صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / گیاه شناسی / بارهنگ /

فهرست مطالب

بارهنگ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 6 دی 1398 تاریخچه مقاله

 بارْهَنْگ، گیاهی علفی با مصارف طبی متعدد نزد مردم که به صورت خودرو در کنار جویبارها و نقاط مرطوب می‌روید. بارهنگ یا بارتنگ گیاهی از تیرۀ بارهنگیان و نزدیک به زیتونیان است. 
این گیاه در ایران 22 گونۀ گیاه علفی یک‌ساله و چندساله دارد که برخی از این گونه‌ها مثل بارهنگ شن‌روی، بارهنگ پشمالو، بارهنگ ایرانشهری و بارهنگ بلوچستانی انحصاری ایران است. البته گونه‌های دیگر نیز در ایران، افغانستان، پاکستان، آسیای مرکزی، شمال آفریقا و مناطق مدیترانه‌ای می‌رویند (مظفریان، 417-418). نامهای بسیار متنوعی برای این گیاه ذکر شده که گاه سـردرگم‌کننده است (بـرای مثـال، نک‍ : لغت‌نامه ... ؛ قهرمان، 269). هوشنگ اعلم تحقیقی موسع در میان منابع فارسی و عربی دربارۀ نامهای متنوع بارهنگ انجام داده است، ازجملۀ آنها ست نامهایی محلی چون: اسپغول، خرگوشک، خرغول، بُزوشه، اسپرزه در گویش اصفهانی، منگوولگ در گویش مازندرانی و رَماج در گویش گیلکی (ص 64-65). یکی از معروف‌ترین نامهای بارهنگ، با آنکه عربی است، در فارسی نیز رواج دارد، لسان‌الحمل (= زبان بره) است (ابن‌میمون، 25؛ طلاس، 117؛ امیری، منوچهر، 247). 
به‌طورکلی برگهای تیرۀ بارهنگها منفردند با گلهای ریز و دانه‌های فراوان در هر تخمدان. مهم‌ترین گونه‌های این تیره نوعی بارهنگ است با دانه‌های قرمز و لعاب‌دار، دیگر اسفرزه یا اسپغول که دانه‌هایش ریزتر است و سوم قازایاغی که برگهایش طعمی خاص دارد (گل‌گلاب، 251). البته منابع دیگر قازایاغی یا پاغازه یا همان بارهنگ آبی را از تیره‌ای دیگر می‌دانند که بیشتر در مناطق جنوب غربی مثل اشتران‌کوه، کوه رزوند، شوش و در آذربایجان میان مراغه و مرحمت‌آباد در کنار آب‌بندها، نهرها و مردابها می‌روید (میرحیدر، 1 / 167؛ نیز نک‍ : مبین، 1 / 83). نواحی شیرکوه، بافق، نیر، طرزجان، مهریز و اشکذر از مناطقی است که گونه‌های گوناگون بارهنگ در آنجا می‌روید (مظفریان، 355-356). انتشار جغرافیایی این گیاهان در ایران از بوشهر، آبادان، مسجدسلیمان و بلوچستان گرفته تا گرگان و لرستان، بختیاری و فارس گسترش دارد (میرحیدر، 6 / 335).

طب قدیم و طب مردمی

 در متون طبی کهن همواره بارهنگ جزئی از گیاهان دارویی محسوب می‌شده است (برای نمونه، نک‍ : الذخیرة ... ، 89-90؛ ابن‌ربن، 167- 168؛ کشکری، 51، 205، 209؛ اخوینی، 337، 380؛ ابن‌جزار، 179). 
یکی از کهن‌ترین متونی که در آن به‌طور مفصل به انواع بارهنگ و نیز اسفرزه اشاره شده، کتاب ماتریامدیکا (مفردات دارویی) دیوسکوریدس، طبیعی‌دان نامدار یونانی است، وی در بخشی از اثر خود، به معرفی و توصیف این‌گونه گیاهان ازجمله انواع برگ پهن و برگ سوزنی آنها می‌پردازد. او انواعی که برگهای پهن‌تری را دارند، بهتر می‌داند و به سبب خاصیت خشک‌کنندگی و قابض برگها، آنها را التیام‌بخش هرگونه ضایعات پوستی ازجمله برص و زخمها دانسته است. همچنین مالیدن برگ بارهنگ روی تاولها، کبره‌ها، قانقاریا، خون‌ریزی، جای زخم و بریدگی از سوی او توصیه شده است. وی همچنین این برگها را برای درمان سوختگی، گازگرفتگی، التهاب، ورم غدد زیر گردن، گواتر، و نیز زخمهای چشمی تجویز کرده است (II / 276, 279). از سوی دیگر، به گفتۀ همو جوشاندۀ برگ بارهنگ با آب و نمک برای دل‌پیچه و اسهال مفید است. همچنین در مواردی چون آسم و صرع سودمند خواهد بود. آب برگ بارهنگ یک دهان‌شویۀ مؤثر، پاک‌کنندۀ چشم، شست‌وشودهندۀ گوش به‌خصوص هنگام گوش‌درد است. این آب، نوشیدنی مفیدی برای درمان یبوست محسوب می‌شود (همانجا). 
افزون بر برگ، برای ریشه و دانه‌های بارهنگ نیز خواص درمانی متعددی قائل شده‌اند. ابوریحان بیرونی دربارۀ بارهنگ و طبیعت آن نوشته: «لسان‌الحمل سرد و خشک است در دو درجه، و آماسها که مادۀ او گرم باشد مفید است. اگر بیخ او در آب بپزند و به آن آب مضمضه کنند، درد دندان را تسکین دهد و بیخی که از او در آب ریخته شود، چون در علاج بیماریهای جگر و گرده به کار برده شود، منفعت کند» (کاسانی، 992-993). به گفتۀ ابن‌سینا، یکی از مؤثرترین ترکیبات در فروکش‌ کردن التهاب و خشکاندن جوش اخگری یا آتش پارسی (نک‍ : ه‍ د، آتشک)، مخلوط بارهنگ، عدس و نان سبوس‌دار است (4 / 340). آنچه اطبای سده‌های پسین دربارۀ بارهنگ گفته‌اند، مجموعه‌ای است از آراء پزشکان کهن به‌ویژه آراء دیوسکوریدس (برای نمونه، نک‍ : ابن‌بیطار، 3 / 381-382؛ غسانی، 457- 458؛ انطاکی، 1 / 281؛ عقیلی، 788- 789). 
در گذشته، علاوه بر مصارف درمانی، در صنعت شربت‌سازی نیز از بارهنگ استفاده می‌شد؛ چنان‌که شربت بارهنگ یکی از 70 نوع شربتی بوده که در کشورهای اسلامی آن را تهیه و مصرف می‌کرده‌اند (ابن‌اخوه، 110-111). امروز هم بارهنگ به اشکال گوناگون در طبابتهای مردمی به کار برده می‌شود. شاید معمول‌ترین و متداول‌ترین کاربرد آن، داروی معروف چهارتخم باشد؛ یعنی به‌دانه، تخم ریحان، سپستان و تخم بارهنگ، که در سرماخوردگیها و بیماریهای ریوی و رفع یبوست مزاج فراوان مصرف می‌شود. معمولاً خیس‌کردۀ چهارتخم را همراه با دم‌کردۀ گل بنفشه به کار می‌برند (صفری، 3 / 489-490). 
باور به خاصیت ضد سرماخوردگی بارهنگ را در مناطق گوناگون ایران می‌توان پی گرفت (برای مثال، نک‍ : حاتمی، 72؛ حکمت، 399؛ رسولی، 284). در دَوان نسخه‌های گیاهی محلی دیگری چون بنگوداغک و چارتخمک نیز برای رفع سرماخوردگی و سرفه‌های کهنه‌شده به کار می‌روند. مثلاً ترکیب چارتخمک عبارت است از: دانۀ انجره (میوۀ گزنه)، دانۀ بارهنگ، دانۀ بالنگو، دانۀ بنگو (میوۀ اسفرزه)، به دانه، تخم‌گُش (دانۀکتان)، ریشی مِکِه (ریشۀ شیرین‌بیان)، شکرک (شیرۀ تیغال)، میوۀ اُنّاو (عناب) و دانۀ مروریشک (میوۀ گیاه مرو) (لهسایی‌زاده، 316-317). 
از دیگر مصارف بارهنگ، نقش آن به‌عنوان داروی ضد زخم و کورک و دمل است. در گیلان برای سر باز کردن دمل چرکی که به آن گیرا یا تشک می‌گویند، از ترکیب «رماج ولگ» (برگ بارهنگ) با زردۀ تخم‌مرغ و کره و آرد گندم مرهمی می‌سازند و روی کورک می‌گذارند (پاینده، 260). در تویسرکان برای سر بازکردن دمل، مقداری زرنیخ را با برگ بارهنگ و برگ لاله عباسی روی دمل می‌گذاشتند و پس از یکی دو روز که دمل رسید، مقداری پیه و زردچوبه روی آن قرار می‌دادند و گاه یک پیاز درشت پخته و داغ روی آن می‌گذاشتند (مقدم، 1 / 443). قشقاییها دمل و کورک چرکین را با عصارۀ غلیظ برگ بارهنگ درمان می‌کردند (کیانی، 33). 
یبوست از دیگر اختلالاتی است که بارهنگ در درمان آن مؤثر است. در کوهپایۀ ساوه برای درمان یبوست، تخم بارهنگ (باهرنگ) را در مقدار کمی آب می‌ریزند و آن را حرارت می‌دهند تا حل شود. سپس اندکی نبات به آن می‌افزایند. این محلول برای درمان دل‌پیچه و کاهش تب نیز مفید است (سالاری، 335). در هزاوه نیز جوشاندۀ بارهنگ و خاکشیر و چهارتخمه برای رفع تب تجویز می‌شود (ضیغمی، 165). در سروستان، دل‌پیچه‌های شدید و مقاوم کودکان را به این صورت التیام می‌بخشند که پس از دم کردن بارهنگ، دانه را از قوری درمی‌آورند و در روغن بادام ریخته به خورد بچه می‌دهند (همایونی، 440-441). در ابیانه، برای درمان اسهال، بارهنگ را سرخ می‌کنند، سپس به آن آب و نبات می‌افزایند و پس از پخت به بیمار می‌دهند. جوشاندۀ بارهنگ با نبات نیز برای استفراغ ناشی از سردی کردن توصیه می‌شود (نظری، 455). 
از قدیم همواره ارتباطی میان گیاه بارهنگ با زائو و زایمان و نوزاد وجود داشته است. به گزارش مونس‌الدوله که از ندیمه‌های حرمسرای ناصرالدین‌شاه بوده، کیسۀ بارهنگ در کنار کیسه‌های خاکشیر، نبات کوبیده، اسفند، کُندُر، پنجۀ مریم و صابون رنده شده، از اقلامی بوده که برای زایمان زائو به عنوان ابزار و لوازم زایمان تهیه می‌شده است (ص 77). امروزه نیز در برخی نقاط مثل شاهرود، چهارتخم شامل تخم کاهو، بارهنگ گرد، بارهنگ دراز و قدّومه از معجونهای زایمان و نیز از اجزاء سیسمونی نوزاد به حساب می‌آید (شریعت‌زاده، 250، 253). 
به گفتۀ کتیرایی، یکی از روشهای مردمی برای درمان زنانی که گوهرشکم نبودند، یعنی زود به زود آبستن می‌شدند، اما بچه را می‌انداختند، خوراندن زهرۀ گاو و برگ بارهنگ به آنها بوده است (ص 7). خوراک نوزادان نیز در 3 روز اول پس از تولد مخلوط کره و بارهنگ بوده که به آن مامیزه می‌گفتند (همو، 35). این رسم در خراسان نیز معمول بوده است، چرا که باور داشتند باید قبل از هر خوراکی که به نوزاد می‌دهند، اندرونش از خون و کثافات و قیل (مدفوع) پاک شود. ازاین‌رو، اندکی کره و بارهنگ و نبات را با هم مخلوط کرده در هاون می‌کوبیدند، سپس اندک‌اندک با انگشت سبابه مقداری از آن را در دهان نوزاد می‌گذاشتند تا بخورد و به اصطلاح مزاجش «کار بدهد» (شکورزاده، 154). گاهی پس از مخلوط کردن بارهنگ، نبات و کره و کوبیدن آنها در هاون به قدر یک فندق از آن را در تنزیب کوچکی می‌ریختند و سر تنزیب را از 4 طرف جمع کرده با نخ گره می‌زدند و آن را به صورت یک گلولۀ غذایی کوچک درمی‌آوردند و در دهان نوزاد می‌گذاشتند تا بمکد و عصارۀ بارهنگ مزاج او را از هرگونه خون و کثافت پاک گرداند. خراسانیها این گلولۀ غذایی را لتّه‌جوش می‌خوانند و برای آنکه مادۀ غذایی و عصارۀ بارهنگ آن کافی باشد و در مزاج نوزاد بهتر تأثیر کند، در هر نوبت لته‌جوش قبلی را دور می‌اندازند و لته‌جوش تازه‌ای درست می‌کنند. پس از این 3 روز، مادر می‌تواند به طفل خود شیر دهد (همانجا). دانه‌های بارهنگ، مسهلی ملایم به شمار می‌آید (امیری، رزاق، 502). 
باور به قدرت درمان‌کنندگی بارهنگ را در روایتهای شفاهی می‌توان بازیافت، از جمله روایت دختری که مادرش مدام بیمار می‌شد و دختر از راه استیصال چارۀ کار را از همسایه‌ها می‌خواهد. آنها نیز از جمله توصیه‌هایی که به وی می‌کنند، این است که بارهنگ به مادرش بدهد تا بهبود یابد (انجوی، 1 / 44).

مآخذ

 ابن‌اخوه، محمد، آیین شهرداری (معالم القربة فی احکام الحبة)، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1360ش؛ ابن‌بیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابن‌جزار، احمد، زادالمسافر، به کوشش محمد سویسی و دیگران، تونس، 1999 م؛ ابن‌ربن، علی، فردوس الحکمة، بیروت، 1423 ق / 2002 م؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1367 ش؛ ابن‌میمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، استانبول، 1420 ق / 2000 م؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة ‌المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد،1344 ش؛ اعلم، هوشنگ، جستارهایی در تاریخ علوم دورۀ اسلامی، تهران، 1381 ش؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ امیری، منوچهر، فرهنگ داروها و واژه‌های دشوار، تهران، 1353 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1357 ش؛ انطاکی، داوود، تذکرة‌ اولی‌الالباب، بیروت، دارالفکر؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، 1385 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران،1370 ش؛ الذخیرة فی علم الطب، منسوب به ثابت بن قره، قاهره، 1928 م؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپـایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353 ش؛ ضیغمی، محمدجواد، هزاوه، زادگاه امیرکبیر، تهران، 1368 ش؛ طلاس، عمادمصطفى، المعجم الطبی النباتی، دمشق، دارطلاس؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن‌الادویة، تهران، 1371 ش؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی‌الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1982 م؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران، 1383 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کشکری، یعقوب، کناش فی‌الطب، به کوشش علی شیری، بیروت، 1414 ق / 1994 م؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛ گل‌گلاب، حسین، گیاه‌شناسی، تهران، 1370 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، 1370 ش؛ مبین، صادق، رستنیهای ایران، تهران، 1359 ش؛ مظفریان، ولی‌الله، فلور استان یزد، تهران، 1379 ش؛ مقدم، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ میرحیدر، حسین، معارف گیاهی، تهران، 1374ش؛ نظری داشلی برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ نیز:

Dioscorides, De Materia Medica, tr. T. A. Osbaldeston and R. P. A. Wood, Johannesburg, 2000; Mozaffarian, V., A Dictionary of Iranian Plant Names, Tehran, 2007.

پیمان متین

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: