتار ناشایست او با امرا و یاران صلاح‌الدین، ایشان را از گرد افضل پراكنده ساخت و خواه ناخواه به دربار برادرانش عزیز در مصر و ظاهر در حلب سوق داد. چیزی نگذشت كه دربار افضل از افراد معتبر و قابل اعتماد از اهل علم و سیاست و جنگ خالی شد (همو، 3 / 10-11، 27، 39). از سوی دیگر افضل كه در 589 ق به پیشنهاد وزیرش ضیاءالدین، شهر قدس را برای جلب نظر برادرش عزیز و رهایی از هزینه‌های سرسام‌آور آن به وی واگذاشته بود، در این زمان به تحریك حاكم قدس كه به علت خیانتهای مالی از تسلیم قدس به عزیز واهمه داشت، از آن تصمیم بازگشت. این كار عزیز را آزرده خاطر ساخت و روابط دو برادر روی به سردی نهاد (همو، 3 / 14-15).
گرد آمدن امیران دولت ایوبی نزد عزیز و استقبال او از ایشان، موجب شد تا وی مدعی سلطنت گردد و با سپاهی دمشق را محاصره كند. افضل به عمویش عادل، برادرش ظاهر و پسر عمویش الملك المنصور نامه نوشت و ایشان را به دمشق خواند و با حضور ایشان در دمشق صلح میان برادران برقرار شد (ابوالفدا، 5 / 118؛ ابن واصل، 3 / 28-37). عزالدین ابن اثیر كه در آن زمان خود در دمشق بوده، و از این رویداد خبر داده، معتقد است كه اتفاق عادل و ظاهر و دیگر حكمرانان قلمرو ایوبیان در ابقای دمشق در دست افضل از آن رو بود كه ایشان می‌دانستند اگر عزیز دمشق را تصرف كند، سرزمینهای ایشان را نیز یكی پس از دیگری خواهد گرفت، اما به هر حال دربارۀ برخی مناطق قلمرو افضل توافقهایی صورت پذیرفت (12 / 109-110).
یك سال بعد در 591 ق بار دیگر عزیز قصد دمشق كرد، اما این بار برخی از سران سپاه و غلامان نظامی معروف به اسدی كه از عزیز بی‌مهریها دیده بودند، بر وی شوریدند و به افضل پیوستند. افضل كه از عموی خود عادل نیز یاری طلبیده بود، همراه او برای فتح مصر سر در پی عزیز نهاد و قرار بود پس از فتح آن سرزمین، خود در آنجا بماند و دمشق را به عمویش عادل بسپارد (نك‍ : ابن واصل، 3 / 51، كه این توافق را به گونه‌ای دیگر بازگو كرده است)، اما عادل در طی راه از افضل بیمناك شد و اندیشید كه اگر افضل به یاری او مصر را تصرف كند، ممكن است از تسلیم دمشق به وی امتناع ورزد؛ بدین سبب، از یك سوی پنهانی با عزیز در مصر ارتباط برقرار كرد و او را به یاری خواند و از سوی دیگر افضل را به این بهانه كه مصر عملاً در تصرف اوست و نیازی به جنگ و خونریزی ندارد، از جنگ باز داشت. سرانجام با میانجیگری قاضی فاضل كه نزد صلاح‌الدین و اعضای خاندان او از احترام بسیاری برخوردار بود، میان برادران صلح برقرار شد و افضل به دمشق بازگشت، در حالی كه مناطقی از فلسطین كه سال پیش از دست داده بود و نیز مناطق طبریه و اردن تحت فرمان او قرار گرفت (ابن اثیر، 12 / 119-120؛ ابن واصل، 3 / 46- 48، 50-54؛ ابن‌فرات، 4(2) / 118؛ ابوالفدا، 5 / 119).
گفته‌اند كه بی‌كفایتی ضیاءالدین ابن‌اثیر وزیر افضل كه رشتۀ امور را در دست داشت، موجب ناخشنودی مردم و آشوب در اوضاع داخلی قلمرو افضل شد و همین امر بهانۀ لشكركشی و تصرف دمشق را برای عزیز و عادل فراهم آورد. خیانت برخی از امیران افضل و همراهی و هم‌پیمانی آنان با عادل موجب شد كه آن دو بر دمشق مسلط گردند و افضل ناچار به حكومت صرخد قناعت كرد. ظاهراً در همین زمان بود كه وی در نامه‌ای به الناصر عباسی به شكایت از برادر و عمویش پرداخت. در این گیرودار ضیاءالدین ابن اثیر نیز از بیم جان، پنهانی در صندوقی از شهر خارج شد. برخی آورده‌اند كه هنگام سقوط دمشق، عزیز پنهانی از افضل خواست كه از تسلیم شهر امتناع ورزد، مگر آنكه عادل با تبدیل خطبه و سكه به نام عزیز موافقت كند. عزیز با این كار می‌خواست دست عادل را از حكومت دمشق كوتاه كند، اما افضل كه موقعیت را به درستی درك نمی‌كرد، عادل را از نیت عزیز آگاه كرد و وضعیت را دگرگون ساخت و عزیز را در موقعیتی ناخواسته قرار داد، به گونه‌ای كه دمشق را در دستان عادل رها كرد. ملك افضل در مجموع 3 سال و یك ماه بر دمشق حكم راند (ابن اثیر، 12 / 121-123؛ ابن واصل، 3 / 55- 69؛ ابن فرات، 4(2) / 144؛ ابوالفدا، 5 / 120-121؛ مقریزی، 1(1) / 134-136). با آنكه برخی منابع سیاستهای غلط ضیاءالدین ابن اثیر را علت اصلی ناكامیهای افضل دانسته‌اند (نك‍ : ابن‌ واصل، 3 / 10-14، 38- 39)، عزالدین ابن اثیر تنها اعتماد بیش از حد افضل به عمویش عادل را كه خیرخواه او نبوده، مهم‌ترین علت ناكامی وی دانسته است (12 / 121-122؛ نك‍ : ابن واصل، 3 / 41-42، كه ظاهراً همین اعتماد و رجوع به عادل را به اشارۀ ضیاءالدین دانسته است). به هر حال علاوه بر این عوامل، نقش امیران و سران سپاه را نیز نباید نادیده گرفت. این گروه كه به سبب حضور در جنگهای صلیبی قدرت و اعتباری كسب كرده بودند، نقش مؤثری در جابه‌جایی قدرت و بر هم زدن موازنۀ سیاسی داشتند.
با مرگ ملك عزیز در 595 ق، بر سر جانشینی وی در مصر میان امیران اختلاف افتاد. طایفۀ اسدی و اكراد و سر كردۀ آنان سیف‌الدین یازكش (نك‍ : ابن فرات، 4(2) / 113: ایازكوش، نیز 4(2) / 149: یاركوج) كه از پیش تمایلی به افضل داشتند، با پیغامها و نامه‌ها او را به مصر فراخواندند، اما گروه صلاحی به محمد فرزند عزیز تمایل داشتند كه كودكی خردسال بیش نبود. سرانجام با وساطت قاضی فاضل، حكومت مصر رسماً به محمد فرزند عزیز داده شد و افضل به عنوان نایب او به مصر آمد و در آنجا مستقر گردید. گرچه وی در ادارۀ امور موفق بود، اما نتوانست همراهی گروه صلاحی را جلب كند و ایشان كه كینۀ او را به دل گرفته بودند، به عادل پیوستند (ابن‌واصل، 3 / 87-90؛ ابن فرات، 4(2) / 147-157؛ ابن اثیر، 12 / 140-142؛ ابوالفدا، 5 / 124).
پس از استقرار افضل در مصر، برادرش ظاهر حاكم حلب و پسر عمویش اسدالدین شیركوه حاكم حمص او را به تصرف دمشق ترغیب كردند. وعده‌های مساعدت ایشان و غیبت عادل از دمشق، افضل را به قصد تصرف دمشق از مصر بیرون كشید، اما عادل كه مشغول محاصرۀ ماردین بود، به سرعت بازگشت و پیش از افضل به دمشق رسید. گرچه سپاهیان ظاهر و اسدالدین شیركوه به یاری افضل شتافتند، اما عادل به كمك فرزندش كامل و طایفۀ صلاحی ایشان را عقب راند (ابن اثیر، 12 / 143-145؛ ابن واصل، 3 / 93- 108؛ ابن فرات، 4(2) / 158-163، 169-172؛ ابن جوزی، 8(2) / 463؛ ابوالفدا، 5 / 124-125؛ مقریزی، 1(1) / 148- 149).
افضل به مصر بازگشت، اما عادل با لشكر در پی وی رفت. افضل در جمع سپاه و دفاع از مصر ناكام ماند و مصر را به عمویش عادل سپرد و به جای آن مناطق میافارقین، حانی و جبل جور را گرفت و به صرخد بازگشت (ابن‌واصل، 3 / 108، 109، 116؛ ابن فرات، 4(2) / 172-175؛ ابن اثیر، 12 / 155-156؛ مقریزی، 1(1) / 150-151). عادل در مصر خطبه به نام خود كرد و محمد فرزند عزیز را از حكومت بیرون راند. این امر ــ كه ظاهراً بر اثر تلاشهای طایفۀ اسدی شكل گرفته بود ــ امیران و بزرگان ایوبی، به ویژه طایفۀ صلاحی را برآشفت و همه روی به افضل آوردند و او را به تسخیر مصر برانگیختند؛ اما عادل كه قصد ایشان را دریافت، پیشدستی كرد و گروهی را از دمشق و نقاط دیگر به محاصرۀ صرخد فرستاد. بروز اختلاف میان سپاهیان وی و اتحاد و اتفاق مجدد میان ظاهر و افضل در حلب، بار دیگر دمشق را در محاصرۀ فرزندان صلاح‌الدین قرار داد. این بار نیز جدایی طایفۀ صلاحی از عادل، در عرصۀ نبرد، موازنه را برهم زد و ائتلاف برضد عادل را تقویت كرد تا جایی كه چیزی نمانده بود دمشق سقوط كند. پسران صلاح‌الدین توافق كرده بودند كه پس از تصرف دمشق، آنجا را به افضل سپارند و با هم به مصر بروند و پس از تصرف آنجا، دمشق به ظاهر سپرده شود تا همۀ شام تحت حاكمیت او باشد و افضل در مصر بماند. اما ظاهر كه حزم و احتیاطی بیشتر داشت و سقوط دمشق را نزدیك می‌دید، به افضل پیغام داد كه پس از تصرف شهر، در دمشق می‌ماند و سپاهیان را همراه او به مصر می‌فرستد. افضل نپذیرفت و همین اختلاف به شكست انجامید و دمشق همچنان رؤیای دست نیافتنی افضل باقی ماند. در پیمان صلحی كه بسته شد، سمیساط و چند منطقۀ دیگر به افضل سپرده شد. وی به سمیساط رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند. بجز سمیساط، دیگر مناطق قلمرو او را عادل و همچنین ظاهر در 599 ق از او بازستاندند. او نیز در مقابل، كس نزد ركن‌الدین سلیمان بن قلچ ارسلان، حاكم سلجوقی ملطیه و قونیه فرستاد و به اطاعت او گردن نهاد و خطبه و سكه به نام او كرد (ابن‌واصل، 3 / 117-120، 123-129، 150-152؛ ابن‌فرات، 4(2) / 193- 198، 201-206، 258- 259؛ ابن اثیر، 12 / 160-163، 182-183؛ مقریزی، 1(1) / 151-152، 154-162).

 

مآخذ

ابن‌اثیر، الكامل؛ ابن‌جوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دكن، 1371 ق / 1952 م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن سعید، علی، النجوم الزاهرة، به كوشش حسین نصار، قاهره، 1970 م؛ ابن فرات، محمد، تاریخ، به كوشش حسن محمد شماع، بصره، 1389 ق / 1969 م؛ ابن واصل، محمد، مفرج الكروب، به كوشش جمال‌الدین شیال، قاهره، 1960 م؛ ابوشامه، عبدالرحمان، تراجم الرجال ( الذیل علی الروضتین)، به كوشش محمد زاهد كوثری، قاهره، 1366 ق / 1947 م؛ ابوالفدا، المختصر، بیروت، 1380 ق / 1960 م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و محیی هلال سرحان، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ مقریزی، احمد، السلوك، به كوشش محمد مصطفى زیاده، قاهره، 1956 م.

مسعود حبیبی مظاهری

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: