صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / گیاه شناسی / بالنگ /

فهرست مطالب

بالنگ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 6 دی 1398 تاریخچه مقاله

بالَنْگ، یا بادرنگ، بادرنج، درختی از دستۀ مرکبات با میوه‌ای معطر و ترش و پوست ضخیم که به آن تُرنج هم می‌گویند. 
گیاه بادرنگ در متون و منابع تاریخی هم به ترنج و هم به خیار اطلاق شده، یعنی هم زیرمجموعه‌ای از سدابیان و هم زیرمجموعه‌ای از کدوییان دانسته شده است. مرکبات درختانی دارند به ارتفاع 2 تا 5 متر که در مناطق گرم و معتدل و هوای آزاد می‌رویند. در ایران نیز هم در نواحی شمالی و هم جنوبی کاشته می‌شوند. معمولاً گلهایی سفید و مایل به قرمز دارند که در بیشتر ایام سال گل می‌دهند (نیاکی، 288- 289؛ ثابتی، 87؛ گل‌گلاب، 215؛ مظفریان، 811؛ زرگری، 1 / 497). 
از جملۀ استانهای مهم کشت و پرورش مرکبات به‌ویژه بالنگ در ایران می‌توان به گیلان و مازندران اشاره کرد. بادرنگ در این مناطق از دو نوع ترش و شیرین است که از آنها مربا می‌پزند. گاه بزرگی آنها به اندازۀ یک طالبی کوچک می‌رسد. در استانهای شمالی بالنگ را به شکل خاصی پرورش می‌دهند تا به خویشان و نزدیکان هدیه دهند. معمولاً در آغاز بهار هنگامی که میوۀ بادرنگ به درشتی یک فندق است، آن را داخل یک تنگ بلور قرار می‌دهند و تنگ را از شاخه‌ای می‌آویزند. آن‌گاه پس از اینکه میوه به اندازۀ کافی رشد کرد و شکل ظرف را به خود گرفت، از شاخه جدا می‌سازند و در فرصتی مناسب به عزیزان خود هدیه می‌دهند. برخی میان بالنگ و بادرنگ تفاوت قائل می‌شوند و معتقدند که بالنگ بزرگ‌تر از بادرنگ، و زرد و بیضوی‌شکل است (خوجکو، 63؛ قس: زرگری، همانجا). 

واژه‌شناسی و پیشینه

 دیگر تلفظهای بالنگ در زبان فارسی اینها ست: باذرنگ، بارنگ، بادارنگ، وادارنگ (نک‍ : معین، ذیل بالنگ)، نیز بادابرنگ (نک‍ : برهان ... ، ذیل واژه). بادرنگ واژه‌ای است کهن (برای مثال، نک‍ : لغت فرس، 263) که در اصل واژه‌ای پهلوی (vātraŇ) برای خیار بوده که در فارسی نو به اشکال bādraŇ، bālaŇ یا vātraŇ (قس افغانی:bādraŇ) درآمده است. لاوفر در توجیه این معنا به واژه‌های xāwaš یا  xāvaš برای تخم خیار استناد می‌کند که معنای اصلی آن «چشم گاو» (gāv-aš) است (اوستایی: aši؛ فارسی میانه: aš؛ سنسکریت: akṣi، به معنای چشم) که با واژۀ gavākṣī (نوعی خیار) مرتبط است. او ضمن آنکه ریشۀ واژۀ ترنج فارسی (نیز افغانی و بلوچی: ترنج) را نامعلوم می‌داند (قس: هوبشمان، 266)، اما احتمال می‌دهد که از واژۀmātuluŇga (در همان معنای نارنج یا سیب مادی) در سنسکریت اقتباس شده باشد (ص 301). مکنزی وادرنگ پهلوی را در معنای لیمو آورده است (ص 86؛ برای اطلاعات زبان‌شناختی بیشتر دربارۀ بالنگ و پالنگ، نک‍ : ایرانیکا، III / 574). 
در بندهش بادرنگ در زمرۀ میوه‌هایی بر شمرده شده که همچون سیب، به، انجیر و انگور، هم بیرون و هم درون آن را می‌توان خورد (ص 87- 88)؛ در این معنا چه‌بسا منظور نویسنده خیار بوده است. بااین‌حال در یک متن پهلوی که مناظرۀ خسرو قبادان و ریدک است، ریدک به خسرو می‌گوید که در فصل بهار خوردن بادرنگ خوش‌تر است که آن را با پوست می‌خورند و [همراه آن] بِه و هلیله و گردوی تازه و بهمن سپید (متون پهلوی، 75-76). اُترُج معرب ترنج است که همچون «تفاح ماهی» در متون عربی برای این نوع مرکبات به کار رفته است (برای مثال، نک‍ : ابن‌میمون، 302؛ دربارۀ سبب نام‌گذاری تفاح ماهی، نک‍ : پورداود، 66-80؛ نیز نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
ابوریحان بیرونی در صیدنه ذیل مدخل خیار آورده است: «[خیار] به لغت رومی «تیطرا انکورن» و «قیطرا فاقوس» نیز گویند و در لغت پارسی «بادرنگ» را «ترنج» گویند، و آنچه عرب [او را] «قند» گویند به او مشابهت دارد. و به حجاز «بادرنگ» را «اقثدوا» گویند و به ماوراءالنهر «افیدا» گویند و به عراق «خیار» گویند و به خراسان «بادرنگ» گویند» (نک‍ : کاسانی، 280). 
به نظر محققان، از اعصار کهن دست‌کم کشت بالنگ (و درختان مشابه) در آسیای غربی، بین‌النهرین و سرزمین ماد گسترش داشته است و یونانیها آن را از طریق مادها شناخته‌اند؛ برای همین به آن سیب مادی می‌گفتند. تئوفراستوس یونانی، نخستین کسی بوده که از آن با نام سیب مادی و سیب پارسی یاد کرده است (کاندول، 180). برخی دیگر از محققان بر آن‌اند که هرچند پارسیان و مادها به‌خوبی بالنگ را می‌شناخته‌اند، اما خاستگاه این درختان هند بوده است (ژوره، 283). یهودیان نیز به‌سبب مراودات فراوان با پارسیان و مادها نه‌‌تنها ‌این دسته از گیاهان را به‌خوبی می‌شناختند، بلکه در مراسم و اعیاد مذهبی خود نظیر عید میوه‌بندان از آنها استفاده می‌کردند (همو، 181). 
طی ادوار اسلامی نیز در متون معتبر سده‌های مختلف به تفصیل از ترنج (اترج) یاد شده است، از جمله در کتاب الاغذیة و الادویة ذیل اترج یا تفاح المائی (اسحاق بن سلیمان، 302-303) و الفلاحة النبطیة ذیل شجرة الاترج (ابن وحشیه، 178-182). احادیث متنوعی نیز از امامان (ع) دربارۀ ترنج و فواید آن نقل شده است (برای نمونه، نک‍ : برقی، 555-556). 
در کتاب آثار و احیاء زیر مدخل خیار آمده است: «گوییم خیار بعضی دراز است و بعضی بادرنگ ... و در مازندران و گیلان خیار بادرنگی باشد که چون بکارند و به درخت بررود مانند کدو و آن را دار‌خیار گویند و پوست آن درشت باشد و کنده‌کنده، به‌غایت تازه و خوب بود و نازک و خوشبوی و خوش‌طعم» (رشیدالدین، 178- 179). در ارشاد الزراعه نیز بادرنگ و خیار ذیل یک عنوان آمده‌اند (فاضل هروی، ذیل عنوان). در سده‌های متأخرتر نیز سیاحان اروپایی در دیدار از ایران به بالنگ و به‌ویژه پوست معطر آن در تهیۀ مربا اشاره کرده‌اند (برای مثال، نک‍ : پولاک، 91).

طب قدیم

خواص بسیار متنوعی برای مرکبات به‌ویژه ترنج و بادرنگ در طب قدیم ایران مفروض است. اطبای ایرانی با برخورداری از آراء پزشکان و طبیعی‌دانان یونانی روزگاران کهن و سده‌های بعدی و دوران اسلامی با تکیه بر تحقیقات و تجربیات شخصی خود، بر تنوع این خواص و فواید افزوده‌اند. اصولاً طبع ترنج در طب اسلامی ترکیبی است از طبایع چهارگانه، یعنی پوستش گرم و خشک و گوشتش سرد و تر و به طبع دارچین (ه‍ م) نزدیک است، آب مغز که به آن حُمّاض می‌گویند، سرد و خشک، و سرانجام آنکه تخمش گرم و نرم است (ابومنصور، 9). 
هریک از بخشهای بالنگ که گفته شد، با دستورالعملهای مربوط به خود دارای فواید طبی و بهداشتی فراوانی است. یونانیان ضمن توصیف ظاهر و رنگ و بوی سیب فارسی یا مادی (بالنگ)، صرفاً به معدودی از خواص آن اشاره کرده‌اند؛ ازجمله آنکه اگر با شراب خورده شود، به‌عنوان پادزهر عمل می‌کند، روان کنندۀ شکم است و زنان باردار به آن ویار می‌کنند (دیوسکوریدس، I / 169)؛ البته به نقل از جالینوس نیز مطالبی ذکر شده است (برای مثال، نک‍ : الذخیرة ... ، 23-24؛ ابن‌رشد، 281). 
اما یکی از کامل‌ترین توضیحات دربارۀ ترنج را ابومنصور موفق هروی ذیل مدخل اترج بیان کرده است که خلاصه‌ای از آن به این شرح است: پوست آن بوی دهان را می‌زداید و معده را قوی می‌کند، گوشت آن برای معده بد و نفاخ و قولنج‌آور است، اما حُمّاض (آب آن) ترنج صفرابُر است و خفقان (تپش دل) را آرام می‌سازد، تخم آن برای بواسیر مفید و ضد سم بسیار قوی محسوب می‌شود. جویدن برگ آن نیز برای خوش طعم شدن دهان و رفع بوی سیر و پیاز مؤثر است (ص 9-10؛ نیز نک‍ : رازی، 20 / 27-30). ابن‌سینا نیز مطالب مبسوطی را به خواص ترنج افزوده  است، ازجمله خاصیت لکه‌بری پوست و سوختۀ پوست ترنج، ترمیم اگزما با استفاده از آب ترش‌مزۀ ترنج، مداوای سستی اعصاب و فلج توسط روغن پوست ترنج، اصلاح یرقان چشم با استفاده از افشرۀ بالنگ و موارد دیگر (2 / 73-74؛ نیز نک‍ : حکیم مؤمن، 27- 28؛ عقیلی، 100-102).
شاه ارزانی ترکیب بالنگ، پوست ترنج، قرنفل، مصطکی و خرفه را نسخه‌ای مفرح به‌دنبال تنقیه‌های سنگین دانسته است (1 / 75). ترنج را برای درمان مالیخولیای ناشی از صفرای سوخته نیز مفید می‌دانستند (نک‍ : حاجی زین عطار، 10).

فرهنگ مردم

 کاربرد فراوان بالنگ و گیاهان هم‌خانوادۀ آن در فرهنگ عامۀ ایران از پیشینۀ کهن و درعین‌حال اساطیری این درختان ریشه گرفته است. این گیاهان به‌سبب ظاهر زیبا و خوش‌رنگ خود و مهم‌تر از آن به‌سبب رایحۀ مطبوعشان نه‌تنها جنبۀ تزیینی، بلکه جنبه‌های آیینی و مناسکی پیدا کرده‌اند. حضور ترنج در هفت‌خوان جشن باستانی مهرگان در کنار سیب، به، انار، انگور سپید، عناب، کُنار و شکر حاکی از این اعتقاد بود که پارسیان خوردن میوه‌های مذکور یا مالیدن روغن آنها را بر بدن خود و پاشیدن گلاب بر خود و دوستانشان را در چنین روزی مبارک، و آن را دور کنندۀ بلایا و آفات آن سال می‌دانستند (هدایت، 145؛ نیز نک‍ : فرهنگ ... ، ذیل مهرگان). در این میان شدت و کیفیت عطر بالنگ و ترنج بیش از دیگر میوه‌ها و مواد بود. حتى بازتاب این نظر را می‌توان در بیتی از بسحاق اطعمۀ شیرازی بازجست که می‌گوید: «به، شیخ و سیب، مفتی و ریواس، محتسب / بالنگ شد کُلو و ترنجش ظهیر گشت» (ص 104). 
در متون باستانی ایران پیش از اسلام بر اهمیت و ارزش رستنیهای خوشبو نظیر یاسمن و به‌ویژه واترنگ (بادرنگ) در قالب افسانه‌های اسطوره‌ای بر می‌خوریم (برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : پورداود، 71-74). این نگاه اسطوره‌ای به گلها و گیاهان و میوه‌های معطر همراه با اصالت آسمانی و بهشتی خود، همچنان در ادوار اسلامی پای برجا ماند، چنانچه در تاریخ بلعمی می‌خوانیم : «[خداوند] از بهشت، اسپرغمها فرستاد و میوه‌ها فرستاد و از میوه‌های بهشت چون ترنج و نارنج و بادرنگ و مورد. [آدم] آن مورد بدان کوه اندر نشاند و آن مورد، برابر درختی بزرگ شد و عصای موسى (ع) از شاخ آن درخت بود و [خداوند] شاخ اسپرغم فرستاد» (ص 56؛ نیز نک‍ : حاجی زین عطار، 94؛ برای مقدس بودن بالنگ نزد یهودیان، نک‍ : شوالیه، 63). 
بالنگ به‌سبب رایحۀ قوی و مطبوعش در برخی از مناسک و باورهای فرهنگی نقش ایفا می‌کند، چه به‌عنوان یک گیاه آیینی در جشنهای باستانی یا گیاهی ارزشمند با قابلیت تزیین و هدیه دادن (نک‍ : مطالب پیشین؛ نیز ملکونف، 147)، چه در نقش گیاهی با قابلیتهای جادویی و شفابخش؛ مثلاً در کتاب فرخ‌نامه (سدۀ 6 ق) آمده است: «حکیمان گفته‌اند که اگر پوست ترنج بگیرند و خشک کنند و بسوزانند و بسایند و اندر رکو[ی] تنک کنند و زنی را دهند، اگر او را سرفه بود، دوشیزه نبود، و اگر سرفه نبود، دوشیزه بود» (جمالی، 184). حتى امروزه بیشتر خراسانیها اعتقاد راسخی به معجونی به نام «عرق چهل‌گیاه» با خواص درمانی ویژه دارند که این مایع شفابخش از جوشاندن و تقطیر 40 نوع گیاه صحرایی از جمله بادرنگ تهیه می‌شود (شکورزاده، 622). 
ارزش این گیاه را در باورهای اسلامی از احادیث متعددی که به پیامبر (ص) و امامان (ع) منسوب است، نیز می‌توان بازشناخت (ذهبی، 70-71؛ ابن‌قیم، 417؛ ابن طولون، 115-116؛ دهسرخی، 132؛ قاضی زاهدی، 95). مردم سروستان بر این باورند که نباید بالنگ را از ته خورد (همایونی، 363).
مهم‌ترین مورد مصرف بالنگ در نظام غذایی ایرانیان به‌جز برخی غذاهای محلی مثل دوغ بادرنگ که منظور از بادرنگ در آنجا خیار است (رضایی، 371)، تهیۀ مربای بالنگ است که تقریباً در بیشتر مناطق ایران شناخته شده است و تهیه می‌شود. یکی از شیوه‌های تهیۀ این مربا چنین است که گوشت بالنگ را از پوستۀ رویی و خود میوۀ داخل بالنگ جدا می‌کنند و به شکل مکعب خرد، و خشک می‌کنند؛ سپس برای پخت مربا، بالنگهای خشک‌شده را در آب می‌خیسانند و چند آب از آن می‌گذرانند تا تلخی آن از میان برود؛ سپس آنها را داخل آب و شکر غلیظ‌شده می‌ریزند و می‌جوشانند تا مربا پخته و آماده شود. در اواخر پخت به مربا، زعفران اضافه می‌کنند (حجازی، 103). 
در ادبیات فارسی نیز بادرنگ در تشبیهاتی چون چهرۀ زرد پژمرده، میوه‌‌ای خوشمزه و خوشبو و گاه در معنای غبار زردرنگ (در ترکیب باد به معنای غبار و رنگ) به کار رفته است (برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : لغت‌نامه ... ).

مآخذ

 ابن رشد، محمد، الکلیات فی الطب، قاهره، 1989 م؛ ابن سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1364 ش؛ ابن طولون، محمد، المنهل الروی فی الطب النبوی، بیروت، 1996 م؛ ابن قیم جوزیه، محمد، الطب النبوی، به‌کوشش محمد انور احمد بلتاجی، بیروت، 1420 ق / 2000 م؛ ابن میمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، قاهره، 1940 م؛ ابن وحشیه، احمد، الفلاحة النبطیة، دمشق، 1993 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به‌کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346 ش؛ اسحاق بن سلیمان اسرائیلی، الاغذیة و الادویة، بیروت، 1992 م؛ برقی، احمد، المحاسن، قم، 1371 ق؛ برهان قاطع؛ بسحاق اطعمه، احمد، کلیات، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1382 ش؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، 1386 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ پورداود، ابراهیم، هرمزدنامه، تهران، 1331 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ ثـابتی، حبیب‌الله، درختـان و درختچه‌هـای ایران، تهران، 1344 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی، کانپور، 1296 ق / 1879 م؛ حجازی، شبنم و علیرضا یاراحمدی، غذاهای محلی و سنتی استان مرکزی، تهران، 1382 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به‌کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خوجکو، آلکساندر، سرزمین گیلان، ترجمۀ سیروس سهامی، تهران، 1354 ش؛ دهسرخی اصفهانی، محمود، رمز الصحة، نجف، 1403 ق؛ الذخیرة فی علم الطب، منسوب به ثابت بن قره، قاهره، 1928 م؛ ذهبی، محمد، الطب النبوی، بیروت، 1992 م؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1967 م؛ رشیدالدین فضل‌الله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1368 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1365 ش؛ شاه ارزانی، محمداکبر، طب اکبری، به کوشش مؤسسۀ احیای طب طبیعی، قم، 1387 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شوالیه، ژان و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، 1379 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ قاضی زاهدی، احمد، دستورات طبی از نظر اسلام، قم، 1377 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ گل‌گلاب، حسین، گیاه‌شناسی، تهران، 1326 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1319 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ مظفریان، ولی‌الله، درختان و درختچه‌های ایران، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، فرهنگ، تهران، 1382 ش؛ ملگونف، گ. ، سفرنامه به سواحل جنوبی دریای خزر، ترجمۀ مسعود گلزاری، تهران، 1364 ش؛ نیاکی، صحت، گیاهان کشاورزی ایران، اهواز، 1351 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1311 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371 ش؛ نیز:

Candolle, Alphonse de, Origin of Cultivated Plants, New York, 1885; Dioscorides, De material medica, Johannesburg, 2000; Hübschmann, H., Persische Studien, Strasbourg, 1895; Iranica ; Jorét, Ch., Les Plantes dans l’ antiquité et an moyen âge, Paris, 1904; Laufer, B., Sino-Iranica, Chicago, 1919; MacKenzie, D. N. , A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971.

پیمان متین

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: