صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / فولکلور مراسمی / بازی‌ها و سرگرمی‌ها / الاکلنگ /

فهرست مطالب

الاکلنگ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 24 آذر 1398 تاریخچه مقاله

اَلّاکُلَنْگ، از بازیهای سنتی خردسالان ایران. کهن‌ترین سندی که در آن به بازی الاکلنگ اشاره شده، و دربارۀ خاستگاه آن سخن رفته، آثارالباقیۀ بیرونی است. بیرونی ساخت و کاربرد الاکلنگ را به دورۀ پادشاهی جمشید پیشدادی منسوب کرده است. وی می‌نویسد: هنگامی که جمشید در نوروز بر ارابه‌ای سوار شد و جن و شیاطین آن را به هوا بردند، مردم چیزی شبیه به آن ساختند و بر آن سوار شدند و اُرجوحه‌اش نامیدند (ص 216). 

معنا و ریشه‌شناسی

الاکلنگ در فرهنگهای فارسی و عربی چنین معنا شده است: تیری چوبی را گویند که بر روی یک تکه سنگ بزرگ یا یک برآمدگی گذارند و دو کودک بر دو سر تیر بنشینند و هریک به نوبه یک‌بار با سنگینی و یک‌بار بدون سنگینی انداختن روی آن مانند کفه‌های ترازو پایین و بالا بروند (داعی الاسلام، 1 / 402؛ مکری، 1 / 27). الاکلنگ را به صورت آلاکلنگ یا الله کلنگ نیز آورده‌اند (رحمتی، 43؛ لغت‌نامه ... ؛ معین، 1 / 136؛ شاملو، 2 / 583). در برخی از گویشهای ایرانی همچون گویش لکی واژۀ الّا به معانی آن سوی و آن طرف آمده است (ایزدپناه، 6). رجحان که «ارجوحه» از آن اشتقاق یافته، در عربی به معنای برتری چیزی نسبت به چیز دیگری مثل خودش است. آنگاه که کودکی بر یک‌سر چوب، و کودک دیگری بر سر دیگر آن می‌نشیند، چوب به سبب آن به یک سو برتری می‌یابد و همچنان آن را حرکت می‌دهد ( تاج العروس، ذیل رجح). اگرچه در برخی از منابع ارجوحه و دو واژۀ هم‌ریشه با آن به معنای الاکلنگ آمده است، اما برخی از محققان متأخر به هیچ‌وجه ارجوحه را الاکلنگ ندانسته‌اند و آن را «بادبیچ» یا «تاب» انگاشته‌اند. مثلاً بلوکباشی از قول برخی لغت‌نامه‌های عربی دربارۀ معنای واژۀ ارجوحه می‌نویسد: «الارجوحه»، «الرُجاحه» و «المَرْجوحه» به معنای تاب یا بادپیچ است. همو می‌افزاید: ظاهراً کسانی که ارجوحه را به معنای الاکلنگ آورده‌اند، دربارۀ این بازی اشتباه کرده‌اند، یا نظر به بالا و پایین رفتن دو سر چوب در هوا داشته‌اند (ص 30-31؛ برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : ه‍ د، تاب ـ بازی). 

شرح بازی

در این بازی تیری در حدود 5-6 متر را روی پایه‌ای تا ارتفاع یک متر قرار می‌دهند و روی دو سر تیر دو نفر می‌نشینند و هریک با فشار آوردن پا به زمین بالا می‌روند و دوباره پایین می‌آیند (ستوده، 9؛ دادمان، 132؛ شمیم، 43؛ صدری افشار، 94). این تیر، چوب و یا میله‌ای است که بنا به قانون اهرمها آزادانه حول محوری به عنوان تکیه‌گاه می‌چرخد. وزن بازیکنان دو سوی این میله و فاصلۀ نشستن آنها از محور بر پایۀ قوانین مکانیک تنظیم می‌شود ( فرهنگ‌نامه ... ، 4 / 150-151). 

همانندها

در مناطق مختلف ایران الاکلنگ و اجزاء آن با نامها و اصطلاحهای خاصی خوانده می‌شود. اگرچه شیوۀ بازی در مناطق مختلف کشور تقریباً همانند است، اما از برخی جهات تفاوتهایی دیده می‌شود. در اینجا به عنوان نمونه به شرح بازی الاکلنگ در چند منطقۀ ایران، با اشاره به اشعار و ترانه‌های همراه آن، پرداخته می‌شود: 
در میناب برای بازی کردن نخست دو عدد چوب (کندۀ) نخل را که در گویش محلی به آن کُنته می‌گویند، تهیه می‌کنند و یکی از آن دو را که حالت دو شاخ دارد، در زمین قرار می‌دهند و دیگری را روی آن می‌گذارند. سپس بر دو سر کنته سوار و حرکت بالا و پایین را انجام می‌دهند. در حین بازی این عبارت را زمزمه می‌کنند: «کاکا پلنگا جی والا». باید توجه داشت افرادی که برای این بازی انتخاب می‌شوند، باید هم‌وزن باشند وگرنه به سبب عدم تعادل بازی درست اجرا نمی‌شود (سعیدی، 187). 
این بازی در یزد نیز همانند میناب است، با این تفاوت که قطعۀ چوب را میان دو شاخه درخت (گلوگاه) یا سرتپۀ خاکی می‌گذارند و در ضمن کوبیدن پا به زمین بدین شرح هم‌خوانی می‌کنند: «الاکُلُنگک بازیه، تیر و تفنگُک بازیه، الاکلنگ یزّی، نه کاه موخاد [می‌خواهد] نه سبزی». حالا اگر یکی از دو نفر عمداً یا سهواً از سر چوب رها شود، نفر مقابل به زمین‌خورده، ممکن است صدمه ببیند و اگر چنین شد، نفر سالم به نفر آسیب‌دیده می‌گوید: «بازی اشکنک داره، سرشکستنک داره» (شریعتی، 6). 
در اصفهان کودکان 10-12 ساله دو تیر را چپ و راست به شکل صلیب روی هم می‌گذارند و دو طرف آن می‌نشینند. بار اول یکی از دو کودک، پاها را به زمین می‌زند که به سبب آن بالا می‌رود و بازیکنان می‌گویند: «الاکلنگ». بعد که سرتیر پایین می‌آید، سوار دیگر پاها را به زمین می‌کوبد و با بالا رفتن تیر بازیکنان بار دیگر می‌گویند: «شیر و پلنگ» (جناب، 263، 264). شکل این بازی در ایلام نیز همین گونه است و فقط شعر آن متفاوت است که می‌خوانند: «سی قه ره قووم قووم سیک باندم» (محمدی، 1 / 108). 
در سروستان بازی الاکلنگ «آلادینگو» نامیده می‌شود. بازیکنان هنگام بالا آمدن چوب می‌گویند: «آلا» و هنگام پایین رفتن می‌گویند: «دینگو» (همایونی، 504). کودکان بیرجند نیز از دو تیر یا تخته استفاده می‌کنند که در گویش بیرجند تیر افقی را لنگر و پایۀ زیر آن را پایه گویند (رضایی، 571). 
ترانۀ «علی لمبک، شاخ دمبک» را خردسالان مشهدی برای این بازی می‌خوانند و مانند جاهای دیگر بازی می‌کنند (پروین گنابادی، 56). در بسیاری از شهرهای استان کهگیلویه و بویراحمد، و نیز شهرستان بیجار در کردستان الاکلنگ را به شیوۀ مناطق دیگر ایران بازی می‌کنند (هاشم‌نیا، 81؛ امیریان، 34). 

در امثال و حکم

از جملۀ تعبیرات و تشبیهات و ضرب‌المثلهایی که در آنها از الاکلنگ استفاده شده است، می‌توان به این موارد اشاره کرد: «الاکلنگ یزّی / نه نون می‌خاد نه سبزی / آب می‌خوره فراوون / نونشو می‌ده به مردم» (شاملو، 1 / 726-727). جعفر شهری در قند و نمک ذیل الاکلنگ بهلول آورده است: «کاری که هر طرفش را گرفته، یک طرفش عیب بکند، مرافعه‌ای که هر جانبش را به اصلاح بیاورند، جانب دیگرش مورد بحث و جدل واقع شود» (ص 84). گفته‌اند بهلول برای فهماندن به مردم که کار دنیا به دلخواه نمی‌چرخد و امور عالم به صورت کامل باب دل نیست، الاکلنگ را یک نفره بازی می‌کرد که الزاماً می‌بایست از طرفی پیاده می‌شد و به طرف دیگر سوار می‌شد (همانجا). 
نامهای دیگر بازی الاکلنگ در برخی نقاط ایران: 

مآخذ

امیریان، فریدون، بازیهای محلی استان کهگیلویه و بویراحمد، تهران، 1370ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لکی، مؤسسۀ فرهنگی جهانگیری، 1367ش؛ بلوکباشی، علی، بازیهای کهن در ایران، تهران، 1386ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، 1993م؛ پروین گنابادی، محمد، بازیهای محلی ایران، تهران، 1355ش؛ تاج العروس؛ جناب، علی، فرهنگ مردم اصفهان، به کوشش رضوان پورعصار، اصفهان، 1385ش؛ دادمان، ناصر، دستور زبان و تطور و فرهنگ لهجۀ اصفهان، اصفهان، 1355ش؛ داعی‌الاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1362ش؛ رحمتی، یوسف، فرهنگ عامیانه، تهران، 1330ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، تهران، 1381ش؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ کرمانی، تهران، 1335ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1378ش؛ شریعتی، علی‌اکبر، بازیهای سنتی کودکان و نوجوانان در استان یزد، یزد، 1380ش؛ شمیم، علی‌اصغر، فرهنگ، تهران، 1379ش؛ شهری، جعفر، قند و نمک (ضرب‌المثلهای تهرانی)، تهران، 1370ش؛ صدری افشار، غلامحسین و دیگران، فرهنگ زبان فارسی امروز، تهران، 1373ش؛ فرهنگ‌نامۀ کودکان و نوجوانان، تهران، 1383ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ محمدی (کلهر)، آیت و فاطمه محمدی، فرهنگ بازیهای محلی ایلام، تهران، 1383ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382ش؛ مکری، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1333ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371ش.

فاطمه شعبانی اصل
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: