صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / زندگی اقتصادی / پیشه ها و مشاغل / بازداری /

فهرست مطالب

بازداری


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 بهمن 1398 تاریخچه مقاله

بازْداری، فن شکار با باز و دیگر پرندگان شکاری مانند شاهین، چرغ، باشه و قوش و جز آنها و نیز ضوابط گزینش و شیوۀ پرورش و آموزش، نگهداشت، بهداشت و شناخت بیماریهای این پرندگان و چگونگی درمان آنها (کشاجم، 48، 56، 115-116؛ حسن، 49-50، 62-65، 79-94). این فن، اگرچه نه با همۀ تفاصیل یادشده، بلکه به شکل ساده و ابتدایی از دورانهای باستان، پیش از پیدایش خط شناخته شده، و در بین‌النهرین، ایران، هندوستان، چین، ژاپن و مصر متداول، و از راههای عمدۀ تأمین خوراک بوده است («پاولی ... »، II / 899-901؛ بریتانیکا، VII / 152-153؛ بروکهاوس، VI / 32-33). 
این فن بعدها در یونان نیز متداول شد. شواهدی از بهره‌گیری از مرغان شکاری در کلده و آشور نیز در سده‌های 8 و 7 ق‌م به دست آمده است. کتسیاس، پزشک اردشیر دوم (سدۀ 5 ق‌م)، که مدتی نیز در هندوستان به سر برده بود، دربارۀ شکار خرگوش کوهی به یاری مرغان شکاری گزارشهایی از خود بر جای گذاشته است (بریتانیکا، بروکهاوس، همانجاها). بهره‌گیری از مرغان شکاری در چین و ژاپن از این نیز سابقۀ کهن‌تری دارد و احتمالاً به دو هزار سال پیش از میلاد باز می‌گردد (همانجاها). 
اشعار فردوسی دربارۀ اینکه تهمورث، پادشاه افسانه‌ای ایران، باز و شاهین را برای شکار پرورش داده است، و نیز سخنان او در وصف شکار بهرام گور و همراه داشتن 160 باز و 200 چرغ و شاهین، و به نخجیر رفتن خسروپرویز با 700 بازدار (نک‍ : ص 58، 1666، 2207)، نشانۀ آشنایی بسیار کهن ایرانیان با فن بازداری است. برپایۀ شواهد قطعی شکار با باز یکی از سرگرمیهای فرمانروایان هخامنشی بوده است (اُپنهایم، 580). 
بدین‌سان، روشن است که افسانه‌های تکراری دربارۀ بطلمیوس، کنستانتین و حارث بن معاویة بن ثور کندی، به عنوان نخستین کسانی که با باز یا شاهین یا چرغ به شکار پرداخته‌اند (مسعودی، 1 / 225-226، 2 / 24-25؛ قلقشندی، 2 / 57، 59؛ انطاکی، 1 / 61)، هیچ‌گونه اعتباری ندارند. 
واژۀ باز و نیز باشه، از یک مصدر اوستایی به معنای پریدن برگرفته شده است. نامهای این‌گونه پرندگان شکاری و برخی اصطلاحات مربوط به آن در زبان عربی نیز بیشتر برگرفته از فارسی است: الباز و البازی، البازدار، البزدره (= بازداری)، البیزره (= بازیاری)، باشق (= باشه)، شاهین، الصقر (که به روشنی معادل چغر یا چرغ است، اما در زبان عربی همۀ پرندگان شکاری جز کرکس و عقاب را شامل می‌شود) و الزُرّق (که معرب جرّۀ فارسی، و به معنی باز نر است و در زبان فارسی جرّه باز نیز گفته می‌شود) (ابن‌سیده، 8 / 148- 149؛ دمیری، 1 / 100؛ قلقشندی، 2 / 58؛ معلوف، 102). 
کردعلی بر آن است که کاربرد واژۀ فارسی بازدار در زبان عربی، نشانۀ آن نیست که عربها این فن را از ایرانیان آموخته‌اند (ص 3-4)؛ اما واقعیت این است که بازداری در میان عربها، پس از آشنایی آنان با اقوام دیگر به‌ویژه ایرانیان به گستردگی رواج یافت و در عرصۀ دستگاههای خلافت و امارت نیز نهاد ویژه‌ای با هزینۀ هنگفت بدان اختصاص داده شد. فرمانروایان عرب، به‌ویژه خلفای عباسی در این زمینه بیش از همه مقلد ایرانیان بوده‌اند (کشاجم، 3- 8؛ حسن، 41- 48؛ مقریزی، 1(2) / 494؛ EI2, I / 1152). در زبانهای آرامی و ارمنی نیز برخی اصلاحات مربوط به بازداری، از فارسی گرفته شده است (آیلرس، 497). 
در مراکز تمدن دوران باستان برخی پرندگان شکاری از حرمت ویژه برخوردار بوده‌اند. در مصر از 000‘ 3 سال پیش از میلاد، باز و شاهین پرندۀ آسمانی و مقدس شمرده می‌شدند. در ایران باستان نیز، باز و شاهین و پرندگان همانند آنها مقدس و دارای فر و شکوه ایزدی شمرده می‌شدند. در بندهش از مار بال‌داری سخن گفته می‌شود که هرگاه جلو تابش خورشید را بگیرد و سایه بر سر مردمان افکند، جملۀ آن مردمان هلاک شوند و اهوره‌مزدا، باز سفید را برای کشتن آن مار آفریده است (ص 99). شگفت اینکه مسعودی داستانی از دوران هارون‌الرشید نقل می‌کند که در آن، باز سفید خلیفه در موصل، ناگهان ناآرامی نشان می‌دهد و پرواز می‌کند و پس از مدتی دراز، با جانور بال‌داری به شکل مار باز می‌گردد. هارون در بازگشت از شکار، موضوع را با اهل دانش در میان می‌گذارد و یکی از محدثان از عبداللٰه بن عباس نقل می‌کند که در فضا، جانورانی همانند مار وجود دارند که «باز سفید ارمنستان» آنها را شکار می‌کند (1 / 223؛ نیز نک‍ : قزوینی، 428). 

 در گفتارهای مینوی خرد، باز، بزرگِ پرندگان خوانده شده است (ص 79؛ نیز نک‍ : تفضلی، 138- 139). همچنین در ریگ ودا سرودهای کهن آریایی هندوستان باز و قوش و شاهین، پرندگان مقدس به شمار می‌روند ( گزیده ... ، 125، 254؛ در این ترجمه، برگرداندن نام این پرندگان در زبان سنسکریت، دقیق نیست؛ نیز نک‍ : بروکهاوس، VI / 33, VIII / 671). نشان سلطنت هخامنشی نیز شاهین است (نک‍ : پورداود، 1 / 296 بب‍‌ ). بدین‌سان، شگفت نیست که این پرنده در دربار شاهان و امیران، همواره از حرمتی شگرف برخوردار بوده است. در حقیقت تأثیرات همان اساطیر و باورهای کهن، تا دورانهای دیرتر برجا مانده بوده است. در برخی از منابع از حرمت این پرنده تا بدانجا سخن رفته است که گویند پادشاهی، هنگامی که بازدار خود را باز به دست در حال نوشیدن آب مشاهده کرد، فرمان به کیفر او داد و مؤدِّب فرزند پادشاهی دیگر پادشاه‌زاده را که باز بر دست آب دهان افکنده بود، سرزنش کرد ( نوروزنامه، 69-70). از همین گزارشها روشن می‌شود که عامۀ مردم، حرمت چندانی برای این پرنده نمی‌شناخته‌اند. 
اهل فن پرندگان شکاری را در درجۀ نخست بر حسب رنگ چشمان، و در درجات بعد بر پایۀ رنگ پرها و شکل چنگال و منقار آنها طبقه‌بندی می‌کردند و برای هر یک ویژگیهایی می‌شناختند. از نشانه‌های چابکی و قدرت باز، سر کوچک، نوک کوتاه، گردن ستبر، گلوی فراخ، بزرگی دایرۀ گوش و دهان و فراخی سینه است. باز سفید از دیگر انواع آن بهتر است و باز سیاه اگر عضلات محکم و دم دراز و بال کوتاه داشته باشد، دلیرتر است و به کار شکار می‌آید. باز باید بانگ بلند و قوی داشته باشد و بانگ ضعیف نشانۀ آفتی در ششهای او ست. ران پرنده باید نیرومند و محکم، و ساق او کوتاه باشد، اما خراسانیان بر آن بوده‌اند که باز بلندپا در گرفتن شکار تواناتر است. این ویژگیها تقریباً در همۀ مرغان شکاری دلالتهای همانند دارد، جز اینکه در مورد شاهین و چرغ، برعکسِ باز، سر بزرگ و نوک بلند مطلوب‌تر است. دلیری این پرندگان همچنین از جایگاه لانه‌های آنها معلوم می‌شود؛ پرندگانی که در کوههای بلند و درختان بلند آشیان دارند، چندان دلیر نیستند و به کار شکار نمی‌آیند (کشاجم، 54-56، 79، 85، 96؛حسن، 49، 56؛ نسوی، 88-90؛ اسامه، 179-180؛ قلقشندی، 2 / 57، 61؛ انطاکی، 1 / 62). 
در نگهداری و تغذیۀ مرغان شکاری باید بسیار دقت کرد. جایگاه پرنده باید گرم باشد تا شب‌هنگام دچار سرما نشود. در زمستان جای او با کاه بدون غبار فرش شده باشد و کاه نیز پی‌درپی عوض شود. گوشت چهارپایان، مانند گاو، گوسفند، بز و آهو خوراک مناسب مرغان شکاری نیست، مگر بسیار اندک و گهگاه. همچنین به هنگام بیماری و پر ریختن گوشت گوسفند زیان کمتری دارد و از آن نیز اگر بسیار خورد، «کرم انگیزد اندر شکم»؛ گوشت کبوتر نیز «اگر بر دوام دهند»، زیان دارد. برعکس، گوشت خفاش برای این پرندگان سودمند و موجب تندرستی آنها ست. خوراک مناسب برای باز به هنگام پر ریختن، موش، شیر گنجشک (= شقراق) و خارپشت است (جاحظ، 3 / 539؛ حسن، 284؛ نسوی، 95؛ محمد منگلی، 138؛ انطاکی، 1 / 63). 
موضوع بهداشت و انواع بیماریهای این پرندگان و شیوۀ درمان آنها نیز بخش مهمی از کتابهای بازداری را تشکیل می‌دهد (کشاجم، 115-130؛ حسن، 73-94، جم‍ ؛ انطاکی، 1 / 63-67). مؤلفان کتابهای بازداری در فضلیت شکار، لذت، خواص و آثاری که در آن است، بسیار سخن گفته‌اند: شکار منافع آشکار و نهان دارد، انسان را از پرداختن به سرگرمیهای بی‌ارزش باز می‌دارد، موجب نشاط روان و شادی و سرزندگی می‌گردد. پادشاهان و اشراف و مردمان ثروتمند بیشتر برای لذت و تفریح و برخورداری از انبساط خاطر ناشی از تلاش و تحرکی که با شکار همراه است؛ و نیازمندان بلندهمت برای دوری گزیدن از اشتغال به پیشه‌هایی که آنها را پست می‌شمردند، و به ویژه درخواست مزدِکار که آن را به معنی پذیرش فضل دیگران بر خویش می‌دانستند و بر خود دشوار می‌یافتند، به شکار روی می‌آوردند. در میان این گروه اخیر، برخی از حاصل شکار به قدر نیاز خویش برمی‌گرفتند و بقیه را انفاق می‌کردند و برخی دیگر، مقادیر افزون بر مصرف خود را با دیگر مواد مورد نیازشان مبادله می‌کردند. از اشعار بر جا مانده از دوران جاهلیت و صدر اسلام به روشنی پیدا ست که مردمان آن دوران، تأمین خوراک مورد نیاز خویش از راه شکار را فضلیتی می‌شمرده‌اند. حمزة بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اکرم (ص)، با علو مقام و شرافت حسب و نسب، با صقر به شکار می‌پرداخته، و خلیل بن احمد فراهیدی، نحوی و ادیب و عروضی مشهور، خوراک خود را از راه شکار با باز فراهم می‌ساخته است (کشاجم، 9، 15-16؛ حسن، 18-21، 30-31، 40). 
پیشکش و اهدای باز و دیگر مرغان شکاری به پادشاهان، خلفا، امیران و بزرگان در همۀ سرزمینهای اسلامی مرسوم و متداول بوده است. این‌گونه پیشکشها اهمیت بسیار داشته، و بیشتر با نامۀ مفصل و اشعار بلندی در ستایش این پرندگان همراه بوده است. پاسخهای این‌گونه نامه‌ها نیز معمولاً آمیزه‌ای از شعر و نثر است (نک‍ : کشاجم، 240-241؛ حسن، 69، 101؛ قلقشندی، 2 / 54، 8 / 355، 9 / 107-112؛ مرعشی، 154، 191). گوشت شکار نیز در سرزمینهای اسلامی بسیار ارجمند شمرده می‌شده است و به‌ویژه طعم خوش و سهولت هضم و نیروبخشی آن را ستوده‌اند. اهدای قطعه‌های کوچکی از گوشت شکار به یکدیگر، حتى در میان بزرگان و ثروتمندان مرسوم و متداول و مایۀ خشنودی و شادی بوده است (کشاجم، 9-13؛ حسن، 22). 
شیوۀ رام ساختن باز در جهان اسلام در چنان مقیاس گسترده‌ای معروف بوده که در منابع عرفانی ما، از بند نهادن بر پای باز و دوختن چشمان او و باز گشودن تدریجی آنها، برای بیان معانی رمزی، فراوان بهره گرفته شده است: «مَثَل نفس همچون باز است و تأدیب وی بدان کنند که مر او را اندر خانه کنند و چشم او بدوزند تا از هر چه در او بوده است، خو باز کند». قهرمان داستان تمثیلی «عقل سرخ» اثر شیخ اشراق، شهاب‌الدین سهروردی نیز باز است (3 / 226-227؛ نیز نک‍ : غزالی، 441؛ مولوی، 2 / 476؛ احمد جام، 77- 78). 
شکار با مرغان شکاری در مناطق گوناگون با آداب و رسوم متفاوتی همراه بوده است. در قابوس‌نامه چنین آمده است: «ملوک خراسان به دست خود باز نپرانند و ملوک عراق را رسمی است که به دست خود پرانند و هر دو گونه روا ست ... اما پادشاه را نشاید که باز دوبار پراند» (عنصرالمعالی، 95). 
رواج گستردۀ شکار با پرندگان، چه به عنوان سرگرمی و چه به عنوان شیوه‌ای برای تأمین خوراک مورد نیاز موجب شد که مسلمانان در کتابهای بازداری و نیز جانورشناسی، حکم شرعی آن را نیز به تفصیل مورد بحث قرار دهند. در بیشتر کتابهای بازداری، فصل یا فصولی به شرایط جواز شکار، و نیز شرایط حلیت خوردن گوشت حیوانی که به کمک این‌گونه مرغان شکار شده باشد، اختصاص یافته است. در بسیاری از منابع به آیۀ 4 سورۀ مائده (5) که در آن از جواز خوردن گوشت حیوانات شکار شده به وسیلۀ «جوارح» بیان شده، استناد گردیده است و به تصریح، عنوان «جوارح» را شامل باز و شاهین و نظایر آنها نیز شمرده‌اند (جاحظ، 2 / 187- 188؛ نسوی، 77). 

مآخذ

 ابن‌سیده، علی، المخصص، قاهره، 1318 ق؛ احمد جام، انس التائبین، به کوشش علی فاضل، تهران، 1368 ش؛ اسامة بن منقذ، الاعتبار، به کوشش حسین زین، بیروت، 1408 ق؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب، بیروت، المکتبة الثقافیه؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، تهران، 1356 ش؛ تفضلی، احمد، تعلیقات بر مینوی خرد (هم‍ )؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1389 ق / 1969 م؛ حسن بن حسین، البیزرة، به کوشش محمد کردعلی، دمشق، 1953 م؛ دمیری، محمد، حیاة الحیوان الکبرى، قاهره، 1947 م؛ سهروردی، یحیى، مجموعۀ مصنفات، به کوشش سید حسین نصر، تهران، 1372 ش؛ عنصر المعالی کیکاووس، قابوس‌نامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1364 ش؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، تهران، 1319 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش ژول‌مل، تهران، 1369 ش؛ قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، ترجمۀ فارسی، تهران، 1369 ش؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛ کردعلی، محمد، مقدمه بر البیزرة (نک‍ : هم‍ ، حسن بن حسین)؛ کشاجم، محمود، المصاید و المطارد، به کوشش محمد اسعد طلس، بغداد، 1954 م؛ گزیدۀ سروده‌های ریگ ودا، ترجمۀ محمدرضا جلالی نائینی، تهران، 1367 ش؛ محمد منگلی، انس الملا بوحش الفلا، به کوشش صادق آیینه‌وند، بیروت، 1987 م؛ مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ گیلان و دیلمستان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1364 ش؛ مسعودی، علی، مروج‌الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1965 م؛ معلوف، امین، معجم الحیوان، بیروت، دارالرائد العربی؛ مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش محمد مصطفى زیـاده، قاهره، 1970 م؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1363 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1354 ش؛ نسوی، علی، بازنامه، به کوشش علی غروی، تهران، 1354 ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش علی حصوری، تهران، 1343 ش؛ نیز: 

Britannica, macropaedia, 1978; Brockhaus Enzyklopädie, Wiesbaden, 1969-1971; EI2; Eilers, W., «Iran and Mesopotamia», The Cambridge History of Iran, vol.III(1), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Der kleine Pauly, Stuttgart, 1967; Oppenheim, A. L., «The Babylonian Evidence of Achaemenia Rule in Mesopotomia», The Cambridge History of Iran, vol.II, ed. I. Gershevitch, Cambridge, 1985. 

محمدعلی مولوی (تل‍ : دبا)

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: