صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / اماکن / زیارتی و مذهبی / بامد، زیارتگاه /

فهرست مطالب

بامد، زیارتگاه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 6 دی 1398 تاریخچه مقاله

بامَد، زیارَتْگاه، مکانی زیارتی در تنگه‌ای به همین نام، میان شهرستانهای لالی و اندیکا واقع در حوزۀ گرمسیر بختیاری در خوزستان. 
این مکان در 35کیلومتری لالی، میان دو کوه اُدیو و دیراو (دیراب) قرار دارد (حاجت‌پور، 110). بامد صورت کوتاه‌شده و بومی بابااحمد است که به زیارتگاه، تنگه و نام طایفۀ بابااحمدی از شاخۀ دورِکی هفت‌لنگ بختیاری گفته می‌شود. بامد را با القاب پیر، امامزاده، آقا، و نیز اسامی محلی باهمَد و باوامَد می‌شناسند و اسبش را دُلدُل می‌خوانند. برخی او را چون بابا زاهد (بازهید) و بابا روزبهان (بووروزمون) می‌دانند که ممکن است از صحابه و نزدیکان امام یا امامزاده باشد، چون بختیاریها از این افراد با لقب بابا یاد می‌کنند. 
زیارتگاه بامد در دامنۀ کوه ادیو واقع است؛ ساختمان قدیمی آن متعلق به دورۀ شاهرخ میرزای تیموری بوده (همانجا)، ولی بقعۀ فعلی به همت ایلوندان بابااحمدی در 1387 ش بازسازی شده است. سنگ‌قبری که در حال حاضر روی این زیارتگاه قرار دارد، جدید است، ولی مطالبش به دوران صفویه بازمی‌گردد. این بنا از آن زمان به بعد به‌صورت جزئی تعمیر شده، ولی امکانات زاویه، حجره، کاروان‌سرا و تأسیسات حمام و پذیرایی از مهمانان و رهگذران را داشته است. گنبد این زیارتگاه با کاشی‌کاری سبزرنگ (رخش‌خورشید، 178)، این مکان را از دیگر زیارتگاههای منطقۀ بختیاری متفاوت می‌کند، زیرا بیشتر زیارتگاهها به‌صورت پلکانی و کله‌قندی سفید بنا شده‌اند. 
زائران شیعی بامد با آداب خاصی از این مکان دیدن می‌کنند. آنان اغلب نذریهایی چون گوسفند و هدایای نقدی و غیرنقدی برای خادمان بامد می‌آورند؛ جز این، تیره و اولاد بامدی نیز میان خادمانی که لقب درویش یا درویش بامد دارند، تقسیم شده‌اند. این درویشان در فصول مختلف برای جمع‌آوری کمکهای مالی و یا نذورات، به‌صورت سیار و دوره‌ای به شهرها و روستاهای خوزستان و چهارمحال و بختیاری مسافرت می‌کنند. مردم نیز بنابه اعتقاد و تعهد خود، با استقبال و علاقه‌مندی این افراد را می‌پذیرند و چند روزی هم از آنان پذیرایی می‌کنند. 
بامدیها حضور درویش را در خانۀ خود مبارک می‌دانند و معتقدند که بامد کم‌طاقت است و اگر نذری او را دیر بدهند، برای خودِ فرد یا کسی از نزدیکان وی مشکلی سخت پیش می‌آید. گاه افراد از درخواب‌دیدن بامد به هیئت پیری سبزپوش، زیبارو و خوش‌اندام سخن می‌گویند که آنها را مورد خطاب قرار می‌دهد و از فرد خواب‌بین یا دیگران، نذری می‌خواهد یا پیام مهمی برای دیگران دارد. سال‌خوردگان روایاتی از این خوابها و کوتاهی‌کردن برخی از افراد در پاسخ به آنها نقل می‌کنند که در نتیجۀ آن، پس از مدتی کسی از نزدیکان فرد، مرده، یا دچار حادثه‌ای چون پرت‌شدن از کوه و غرق‌شدن در رود شده است. 
درویشهای بامد با خود توبره‌ای دارند که چند شیء متبرک‌شده از پیر، مانند کاسۀ طلایی، سنگهای گِرد کوچک، نمک و کتاب دعا در آن است. درویش با ورود به خانۀ بامدیها و برای تبرک، چند دعای عربی، فارسی و لُری ــ که به آن پَرْپیم‌کردن می‌گویند ــ می‌خواند و آب کاسۀ زرین را به چهارگوشۀ خانه می‌پاشد و از خدا می‌خواهد که به شفاعت بامد، هر بلا و مصیبتی را از اهل خانه دور کند. درویشها همچنین عصایی دارند که سر آن‌گاه با نقش پرنده منقوش، و گاه ساده است؛ آنها آن را پشت کمر افراد زده و از بامد برایشان سلامتی و روزگار خوب مسئلت می‌کنند. از درویشهای مشهور بامد می‌توان به درویش ساکی، محمدرضا و مصطفى اشاره کرد که تا چند سال پیش در قید حیات بودند. اگرچه امروزه مسافرت و جمع‌آوری نذورات توسط درویشها کمتر شده است، هنوز فرزندان و خویشان این اشخاص مورد احترام و وثوق بامدیها هستند. 
گاه درویشها هدایایی هرچند کم‌بها، به افراد ایل و به‌ویژه نوعروسها، زنان باردار و یا نوزادان می‌دهند که از دید مریدان، بسیار مهم و مبارک به حساب می‌آیند؛ این هدایا اگر مهره، پارچۀ سبز و یا مهر و تسبیح باشد، گاه تا آخر عمر آنها را نگه می‌دارند و خوش‌یمن می‌شمارند. برخی از بامدیها برای رواشدن حاجتهای مادی و معنوی خود، فرش، زیرانداز، پرده و یا کالاهای دیگر به پیر هدیه می‌کنند. در گذشته زنان نذر می‌کردند و خرسک (نوعی قالی) یا گلیمی را که خود بافته‌بودند، در صحن یا راهرو زیارتگاه پهن می‌کردند. نذورات و هدایای بامد با آیین زیارت خانوادگی، بیتوته و قربانی‌کردن (خون‌ریزی) در تمام روزهای سال به‌ویژه نوروز همراه می‌شود.
بامدیها به خرس مشهورند. برای این نام‌گذاری، افسانه‌هایی وجود دارد که ازجمله می‌گویند: خرس در آغاز انسان بود. امام علی (ع) به شکل درویشی آمد تا از چوپان یا صاحب گوسفندانی که در حال پشم‌چینی بود، زکات (به قول عامه خمس) بگیرد. مرد خود را در زیر پشمها پنهان کرد. درویش با چوب به او زد و گفت: «ای خرسِ کوه، برو به کوه»؛ و از آن پس، مرد به خرس تبدیل شد و در کوه زندگی می‌کند (ارشادی، 27). برخی آن درویش را بامد، و پیروان او را همین بامدیها می‌دانند. بامدیها گاه خرس را تاته (عمو) و گَوو (برادر) می‌نامند و از اینکه به آنان خرس بگویند، ناراحت نمی‌شوند. صفاتی چون علاقه‌مندی به خوردن عسل، ماهی و یا کلخونگ (بَنِ کوهی) را نیز به این طایفه نسبت می‌دهند. 
به عقیدۀ برخی از بامدیها این مکان زیارتگاه و قدمگاه بابا احمد است و او را همان احمد بن موسى (ع) معروف به شاه چراغ مدفون در شیراز می‌دانند. بعضی نیز او را به امام موسى کاظم (ع) نسبت می‌دهند (حاجت‌پور، 110). برخی می‌گویند که وی از تعقیب کافران (سربازان حکومت) گریخت و به‌صورت ناشناس به مردمی که زردشتی (به قول محلیها آتش‌پرست) بودند، روی آورد و تبلیغ دین اسلام را آغاز کرد؛ پیروانِ مؤمنِ او را بابااحمدی می‌نامند. مردم باور دارند که بامد پس از فرار در محلی روبه‌روی زیارتگاه فعلی، شام پخته است و هنوز دیگ و ظروف سنگی او در آن منطقه وجود دارد و جای سم اسبش در تنگ بابااحمد روی سنگی باقی است. 
از روایات مربوط به اعتقاد مردم به بامد، یکی این است که وقتی به میان عشایر آمد، آنها در دامنۀ کوه زندگی می‌کردند و آب برای خوردن و استحمام نداشتند و زنانشان از منطقۀ دیراو با زحمت مشک بر دوش می‌کشیدند. اُدیوی که نیای تیرۀ ادیویها ست، در آن زمان در منطقۀ لاکیره (لاکوره؛ لا = دره) زندگی می‌کرد. بامد به مال (= مجموعۀ چند چادر ایلاتی) او رفت و نیزه‌اش را بر زمین زد و آبی از زمین جوشید که هنوز هم جاری و چاه آن نزدیک زیارتگاه فعلی است. روزی بامد بیمار شد؛ ادیوی او را به پشت گرفت و از این چاه آب کشید و او را شست تا اینکه بهبود یافت. همین مسئله سبب ارادت ادیویهای زردشتی به بامد شد و به او ایمان آوردند. غاری نیز در همین ناحیه وجود دارد که به گفتۀ مردم، مدتها محل زندگی و عبادت بامد بوده است. 
افسانۀ دیگری از بامد نقل می‌کنند که براساس آن، او چوپان خانواده‌ای از تیرۀ رِکیدی آرپناهی بود و با پیرزنی هم‌خرج شده بود. بامد خیکِ روغن و هور (خورجین) آرد او را با دست خود تبرک کرد؛ از آن به بعد، هیچ‌وقت محتوای آنها کم نمی‌شد و هروقت پیرزن سراغ روغن یا آرد خود می‌رفت، مثل اول پُر بود. کم‌کم صاحب گله به کرامتهای بامد پی برد و هربار خواستۀ تازه‌ای از او داشت؛ یک سال بزغالۀ نر، سال بعد بزغالۀ سرخ‌مو، سال دیگر بزغالۀ ماده، و حتى یک سال پازنها (= بزهای کوهی) با بزها جفت‌گیری کردند و بزغاله‌های سرخ زادند. 
از آداب زیارت بامد این است که چرخش مردم به دور ضریح، خلاف عقربه‌های ساعت است. در مکان زیارتگاه، سنگهای گِرد و سیاهی که بَرد بامد نام داشتند، وجود داشت که برای تفأل استفاده می‌شد. اگر فرد نیتی داشت، یکی از خادمها و یا خود آن فرد انگشتهای شست یا انگشتهای سبابه و نشانۀ خود را چون دوپایه یا سه‌پایه‌‌ای قرار می‌داد و سنگ را روی آن ثابت می‌کرد؛ اگر سنگ بدون ارادۀ افراد به سمت راست می‌غلطید، فرد حاجت‌روا می‌گشت. مدتی است که این سنگها مفقود شده‌اند. نگارنده از نزدیک سنگها را دیده است که روی سنگی مکعب‌شکل قرار داشته‌اند. خادمها می‌گویند که یک‌بار کسی آنها را ربود، ولی در راه بر اثر سانحه جان سپرد. 
کرامتهایی از بامد نیز تعریف می‌کنند که هروقت می‌خواست جایی برود، سوار بر چوبش می‌شد و به امر خدا در هوا می‌رفت؛ او یک‌بار به خاک چنگ زد و به هوا پاشید و خاکها در هوا به زنبور عسل تبدیل شدند؛ بزرگ‌ترها از وجود مار سیاهی در امامزاده سخن می‌گویند که اگر فرد خلاف‌کار، ناپاک و یا بی‌اعتقادی می‌خواست به حریم آن وارد شود، مانع او می‌شد و هیچ‌کس نمی‌توانست با او درگیر شود، ولی به مردم عادی هم صدمه‌ای نمی‌زد. وجود مار را دربارۀ حمام، حجره‌ها و دیگر قسمتهای بنای پیر نیز بیان می‌کنند؛ همچنین مردم معتقدند از دوران ساخت بنا برای بامد در همین مکان، یک جفت مار سیاه وجود دارد که مانع حیف و میل شدن مصالح ساختمانی، خوراک و سهمیۀ قند و شکر کارگران و یا استفادۀ غیر زیارتگاهی از بنا شده‌اند. 
چاه و چشمۀ بامد برای زائران ارزش فراوانی دارد. این چاه دارای آب معدنی و گرمی است که بوی گوگرد می‌دهد. آب آن همیشگی است و از چند کیلومتر پایین‌تر، از زمین خارج می‌شود. این چاه در فضای کوچکی زیر سقفی گنبدی قرار دارد که به آن حمام بامد هم می‌گویند. زائران به‌صورت نوبتی و در گروههای 3 یا 4نفری در آن شست‌وشو می‌کنند. بابااحمدیها این چاه را از کرامات بامد می‌دانند و دراین‌باره می‌گویند که از برکت او «اُو بی تَش و دی قُل اِزَنه» (آب بدون آتش و دود قل می‌زند). آب چاه پاک است و اگر کف شامپو یا صابون هم در آن بریزد، خیلی زود رفع می‌گردد. افراد معتقدند که آب فقط تا سینۀ آنها بالا می‌آید و کسی در آن فرونمی‌رود. کسی که نیتی داشته باشد، چشمها را می‌بندد و از کف آن مشتی سنگ‌ریزه برمی‌دارد؛ اگر سنجاق، مهره و یا سنگهای رنگین و خوش‌ترکیب به دست بیاورد، به خواسته‌اش می‌رسد؛ مثلاً اگر برای انتخاب همسر باشد، مهره یا سنگ زیبا خوش‌یمن است و اگر برای فرزند دختر باشد، مهره و سنجاق نشانۀ دختر است. 
چنانچه گفته شد، بامد دارای گنبدی سبزرنگ (آبیِ فیروزه‌ای در زبان محلی) است. بر این اساس، آن را با صفاتی چون گُلُمبه‌سَوز (سبزگنبد)، گُلاله‌سَوز (سبزفَرق)، نیله‌سُوار (سوار اسب سفید) و کم‌طاقت یاد می‌کنند و در نجواها و زیارتهایشان نیز گنبد را با همین نامها می‌خوانند. در محدودۀ قبرستان و صحن بامد چندین شیرسنگی با اندازه‌های مختلف و قدمت چندصدساله وجود دارد؛ بیشتر بابااحمدیها را در این مکان دفن می‌کنند. در حیاط امامزاده چند درخت کُنار (سدر) هم وجود دارد که پارچه‌های سبزرنگی به‌عنوان دخیل به شاخه‌هایشان آویزان است. سنگهای نشانه‌ای نیز نزدیک بامد وجود داشت که به آن «چُلِ نَهلَتِ خدا» (سنگ لعنت خدا) یا «پَرزینِ نهلت خدا» (پَرزین: دیواره‌ای با سنگ و شاخۀ درخت) می‌گفتند و زائران شبیه رمی جمرات در مراسم حج، به آن سنگ می‌زدند. این سنگ‌چینها در حال حاضر از بین رفته‌اند و در آیین زیارت فراموش شده‌اند.
در بسیاری از دعاها و نفرینهای بابااحمدیها نیز از بامد یاد می‌شود: «باهمد گَپِت کُنا» (بابااحمد بزرگت کند)، «باهمد پُشت و پنات» (بابااحمد پشت و پناه تو باد)، «باهمد نَهلات» (بابااحمد تو را زنده نگذارد)، «باهمد به شکستِت با» (بابااحمد عامل شکست تو باد).
بـامدیها در مسائل اجتمـاعی ـ قضایـی و رفع نزاعها به بامد سوگند می‌خورند، سوگندهایی چون: «به باهمدِ گُلُمبه‌سَوز قَسُم»، «به باهمدِ بَووم قَسُم»، «به باهمدِ گلاله‌کَوو»، «زِ ری باهمد» (به بابااحمد گنبدسبز قسم، به بابااحمد پدرم قسم، به بابااحمد فرق‌کبود، به بابااحمد قسم می‌خورم). در مناجات یا مددخواهیهایی چون رفع نیازها و حل مشکلات، باران‌خواهی، باران‌بس و بهبود بیمار نیز او را با القابی چون: «یا باهمدِ همه‌چی‌خوو»، «یا باهمدِ قواسَوز»، «یا باهمدِ هووه بووم»، «یا باهمدِ هووه باهمدی» (یا بابااحمد همه چیز خوب، یا بابااحمد قباسبز، یا بابااحمد خانۀ پدری‌ام > دودمان ما<، یا بابااحمد خانۀ بابااحمدی) صدا می‌زنند. در ماشین‌نوشته‌ها یا جاده‌نوشته‌ها نیز از همین القاب و نامها استفاده می‌شود. ‌
بامد یارانی داشت که به‌سبب رابطۀ معنوی با وی کرامتهایی یافتند. یکی از اینان شیخ غیوی (غیبی) بود که به‌سبب غیب‌دانی، او را بدین نام می‌خوانند. بامد او را از یقۀ جامه‌اش گذراند و شیخ غیوی اولادخواندۀ او شد. گذراندن فرد از یقۀ لباس، سنتی است که میان بختیاریها رایج بوده، و به معنی مَحرم‌شدن، فرزندخواندگی و یا حمایت از فرد مهاجر و غریب یا ابن‌سبیل است. گفته می‌شود که کورۀ گچ‌پزی بنا هم حرارت شگفت‌انگیزی داشت. روزی گیوۀ بنّا در دهانۀ آن ماند، ولی نسوخت و این از اخلاص او و حمایت بامد از وی بود.

مآخذ

 ارشادی، عیدی‌محمد، فرهنگ بختیاری، تهران، 1388 ش؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ حاجت‌پور، موسى، زیارتگاههای منطقۀ بختیاری، اهواز، 1390 ش؛ رخش‌خورشید، عزیز و دیگران، بامدی طایفه‌ای از بختیاری، تهران، 1346 ش. 

عباس قنبری عُدیوی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: