صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / جانورشناسی / بلبل /

فهرست مطالب

بلبل


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 8 دی 1398 تاریخچه مقاله

بُلْبُل، پرنده‌ای خوش‌آواز که معروف به مهرورزی به گُل است و بن‌مایه‌ای شناخته‌شده در افسانه‌ها و ترانه‌های فرهنگ مردم به شمار می‌رود.

نامهای گوناگون

بلبل نامی عربی است و فارسی آن هزاردستان و هَزار است ( لغت‌نامه ... ) و در عربی عندلیب نیز نامیده می‌شود (بستانی، 637). صفتهایی هم برای بلبل قائل شده‌اند، مانند خوش‌خوان، خوش‌گوی، خوش‌نغمه، خوش‌آهنگ، خوش‌آواز، خوش‌ترانه، شیرین‌نفس، آتش‌نفس، آتش‌زبان، آتش‌نوا، بلندصفیر، شوخ‌زبان، هنگامه‌طراز، شوریده، محبوب، و زار ( آنندراج)؛ همچنین در کدکن بلبل را «هزارمقاله» گویند (شفیعی، 174).
از آنجا که آواز بلبل به خواندن زند یا تفسیر پهلوی اوستا که با تجوید همراه بوده، تشبیه شده است، به آن زندخوان یا زندباف نیز گفته‌اند (شمیسا، 1 / 172). هنینگ ارتباط زندخوان / زندباف را با بلبل مطرح کرده، و واژه‌های زندواف، زندلاف، زندوان، زنددان، زندران، زندباف، و زندخوان را به معنی زردشتی و بلبل دانسته است (ص 104). برخی از پژوهشگران بلبل را نام‌آوایی گمان برده‌اند که بر کلام و سخن نامفهوم دلالت دارد، مثلاً شاپکا بُلبُل و بَلبَل را به معنی کلام پیچیده و نامفهوم دانسته است (ص 25). ازاین‌رو، برخی زندخوان یا زندباف‌نامیدن بلبل را بر مبنای شباهت زندخوانی همراه با تجوید سریع و نامفهوم با آواز بلبل در نظر گرفته‌اند (نک‍ : مختاریان، 118).
سوزنی سمرقندی (د 569 ق / 1174 م) در شعری به این مضمون اشاره کرده که ایرانیان نام بلبل را زندواف هم گفته‌اند. او در شعر دیگری زندباف را خوانندۀ زند و پازند دانسته و منظور او از زندباف، همان بلبل بوده است (ص 153، 162). در لغت فرس نیز زندباف همان مرغ هزاردستان نامیده شده است (ص 243).
بلبل در آغاز جوانی، اندکی پس از ترک آشیانۀ خود، به آوازخوانی می‌پردازد. این پرنده در فصل بهار به آوای بلبلان بزرگ‌تر گوش می‌دهد و از آنها آوازخواندن را می‌آموزد و هرچه روزهای بیشتری را سپری کند، صدایش دلنشین‌تر می‌شود. ازاین‌رو، نغمه‌سرایی بلبلان بزرگ، سحرآمیز توصیف شده است (معین، 219). گفته‌اند که برای شنیدن آوای بلبل، باید در سپیده‌دم تابستان به جنگل یا بوستان پردرختی رفت؛ پیش از دمیدن سپیده، نخست یکی از پرنده‌ها آوای خود را سر می‌دهد، سپس پرنده‌های دیگر نیز بیدار می‌شوند و به او می‌پیوندند. دیری نمی‌گذرد که گویی همۀ جهان سرشار از موسیقی آنها می‌شود (نیوینگ، 36).
در ادبیات فارسی، شاعران بنا به زمینۀ عاطفی خویش، هریک نغمه‌سرایی بلبل را به گونه‌ای تعبیر کرده‌اند. این پرنده الهام‌بخش بسیاری از سخنوران بلندپایۀ زبان پارسی بوده است؛ آنها با تأمل در زندگی و راه‌ورسم عاشقی بلبل، شعرهایی شورانگیز سروده‌اند (نک‍ : نوین، 44).
رودکی (د 329 ق / 941 م)، از کهن‌ترین شاعران پارسی‌گوی، در توصیف بهار، از بلبل با نغمه‌ای شگفت‌انگیز یاد می‌کند (ص 98).
فردوسی (د ح 411-416 ق / 1020-1025 م) از بلبل به‌مانند راوی‌ای سخن گفته که به زبان پهلوی، داستانهای تلخ و شیرین ایران باستان را با وی در میان می‌گذارد. بلبل خود به هنگام روایت داستان غمناک «رستم و اسفندیار»، از مرگ اسفندیار، پهلوان نامی ایران، می‌نالد (5 / 292-293).
فرخی سیستانی (د 429 ق / 1038 م) بلبل را زندواف و زندخوان نامیده که همچون عاشقی از شب تا روز به زاری می‌نالد (ص 427). هم‌نشینی و مؤانست بلبل / پرنده با گل / درخت یکی از بن‌مایه‌های تکرارشونده در ادبیات گذشتۀ فارسی است (نک‍ : عطار، 265-266؛ مولوی، 7؛ تاجدینی، 139-140؛ برای نمونه‌های بیشتر، نک‍ : عفیفی، 1 / 289-290). ظاهراً این بن‌مایه با فرهنگ ایران پیش از اسلام مرتبط است.
در اوستا و برخی از متون فارسیِ میانه بر جنبه‌های نمادین رابطۀ گل / درخت با بلبل / پرنده تأکید بیشتری شده است. مثلاً در اوستا درخت همه‌درمان یا vīspō-biš همراه با سیمرغ (شاهین) توصیف می‌شود (نک‍ : 1 / 400)؛ نیز در بندهش درخت بس‌تخمه را هر سال سیمرغ می‌افشاند (نک‍ : ص 87). در اغلب اسطوره‌های ایرانی نیز درخت و پرنده از عناصر اصلی و تکرارشونده محسوب می‌شوند. درخت جایگاه پرندگان است و در اسطوره‌ها و متعاقباً داستانها و افسانه‌ها از روان درخت سخن رفته است؛ روانی که در درخت می‌زید، غالباً به‌سان پرنده ظاهر می‌شود (مختاریان، 123؛ برای نمونۀ تجلی روح درخت در قالب بلبل، نک‍ : ه‍ د، بلبل سرگشته). بنابراین، می‌توان استعاره‌های ادبی مبنی بر هم‌نشینی گل و بلبل را با اسطورۀ درخت و پرنده پیوند داد. مختاریان پرنده را نماد روح و رابطه با جهان ماورا، و درخت را رابط میان زمین و آسمان و نماد جاودانگی می‌داند که ابعاد گسترده‌تری از آن در هنر و عرفان نیز متجلی است (ص 125).

بلبل در فرهنگ و ادب عامه

بلبل و رفتار و کردار آن در گونه‌های متفاوت ادبیات شفاهی بازتاب فراوانی دارد. در ترانه‌ها و دوبیتیهای محلی بن‌مایه‌های مرتبط با این پرنده بارها تکرار شده است. مثلاً نالیدن بلبل بر شاخ گل و فراق بلبل از گل که پیش از این به مواردی از آن در ادبیات کتبی اشاره شد، از بن‌مایه‌های تکرارشونده در دوبیتیها ست: دو پنج روزه که بوی گل نیومد / صدای چه‌چه بلبل نیومد / / برین از باغبون گل بپرسین / چرا بلبل به سیل گل نیومد (هفتصد ... ، 32؛ برای نمونه‌های بیشتر، نک‍ : باباطاهر، 121، 123؛ فائز، 162؛ هدایت، 311؛ حبیبی‌نژاد، 95، 162؛ فقیری، 31). در برخی از دوبیتیها بلبل نماد فرزند یا عزیزی است که در جوانی درگذشته است: فلک کور شی که کور کردی چراغم / ببردی بلبل خوش‌خون باغم / / کشیدی ارۀ تیز بلندی / بریدی شاخ سوزِ (سبز) مینِ (میان) باغم (قهرمان، 476؛ فقیری، 86). در لالاییها، تشبیه نوزاد به بلبل از مضامین و بن‌مایه‌های تکرارشونده‌ای است که از زبان مادران بیان می‌شود: اُلالالا گلم لالا / عزیز و بلبلم لالا / / اُلالا بلبلم لالا / بخواب جون دلم لالا / / چرا از بی‌کسی نالم / که همچی بلبلی دارم (عمرانی، 37؛ برای نمونه‌های بیشتر، نک‍ : جمالی، 72؛ سرلک، 78).
بلبل در افسانه‌ها نیز به صورتهای متفاوت بازتاب یافته است. یک نمونۀ آن تغییر شکل شخصیت اصلی افسانه به بلبل است که در بیشتر روایتها با عنوان «بلبل سرگشته» (ه‍ م) مشهور است؛ در این افسانه بلبل نماد مظلومیت شخصیت افسانه است. در افسانه‌ای دیگر بلبل نماد اشخاصی است که دَم را غنیمت می‌دانند و به فکر روزهای سخت نیستند. براساس این افسانه بلبلی و مورچه‌ای با هم دوست هستند. در بهار و تابستان بلبل فقط به آوازخوانی می‌پردازد، ولی مورچه ضمن آنکه به آواز بلبل گوش می‌دهد، برای زمستانش نیز آذوقه تدارک می‌بیند. موقع زمستان بلبل بر اثر بی‌غذایی و بی‌مکانی به تنگ می‌آید و سراغ مورچه می‌رود و از او می‌خواهد که کمکش کند. مورچه پاسخ می‌دهد: وقتی جیک‌جیک مستونت بود، فکر زمستونت نبود (ابونصری، 49-50). این جمله از مثلهای سائر زبان فارسی است (دهخدا، 4 / 1892). در برخی افسانه‌ها شخصیتهای شرور برای از میان برداشتن قهرمان افسانه او را به دنبال کارهایی می‌فرستند که دیگران نمی‌توانند انجام دهند؛ مثلاً از او می‌خواهند که بلبل سخنگو (رحمانیان، 53-55) یا بلبل طلایی را که آواز می‌خواند (انجوی، گل ... ، 1(1) / 219-220) بیاورد.
در زبان گفتاری، بلبل معانی متفاوتی دارد. مثلاً به مزاح یا به ریشخند، کسی را می‌گویند که با همۀ بی‌ذوقی و بی‌سخنی به شیرین‌زبانی یا وراجی علاقه نشان دهد (شاملو، 1443)؛ بلبل شاه طهماسب و بلبلی‌کردن (جمال‌زاده، 21) نیز کم‌وبیش به همین مفهوم است؛ اصطلاح بلبلی‌خواندن نیز که در زبان مردم تهران رایج است، زمانی به کار می‌رود که شخص بدهکار یا طرف مذاکره پاسخهای دور از منطق و سربالا بدهد (شهری، 173)؛ بلبل در اصطلاح کبوتربازان به شخصی می‌گویند که با نواختن نوعی سوت می‌تواند کبوتر مورد نظرش را به خود جلب کند (شاملو، همانجا)؛ از اصطلاحات دیگر زبان گفتاری «چرت بلبلی» است که نوعی از خوابیدن و آسودن کوتاه‌مدت را گویند.
نقش درخت / گل و پرنده / بلبل بر دست‌بافته‌ها یا بر سنگ مزار جوان‌مرگان، در پیوند با کهن‌الگوی اسطوره‌ای درخت و پرنده به شمار می‌رود (نک‍ : مختاریان، همانجا؛ چارئی، 132- 139). مردم خراسان بر روی مزار جوانان گلی نقش می‌کنند که بلبلی بر آن نشسته و در حال نغمه‌سرایی است (شکورزاده، عقاید ... ، 220-221).
در مجموعۀ باورهای مردم مناطق مختلف ایران، اعتقادات گوناگونی دربارۀ بلبل وجود دارد که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می‌شود: بختیاریها این پرنده را انیس خود می‌دانند و آوای او را همدردی با غم خود می‌پندارند (خسروی، 216). در سروستانِ فارس، مردم کودک شیرین‌زبانِ خود را به بلبل تشبیه می‌کنند (همایونی، 293). در کازرونِ فارس و روستای گرگنای آن، بلبل در میان پرنده‌ها جایگاه ویژه‌ای دارد؛ مردم آنجا بر این باورند که این پرندۀ خوش‌صدا متعلق به حضرت ابراهیم خلیل‌الله (ع) است؛ همچنین، بلبل را پیام‌آور بهار، سرسبزی و خرمی می‌دانند (ابونصری، 43-44). در کازرون، بلبلها بیشتر در میان نخلستانها زندگی می‌کنند و نخل را بهتر از درختهای دیگر می‌شناسند؛ در باور مردم، خرما از میوه‌های بهشتی است و بلبل هم از بهشت آمده است (همو، 45).
مردم مازندران بلبل را نماد استعداد، ذوق و هنرمندی می‌دانند و می‌گویند که بلبل آواز قبلی‌اش را تکرار نمی‌کند تا اینکه 12 آواز مختلف بخواند؛ بعد قدری سکوت می‌کند یا تغییر مکان می‌دهد و دوباره شروع به چهچهه می‌کند و همان 12 آواز را به ترتیب یا پس و پیش می‌خواند (باقری، 98- 99). آنها همچنین باور دارند که بلبل 12 تخم می‌گذارد که تنها یکی از آنها می‌تواند آواز بخواند و بقیه فقط جیغ‌جیغ می‌کنند؛ مازندرانیها به این گونه جوجه‌ها «خَرپِنو» می‌گویند و بر همین اساس بچه‌های بی‌استعداد را نیز خرپنو می‌نامند (همانجا).
در دماوند می‌گویند بلبل 7 جوجه می‌آورد که 6 جوجه قناری و یکی بلبل می‌شود (علمداری، 205). در گیلان هم می‌گویند بلبل هر بار 7 جوجه می‌آورد که یکی از آنها چرخ‌ریسک می‌شود؛ بر همین اساس وقتی یکی از فرزندان خانواده ناخلف و بدکردار شود، می‌گویند همین یکی چرخ‌ریسک شده است (بشرا، 1 / 23؛ نیز نک‍ : پاینده، 33). مردم گیلان همچنین باور دارند که هرگونه دست‌کاری، خوردن نفَس آدمی به لانۀ بلبل و یا سرکشی مداوم به آن، سبب می‌شود که خزندگان، ازجمله مار، لانه را بر اثر بوی آدمی بیابند و تخمها و جوجه‌ها را بخورند؛ آنها برای پیشگیری از این کار، جلو دهان خود دستمالی می‌بندند تا نفسشان به لانه نخورد. گیلانیها همچنین باور دارند که اگر صدای ضربان قلب آدمی به تخم بلبل برسد، از آنها چرخ‌ریسک بیرون می‌آید (بشرا، 1 / 20).
باورهایی نیز در ارتباط با خواب‌دیدن این پرنده وجود دارد. ازجمله اینکه بلبل در خواب فرزند کوچک یا غلام است؛ آواز بلبل به خواب، کلام خوش و سخن لطیف است؛ چنانچه در خواب ببینند که بلبلی می‌پرد، فرزند یا غلام آن شخص می‌میرد (شاملو، 1444؛ نیز نک‍ : حبیش، 113).
از جملۀ باورهای دیگر دربارۀ بلبل این است که این پرنده چون عاشق گل سرخ است، حسرت تماشای بازشدن غنچه‌ای را دارد، اما هیچ‌وقت به این آرزو نمی‌رسد؛ شب تا سحر منتظر و بیدار می‌ماند، اما نزدیک صبح یک لحظه به خواب می‌رود و این درست همان لحظه‌ای است که غنچه باز می‌شود. قطره‌ای که صبحها روی گل سرخ تازه‌شکفته است، اشک بلبل از حسرت بازشدن گل است (شاملو، همانجا).
دربارۀ بلبل و ویژگیها و فضایل منسوب بدان، امثال و حکمی در میان مردم رایج است؛ مثلاً: «بلبل را بردند به باغ بهشت، گفت: وطن! وطن!»؛ زیرا گفته‌اند که خاک وطن از ملک سلیمان خوش‌تر (شکورزاده، دوازده‌هزار ... ، 251، 431). مردم آذربایجان می‌گویند: «بلبلی که زمستان ندیده، قدر بهار را نمی‌داند» (انجوی، جشنها ... ، 2 / 35). «بلبلانْ خاموش، خرْ عرعر کند»؛ به این معنا که دانایان ساکت و گمنام‌اند و نادانان ادعای استادی می‌کنند (بهمنیار، 104). «بلبل که پرید، آشیانه‌اش از هم می‌پاشد» (شکورزاده، ده‌هزار ... ، 182). «آدم کَر آواز بلبل را نمی‌پسندد»؛ «ارزش گل بلبل می‌داند، ارزش کار کارگر می‌داند» (ذوالفقاری، 1 / 201، 265). نیز ترکمنها به زبان ترکمنی، مثلی به این مفهوم دارند: «اگر بلبل نخواند، گل شکوفا نخواهد شد» (معطوفی، 3 / 1865).

مآخذ

آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابونصری، ابراهیم، «جایگاه بلبل در ترانه‌ها و باورهای مردم گرگنای کازرون»، نجوای فرهنگ، تهران، 1387 ش، س 3، شم‍ 10؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354 ش؛ همو، گل به صنوبر چه کرد، تهران، 1357 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ باباطاهر، سروده‌ها، به کوشش مراد اورنگ، تهران، 1350 ش؛ باقری حمیدآبادی، ابراهیم، پرندگان و فرهنگ عامۀ مازندران، ساری، 1390 ش؛ بستانی، بطرس، محیط المحیط، بیروت، 1993 م؛ بشرا، محمد، افسانه‌ها و باورداشتهای مردم‌شناختی جانوران و گیاهان در گیلان، رشت، 1380 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بهمنیار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، «پرندگان در باور مردم گیلان و دیلمستان»، گیله‌وا، رشت، 1371 ش، شم‍ 8 و 9؛ تاجدینی، علی، فرهنگ نمادها و نشانه‌ها در اندیشۀ مولانا، تهران، 1383 ش؛ جمال‌زاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1341 ش؛ جمالی سوسفی، ابراهیم، «نگاهی به لالاییهای کرمان»، فرهـنگ مـردم ایـران، تـهران، 1386 ش، شم‍ 9؛ چـارئـی، عبـدالرضـا، «نقشهای سنگ‌مزارهای گورستان دارالسلام شیراز»، آینۀ خیال، تهران، 1387 ش، شم‍ 6؛ حبیبی‌نژاد، مهران، چکامه‌های شورانگیز دریا، ساری، 1387 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رحمانیان، داریوش، افسانه‌های لری، تهران، 1379 ش؛ رودکی، دیوان، به کوشش جهانگیر منصور، تهران، 1373 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سوزنی سمرقندی، محمد، دیوان، به کوشش ناصرالدین شاه‌حسینی، تهران، 1338 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1377 ش، حرف «ب»، دفتر دوم؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، مقدمه بر منطق‌الطیر (نک‍ : هم‍ ، عطار نیشابوری)؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ همو، ده‌هزار مثل فارسی و بیست و پنج هزار معادل آنها، مشهد، 1372 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1377 ش؛ شهری، جعفر، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق الطیر، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1383 ش؛ عفیفی، رحیم، فرهنگ‌نامۀ شعری، تهران، 1372 ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهران، 1379 ش؛ عمرانی، ابراهیم، لالاییهای ایران، تهران، 1381 ش؛ فائز، محمدعلی، ترانه‌ها، به کوشش عبدالمجید زنگویی، تهران، 1367 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1335 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، ترانه‌های محلی، شیراز، 1342 ش؛ قهرمان، محمد، فریادهای تربتی، به کوشش حمیدرضا خزاعی، مشهد، 1383 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1319 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مختاریان، بهار، «بلبل سرگشته (پژوهشی در نمادشناسی گل و مرغ)»، نامۀ فرهنگستـان، تهران، 1389 ش، شم‍ 4؛ مـعطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، «گل و بلبل»،  مجموعۀ مقالات، به کوشش مهدخت معین، تهران، 1364 ش، ج 1؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش م. درویش و حسن عمید، تهران، 1366 ش؛ نوین، «بلبل، عندلیب، هزاردستـان»، شکار و طبیعت، تهران، 1340 ش، شم‍ 25؛ نیوینگ، ف. ا. و ریچارد بووود، پرندگان، ترجمۀ بهرام همایون، تهران، 1361 ش؛ هدایت، صادق، مجموعۀ نوشته‌های پراکنده، تهران، 1344 ش؛ هفتصد ترانه از ترانه‌های روستایی ایران، به کوشش حسین کوهی کرمانی، تهران، 1322 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ نیز:

Henning, W. B., «Sogdian Loan-words in New Persian», Bulletin of the School of Oriental Studies, London, 1939, vol. X(1); Schapka, U., Die persischen Vogelnamen, Würzburg, 1972.

محسن احمدی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: