صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / زبان و ادبیات / داستان / بزک زنگوله پا /

فهرست مطالب

بزک زنگوله پا


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 8 دی 1398 تاریخچه مقاله

‌بُزَکِ زَنْگوله‌پا، از افسانه‌های مشهور و رایج در مناطق مختلف ایران، با موضوع مبارزۀ افراد ضعیف علیه افراد قوی برای کسب حقوق پایمال‌شده‌شان. این افسانه با کد 123 و عنوان «گرگ و بزغاله‌ها» در ردیف افسانه‌های حیوانات و زیرمجموعۀ «حیوانات وحشی و خانگی» طبقه‌بندی شده است (آرنه ـ تامپسون، 84). از این افسانه روایتهای شفاهی فراوانی با اختلافاتی چند در ایران و دیگر کشورهای جهان ثبت شده است (نک‍ : دنبالۀ مقاله).
بیشتر مخاطبان اصلی افسانۀ بزک‌زنگوله‌پا، با توجه به کیفیت ساخت و پرداخت آن، کودکان هستند و به روایتی، این افسانه ارضاکنندۀ روان کودک است (پایور، 99) و در او نوعی احساس هم‌ذات‌پنداری با بزغاله‌ها ایجاد می‌کند؛ ازاین‌رو، باعث شکل‌گیری ترس منطقی از نیروهای شر در جامعه می‌شود و از موفق‌ترین نمونه‌ افسانه‌هایی است که کودک را با خشونت پیرامون خود آشنا می‌کند. این افسانه در ایران و سایر کشورهای فارسی‌زبان با نامهای متفاوتی مانند بزک زنگوله‌پا، بزک چینی، بزک جینگله‌پا، شنگول و منگول، بزبزکان، بزبز قندی، بز کاشانی، و بز و گرگ مشهور است (نک‍ : لریمر، 89؛ صبحی، 17؛ فقیری، 62؛ صفی‌نژاد، 502؛ خزاعی، 2 / 199؛ نادری، 289؛ درویشیان، 1 / 228-230؛ خاوری، 498؛ رحمانی، 587؛ قادرف، II / 52؛ امانف، 42؛ وکیلیان، 109-121). تا 1376 ش، بیش از 150 روایت از آن فقط در بایگانی واحد فرهنگ مردم صدا و سیما وجود داشته است که همکاران این واحد آنها را از گوشه‌وکنار ایران برای این واحد فرستاده بوده‌اند (همو، 119-120).
نخستین‌بار لریمر روایتی از این افسانه را در 1912 م در کرمان ثبت کرده است؛ اما براساس اسناد چاپ‌شده، کهن‌‌ترین اشاره به این افسانه مربوط به منظومۀ بهرام‌نامه از محمد روح‌الامین اصفهانی است که آن را در 1021 ق سروده است. در این داستان، نام فرزندان قهرمان داستان، شنگول و منگول و حبۀ انگور است (نک‍ : ص 82). پس از آن، در تذکرۀ نصرآبادی (تألیف: 1083 ق) نیز به شنگول و منگول اشاره شده است. در این کتاب آمده است که دو تن از دیوانیانِ حاکم اردبیل را که برادر بودند، به شوخی شنگول و منگول می‌گفتند (ص 406).

خلاصۀ افسانه

گرگی در نبرد با یک بز، به خانۀ او می‌رود و با تغییر صدا یا رنگ دستهایش، بچه‌های بز را فریب می‌دهد و وانمود می‌کند که مادر آنها ست. گرگ از این راه وارد خانه می‌شود و همۀ بزغاله‌ها یا (شماری از آنها) را می‌خورد. بز ابتدا به خانۀ چند حیوان دیگر که به آنها مظنون بوده می‌رود، اما آنها از این کار تبری می‌جویند. او سرانجام سراغ گرگ می‌رود، با او مبارزه می‌کند، شکم او را پاره می‌کند و بزغاله‌ها را که سالم بوده‌اند، نجات می‌دهد.
روایتهای متفاوت افسانه اگرچه در کلیات شبیه به هم هستند، در جزئیات تفاوتهای قابل‌تأملی با هم دارند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
شمار بزغاله‌ها در روایتهای مختلف ایرانی بین دو تا 5 عدد است که از این میان، روایتهایی که در آنها شمار بزغاله‌ها 3 عدد می‌باشد، بیشتر است (نک‍ : فقیری، صبحی، همانجاها). حتى در روایتهای افغانستانی (نک‍ : رحمانی، خاوری، همانجاها) و برخی از روایتهای تاجیکی نیز 3 عدد بزغاله ثبت شده (قادرف، همانجا)، درصورتی‌کـه در روایتهای اروپـایی 7 بزغالـه آمـده است (نک‍ : گریم، 198).
نامهای بزغاله‌ها در روایتهای مختلف با هم فرق می‌کنند که مشهورترین آنها شنگول و منگول‌اند. دیگر نامهای بزغاله‌ها در روایتهای متفاوت عبارت‌اند از: در جهق کاشان مَلول، بَلول و هَلول (وکیلیان، 120)، در کرمان اِلیل، بلیل، شاخ زنجفیل و سرمه‌چشمو (لریمر، همانجا)، در قائم‌شهر اَنگُله، مَنگُله و دَنگُله (میرکاظمی، افسانه‌های ما ... ، 41)، در افغانستان اَنگک، بَنگک و گلولـۀ سنگک (رحمانی، همانجا)، در نیشابور هِلیر، بِلیر و خِشْتِ سَرتَنیر (تنور) (خزاعی، همانجا)، و در میان تاجیکان وادی قشقه‌دریا اَلول، بُلول و دَرگُشا (قادرف، همانجا). مشخصاً ویژگی بیشتر این نامها از لحاظ زبانی، حالت اتباع آنها ست. از این لحاظ، گوش‌دادن و تلفظ آن برای کودکان که مخاطبان اصلی افسانه هستند، خوشایند است.
در برخی از روایتها گرگ یا حیوان جانشین او همۀ بزغاله‌ها را می‌خورد، مانند روایتهای رشت و املش (بشرا، 2 / 167- 168)، نوشهر (میرکاظمی، افسانه‌های شمال، 245)، و روایت فرنق خمین (وکیلیان، 113)، اما در بیشتر روایتها یک یا دو بزغاله‌ با زیرکی خود را از دست گرگ نجات می‌دهند. به ‌نظر می‌رسد که این گروه از روایتها مضمون پرمایه‌تری دارند و با اهداف آموزشی انطباق بیشتری پیدا کرده‌اند، زیرا به کودکان می‌آموزند که حتى می‌توان از چنگ دشمنی بزرگ مانند گرگ، خود را حفظ کرد (نک‍ : لریمر، 89؛ خزاعی، 2 / 200). در میان روایتهای متعدد، فقط در یکی از روایتهای کازرون (پزشکیان، 280) و یک روایت از سیرجان، گرگ بزغاله‌ها را نمی‌خورد، بلکه آنها را به لانه یا غار می‌برد و بز پس از کشتن گرگ، آنها را برمی‌دارد و به خانۀ خود باز می‌گرداند (مؤید محسنی، 520).
درجۀ زیرکی بزغاله‌ها در روایتهای مختلف با هم فرق دارند. درحالی‌که در برخی از روایتها گرگ به‌آسانی، مثلاً با تغییر صدا یا رنگ‌کردن دُم یا دستهایش بزغاله‌ها را فریب می‌دهد (پزشکیان، 279-280؛ لریمر، همانجا؛ میرکاظمی، همان، 243-245)، در برخی دیگر از روایتها بچه‌ها چندبار متوجه حیله‌های گرگ می‌شوند (صبحی، 18- 19؛ انجوی، 2 / 202) و حتى در برخی از روایتها گرگ مجبور می‌شود که پوست بزی را بر تن کند تا بتواند بزغاله‌ها را فریب دهد (صفی‌نژاد، 502؛ وکیلیان، همانجا).
در برخی از روایتها به جای گرگ از حیوان دیگری سخن به میان آمده است. مثلاً در یکی از روایتهای منطقۀ اشکورات خرس، و در روایتی دیگر از همین منطقه شغال جای گرگ را گرفته است (سادات، 54، 133-136؛ نیز نک‍ : دنبالۀ مقاله).
در روایتهای مختلف، بز پس از آگاه‌شدن از واقعه‌ای که برای بچه‌هایش پیش آمده، سراغ برخی از حیواناتی می‌رود که به آنها مظنون است. معمولاً این حیوانات در هر روایت کم‌وبیش تناسبی با وضعیت اقلیم آن روایت دارند. مثلاً در یکی از روایتهای شیراز، بز ابتدا به خانۀ خرس و سپس به خانۀ گراز می‌رود (فقیری، 63)؛ در یکی از روایتهایی که در میان مردم بختیاری ثبت شده است، بز به‌ترتیب سراغ خانۀ کفتار، گراز، شیر و روباه می‌رود (فروتن، 172-173)؛ در روایتی که در وفس اراک ثبت شده، بز به‌ترتیب سراغ خانۀ خرگوش، روباه و خوک می‌رود (الول‌ساتن، 93-94)؛ در برخی از روایتها هم بز مستقیماً به ‌سراغ گرگ می‌رود (رضوی، 70-71).
بز هنگام رفتن به‌ خانۀ حیوانات معمولاً به بام خانۀ آنها می‌رود و با کوبیدن پایش، با کلامی منظوم ضمن معرفی خود می‌پرسد که بزغاله‌هایش را چه کسی خورده است و سپس حیوانات را دعوت به مبارزه می‌کند. حیوانات مذکور به جز گرگ، با همان کلام منظوم پاسخ می‌دهند که بچه‌هایش را نخورده‌اند و هم از‌این‌رو، دعوت او را به مبارزه نمی‌پذیرند. در این میان، گرگ (یا خرس / شغال) در پاسخ بز ضمن آنکه می‌گوید بزغاله‌ها را خورده است، دعوت بز را برای مبارزه نیز قبول می‌کند.
از میان روایتهای موجود، دو روایت در این زمینه با سایر روایتها متفاوت‌اند. براساس این روایتها که یکی در اشکورات (سادات، 133-136) و دیگری در املش (بشرا، همانجا) ثبت شده است، شغال ــ که در این روایتها جای گرگ را گرفته است ــ طی دو روز (یا 4 روز) متوالی به خانۀ بز می‌آید و با تقلید صدای او بزغاله‌ها را فریب می‌دهد و هر روز یکی از آنها را می‌برد. بز روز آخر در خانه می‌ماند و وقتی شغال برای بردن آخرین بزغاله می‌آید و صدای او را تقلید می‌کند، در را بازمی‌کند و شغال را به مبارزه دعوت می‌کند.
در بیشتر روایتها معمولاً پیش از مبارزه، بز و گرگ با بردن هدیه‌هایی برای آهنگر یا دلاک آبادی، از وی می‌خواهند که شاخ و دندان آنها را تیز کند. بز اغلب شیر یا ماست می‌برد و گرگ انبانی پر از چُس؛ ازاین‌رو، آهنگر یا دلاک شاخ بز را تیز می‌کند، اما دندانهای گرگ را می‌کشد و جای آن پنبه می‌گذارد. در برخی از روایتها، گرگ خود دندانهایش را تیز می‌کند (باوند، 120؛ وکیلیان، 110؛ میرکاظمی، افسانه‌های شمال، 245).
در برخی از روایتها بز و گرگ نزد ملا، قاضی یا حاکم می‌روند؛ مثلاً در یک روایت آذربایجانی آنها نزد ملا می‌روند و ملا که از هدیۀ گرگ به‌شدت ناراحت است، پیشنهاد می‌کند آن دو از رودخانه بپرند. گرگ به‌‌سبب سنگینی نمی‌تواند بپرد و در رودخانه‌ می‌افتد، آن‌گاه بز شکم او را پاره می‌کند و بزغاله‌هایش را بیرون می‌آورد (کوهی، 224-225).
در برخی از روایتها مبارزۀ بز علیه گرگ بر بن‌مایۀ مکر استوار است. به‌کارگیری این حربه در افسانه‌های حیوانات پربسامد است و بیشتر از سوی افراد ضعیف به کار می‌رود. در چنین مواردی حیوان قوی‌تر «آکل قهرمان مکار یا بچه‌های او ست» (تقوی، 387)؛ ازاین‌رو، در این موارد باید مکر را از جنبۀ مثبت آن، یعنی از زاویۀ منافع‌ قهرمان، مورد توجه قرار داد که بیشتر مترادف با مفهوم زیرکی و کیاست است. مثلاً در یکی از روایتهای کرمان، بز از گرگ می‌خواهد که پیش از مبارزه برای اینکه قوت بگیرند، انگور بخورند و به اندازه‌ای بخورند که انگور از دماغشان بیرون بیاید. بز با زیرکی یکی دو حبه انگور می‌خورد و بعد دانه‌ای انگور در دماغش می‌گذارد، اما گرگ آن‌قدر می‌خورد که نمی‌تواند راه برود. سپس بز حمله می‌کند و با شاخش شکم گرگ را پاره می‌کند (رضوی، 72-73). در برخی روایتها بز گرگ (یا حیوان جایگزین گرگ) را تشویق می‌کند که نمک بخورد؛ او پس از خوردن نمک تشنه می‌شود، ازاین‌رو آب زیادی می‌خورد و نمی‌تواند به‌خوبی با بز مبارزه کند (بشرا، 2 / 168- 169؛ میرکاظمی، افسانه‌های ما، 45-46). در برخی از روایتها این مکر را قاضی یا حاکم یا آهنگر به نفع بز به کار می‌گیرد (بشرا، 2 / 155-166).
در کنار این روایتها، یک گروه روایت دیگر در دست است که همۀ آنها در مناطقی ثبت شده‌اند که زندگی مردم مبتنی بر دامداری است. وکیلیان ضمن نقل یک روایت، به 7 روایت مشابه دیگر اشاره کرده که همۀ آنها از مناطق عشایری و کوچ‌رو جنوب ثبت شده‌اند (ص 118-121). آذرشب نیز روایتی نسبتاً مشابه از عشایر بویراحمدی ثبت کرده است (ص 155-157). 3 روایت نسبتاً مشابه هم در گیلان ثبت شده است. نکتۀ قابل‌تأمل در روایتهای گیلان این است که مانند روایتهای وکیلیان مربوط به مناطق کوهستانی گیلان است، یعنی مناطقی که زندگی مردم یا مبتنی بر دامداری است یا اینکه دامداری نقش بااهمیتی در زندگی اقتصادی دارد؛ دو روایت در مناطق تالش‌نشین گیلان و یک روایت در منطقۀ سیاهکل ثبت شده است (بشرا، همانجا).
بر اساس این گروه از روایتها میشی و بزی از گله جدا می‌افتند و بعد هم‌خانه می‌شوند. گرگ (در روایتهای جنوب) یا خرس (در روایتهای شمال) در غیاب آنها به خانه‌‌شان می‌رود و بچه‌های ‌میش و بز را می‌خورد. از این به بعد، میش هیچ نقشی در داستان ندارد. بز برای گرفتن انتقام و نجات بچه‌ها در مبارزۀ خود علیه دشمن، مانند برخی از روایتهای پیشین حربۀ مکر را به ‌کار می‌گیرد و دشمن را تشویق می‌کند که آب فراوان بخورد تا بتواند به‌راحتی او را از پای دربیاورد. تعداد بچه‌های بز و میش نیز در این گروه از روایتها متفاوت‌اند. در روایتی از مناطق تالش‌نشین گیلان و نیز روایتی از عشایر بویراحمد، بز و گوسفند هرکدام یک بچه دارند که خرس یا گرگ هر دو آنها را می‌خورد. در روایتی دیگر از گیلان، خرس فقط بره (بچۀ میش) را می‌خورد و بزغاله با زیرکی خود را نجات می‌دهد (همو، 2 / 159؛ آذرشب، همانجا). اما نکتۀ قابل‌توجه در روایت اخیر این است که بز باز هم مانند سایر روایتها دشمن را به مبارزه دعوت می‌کند. وکیلیان با استناد به اینکه این گروه از روایتها فقط در جوامع دامداری ثبت شده‌اند، اقدام بز را در نجات بره بازتاب روحیۀ تعاون و همکاری در این گونه جوامع می‌داند (ص 121).
عناصر مشترک این گروه از روایتها عبارت‌اند از: همۀ آنها در مناطقی که دامداری رواج دارد، ثبت شده‌اند؛ بز و میش با هم در یک خانه زندگی می‌کنند؛ آنها پیش از مبارزه، به همراه دشمن نزد حاکم یا قاضی می‌روند؛ بز برای نجات بچه‌ها تفاوتی میان بره و بزغاله نمی‌گذارد؛ و سرانجام اینکه بز در مبارزه با دشمن قوی از حربۀ مکر استفاده می‌کند. از تفاوتهای قابل‌توجه میان روایتهای شمال ایران با عشایر جنوب این است که در روایتهای شمال هنگامی که بز و گوسفند از گله جدا می‌شوند، گوسفند اقدام به ساخت خانه‌ای برای زمستان خود می‌کند، اما بز تن به این کار نمی‌دهد و به بازیگوشی اوقات می‌گذراند و وقتی زمستان می‌رسد، به خانۀ گوسفند پناه می‌برد؛ گوسفند هم او را پناه می‌دهد. این مورد در روایتهای عشایر جنوب کاملاً برعکس است. لازم به یاد‌آوری است که از میان روایتهای ایرانی این افسانه، در دو روایت آهو جای بز را می‌گیرد. این روایتها در خور و بیابانک (طباطبایی، 25-34) و بندر کنگ (نوربخش، 202-204) ثبت شده‌اند.
 این افسانه بارها در زبان فارسی بازنویسی شده است. قدیمی‌‌ترین این بازنویسیها را شاعری ناشناس در 154 بیت سروده است (نک‍ : نصایح ... ، سراسر کتاب؛ نیز ه‍ د، نصایح الاطفال). همچنین این داستان از چند سال پیش از انقلاب اسلامی ایران تاکنون بارها به دست نویسندگان کودک و نوجوان بازنویسی شده است. برخی از نویسندگان حوزۀ کودک و نوجوان نیز با الهام از این افسانه، داستانهایی جدید ساخته و پرداخته‌اند که ازجمله می‌توان به بزغالۀ فضانورد نوشتۀ ثریا کاظمی (تألیف: 1354 ش) و بزبز قندی و ماجرای تازه از شکوه قاسم‌نیا (تألیف: 1374 ش) اشاره کرد (نک‍‌ : پایور، 99). افزون بر این، طی سالهای اخیر هنرمندان بارها این افسانه را به شکل نمایش ساده، پویانمایی یا نمایش عروسکی تولید و اجرا کرده‌اند.
همان‌گونـه کـه گفتـه شد (نک‍ : آغاز مقاله)، از این افسانـه روایتهای فراوانی در بسیاری از کشورها وجود دارد. در ویرایش جدید فهرست آرنه ‌ـ تامپسون، کشورها و اقوامی که این افسانه در میان آنها رایج است، معرفی شده‌اند که ازجمله می‌توان اینها را نام برد: روسیه و بسیاری از جمهوریهای تازه‌استقلال‌یافتۀ شوروی، فرانسه، اسکاتلند، ایرلند، آلمان، ایتالیا، آمریکاییهای آفریقایی‌تبار، قطر، عراق، لبنان، کویت، چین و هند (نک‍ : ص 84-85). از جملۀ کهن‌‌‌ترین روایتهای شفاهی این افسانه را روایت برادران گریم دانسته‌اند که در اوایل سدۀ 19 م، ثبت شده است. در فهرست مذکور همچنین به روایتهای ادبی آن نیز اشاره شده است. افزون بر این، در یکی از ویرایشهای افسانه‌های ازوپ نیز روایتی از آن وجود دارد (همان دو، 84).

مآخذ

آذرشب، حسین، افسانه‌های مردم کهکیلویه و بویراحمد، شیراز، 1379 ش؛ الول‌ساتن، ل. پ.، توپوزقلی‌میرزا، به کوشش احمد وکیلیان و دیگران، تهران، 1386 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354 ش؛ باوند سوادکوهی، احمد، افسانه‌های سوادکوه، به کوشش مهران نوری، ساری، 1385 ش؛ بشرا، محمد، افسانه‌ها و باورداشتهای مردم‌شناختی جانوران و گیاهان در گیلان، رشت، 1383 ش؛ پایور، جعفر، «بزبزقندی در بوتۀ بازآفرینی»، پژوهش‌نامۀ ادبیات کودک و نوجوان، تهران، 1377 ش، شم‍ 15؛ پزشکیان، محسن، قصه‌های مردم کازرون، به کوشش عبدالنبی سلامی، تهران، 1383 ش؛ تقوی، محمد، حکایتهای حیوانات در ادب فارسی، تهران، 1376 ش؛ خاوری، محمدجواد، قصه‌های هزاره‌های افغانستان، تهران، 1387 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانه‌های خراسان، مشهد، 1379 ش؛ درویشیان، علی‌اشرف، افسانه‌ها، نمایشنامه‌ها و بازیهای کردی، تهران، 1366 ش؛ رحمانی، روشن، افسانه‌های دَری، تهران، 1374 ش؛ رضوی نعمت‌اللٰهی، شمس‌السادات، افسانه‌های کرمان، تهران، 1385 ش؛ روح‌الامین، محمدامین، بهرام‌نامه، به کوشش گلاله‌ هنری، قم، 1391 ش؛ سادات اشکوری، کاظم، افسانه‌های دهستان اشکور، تهران، 1387 ش؛ صبحی‌مهتدی، فضل‌الله، افسانه‌های کهن، تهران، 1334 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ طباطبایی، لسان‌الحق، باغ کاکا، تهران، 1387 ش؛ فروتن، مجید، «پیرزن و بز»، نامۀ نور، تهران، 1359 ش، شم‍ 8 - 9؛ فقیری، ابوالقاسم، قصه‌های مردم فارس، تهران، 1349 ش؛ کوهی، جعفر، افسانه‌های دیار شهریار، تهران، 1385 ش؛ گریم، ی. ل. ک. و و. ک. گـریم، افسانه‌های شیرین، ترجمۀ شمس‌الملوک مصاحب، تهران، 1343 ش؛ لریمر، د. ل.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1386 ش؛ میرکاظمی، حسین، افسانه‌های شمال، تهران، 1372 ش؛ همو، افسانه‌های ما زندگان، تهران، 1376 ش؛ نادری، افشین، نمونه‌هایی از قصه‌های مردم ایران، تهران، 1383 ش؛ نصایح الاطفال، چ سنگی، به کوشش مشهدی میرزا زرتاب، تهران، 1359 ق؛ نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره، تهران، 1317 ش؛ نوربخش، حسین، بندرکنگ، شهر دریانوردان و کشتی‌سازان، تهران، 1374 ش؛ وکیلیان، احمد، متلها و افسانه‌های ایرانی، تهران، 1378 ش؛ نیز:

Aarne, A. and S. Thompson, The Types of International Folktales, ed. H. J. Uther, Helsinki, 2004; Amanof, R., Afsonakhoi Khalki Tochik, Dushanbe, 2001; Ghaderof, R., Folklori Tochikoni Kashkadare, Dushanbe, 1998.

محمد جعفری (قنواتی)

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: