صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / اماکن / تاریخی / الموت /

فهرست مطالب

الموت


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 24 آذر 1398 تاریخچه مقاله

اَلَموت، قلعه‌ای در منطقۀ رودبار الموت شرقی و در شمال شرقی آبادی گازرخان که فاصلۀ آن تا شهر قزوین، 105 کمـ‍ است. 
این قلعه تا پیش از 483 ق / 1090 م الموت، و پس از آن قلعۀ حسن صباح خوانده می‌شد. در دورۀ اسماعیلیان ایران، از این قلعه با القاب بلدة الاقبال، دارالملک اسماعیلیان، کرسی دیلم، و تخت دیلمان یاد شده است (جوینی، 3 / 200؛ اعظمی، 100-101؛ کاتب، 112، 164؛ حمدالله، 66). این قلعه القاب دیگری نیز داشته است که از جانب مخالفان اسماعیلیان به این جایگاه مشهور داده شده، و دارای باری منفی و یا صورتی رمزی است، چون الحادخانۀ رودبار الموت و قفل ابلیس (قزوینی، 436؛ جوینی، 3 / 139). الموت براساس کهن‌ترین منبع موجود، در 246 ق / 860 م به دست یکی از حکام خاندان جستانیان بنا شده است (همو، 3 / 270-271، به نقل از تاریخ جیل و دیلم). کوه یا صخره‌ای که قلعۀ الموت بر بلندا و درون آن ایجاد شده، قطعۀ بزرگی از یک لایۀ کنگلومرایی است که عمل آتشفشانی، آن را شکسته و به وضعیتی تقریباً ایستاده بالا برده است (ایوانف، «الموت»، 31؛ چوبک، 91). تاکنون تحقیقی جامع دربارۀ دیدگاههای مردم‌شناسانۀ این قلعۀ مشهور تاریخی و حسن صباح صورت نگرفته، یا هنوز تحقیقات انجام یافته به چاپ نرسیده است؛ تنها اشارات کوتاهی در منابع دیده می‌شود که عمدتاً این آگاهیهای مردمی یا افواهی متکی بر شنیده‌ها و برخی از منابع است. 
مطابق روایتی محلی، این دژ برای اولین بار توسط کیومرث، نخستین انسان و پادشاه افسانه‌ای، ساخته شده است (استارک، 250). به زعم برخی، محتمل است که این روایت در اذهان مردم منطقه، آمیزشی باشد از داستان کیومرث افسانه‌ای و پادشاهی محلی به نام ملک کیومرث بن بیستون رستمدار از ملوک گاوباره که میان سالهای 797-813 ق / 1395-1410 م، به مدت یک سال و اندی بر این دژ فرمانروایی و تسلط داشته است (مرعشی، 123؛ مجیدی، 24). 
بیشترین محفوظات تاریخی در باب قلعۀ الموت، به دورانی باز می‌گردد که حسن صباح بر آنجا تسلط یافت. دربارۀ نام قلعه، روایتی محلی حکایت از این دارد که نام الموت یا قلعۀ حسن صباح، قلعۀ قیصرخان یا قصرِ خان بوده است (استارک، 248). به نظر می‌رسد که این نام بدان سبب در میان مردم محلی رواج یافته است که در منطقۀ الموت، غالباً قلعه‌ها با نام آبادیهای کنار آنها شناخته می‌شوند، نظیر قلعۀ شمس کلایه، قلعۀ شهرک، یا قلعۀ گرمارود؛ از آنجا که قلعۀ الموت در کنار آبادی گازرخان واقع شده است، اهالی آن را قلعۀ گازرخان می‌خواندند. یکی از خاورشناسان، یک قرن پیش گازرخان را به شکل Qasir Khan شنیده و ضبط کرده است (استارک، 219). این واژه به صورت قیصرخان (همو، 248) و قصرخان (گابریل، 359) به فارسی برگردانده شده است. 
گفته شده است که نیروهای امین حسن صباح از راهها و ورودیهای مخفی استفاده می‌کرده‌اند که به‌صورت دریچه‌هایی در زیر سنگها یا درختچه‌ها پنهان بوده است. این دریچه‌ها به وسیلۀ تونلهایی زیر صخره‌ها و در میان خاک به هم و به سالنهای اصلی قلعه مرتبط بوده‌اند، ولی اکنون در اثر گذشت زمان و فرسایش، تقریباً تمام آنها تخریب و مسدود شده‌‌اند. برخی معتقدند که سالن بزرگ‌تر احتمالاً محل خاص حسن صباح بوده است، اما ساختمان اصلی در زیر پای مسافرانی قرار دارد که اکنون در بالای صخره می‌ایستند و در حال حاضر، ورودی آن با خاک و سنگ پوشیده شده است (رشیدی، 32). همچنین این قلعه به‌رغم بُعد مسافت، به دیگر قلاع منطقه راه پنهانی داشته است (ویلی، آشیانه ... ، 174، 284). 
موضوع با اهمیت دیگر ارتباط قلعۀ الموت با کوه شاتان است که شیر مورد نیاز ساکنان قلعه، از طریق این ارتباط تأمین می‌شده است؛ بدین معنی که این مایع ضروری به وسیلۀ تنبوشه‌هایی، از گاو دوشان ــ نقطه‌ای در پیرامون شاتان ــ تا قلعۀ الموت ارسال می‌شده است. با توجه به ارتفاع بسیار شاتان نسبت به قلعۀ الموت ــ 375‘1 متر با شیب بسیار تُند ــ این کار امکان‌پذیر بوده است. افزون بر این، ساکنان قلعه با دانش و آگاهی‌ای که از آن بهره‌مند بودند، به وسیلۀ همین تنبوشه‌ها آب مورد نیاز خود را به‌طور طبیعی به جریان می‌انداختند. حتى در داخل قلعه چندین محل برای ذخیرۀ آب تعبیه کرده بوده‌‌اند تا این منبع ذخیرۀ آب، از دسترس دشمن دور بماند (استارک، همانجا). 
 

 

بخش اصلی داستانها و باورها دربارۀ قلعۀ الموت همچون محفوظات تاریخی، به زمانی برمی‌گردد که حسن صباح بر آنجا تسلط یافت؛ افسانه‌ای نقل است که وی در محدودۀ دژ اَلَموت، زمینی به ابعاد پوست گاوی خرید و بعد پوست را به رشته و نوارهای باریکی درآورد و آن را بر گِرد قلعه گسترد و سپس مدعی ملکیت تمامی قلعه شد، مانند داستان دیدو ملکۀ فینقی (دولتشاه، 140، 141؛ نیز نک‍ : ایوانف، «نکات ... »، 474). 
داستان رابطۀ میان حسن صباح و عمر خیام، ستاره‌شناس و شاعر نامی ایرانی، در اذهان مردم این سامان جایگاه ویژه‌ای دارد. مردم شواهدی هم برای آمدن خیام به الموت و ملاقات با حسن صباح نقل می‌کنند؛ از جمله اینکه حسن صباح در یک نوبت، خیام را به الموت احضار کرد. خیام در مدخل دره به خدمتگزاران حسن صباح برخورد کرد، در حالی که جامه‌ای سفید با کمربندی طلایی به تن داشت. آنان خیام را به درون قلعه راهنمایی کردند. حسن صباح به شاعر همه نوع پاداشی داد تا رضایت او را برای ماندن در الموت به مدت 6 ماه جلب کند. در مدتی که خیام در الموت اقامت داشت، شبها برای حسن صباح شعر می‌خواند. باری خیام تصمیم گرفت که از الموت برود و حسن به او اجازه داد، به شرط آنکه سالی دو روز به الموت بیاید و برای او شعر بخواند (ویلی، قلاع ... ، 281-282). 
از جملۀ کارهایی که حسن صباح در قلعه انجام داد، اختصاص دادن محلی برای رصد ستارگان بود. او به علم ستاره‌شناسی علاقه داشت و جانشینانش نیز این موضوع را دنبال و تکمیل کردند (نک‍ : مجیدی، 238-250). علاقۀ دیگر او ضرب سکه بود. وی به نام خود نیز سکه زد (نک‍ : قزوینی، 469) و این امر را نوعی استقلال برای خود تلقی می‌کرد. ضراب‌خانۀ او داخل همین قلعه بوده است و می‌دانیم که خزاین وی نیز در زیر استخری در شیبِ غرب قلعه، پنهان است. با آنکه قرنها از زمان فوت او گذشته، تا کنون کسی به خزاین حسن صباح دسترسی پیدا نکرده است. به گفتۀ مردم، این محل دارای طلسمی است که کسی از راز آن مطلع نیست (رضوانی، 80-84). برای حفظ و نگهداری این خزاین تمهیداتی در نظر گرفته شده بوده است؛ ازجمله در روستای شترخان که پایین‌تر از قلعۀ الموت است، 7 سگ سیاه از گنجینه‌ها مواظبت می‌کرده‌اند. این سگها تا گرمای آدمها را استنشاق می‌کردند، از جا می‌جهیدند و مانع بردن هر چیزی از آن محل می‌شدند (استارک، 249-250). 
موضوع دیگری که مردمان این سامان بدان اعتقاد دارند، کاشت درخت انگوری به دست حسن صباح است که اکنون در بالای قلعه، سمت شیبِ غربی آن قرار دارد (ویلی، همان، 265؛ استارک، 250). پایداری این تاک را تا به امروز، از کرامات حسن صباح می‌دانند. 
موضوع قابل اهمیت دیگر دربارۀ قلعۀ الموت، مزار حسن صباح است. برخی اعتقاد دارند که تا 654 ق / 1256 م، مزار حسن صباح در الموت بوده و برای اینکه سپاه مغول به بارگاه و جسد حسن صباح دسترسی پیدا نکند، یاران او قبرش را طوری خراب می‌کنند که اثری از گور وی در قبرستان الموت دیده نشود (تدین، 536). به نظر می‌رسد که این عقیده با آنچه جوینی از کتاب سرگذشت سیدنا حسن صباح نقل کرده است، تأیید می‌شود؛ آنجا که به موضوع خاک‌سپاری محمد بن بزرگ امید در کنار مزار حسن صباح، بزرگ‌امید و دهدار بوعلی اردستانی در الموت اشاره دارد (3 / 235). ظاهراً این مزار مدتها پس از حملۀ مغولان دوباره تجدید بنا شده، چنان‌که در قرن 9ق، از معتقدان به حسن صباح برای آنجا وجوهاتی دریافت می‌شده است (اسفزاری، 1 / 307). برخی نیز معتقدند که امامزاده حسن سپهسالار که در بلندای خشک‌چال الموت، در نزدیکی قلعۀ الموت واقع است، مقبرۀ حسن صباح است. این امامزاده ظاهراً به‌سبب فضای تنگ محل قبر اصلی، برخلاف دیگر امامزاده‌های منطقۀ الموت، فاقد ضریح است (ویلی، همان، 253-254؛ دره ... ، 13؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، حسن صباح). قلعۀ الموت را سپاهیان هلاگوخان مغول در اواخر ذیقعدۀ 654 ق / دسامبر 1256 م تسخیر و پس از غارت ویران کردند (جوینی، 3 / 117، 136). 


مآخذ

 استارک، ف.، سفری به دیار الموت، لرستان و ایلام، ترجمۀ علی‌محمد ساکی، تهران، 1363 ش؛ اسفزاری، محمد، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1338 ش؛ اعظمی سنگسری، چراغعلی، «سکه‌ای یکتا و بی‌همتا از دژ الموت»، گوهر، تهران، 1351 ش، س 1، شم‍ 1؛ ایوانف، و.، «الموت»، ترجمۀ مریم سینایی و عنایت‌الله مجیدی، نامۀ انجمن، تهران، 1383 ش، س 4، شم‍ 4؛ همو، «نکات تاریخی دربارۀ الموت»، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، یادگارنامه، به کوشش رضا رضازاده لنگرودی، تهران، 1363 ش؛ تدین، عطاءالله، نقش‌آفرین الموت، تهران، 1378 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1355 ق / 1937 م؛ چوبک، حمیده، «کاوشهای باستان‌شناختی دژ حسن صباح، الموت»، مجموعۀ مقاله‌های نهمین گردهمایی سالانۀ باستانشناسی ایران، تهران، 1386 ش، ج 1؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ درۀ الموت، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 1383 ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش ادوارد براون، لیدن، 1901 م؛ رشیدی، ایده، «قلعۀ افسانه‌ای حسن صباح»، جهانگردان، تهران، 1377 ش، شم‍ 8؛ رضوانی، سعید، عقاب دژ الموت، تبریز، 1337 ش؛ قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1358 ش؛ کاتب، حسن محمود، دیوان قائمیات، به کوشش جلال حسینی بدخشانی، تهران، 1390 ش؛ گابریل، آ.، مارکوپولو در ایران، تهران، 1381 ش؛ مجیدی، عنایت‌الله، نامۀ الموت، قزوین، 1391 ش؛ مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ گیلان و دیلمستان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1364 ش؛ ویلی، پ.، آشیانۀ عقاب، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران، 1386 ش؛ همو، قلاع حشاشین،ترجمۀ علی‌محمد ساکی، تهران، 1374 ش؛ نیز: 

Stark, F., The Valleys of the Assassins and Other Persian Travels, London, 1934. 
عنایت الله مجیدی
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: